نویسنده:
محمد صیادی
|
۲۵ شهریور ۱۳۹۹
جریانهای سیاسی-اجتماعی در جهان اسلام که ذیل عناوینی چون اسلام سیاسی/ اسلامگرایی/ بنیادگرایی اسلامی قرار میگیرند، نه تنها از نظر مفهومی «برساخته »پژوهشهای شرقشناسانه هستند بلکه از نظر ترمینولوژیک نیز واژگانی که برای نامگذاری آنها به کار میرود، فارغ از ریشههای شرقشناسانه نیست. قرار گرفتن این جریانها ذیل واژگان فوق، به برساخته شدن نظریاتی درباره آنها منجر شده که اسلام را به عنوان کانون مرکزی آنها قرار داده است. این در حالی است که اگر بپذیریم اسلام به مثابه سنتی جاری در خاورمیانه، پیشفرض ایدههای متفکران این جریانها بوده و اصولاً نظریهپردازی در جهان اسلام بدون در نظر گرفتن نقش اسلام به معنای نادیده گرفتن زمینه تاریخی- اجتماعی است، آنگاه میتوان بر این نکته تأکید کرد که بررسی همه این جریانهای فکری- سیاسی ذیل عناوین اسلام سیاسی/ اسلامگرایی/ بنیادگرایی اسلامی، به معنای ارائه کلیتی یکپارچه و نادیده انگاشتن تفاوتهای عمیق میان آنها است. هر یک از این جریانها آبشخورهای فکری متفاوتی دارند و در وضعیت سیاسی-اجتماعی هر یک از کشورهای خاورمیانه که مبتنی بر ساختارهای سیاسی-اقتصادی و فرهنگ سیاسی خاص خود هستند، بروز و ظهور متفاوتی مییابند.