آیا ممکن است تقلید از تحریرالشام در میان طالبان افغاستان به راه بیافتد؟

نوع مطلب: مقاله

نویسنده؛ دکتر امین پرتو، پژوهشگر ارشد پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه

دست کم تا کنون، هیئت تحریرالشام و احمد الشرع رهبر آن تجربه موفقی از خود را نشان داده‏ اند  که چگونه یک گروه تروریستی، شاخه سابقی از داعش و پیرو القاعده، از فهرست گروه‏ های تروریستی خارج شده، جایزه برای جان رهبرش لغو شده و هیئت ‏های دیپلماتیک یکی از پس از دیگری برای دیدار با آنها صف بسته ‏اند. چرا سایر گروه ‏های جهادی یا تندروی اسلام‏گرا، از طالبان در افغانستان تا حرکت تحریک طالبان در پاکستان و از القاعده در مغرب عربی تا الشباب سومالی به راه مشابهی نروند؟

اینجا و آنجا حرف‏ هایی از درون این گروه ‏ها شنیده می ‏شود. طالبان افغانستان مهم‏ترین آنها است. مثلاً معاون سیاسی وزارت خارجه طالبان گفته است که تصمیم این گروه برای بستن مدارس و دانشگاه‌ها به روی دختران هیچ‌گونه اساس شرعی ندارد. عباس استانکزی گفته که ممنوعیت آموزش دختران و زنان تنها دیدگاه شخصی هبت‌الله آخندزاده، رهبر طالبان است. او با انتقاد بی‌سابقه از رهبر طالبان تاکید کرده که این گروه از میان چهل میلیون نفوس افغانستان، با ۲۰ میلیون نفر (زنان) با «بی‌عدالتی» رفتار می‌کند و حقوق آنان را پایمال کرده است. حقیقت این است که در درون طالبان شقاقی پدید آمده که در یک سو جریان طالبان سنتی با همان روش حکومت ملاعمر قرار دارد و در سوی دیگر نسل جوانی از طالبان که به موفقیت الگوی تحریرالشام و احمد الشرع اطمینان دارند. کافی است که آنان چند کار اساسی انجام دهند. در مورد وضعیت زنان انعطاف نشان دهند؛ سعی کنند تا اطمینان آمریکا و اروپا و کشورهای دیگر را به خود جلب کنند؛ اتباع غربی را نربایند یا در یافتن آنها کمک کنند؛ با اقلیتهای دینی و قومی روابط دوستانه‏تر شکل دهند و بالاخره نشان دهند که تا حدی مدرن شده‏اند.

اگر به مدرن شدن باشد باید گفت فاصله فردی مانند احمد الشرغ با طالبان فاصله ‏ای کهکشانی است. بحث تنها در مورد زدن کراوات و پوشیدن کت و شلوار یا دیدار با دیپلمات‏های زن خارجی بدون حجاب نیست. در حالی که حکومت تحریرالشام در ادلب هرگز دانشگاه‏ها و مدارس را به روی زنان نبست و آنان را از اشتغال محروم نکرد، طالبان در این موارد ابتدایی هم دچار مشکل است. طالبان همین طور در جلب اعتماد آمریکا هم بسیار ناتوان‏ تر از تحریرالشام است. احمد الشرع (همان جولانی سابق) سالها با آمریکا و ترکیه علیه نیروهای کماکان وفادار به القاعده و بازماندگان داعش و گروه‏های مشابه آنها همکاری کرده است. در حالی که طالبان حاضر به چنین همکاری نبوده است. طالبان با حامی سابق خود یعنی پاکستان وارد یک جنگ کم شدت مرزی شده است و این اصلاً با رابطه تحریرالشام با حامی اصلیش یعنی ترکیه یکسان نیست. اصولاً هر چه قدر تحریرالشام و احمد الشرع به روی جهان و کشورهای همسایه باز هستند، طالبان بسته است و در نگاهش ضرورتی در وجود یک سیاست خارجی فعال وجود ندارد.

آیا ممکن است در درون طالبان شکاف‏ها چنان تعمیق شود که نمونه سوریه موجب تغییر در برخی سیاست‏های آنان شود؟ به جز سخنان برخی مقامات طالبان در مورد زنان، در فهرست جدید کتابهای ممنوعه توسط طالبان، شاهد ممنوعیت کتابهای ابن عبدالوهاب، پیشوای مذهب وهابیت هستیم. مذهبی که جریانات تندروی سنی علاقه و پیروی قابل توجهی نسبت به آن دارند. جریان حقانی یکی از مهمترین جریاناتی است که متهم است که در افغانستان «روشنفکر شده» و به دنبال تغییراتی در درون طالبان است. وقوع چنین تحولی تا حدی و به این دلایل بعید است.

اول جغرافیایی سوریه باز بودن و نگاه به خارج را بسیار فراهم‏تر از افغانستان کرده است. سوریه کشوری با سواحل و ارتباطات دریایی و با محیطی متجانس پیرامون خود یعنی کشورهای عربی است. در حالی که افغانستان چنین نیست. افغانستان بدون ارتباط دریایی، محصور در کوهستانهای صعب العبور و از نظر رسوخ پذیری ضعیف است. افغانستان از نظر قومی هم با پیرامون خود چندان تجانسی ندارد و حالتی خصمانه و ناهمخوان با محیط مجاور جغرافیایی خود دارد.

دوم آنکه طالبان بیشتر از آنکه جریانی دینی و اسلامی باشد جریانی قومی و بر مبنای پشتون بودن است. در طالبان ملیت با قومیت همسانی بیشتری دارد. ناسیونالیسم افغانستانی بیشتر ناسیونالیسم پشتون است و البته نگاه به گسترش افغانستان به بیرون و زیر پا نهادن خط دیوراند دارد. در سوریه و تحریرالشام چنین بساطی برقرار نیست. تحریرالشام نسبت به مسائل قومی نگاه مشابهی ندارد و علت انعطاف بیشتر سیاسی در نگاه آنان همین است.

سوم آنکه نفوذ بازیگران خارجی بر طالبان ناچیز بوده اما بر تحریرالشام بسیار زیاد بوده است. احمد الشرع بین مرگ و ترور شدن به وسیله پهپادهای آمریکایی و اینکه راه نزدیکی به غرب را دنبال کند، راه دوم را برگزید. سازش گری او برای نجات جان خود و گروهش بسیار مهم بوده است. اما چنین سازش گری در طالبان وجود ندارد. طالبان با حامی پیشین خود یعنی پاکستان دچار مشکل شده است زیرا اساساً پاکستان را ارباب خود نمی‏داند. در حالی که در مورد تحریرالشام تاثیرپذیری فکری و سیاسی و امنیتی از ترکیه، آمریکا، قطر و کشورهای اروپایی بسیار جدی بوده است.

چهارم آنکه سوریه کشوری مدرن‏تر و مداراگرتر از افغانستان بوده و زمینه اجتماعی آن پذیرای آن نوع اسلام گرایی سلفی و تکفیری از نوع القاعده و داعش نبوده است. در حالی که در افغانستان این میزن مدرن بودن اجتماعی و فردی وجود نداشته است. نوع مناسبات شهروندی، خانوادگی، قبیله‏ای و مانند آن در سوریه به کلی با افغانستان متفاوت است و جایی برای واپس گرایی از نوع طالبان نمی‏گذارد.

با این حال پنجره آینده بسته نیست. گروهی از جوانان در رهبری طالبان می‏دانند اگر به دنبال کسب شناسایی بین‏المللی، خارج شدن از فهرست گروه‏های تروریستی و روابط عادی با خارج هستند چاره‏ای جز پذیرفتن الگوی تحریرالشام ندارند. لزومی ندارد آنان مثل تحریرالشام اعلام کنند که بی حجابی هم آزاد است یا آنکه کراوات بزنند، بلکه تغییر مهمترین سیاستهای عقب افتاده مبتنی بر سرکوب زنان و اعمال قرون وسطایی، ممکن است به آنها در خارج شدن از بن بست کنونی سیاست خارجیشان کمک کند. تغییر نسل در هر حال رخ خواهد داد و این خود دربردارنده تحولات مهمی در آینده طالبان افغانستان است.


نویسنده

امین پرتو

دکتر امین پرتو پژوهشگر مهمان سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دکترای رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران می باشد. حوزه مطالعاتی آقای پرتو مسائل خاورمیانه و اندیشه های سیاسی می باشد.