از تقابل تا توازن: تحلیل راهبردی دیدار ترامپ–نتانیاهو و چشم‌انداز مذاکرات ایران

نوع مطلب: مقاله

بهادر نوکنده عضو گروه یک و پژوهشگر مهمان در مرکز پژوهش های علمی و مطالعاتی استراتژیک خاورمیانه

مقدمه

در سال‌های اخیر، تحولاتی بنیادین در نظم جهانی و منطقه‌ای، بسترهای نوینی را برای بازتعریف نقش و موقعیت بازیگران اصلی نظام بین‌الملل فراهم ساخته است. فروپاشی نسبی نظم تک‌قطبی، تشدید رقابت‌های ژئوپلیتیکی، و بحران‌های امنیتی و اقتصادی، کشورها را ناگزیر به بازاندیشی در راهبردهای سیاست خارجی و امنیتی خود کرده‌اند. در این میان، جمهوری اسلامی ایران با بهره‌مندی از موقعیت ژئوپلیتیکی منحصر به‌فرد، ظرفیت‌های بازدارنده و تجربه دیپلماسی چندلایه، می‌تواند نقشی فعال در شکل‌دهی به نظم جدید ایفا کند.در چنین بستری، تحرکات اخیر میان ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، به‌ویژه دیدار غیرمنتظره ترامپ و نتانیاهو و مواضع متعارض آنان در قبال ایران، فرصتی مهم برای تحلیل دقیق روندهای آینده و ترسیم سناریوهای پیش‌رو فراهم می‌سازد. این گزارش در پی آن است که با تکیه بر چارچوب عقلانیت راهبردی و تحلیل رفتار بازیگران کلیدی، بر اساس محتوای دیدار ترامپ و نتانیاهو به ارائه پیشنهادهای سیاستی مشخص برای مواجهه هوشمندانه با تحولات جدید بپردازد.

تحلیل دیدار نتانیاهو و ترامپ

۱. شکاف رویکردی میان ترامپ و نتانیاهو: رقابت بر سر اولویت‌های راهبردی

دیدار غیرمنتظره و بی‌نتیجه میان ترامپ و نتانیاهو، نشانه‌ای از واگرایی استراتژیک میان دو بازیگر سنتاً همسو در قبال ایران است. برخلاف رویکرد تقابلی و حداکثری نتانیاهو که مبتنی بر الگوی لیبی و نابودی کامل ظرفیت هسته‌ای ایران است، ترامپ در پی مذاکره‌ای کنترل‌شده برای تحقق اهداف کلان‌تری چون مهار چین از مسیر کنترل منابع انرژی در خاورمیانه است. در مدل بازیگر عقلانی، این واگرایی نشان می‌دهد که هر بازیگر بر اساس محاسبه هزینه-فایده و اولویت‌های ملی خود، استراتژی متفاوتی را در تعامل با ایران دنبال می‌کند.

۲. ایران در کانون راهبرد انرژی‌محور ترامپ برای مهار چین

تحلیل رفتار ترامپ در قبال ایران نشان می‌دهد که وی نه صرفاً از منظر پرونده هسته‌ای، بلکه از منظر کلان‌تر ژئوپلیتیک انرژی به ایران می‌نگرد. تنگه هرمز و باب‌المندب، به‌عنوان گلوگاه‌های انرژی، در استراتژی فشار اقتصادی بر چین نقش حیاتی دارند. از دید ترامپ، ایران بازیگری است که بدون مهار یا همکاری با آن، کنترل این مسیرها ممکن نیست. از این منظر، مذاکره با ایران برای ترامپ نه از سر ضعف، بلکه بخشی از طرح کلان مهار چین از طریق ابزار انرژی است.

۳. ایران: توازن بین بازدارندگی و مذاکره هوشمندانه

ایران با بهره‌گیری از بازدارندگی نظامی و تقویت عمق راهبردی خود در منطقه، در موقعیتی قرار گرفته که می‌تواند از موضع قدرت نسبی وارد مذاکره شود. مخالفت با مذاکره مستقیم و تأکید بر چارچوب گفت‌وگوهای غیرمستقیم و محدود به موضوع هسته‌ای، بخشی از تلاش ایران برای حفظ اهرم‌های امنیتی و جلوگیری از ورود به مذاکراتی با خروجی تحمیلی است. در این چارچوب، ایران به دنبال «مذاکره تحت قدرت (negotiation under strength) است، نه «مذاکره تحت فشار

۴. رد الگوی لیبی و تقابل تاکتیکی با نتانیاهو

مخالفت ترامپ با الگوی لیبی، نه لزوماً به‌نفع ایران، بلکه در تضاد با محاسبه نتانیاهو در تحریک فضای داخلی ایران و کارشکنی در مسیر مذاکرات است. در واقع، ترامپ با حذف رویکرد تهاجمی نتانیاهو، فضای لازم برای شکل‌دهی به یک گفت‌وگوی هدفمند را حفظ می‌کند، تا بتواند از ایران به‌عنوان یک «متغیر تنظیم‌کننده» در پروژه بزرگ‌تر مهار چین بهره گیرد.

۵. جایگاه ایران در نظم در حال گذار جهانی

تحولات پساکرونا، جنگ اوکراین، و بحران‌های اقتصادی، نشانه‌هایی از فروپاشی نظم پیشین و شکل‌گیری یک نظم چندقطبی در حال تکوین است. در چنین فضایی، ایران به‌عنوان کشوری دارای قدرت منطقه‌ای و موقعیت ژئوپلیتیک کلیدی، باید از «سیاست بقا» به‌سوی «سیاست تثبیت راهبردی» حرکت کند. این به معنای بهره‌برداری هوشمندانه از فرصت‌های گفت‌وگو و تعامل هدفمند با قدرت‌هایی مانند چین و روسیه برای بازتعریف جایگاه خود در نظم جدید است.

۶. توصیه راهبردی: از مذاکرات برای تثبیت قدرت ملی استفاده شود

مذاکرات احتمالی با ایالات متحده نباید صرفاً در چارچوب «رفع تحریم» تعریف شود، بلکه باید ابزاری برای تأمین «منافع راهبردی بلندمدت» تلقی شود. این امر مستلزم تنظیم دستورکار دقیق، تقویت هماهنگی با بلوک‌های شرقی، و تبدیل پرونده هسته‌ای به یک ابزار چانه‌زنی برای دستیابی به جایگاهی باثبات در نظم منطقه‌ای است. دستگاه دیپلماسی ایران، با توجه به تجربه‌های پیشین، ظرفیت ایفای چنین نقشی را داراست؛ مشروط به آنکه رویکرد گفت‌وگو از درون ساختار امنیت ملی تعریف شود، نه به‌عنوان جایگزینی برای آن.

اهداف بازیگران:

  • ترامپ: کنترل انرژی برای فشار بر چین؛ مذاکره محدود برای تحقق این هدف.
  • نتانیاهو: تقابل حداکثری با ایران برای تضعیف دائمی قدرت منطقه‌ای آن.
  • ایران: حفظ مؤلفه‌های بازدارندگی، جلوگیری از تحمیل مدل لیبی، و استفاده از مذاکره برای تثبیت موقعیت منطقه‌ای.

اهرم‌های قدرت:

  • ایران با کنترل گلوگاه‌های انرژی (تنگه هرمز، باب‌المندب) و عمق راهبردی منطقه‌ای، در موقعیت چانه‌زنی بالایی قرار دارد.
  • مخالفت ترامپ با مدل لیبی، نشان‌دهنده پذیرش نقش ایران به‌عنوان بازیگری مؤثر است، نه هدفی برای نابودی کامل.

محیط بین‌المللی:

  • فروپاشی نظم بین‌المللی پیشین به‌واسطه پاندمی، جنگ اوکراین و بحران اقتصادی جهانی.
  • ظهور نظم منطقه‌ای جدید با بازیگری فعال قدرت‌هایی مانند چین و روسیه.

فرصت‌ها و تهدیدها برای جمهوری اسلامی ایران

فرصت‌ها:

  • اختلاف آمریکا و اسرائیل می‌تواند شکاف استراتژیک مفیدی ایجاد کند.
  • امکان تنظیم دستورکار مذاکرات مطابق با منافع ملی.
  • بهره‌گیری از موقعیت ژئوپلیتیکی برای تثبیت نقش در نظم جدید.

تهدیدها:

  • تلاش لابی‌های ضدایرانی برای تحمیل مدل‌های تسلیم‌آمیز مانند الگوی لیبی.
  • ورود مذاکرات به موضوعات منطقه‌ای و کاهش اهرم‌های امنیتی ایران.
  • سوءتفاهم یا اشتباه محاسباتی در تحلیل رفتار آمریکا.

توصیه‌های سیاستی

  1. تدوین دستورکار دقیق مذاکرات بر مبنای محدودسازی گفت‌وگو به موضوع هسته‌ای.
  2. تقویت هماهنگی با چین و روسیه برای جلوگیری از انزوای استراتژیک در مذاکرات.
  3. تثبیت قدرت بازدارندگی منطقه‌ای همزمان با حضور در مذاکرات.
  4. استفاده از دیپلماسی چندلایه برای بهره‌برداری از اختلافات در اردوگاه غرب.
  5. پرهیز از تصمیم‌گیری‌های احساسی یا واکنشی و تمرکز بر منافع راهبردی بلندمدت.

جمع‌بندی نهایی:

از منظر یک تحلیل عقلانی، ایران باید از شکاف میان ترامپ و نتانیاهو بهره گیرد، و ضمن حفظ قدرت بازدارندگی و امنیت ملی، با تعریف دقیق دستورکار مذاکرات، از فرصت گفت‌وگو برای تقویت جایگاه خود در نظم جهانی جدید استفاده کند. مذاکره نه هدف، بلکه ابزار تثبیت منافع راهبردی و تعریف مجدد نقش ایران در آینده منطقه‌ای و بین‌المللی است.


نویسنده

بهادر نوکنده

بهادر نوکنده پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می‌باشد. نامبرده دانشجو مقطع دکتری رشته روابط بین‌الملل در دانشگاه آزاد اسلامی (واحد شاهرود) است. حوزه مطالعاتی وی شامل ملاحظات استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه می‌باشد. این پژوهشگر، عضو پیوسته گروه ملاحظات استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه و عضو وابسته گروه بررسی سیاست خارجی لبنان و فلسطین و رژیم اسرائیل و گروه بررسی مسائل ژئوپولیتیک می‌باشد.