چرا کردهای سوریه کنار آمدند؟

نوع مطلب: مقاله

محمد علی دستمالی؛ عضو گروه یک و پژوهشگر مهمان ممتاز در گروه مطالعات جامعه و سیاست خارجی ترکیه

امضای توافق بین فرمانده‌ی نیروهای «قسد» (SDF) و رییس حکومت انتقالی سوریه، رویداد مهمی است که می‌تواند بر بسیاری از تحولات آتی مرتبط با کردها، اثر بگذارد.

کردها در ترکیه و سوریه، سال شگرفی را پشت سر می‌گذارند. پ.ک.ک (PKK) به عنوان یکی از قدیمی‌ترین جریانات کُردی که با احتساب مقدمات آن، نزدیک به پنجاه سال عُمر دارد، به ایستگاهی رسید که اگر نام آن «پایان» نباشد، قطعا «تغییر ماهیت» و «تحول فکری و ساختاری» می‌تواند باشد. قسد و شبه نظامیان کُرد سوری هم به عنوان یک نهاد اقماری، نهایتا تحت تاثیر تصمیمات رهبر پ.ک.ک قرار گرفتند.

تصویری که از دیدار و امضای توافقنامه بین احمد الشرع و مظلوم کوبانی منتشر شده، یک عکس فیک ساخته و پرداخته‌ی هوش مصنوعی است، یا واقعی است؟ این پرسشی بود که در دقایق نخست مطرح شد. اما وقتی که اغلب رسانه‌های رسمی و معتبر منطقه و جهان، جزییات خبر را منتشر کردند، همه باور کردند که واقعیت دارد و قدرتمندترین تشکیلات سیاسی – نظامی کردهای سوریه، پس از یک روند طولانی 22 ساله، با شرایط امروز دمشق کنار آمده و قرار است نزدیک به یکصد هزار نفر از شبه نظامیان کُرد، عرب و آشوری عضو «قسد» در ساختار دفاعی سوریه ادغام شوند و کل میادین نفتی، تاسیسات فرودگاهی و گمرکی و زیرساخت‌های مناطق کردنشین شمال و شرق سوریه، از این به بعد تحت حاکمیت حکومتی باشد که پس از سقوط بشار ابن حافظ، با حمایت موثر ترکیه، قدرت را در دست گرفته است. همچنین قرار شده کردها نیز در ساختار سیاسی سوریه، از حقوق برابر برخوردار باشند.

وضعیت جدید کردها در سوریه و توافق کوبانی – الشرع را چگونه باید ارزیابی کنیم؟ آیا این دنباله و تداومی از یک سیر و روند طبیعی است یا چیزیست شبیه یک سزارین خشن برای به دنبا آوردن نوزادی از رحِمی استیجاری؟ در این یادداشت، تلاش می‌کنم علاوه بر توصیف و تحلیل شرایط عینی و واقعی مبارزین کُرد در سوریه، اهمیت پسزمینه‌ی تاریخ نزدیک وقایع را نشان دهم.

تسلسل غافلگیری و شگفتی

ما در یک سال اخیر در خاورمیانه، مداوما با تحولات و اتفاقات غریب روبرو شده‌ایم. ممکن است برخی از سیاستمداران، مبارزین، فعالان و حتی تحلیلگران و کارشناسان، شرم و اِبا کنند و آشکارا نگویند؛ «غافلگیر» و «شگفت زده» شده‌اند. ولی در هر حال، اذعان یا عدم اذعان آنها چیزی را تغییر نمی‌دهد. در مجموع، از شمال آفریقا و اسراییل و فلسطین گرفته تا لبنان، سوریه، عراق و ترکیه، با چندین تحول مهم مواجه شدیم که برخی از آنها، نقطه عطفی مهم برای تغییرات پیش رو است.

شاید یکی از دلایل مهم؛ این است: جریان‌های سیاسی و مبارزاتی خاورمیانه، همچنان که غالبا نتوانستند اهمیت رویدادهای بزرگی همچون فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تغییر معادله‌ی جنگ سرد، پایان جنگ ایران و عراق و پایان اقتدار بسیاری از دیکتاتورهای منطقه را درک کنند، در ده سال اخیر هم نتوانستند اثرگذاری حیاتی ابزارهای عصر دیجیتال، جهانِ شبکه شده، تغییر نگرش جوامع بشری و سیطره‌ی قدرت فن آوری نظامی – امنیتی بر اراده و خواستِ شجاع‌ترین مبارزان را به درستی بفهمند. جهانِ امروز، با جهانِ دورانِ چه گواراهای قرن بیستم، تفاوت عظیمی دارد. چگونه می‌توان در جهانی که از موازنات قدرت سیاسی و ارتباطات اقتصادی آن گرفته تا فرد، جامعه، بازار و آگاهی انسان‌ها تا دانشِ دفاع و هجوم، همه چیز به شدت تغییر یافته، باز هم با همان شیوه‌ها و ابزارهای قدیمی جنگید و بر همان خواسته‌ها و مطالبات، پافشاری کرد؟ چنین چیزی ممکن نیست! نه در غزه و ضاحیه، نه در قندیل و کوبانی.

امضایی که مظلوم کوبانی بر روی میز دمشق پای آن کاغذ کشید، به شدت متاثر از «اثر تاریخی» و «شرایطِ زمانه» است. اگر درک روشنی از این وضعیت نداشته باشیم و ندانیم که مظلوم از کجا آمده، قاعدتا نمی‌توانیم بفهمیم که چرا تنهایی پای آن میز نشسته و چنان با عجله امضا می‌کند که گویی دو سه ثانیه به تیک آف هواپیما، باقی نمانده است!

اگر شناخت دقیقی از پسزمینه و شرایط برآمدن مظلوم کوبانی و رفقای او نداشته باشیم، شانسی برای نجات از افتادن در ورطه‌ی خطای شناختی نخواهیم داشت و یحتمل پرسش نخست ما چنین خواهد بود: «چرا همه چیز را یک جا داد و چیزی نگرفت؟» این پرسش احتمالی، ساخته و پرداخته‌ی ذهنیتی است که اولا جریان سیاسی کردهای سوری را قائم به ذات بداند، دوم این که از ظرفیت تاب آوری و شرایط سیاسی – جغرافیایی آنان بی‌خبر باشد. سوم این که نتواند درک کند چه شد که جریان مزبور، به سرعت پا گرفت و پیش رفت و در کدام روند به ایستگاه فعلی رسید. پس بگذارید به این پرسش‌های فرضی، پاسخ دهیم تا شاید درک وضعیت کنونی برایمان آسان‌تر شود.

کرها و وقایع منطقه از 1991 تا 2001

حمله‌ی 11 سپتامبر در سال 2001 میلادی و واکنش آمریکا برای آغاز جنگی بزرگ و گسترده علیه افغانستان و بعدها عراق، مجموعه‌ای از تحولات سیاسی را در خاورمیانه به دنبال آورد که به شکلی بسیار جدی بر سرنوشت جریانات سیاسی قدیمی کُردی نیز تاثیر گذاشت. دو تاثیر مهم آن رویدادها برای کردها عبارت بودند از:

الف) تثبیت قدرت کردها در چارچوب ساختار نوینی به نام «اقلیم کردستان عراق» با پیشاهنگی و برجسته شدن نقش دو سیاستمدار مهم کُرد یعنی جلال طالبانی و مسعود بارزانی. لازم است این نقطه را به درستی تحلیل کنیم: با وجود مبارزات طولانی کردها در قرن بیست، آنها فقط در آخرین دهه‌ی قرن بیستم و پس از حمله‌ی آمریکا برای بیرون راندن نیروهای صدام حسین از کویت، توانستند به بخشی از اهدافشان دست پیدا کرده و در سایه‌ی سیاست اعلام منطقه‌ی پرواز ممنوع، به یک قدرت نیم بند دست پیدا کنند. در وهله‌ی بعدی هم، پس از حمله‌ی سال 2003 آمریکا به عراق بود که نیم دیگری از مسیر را طی کردند. (نادیده گرفتن نقش تاثیر عامل خارجی، درک روند بعدی را ناممکن می‌کند.)

ب) پس از اشغال عراق توسط آمریکا و آغاز روند تثبیت موقعیت سیاسی دو حزب کُردی به زعامت طالبانی و بارزانی، پ.ک.ک نیز به این اندیشید که باید در شرایط جدید، سهم و جایگاه خود را داشته باشد. چنین شد که برای کردهای کشورهای دیگر، چند مجموعه‌ی اقماری تاسیس کرد که یکی از آنها «حزب اتحاد دموکراتیک» (PYD) برای کردهای سوریه بود.

از آنجایی که عبدالله اوجالان، برخلاف دیگر رهبران کُرد، عمر مبارزاتی خود را در کوه و کمر طی نکرده و حتی قبل از آغاز فعالیت مسلحانه 1984 میلادی به سوریه رفته و ارتباط وسیعی با کردهای کوبانی، قامیشلو، عفرین، حلب و دمشق برقرارکرده بود؛ زمینه‌ی اجتماعی مناسبی برای قدرت گرفتن «حزب اتحاد دموکراتیک» به وجود آمد. با توجه به توافق و اعتمادی که بین اوجالان و دولت سوریه وجود داشت، پس از آغاز بحران سیاسی در سوریه، بر اساس یک توافق نانوشته، اداره‌ی مناطق کردنشین در سه منطقه‌ی از هم گسسته‌ی عفرین، کوبانی و جزیره (قامیشلو) به شاخه نظامی حزب مزبور یعنی به «یگان‌های مدافع خلق» (YPG) سپرده شد. به عبارتی روشن، کردها در سوریه، استیلای نظامی بر سرزمین خود را، در جنگ به دست نیاوردند؛ بلکه بدانها واگذار شد.

تفاوت وضعیت مبارزین کُرد در سوریه و عراق

در بیان سیرورت مبارزات کردهای سوری وابسته به پ.ک.ک و مقایسه با وضعیت کردها در عراق، درک این تفاوت، بسیار مهم است: در مقایسه با وضعیت کردهای عراق که از استقلال رای برخوردار بودند و در میدان رزم نیز، حتی قبل از سال 1991 میلادی برای مبارزه با ارتش بعثی صدام حسین، از حمایت کنشگر موثری به نام ایران برخوردار بودند و عملا پس از سال 1991 میلادی در معرض حمله و تهدید نبودند، سرنوشت کردهای سوری با تصمیمات پ.ک.ک و تهدیدات خصم و دشمن مقتدری به نام ترکیه پیوند خورد.

در پرونده‌ی عراق، آمریکا مداخله‌ی مستقیم و مستمر داشت و اساسا به دنبال تاسیس یک کشور جدید و یک خاورمیانه‌ی جدید بود و در نتیجه دو حزب کُردی بارزانی و طالبانی از مصونیت کامل و امتیازات بزرگ برخوردار شدند و کشورهای منطقه از جمله ایران نیز، نه تنها سنگ اندازی نکردند، بلکه عملا با تحولات همراه شدند و روسیه هم کاری به این بازی نداشت. اما در سوریه چنین نبود و آمریکا پس از تجدیدنظر در پرونده‌هایی همچون افغانستان، عراق و لیبی، با تمام توان و قدرت خود به میدان نیامد و در نتیجه کردها نیز به طور کامل از گزند تهدیدها در امان نماندند.

کردها در سوریه، در شرایطی قرار گرفتند که هیچکدام از جریانات مبارزاتی قرن بیستم و بیست و یکم، تجربه نکرده بودند! چرا که به یک باره، خود را در چنین میدانی یافتند:

1.سوریه به محل زورآزمایی غرب و شرق تبدیل شد و نه تنها آمریکا و روسیه، بلکه ناتو نیز به کنشگران پیوست.

2.ایران به عنوان یک کنشگر مهم وارد صحنه شد و با تمام قدرت پای حمایت از دولت بشار اسد ایستاد و در این زمینه در عین حالی که با ترکیه و روسیه در گروه آستانه اشتراک منافع داشت، در برخی وادی‌های دیگر، با ترکیه تضاد منافع جدی پیدا کرد.

3.خشن‌ترین گروه‌های افراطی و تروریستی تاریخ معاصر، در عراق و سوریه سربرآوردند و کردهای سوریه در جنگ مقابل داعش، النصره و گروه‌های دیگر، هزاران قربانی دادند.

4.چند و چون استمرار قدرت کردها در سوریه، با سرنوشت مذاکرات ترکیه – پ.ک.ک ارتباط اجتناب ناپذیری پیدا کرد. درک این واقعیت اهمیت بالایی دارد: ترکیه از روز نخست، به قدرت گرفتن کردها در شمال سوریه حساس نبود و حمله و رویارویی زمانی به وجود آمد که پ.ک.ک تصمیم گرفت بر اساس تجارب و پیروزی‌هایی که در کوبانی و دیگر شهرهای سوریه به دست آورده بود، در کردستان ترکیه نیز چند شهر را به صورت خودگردان در اختیار بگیرد. یادمان نرود قبل از آغاز حملات خصمانه ترکیه به کردهای سوریه، این اردوغان بود که اجازه داد برای نخستین بار در تاریخ، نیروهای پیشمرگ کُرد تحت امر مسعود بارزانی، به شکل زمینی از اقلیم کردستان عراق وارد خاک ترکیه شوند، از عرض این کشور بگذرند، به کوبانی بروند و با تسلیحات آلمانی و غربی، در دفاع از کوبانی به کردهای سوری کمک کنند.

5.علاوه بر بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای که هر کدام از آنها به نوعی بر سرنوشت کردهای سوری اثر گذاشتند، احزاب کُردی مقتدر اقلیم کردستان عراق نیز هر کدام به شیوه‌ای اثرگذار شدند. «حزب دموکرات کردستان» (KDP) به رهبری مسعود بارزانی، مجموعه‌ای از احزاب کُرد سوری وابسته را زیر چتری به نام «انجمن میهنی کردها در سوریه» (ENKS) جمع کرد و «حزب اتحادیه‌ی میهنی کردستان» (PUK) به رهبری جلال طالبانی هم از زیرمجموعه‌های پ.ک.ک حمایت کرد. در نتیجه همان رقابت سیاسی کردهای عراق که گاهی به نزاع مسلحانه‌ی گسترده و موسوم به «جنگ برادرکشی» منجر شد، در شمال سوریه نیز به شکل دیگری تکرار شد. با این تفاوت که احزاب کُرد سوری نزدیک به بارزانی، سلاحی در دست نداشتند و با پاردمیانی بارزانی و اردوغان، به بخش ثابتی از ائتلاف مخالفین سوری تبدیل شده و در نتیجه در صحنه‌ی مذاکرات دیپلماتیک بین‌المللی، حضور مشروع پیدا کردند. ولی با این حال، بر روی ارض واقع، در کردستان سوریه به توفیقی دست نیافتند و پ.ک.ک بدانها اجازه‌ی سازماندهی و قدرت نمایی نداد و عملا در جریان تحولات، خنثی و منفعل ماندند.

5.احتمالا کردهای سوریه، در دو دهه‌ی گذشته، بیش از هر ملت دیگری تحت تاثیر عدم قطعیت و بلاتکلیفی سیاست خارجی آمریکا قرار گرفتند. با آن که آمریکا برای حمایت نظامی از کردها کوتاهی نکرد، اما در بزنگاه‌های حساسی همچون حملات زمینی ترکیه به شمال سوریه در دوران دونالد ترامپ، بازدارندگی چندانی نشان نداد و به شکلی کژدار و مریز، تلاش کرد هم کردها و هم ترکیه را راضی نگه دارد. چنین شد که عفرین به عنوان یکی از سه منطقه‌ی مهم کردستان به اشغال ترکیه درآمد.

6.ارتباط مظلوم کوبانی و رفقای او با دولت بشار اسد و نظام بعث، عملا به یک معما تبدیل شد و ائتلاف مخالفین اسد، این موضوع را به ابزاری برای تشر و کنایه تبدیل کردند. با آن که میادین نفتی و کنترل نظامی تمام شهرها و روستاهای کردستان سوریه در دست شبه نظامیان وابسته به پ.ک.ک و اوجالان بود، اما فرودگاه قامیشلو در استان حسکه در دست نیروهای اسد ماند و حقوق ماهیانه‌ی تمام کارمندان دولتی مناطق کردنشین نیز از سوی دولت پرداخت شد. اما این رابطه، دچار فراز و فرود بود. به شکلی که کردها در هنگامه‌ی دشوار رویارویی با حملات اردوغان، از بشار اسد کمک خواستند و با او توافق کردند. اما وقتی که آسوده خاطر شدند، به وزارت کشور کابینه‌ی اسد اجازه ندادند که صندوق‌های رای را به شهرهای کردنشین، بیاورد. همین ابهام، در مورد نحوه‌ی اداره‌ی شهرها و الگوهای ساختاری موسوم به خودگردانی یا کانتون هم باقی ماند و هیچگاه به شکل روشنی بیان نشد.

آیا راهِ دیگری بود؟

با توجه به شرایطی که در تابلوی بالا ترسیم شد، تلاش کنیم به پاسخ‌های روشن و منصفانه‌ای برای این پرسش برسیم: آیا مظلوم کوبانی در مقام اصلی‌ترین رهبر کردهای سوری مرتکب یک خطای استراتژیک و وادادگی شده و همه چیز را داده و هیچ چیز نگرفته است؟

شاید بتوان از ابعاد مختلفی به این پرسش کلی پاسخ داد. اما احتمالا نزدیک‌ترین دلایل را بتوان به این شکل دسته بندی کرد:

الف) عبدالله اوجالان در گفتگو با مقامات دولت ترکیه اعلام کرده که مظلوم کوبانی را همچون یک فرزندخوانده‌ی معتمد می‌داند و شکی ندارد که اگر دستور خلع سلاح صادر کند، او در برابر چنین دستوری عضیان نخواهد کرد. بنابراین بسیار مهم است که توافق کوبانی – الشرع را همچون بخشی از سریال توافق اوجالان – اردوغان قلمداد کنیم.

ب) جوانان و نوجوانان کُرد سوری در دهه‌ی اخیر، در جنگ در برابر اروریست‌های افراطی و حملات نظامیان ترکیه، مقاومت و رشادت بالایی به نمایش گذاشتند. اما یادمان نرود که اولا میزان تاب آوری دفاعی، عوارض زمین و تسلیحات آنها در برابر فن آوری جنگی پیشرفته‌ی ترکیه، شانسی برای پیروزی یا مقاومتی طولانی نداشت و اگر در مقاطع پیشین نیز، از پشتیبانی کامل هوایی و زمینی آمریکا برخوردار نبودند، نمی‌توانستند به راحتی در برابر داعش، النصره و دیگران بجنگند. در شرایطی که حتی گروه‌های قدیمی و کارآزموده‌ای همچون حماس، جهاد و حزب الله لبنان، بخش مهمی از توان رزمی برای ادامه‌ی جنگ نامتقارن را از دست داده‌اند، نمی‌توان از شبه نظامیان کُرد سوری انتظار بالایی داشت. آن هم در شرایطی که مبارزین لبنانی و فلسطینی، عوارض جغرافیایی بسیار مطلوب و حمایت مالی اعراب و دیگران را در اختیار داشتند اما کردها، از این عوامل بهره‌ای نبرده‌اند.

ج) شرایط جغرافیایی و اقتصادی شهرهای کردنشین شمال سوریه و وضعیت مرزهای آنان، به علاوه اهمیت زیرساخت‌هایی همچون برق، سوخت، آب و سایر امکانات، اجازه نمی‌دهد که آنان در برابر خواسته‌های الشرع و حکمرانی جدید دمشق، نافرمانی و مقاومت کنند.

د) سکوت معنی‌دار دولت ترامپ در هفته‌های اخیر درباره‌ی وضعیت کردهای سوری، معنی‌دار است. می‌توان حدس زد که یک دیپلمات یا فرمانده‌ی آمریکایی، پیامی با این مضمون احتمالی به مظلوم کوبانی منتقل کرده است: سعی کنید با دمشق و آنکارا کنار بیایید. ما در سوریه، اولویت و برنامه‌ی خاصی نداریم و از شما می‌خواهیم واقعبینانه با وضعیت کنونی مواجه شوید. آیا منطقیست توقع داشته باشیم؛ همان دونالد ترامپی که ولادمیر زلنسکی مسیحی و غربی را با آن فضاحت از کاخ سفید بیرون می اندازد، با مظلوم کوبانی کُردِ چپ یا مسلمان، طور دیگری رفتار کند؟

ه) کردهای سوریه همین حالا و با همین توافقنامه‌ی نیم بند، باز هم شرایطی دارند که به مراتب از دوران بعث و اسد مناسب‌تر است. دو دهه‌ی اخیر، کردهای سوری را فقط جنگاور بار نیاورد. آنان حالا در حوزه‌های سیاسی، دیپلماسی، رسانه، مدیریت و حکمرانی هم تجارب بسیاری اندوخته‌اند و در صورتی که بتوانند در مسیر فعالیت سیاسی، نهادهای مدنی و عرصه‌های فرهنگی و اقتصادی به درستی کار کنند، می‌توانند در سوریه جایگاه بهتری به دست بیاورند.

و) اگر کوبانی پای آن ورقه را امضا نمی‌کرد و از جنگاوران و مردم مناطق تحت امر خود درخواست مقاومت می‌کرد، سرنوشت و دستاوردهای بهتری در انتظارشان بود؟ خیر. بدون تردید، زمینه برای حملات برق آسای سوریه و ترکیه فراهم می‌شد و همین زمینه‌ی حداقلی کنونی هم از دست می‌رفت.


نویسنده

محمدعلی  دستمالی

محمدعلی دستمالی