بازسازی هویت گروههای منطقهای در گفتمان آمریکا
بازسازی هویت گروههای منطقهای در گفتمان آمریکا: از تهدید جهانی به همپیمان سیاسی
مقایسه حزب اله و تحریر الشام
سجاد قیطاسی عضو گروه بررسی مسائل ژئوپلتیک و استراتژیک خاورمیانه
ون دایک در تئوری «مربع ایدئولوژیک» خود، به بهترین شکل تمایز میان «خود» و «دیگری» را توضیح میدهد. او معتقد است که ایدئولوژی نهتنها تعیینکنندهی درستی یا نادرستی مسائل است، بلکه معیارهای خوب و بد، مجاز و ممنوع را نیز مشخص میکند.
مربع ایدئولوژیک ون دایک بر چهار اصل استوار است:
1. تأکید بر جنبههای مثبت گروه خودی.
2. برجستهسازی جنبههای منفی گروه مقابل.
3. نادیده گرفتن یا کمرنگ کردن ویژگیهای مثبت گروه مقابل.
4. پنهانسازی یا به حاشیه بردن نقاط ضعف گروه خودی.
این نظریه ابزار مناسبی برای تحلیل چگونگی بازنمایی گروههای مختلف در گفتمانهای سیاسی، ازجمله نحوهی تصویرسازی آمریکا از موافقان و مخالفانش است. بر اساس این الگو، آمریکا معمولاً از این چهار سازوکار استفاده میکند تا خود و متحدانش را مثبت جلوه دهد و همزمان، مخالفانش را بهعنوان تهدیدی جدی معرفی کند.
تحول جایگاه ایران پس از انقلاب و سیاست «دیگریسازی» آمریکا
انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ایران را از یک متحد استراتژیک آمریکا به یک قدرت مستقل و مخالف هژمونی غرب تبدیل کرد. پیش از انقلاب، ایران در چارچوب نظم جهانی تحت رهبری آمریکا، نقش «ژاندارم منطقه» را ایفا میکرد و روابط نزدیکی با آمریکا و اسرائیل داشت. اما پس از انقلاب، با خروج از پیمان سنتو، قطع روابط با اسرائیل و حمایت از جنبشهای ضدسلطهگری، در تقابل با آمریکا قرار گرفت.در این روند، ایران از «خودی» آمریکا به «دیگری» تبدیل شد. ایالات متحده با برچسبهایی مانند «تروریسم» و «محور شرارت» تلاش کرد ایران و متحدانش (از جمله حزبالله و حماس) را تهدیدی علیه امنیت جهانی جلوه دهد. این سیاست در جنگ سوریه شدت گرفت، جایی که ایران و حزبالله در برابر نفوذ آمریکا ایستادند و واشنگتن با استفاده از مفهوم «تروریسم»، مشروعیت آنها را زیر سؤال برد.از زمان انقلاب، آمریکا همواره از راهبرد «دیگریسازی» برای مهار ایران و حزب اله لبنان استفاده کرده و با القای تصویری تهدیدآمیز از آن، در پی حفظ نفوذ و هژمونی خود بوده است.
تروریسم؛ ابزاری برای تفکیک «خود» و «دیگری» در سیاست آمریکا
حادثه یازدهم سپتامبر به نقطه عطفی در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد و به این کشور فرصت داد تا با بازتعریف نقش خود و دیگران، هژمونی خود را تثبیت کند. آمریکا و متحدانش از «تروریسم» برای ایجاد قطببندیهای ایدئولوژیک استفاده کرده و خود را نماد آزادی و دموکراسی معرفی کردند، در حالی که کشورهای مخالف را با برچسبهایی چون «تروریست» و «حامی تروریسم» بهعنوان تهدیدی جهانی نشان دادند.دولت بوش با راهاندازی «جنگ جهانی علیه ترور» این گفتمان را به ابزاری ایدئولوژیک برای مداخله نظامی و سیاسی تبدیل کرد. حمله به افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳)، مهار کشورهای مخالف نظیر ایران و مقابله با اسلامگرایی، همگی در چارچوب این استراتژی قرار داشت. آمریکا با پیوند دادن تروریسم به مفاهیمی مانند استبداد و افراطگرایی، نهتنها حضور نظامی خود در خاورمیانه را توجیه کرد، بلکه افکار عمومی را نیز برای پذیرش سیاستهای خود آماده ساخت.در این میان، رسانههای تحت سلطه آمریکا نقشی کلیدی در بازنمایی منفی کشورهای ناهمسو و تقویت چهره مثبت ایالات متحده داشتند. این گفتمان، تروریسم را به دشمنی ایدئولوژیک تبدیل کرد که آمریکا را در جایگاه رهبری جهانی ضدتروریسم قرار داده و مشروعیت لازم را برای اقدامات نظامی و سیاسی این کشور فراهم آورد.
حزبالله لبنان؛ دیگری ناهمسو در گفتمان آمریکا
۱. جایگاه حزبالله در منطقه و تقابل با آمریکا
حزبالله لبنان، بهعنوان یک جنبش سیاسی-نظامی شیعی، در دهه ۱۹۸۰ تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت. انتخاب نام «حزبالله» بیانگر هویتی فراملی و نگرش امتگرایانه آن است. این گروه خود را عضوی از محور مقاومت میداند که در مقابل آمریکا و متحدانش، بهویژه اسرائیل، قرار گرفته است. از اینرو، آمریکا حزبالله را تهدیدی برای منافع خود تلقی کرده و با استفاده از راهبردهای گفتمانی، تلاش میکند آن را بهعنوان «دیگریِ منفی» بازنمایی کند.
۲. استراتژی منفیسازی حزبالله
یکی از تاکتیکهای کلیدی آمریکا در مواجهه با حزبالله، استفاده از راهبرد منفیسازی بر اساس مربع ایدئولوژیک ون دایک است. آمریکا از دهه ۱۹۹۰، این گروه را در فهرست سازمانهای تروریستی قرار داده و از ابزارهایی همچون تحریم اقتصادی، محدودیتهای مالی و حمایت از عملیات نظامی اسرائیل علیه آن استفاده کرده است.رسانههای آمریکایی نیز در این چارچوب، حزبالله را بهعنوان یک گروه افراطی و بیثباتکننده معرفی کرده و از واژگانی مانند «حمله»، «ربودن» و «بیقانونی» برای ایجاد تصویری تهدیدآمیز از آن بهره میبرند. در این روایتسازی، اسرائیل بهعنوان «خودی مثبت» و حزبالله بهعنوان «دیگریِ تهدیدآمیز» بازنمایی میشود. این تصویرسازی نهتنها در رسانهها بلکه در اسناد امنیتی نیز مشاهده میشود؛ بهگونهای که مرکز ملی مبارزه با تروریسم آمریکا، حزبالله را یک سازمان تروریستی با توانایی اجرای حملات جهانی معرفی کرده و ارتباط آن با ایران را نشانهای از تهدید جهانی میداند. این برچسبگذاری، علاوه بر تخریب وجهه حزبالله، پیامدهای مادی همچون محدودیت منابع مالی و کاهش حمایتهای بینالمللی را نیز به همراه داشته است.
۳. حاشیهرانی وجوه مثبت حزبالله
حزبالله در لبنان نهتنها یک گروه نظامی، بلکه بخشی از ساختار سیاسی کشور است. این گروه از طریق مشارکت در پارلمان و دولت، نفوذ خود را در عرصه داخلی گسترش داده و بهرسمیت شناخته شده است. علاوه بر این، نقش کلیدی حزبالله در مقاومت برابر تجاوزات اسرائیل، بهویژه در آزادسازی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، باعث افزایش مقبولیت آن در میان لبنانیها شده است. با این حال، آمریکا در چارچوب سیاست خود، این جنبهها را نادیده گرفته و حضور سیاسی حزبالله را عاملی برای بیثباتی معرفی میکند.از سوی دیگر، حزبالله در کنار فعالیتهای نظامی و سیاسی، شبکهای گسترده از خدمات اجتماعی شامل بیمارستانها، مدارس و خدمات شهری را نیز ارائه میدهد که دولت لبنان قادر به تأمین آنها نبوده است. این اقدامات، مشروعیت و مقبولیت اجتماعی حزبالله را افزایش داده است. با این وجود، آمریکا با استفاده از ابزارهای رسانهای و تبلیغاتی، این دستاوردها را به حاشیه رانده و تصویری کاملاً منفی از حزبالله ارائه میدهد.آمریکا در چارچوب گفتمان هژمونیک خود، حزبالله را بهعنوان «دیگریِ تهدیدآمیز» بازنمایی کرده و با راهبردهایی مانند منفیسازی و حاشیهرانی، تلاش میکند مشروعیت آن را زیر سؤال ببرد. این رویکرد، علاوه بر توجیه سیاستهای آمریکا در منطقه، زمینه را برای اقدامات نظامی و تحریمهای اقتصادی علیه حزبالله فراهم میکند.
تحریر الشام: بازیگر جدید در نقشه سیاسی
دوگانه "ما و آنها" به وضوح دیدگاه آمریکا نسبت به جبهه فتحالشام (که بعدتر به تحریر الشام تغییر نام داد) را نشان میدهد. این گروه در سال ۲۰۱۱ در جریان جنگ داخلی سوریه شکل گرفت و در سال ۲۰۱۲ تحت رهبری ابومحمد الجولانی به طور رسمی اعلام موجودیت کرد. فتحالشام در نخستین بیانیه خود هدف خود را "بازگرداندن سلطنت خداوند به زمین، انتقام از کرامتهای نقضشده و خونهای ریختهشده، و بازگرداندن لبخند به کودکان بیسرپرست و زنان بیخانمان" اعلام کرد. این گروه با انجام اولین عملیات انتحاری در سوریه، جایگاه خود را در میان گروههای مسلح سوری تثبیت کرد.در ابتدا، در گفتمان آمریکا، این گروه بهعنوان یک نیروی تروریستی و افراطی معرفی شد، اما با توجه به مبارزه آن علیه حکومت بشار اسد، برخی کشورهای غربی سعی کردند تصویری معتدلتر از آن ارائه دهند. این تغییر در دیدگاه باعث شد که گروهی که پیشتر بهعنوان تهدید جهانی تروریسم شناخته میشد، بهعنوان "دیگریِ تهدید کننده" به یک نیروی تاثیرگذار در معادلات سیاسی سوریه تبدیل شود.
-1. نادیده گرفتن ویژگیهای منفی تحریر الشام
در چارچوب مربع ایدئولوژیک ون دایک و رویکرد کمرنگکردن ویژگیهای منفی درونگروهی، گفتمان آمریکا نسبت به تحریر الشام تغییرات قابلتوجهی پیدا کرده است. ارتباط این گروه با القاعده از ابتدا روشن بود و پس از بیعت رسمی ابومحمد الجولانی با ایمن الظواهری در ۲۰۱۳، این پیوستگی بهطور علنی تأیید شد. این بیعت نه تنها جایگاه جبهه النصره را بهعنوان شاخهای از القاعده در سوریه تثبیت کرد، بلکه شیوههای عملیاتی مشابه با القاعده نظیر حملات انتحاری و چریکی نیز بر این ارتباط دلالت داشت. با این حال،در سال ۲۰۱۶، گروه نام خود را به فتحالشام تغییر داد و اعلام کرد که دیگر ارتباطی با القاعده ندارد. این تغییر نام و تغییرات استراتژیک بهویژه با تأکید بر نداشتن قصد حمله به کشورهای غربی به منظور تغییر تصویر آنها در گفتمان آمریکا انجام شد.در ۲۰۱۷، هیئت تحریر الشام "دولت نجات سوریه" را تأسیس کرد و تلاش کرد حکمرانی اسلامی سختگیرانهای در مناطق تحت کنترل خود اعمال کند. با این حال، در بسیاری از گزارشها، نقض حقوق بشر و تبعیض علیه زنان بهعنوان نشانههایی از سیاستهای سختگیرانه این گروه مطرح شد. با این حال، آمریکا در تحلیلهای خود عمدتاً بر تلاشهای تحریر الشام برای بهبود وضعیت اقتصادی و حکمرانی در ادلب تأکید میکرد، در حالی که بسیاری از جنبههای منفی آن، مانند نقض حقوق بشر، در تحلیلهای رسمی نادیده گرفته میشد.
2. بازنمایی مثبت از ابومحمد الجولانی
با شروع به قدرت رسیدن تحریر الشام، رسانهها تلاش کردند تا تصویری مثبت از ابومحمد الجولانی، رهبر این گروه، ارائه دهند. رسانهها او را بهعنوان رهبری مسئول و دلسوز به تصویر کشیدند و در برخی ویدئوها او را در حال افطار با یتیمان یا حضور در مراسمهای فارغالتحصیلی نشان دادند. از سال ۲۰۲۰ به بعد، الجولانی اعلام کرد که تمرکز خود را از اهداف جهادی فراملی به اداره مناطق تحت کنترل تحریر الشام معطوف کرده است. این تغییرات بهویژه با تأکید بر مقابله با ایران و روسیه، فرصتی برای آمریکا فراهم کرد تا روابط خود را با تحریر الشام بهبود بخشد و همکاریهایی با آن آغاز کند.این تحولات نه تنها به کاهش خصومتها با آمریکا منجر شد، بلکه به نوعی همکاری با نهادهای اطلاعاتی آمریکا و کشورهای متحد آنها نیز رسید. به همین دلیل، در روند بازتعریف این گروه، الجولانی تغییرات رفتاری به نمایش گذاشت و از نام مستعار خود استفاده نکرد و اسناد را با نام واقعی خود، احمد الشرع، امضا کرد. همچنین، او ظاهر خود را تغییر داد و لباسهای جهادی را کنار گذاشت و به پوششهای متداولتر روی آورد.این تغییرات در تصویرسازی رسانهای ابومحمد الجولانی به شکلی گستردهتر در رسانههای آمریکایی به نمایش درآمد. بهعنوان مثال، روزنامه تایمز او را "رهبر مودب سوریه" معرفی کرد و سیانان در گزارشی او را "انقلابی کت و شلوار پوش" توصیف کرد. این در حالی است که پیش از آن، در سال ۲۰۱۳، سیانان او را بهعنوان یکی از ده تروریست خطرناک جهان معرفی کرده بود.
نتیجهگیری
سیاستهای رسانهای و دیپلماتیک آمریکا، در چارچوب مربع ایدئولوژیک ون دایک، بهطور هدفمند در تلاشند تا تصویری جدید از گروهها و رهبران آنها به نمایش بگذارند. در این رویکرد، حزبالله بهعنوان یک "دیگریِ منفی" و تهدید برای آمریکا بهعنوان گروهی تروریستی شناخته میشود، در حالی که تحریر الشام با تغییر رویکرد و بازتعریف خود از یک تهدید به یک "خودی"، به یک بازیگر مسئول در منطقه ت بدیل میشود. در این راستا، حزبالله با برچسبهایی همچون "تهدید جهانی" و "برهمزننده صلح" و تحریر الشام با تصویری از "مسئول" و "مدرن"، توسط آمریکا معرفی میشوند.
نویسنده
سجاد قیطاسی
سجاد قیطاسی پژوهشگر مهمان مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه میباشد. نامبرده دانشجوی مقطع دکتری رشته روابط بینالملل در دانشگاه علوم و تحقیقات است. حوزه مطالعاتی وی شامل مسائل خاورمیانه میباشد. این پژوهشگر، عضو پیوسته گروه بررسی مسائل ژئوپولیتیک و استراتژیک خاورمیانه و عضو وابسته گروه مطالعات کشمکش و همکاری در خاورمیانه و گروه بررسی جامعه و سیاست خارجی لبنان، فلسطین و رژیم اسراییل میباشد.