واقعیت های منطقه؛ از دموکراسی دروغین تا آگاهی طبقاتی و اصل امید

نوع مطلب: مقاله

به قلم: دکتر حسن صادقیان، عضو گروه یک و پژوهشگر مهمان در گروه مطالعات جامعه و سیاست خارجی ترکیه

بعد از گذشت دو ماه از سقوط رژیم بشار اسد، به نظر می رسد تقریباً همه باور دارند که یک «تغییر» در رژیم سوریه رخ داده است؛ اما هنوز کسی از تغییر در واقعیات و مفاهیم که درحال رخ دادن است، سخن نمی گوید. این تغییرات که با مداخله قدرتهای منطقه ای و بین المللی اتفاق می افتد، اغلب برای تعریف آن از عبارت «جایگزینی دیکتاتوری با دموکراسی» یاد می کنند؛ اما به نظر می رسد این عبارات بیشتر لفاظی و بازی با مفاهیم و کلمات است؛ چرا که آنچه اتفاق می افتد بیشتر «دموکراسی های دروغین» هستند که معمولاً هم یک نظام وصایتی بر آن به صورت موقت حکمرانی می کند.

بر اساس اصل «در جنگ، نخست حقیقت می میرد»؛ در تحولات منطقه به ویژه سوریه حقایق و واقعیت ها یا مرده اند یا در پس پرده دروغ پردازیهای رسانه ها دچار انحراف شده اند. لذا ما اینک در دوران «پساحقیقت» زندگی می کنیم که در آن حقایق پیچ خورده و دروغ به عنوان حقیقت تلقی می شود. از این منظر، توضیح آنچه در خاورمیانه می گذرد با گفتن «رژیم اسد پس از 13 سال در سوریه فروپاشید و یک رژیم دموکراتیک جایگزین آن شد» از نظر فجایع رخ داده در آنجا ناکافی خواهد بود. حتی اگر رسانه‌ها از همه روش‌های اطلاعات نادرست استفاده ‌کنند تا به ما این باور را بقبولانند که مردم خروج دیکتاتور را با فریادهای شادی جشن گرفتند و آزادی و دموکراسی آمده است!

کسانی که مفاهیم آزادی، دموکراسی، برابری و صلح را از درون خالی می کنند و از آنها سوءاستفاده می کنند، هیچ دلنگرانی از در زیر پا گذاشتن ثمرات و تجربیات کسانی که با جان و خون خود جنگیدند تا اینها را به تمام بشریت برسانند، ندارند. البته همینجا باید متذکر شویم که این زیرپاگذشتن ها و خیانت ها به مفاهیم مذکور، در جهان غرب اتفاق نمی افتد بلکه با دستان خون آلود پیامبران دموکراسی های دروغین و نظام های وصایتی در جهان شرق اتفاق می افتد.

وقتی به دلایل این فروپاشی و فروپاشی های مشابه در منطقه نگاه می کنیم؛ موارد ذیل در اولویت قرار می گیرند: 1. جایگاه و موقعیت ژئوپلیتیکی؛ 2. ایدئولوژی و ماهیت هویتی و سیاسی. برای فروپاشی سوریه هر دو اولویت حکمفرما بود؛ به ویژه حمایت این کشور از مسئله فلسطین تا حد نوشتن «ضد صهیونیسم» در قانون اساسی آن، که مزید بر علت بود.

اینکه گفته می شود نیت واقعی نظام سرمایه داری که متعهد به نجات مردم از دست رژیم دیکتاتوری است، چیزی جز اشتهای او برای استثمار نیست. وقتی منافعشان به خطر می افتد، از قاتل یک «رهبر انقلابی» می سازند و آنگاه قهرمانان دیروز ناگهان به عنوان «جنایتکاران دشمنان بشریت» معرفی می شوند. آمریکا، اسرائیل و همدستان آنها می‌خواهند عرب‌ها، ترک‌ها، کردها، فارس‌ها، سنی‌ها، شیعیان، علوی‌ها، ایزدی‌ها، آشوری‌ها، چرکس‌ها، مسیحیان و همه کسانی را که صدها سال با هم زندگی کرده‌اند، علیه یکدیگر قرار دهند. مایه شرمساری همین دموکراسی های دروغین است که از دهه 90 تاکنون بیش از 2 میلیون نفر در جنگ، درگیری های داخلی، تروریسم و ​​قتل عام در منطقه کشته شده اند. این وضعیت یک آسیب بزرگ برای مردم منطقه است. مرگ، مجروحیت و رنج صدها هزار نفر و همچنین ویرانی کشورها فاجعه بزرگی است. یافتن دموکراسی و آزادی از این آوار، کاری بس دشوار و شاید توهمی بیش نیست. این مسیر تاریک، پر هرج و مرج و خونین به هیچ وجه انسانی و اخلاقی نیست و از لحاظ نظری و عملی قابل دوام نیست.

اگرچه برندگان واقعی جنگ نیابتی که توسط اسلامگرایان تندرو به راه انداخته شده است، ایالات متحده آمریکا و اسرائیل هستند، اما برخی رژیم های منطقه ای که همچنان در آرزوی احیای دوران حکمرانی گذشته شان و سلطه بر منطقه هستند، در میان این همه خون و کشتار انسان های بیگناه، ناجوانمردانه خوشحالی می کنند.

اما، آنچه نگران کننده تر است، وضعیت حامیان واقعی دموکراسی و آزادی و صلح در دوره کنونی است؛ به تجربه روشن است که آنچه با این تحول سرکوب خواهد شد، تمام خواسته ها برای دموکراسی، آزادی و صلح است. این تهدید فقط مختص سوریه نیست، بلکه در دیگر کشورهای منطقه هم هواداران دموکراسی، آزادی و صلح آسیب خواهند دید. به ویژه گروه هایی که مهمترین موانع برای گسترش حاکمیت توسعه طلبی امپریالیستی و جلوگیری از مسلط شدن این ذهنیت محسوب می شوند، در سیبل هدف قرار خواهند گرفت.

به عنوان مثال، در ترکیه گروه های چپ، سوسیالیست، سکولاریستهایی که در برابر ساختار اسلامی مقاومت می‏کنند، علویان و برخی از جریان های کُردی در مظان اتهام و در تیررس حملات و خشونت ها قرار خواهند گرفت. هرچند تلاش می شود با الگوبرداری از استعمار زیر پرچم اسلام، از صلح با کردها سخن بگویند و پارادایم جدیدی ایجاد کنند؛ اما همه خوب می دانیم اینها همه بازی سیاست است و تاریخ مصرف دارد. در واقع این روش نه تنها اخلاق اردوغان یا دولت ترکیه، بلکه اخلاق همه دولت های سرمایه داری است. ما با مفهومی روبرو هستیم که واقعیت را معکوس می کند؛ ایجاد یک شبکه استثمار امپریالیستی که در آن سیاست‌های نئولیبرالی زنده می‌شود، تنها می‌تواند تحت پوشش ارزش‌های اسلامی پنهان شود.

نئولیبرالیسم، افرادی را که فاقد آگاهی مدنی هستند به جایگاهی منفعل و به مثابه یک «شیء» مبدل کرده است؛ لذا باید سیاستی را پیش برد که «اصل امید» را حول یک فلسفه آزادی خواهانه علیه کسانی که با وجود این ترس ها با استعمار مدرن در منطقه ما نقشه می کشند، برجسته کند. یک فعالیت بازتولید جمعی برای سیاست طبقاتی لازم است که واقعیت عصر را درک کند، آن را دوباره تفسیر کند، و نه تنها این کار را انجام دهد، بلکه آن را به عمل نیز تبدیل کند. یکی از مهم‌ترین پیوندها می‌تواند با برقراری ارتباط مجدد با آگاهی طبقاتی و اصل امید آغاز شود که معتقد است با آشکار کردن این قدرت بالقوه جهان دوباره تغییر خواهد کرد. البته حاکمان که از سازماندهی قدرت بالقوه مردم می ترسند، سیاست را انحصار خود می دانند و محیط دموکراتیک را مسموم می کنند.

اگرچه از تاریخ باید یاد گرفت که جنگ بهای بسیار سنگینی است که توسط ثروتمندان ایجاد می شود و توسط کارگران، فقرا، زنان و کودکان پرداخت می شود؛ معهذا باید آگاه باشیم که هیچ امکان رستگاری جز ایجاد یک دموکراسی واقعی وجود ندارد که در آن همه با هویت خود یکسان زندگی کنند و مورد استثمار قرار نگیرند. در غیر این صورت، روزگار به صورت هرج و مرج گونه بی پایان خواهد بود.