ترامپ (دوم) مذاکره می‌خواهد یا جنگ؟

نوع مطلب: مقاله

رضا فضلعلی (دانش‌ پژوه علوم سیاسی- مسائل ایران)

از نگاه غرب تا همین اواخر، ایران مسلماً مهم‌ترین بازیگر منطقه‌ای در خاورمیانه بود که از مصر، اسرائیل (رژیم صهیونیستی) ، عربستان سعودی یا ترکیه تأثیرگذارتر بود. شاید به سختی می‌توان به کشوری فکر کرد که در مدت کوتاهی به این اندازه نفوذش در بین دوستانش کم شده باشد. در عرض چند ماه، با ترورهای شخصیت‌های با نفوذ و تصمیم گیرنده فلسطینی و... بنای نفوذ ایران کمتر و کمتر شد، بطوریکه ایرانی آسیب‌پذیرتر از دهه‌های قبل، حتی از زمان جنگ ده ساله‌اش با عراق یا حتی پس از انقلاب 1979 را شاهد هستیم.

این وضعیت دوباره بحث را در مورد نحوه برخورد ایالات متحده و شرکای آن با چالش‌های ناشی از ایران مطرح کرده است. برخی از بازیگران این سوژه را فرصتی را برای مراقبت از همه ابعاد تهدید، هم توانایی‌های هسته‌ای و هم فعالیت‌های منطقه‌ای ایران را مورد ارزیابی قرار می‌دهند. برخی دیگر پایان جمهوری اسلامی را به این ترکیب اضافه می کنند. با این حال، تجربه تاریخ نشان می‌دهد در مورد آنچه که باید از استفاده از نیروی نظامی یا تحریم‌های اقتصادی و همچنین از تلاش‌هایی که برای برکناری نظام سیاسی موجود و جایگزین کردن آن با چیزی بهتری طراحی شده است، احتیاطی عقلانی داشت.

شکی نیست اهداف به تنهایی مهم نیستند، بلکه اولویت‌ها مهمتر هستند، زیرا معامله بین طرفین دیر یا زود اجتناب ناپذیر است، مسئله این است که چه چیزی در اولویت دو طرف بایستی قرار گیرد. اما وقتی صحبت از شکل و نوع انتخاب راهکار می‌شود، اوضاع متفاوت می‌شود. انتخاب بین دیپلماسی و اجبار، کمتر از نحوه ترکیب این دو است! بدون تردید کارشناسان غربی معتقدند «امیدوارکننده‌ترین رویکرد، رویکردی است که بتواند تغییر شکل سیاست امنیت ملی ایران را از طریق دیپلماسی دنبال کند، دیپلماسی هم در مقابل پس‌زمینه توانایی و تمایل به استفاده از نیروی نظامی در صورتی که تهران از پرداختن کافی به نگرانی‌های آمریکا و غرب خودداری کند»، انجام گردد.

نگرانی از پیامدهای هر تصمیمی زیادتر از آنچه فکر می‌کنیم، نه تنها برای خاورمیانه، بلکه برای سایر نقاط جهان از جمله بازارهای انرژی بین‌المللی نیز تاثیر خواهد داشت. لذا برای ایالات متحده و دوستانش، ابتدا اولویت‌ها اهمیت دارند. براین باورم نقطه ضعف غرب قدرت‌طلبی و سود بیشتر است نه در یک نقطه خاورمیانه، زیرا این طمع در هر نقطه‌ای از جهان می‌تواند اولویت‌ها را تغییر دهد. برای نمونه "جلوگیری از تهاجم چین در اقیانوس هند، پاسیفیک" و این می‌تواند همان نقطه قوت ایران باشد که با آینده‌نگری و عقلانیت در جهت بهبود منافع ملت قدم بردارد.

غرب معتقد است که نفوذ منطقه‌ای تهران عمدتاً از تأمین مالی و تسلیح گروه‌ها و شبه‌نظامیان در غزه، عراق، لبنان، سوریه زمان اسد، یمن و فراتر از آن سرچشمه می‌گیرد. این افراد نیابتی"که به قول رهبر، ایران نیروی نیابتی ندارد و همه این گروه‌ها نیروهای مقاومت هستند" منافع ایالات متحده و غرب را همواره تهدید می‌کنند، به تعبیر غرب این گروه‌ها ابزاری در جهت ترسیم شکل مورد نظر ایران در خاورمیانه بوده و یا هستند. لذا این نقشه راه بطور غیرمستقیم نفوذ ایران را در سراسر منطقه چند برابر کرد و اجازه داد تا از تلافی مستقیم مدت‌ها اجتناب کند یا به حداقل برساند.

در عراق، ایران یکی از ذی‌نفعان اصلی جنگ ایالات متحده در سال 2003 بود که با برکناری صدام حسین از قدرت، بغداد تحت رهبری سنی‌ها را که مایل و قادر به ایجاد تعادل در تهران شیعی بود، ریشه کن کند. در عین حال توانست از هرج و مرج ناشی از تهاجم و وابستگی به اکثریت شیعه عراق برای جایگزینی ایالات متحده به عنوان نیروی خارجی با بیشترین نفوذ در داخل کشور استفاده کند.

ایران برای مدت‌ها که از جای پای محکمی از طریق حزب‌الله، دریافت‌کننده کمک‌های ایران از هر نوع و مجهزتر از رقبای محلی‌اش، در لبنان مانند دولتی در دولت دیگر عمل می‌کرد. حزب‌الله با توجه به دارایی‌های نظامی خود، مهم‌تر از دهها هزار موشک، و نزدیکی به مرز جنوبی لبنان با اسرائیل، از اقدام اسرائیل علیه ایران می‌توانست جلوگیری کند، زیرا اسرائیل مجبور بود توانایی این گروه را بر علیه سرزمین‌هایش پاسخگو باشد. ایران از حماس نیز برای چندین دهه (علیرغم سنی بودن) به شکل‌های مختلف حمایت کرد. تا جایی که در سال 2006، حماس بر تشکیلات خودگردان فلسطین در انتخابات غزه پیروز شد.

در سوریه نیز ایران، همراه با روسیه، زمانی که رژیم بشار در آستانه بهار عربی در آستانه فروپاشی قرار گرفت، در دوام و حمایت از او حدود یک دهه دست به کار شدند و بدین شکل اسرائیل را در محاصره نیروهایی قرار داد که ایران بر آنها نفوذ قابل توجهی داشت؛ هلالی که از ایران تا سوریه، لبنان، غزه و در ادامه حوثی‌های یمن امتداد داشت.

آیا ایران در وضعیت فعلی حاضر به مذاکره هست؟

غرب معتقد است آغازِ پایان برتری منطقه‌ای ایران، از قضا، با چیزی فرا رسید که برای ایران یک پیروزی به نظر می‌رسید: حملات حماس در 7 اکتبر 2023! اما مرگ حدود 1200 اسرائیلی و حدود 250 گروگان، از طرف حماس که باعث شرمساری اسرائیل ناآماده نیز شد، برای مدتی باعث شد تا حماس مدعی شود که تنها موجودیت فلسطینی است که مایل و قادر به مقابله با اسرائیل است. بیش از یک سال بعد، عملیات نظامی اسرائیل، باعث شد تا حماس دیگر نیروی جنگی مؤثری مانند سابق نباشد که بتواند چیزی شبیه به 7 اکتبر دیگری برپا کند و مجبور به کنار گذاشتن خواسته‌های دیرینه خود برای رسیدن به آتش بس با اسرائیل در غزه شد.

معتقدم این تحولات علاوه بر مسائل داخلی سوریه، برکناری اسد را نیز تسهیل کرد. حزب‌الله دیگر در موقعیتی نبود که بتواند اسد را که به شدت به این گروه برای حفظ قدرت متکی بود، حمایت کند. با تمرکز روسیه بر منابع و توجه خود به اوکراین، نیروهای ضد اسد، به رهبری اسلام‌گرایان و حمایت ترکیه، به سرعت سلسله‌ای را که بیش از نیم قرن بر سوریه حکومت کرده بود، نابود کردند. در این آشفتگی، اسرائیل نیز از این فرصت استفاده کرد و بسیاری از تجهیزات نظامی اسد را از بین برد. ایران نیز دو بار در سال 2024 (در آوریل و مجدداً در اکتبر)، در پاسخ به حملات اسرائیل به پایگاه‌های ایران در سوریه و ترور یکی از رهبران حماس در تهران، مستقیماً با ترکیبی از پهپادها و موشک‌ها به اسرائیل حمله و خساراتی نیز وارد کرد. حملات ایران بنا به گفته رژیم اسرائیل خسارات کمی به بار آورد و اسرائیل نیز دو بار پاسخ داد و باز بنابر گفته آنان برخی از قسمت‌های دفاع هوایی، انبارهای مهمات و عناصر حیاتی پایگاه دفاعی، صنعتی ایران را منهدم کرد، که البته ایران نیز این حد خرابی‌ها را تکذیب کرد.

با این حال، علیرغم این چالش‌ها ایران همچنان برای دشمنان و رقیبانش مواردی همچون برنامه هسته‌ای، میزان اورانیوم غنی شده، افزایش سطح غنی سازی و ادامه حمایت‌های آشکار و پنهانش از برخی نیروها در منطقه باعث نگرانی غرب است. ایران بدون شک تنها چند هفته تا توانایی تولید اورانیوم با درجه تسلیحات کافی برای سوخت سلاح هسته‌ای فاصله دارد، لیکن این کار مستلزم زمان بیشتری (از شش ماه تا یک سال) برای تولید تسلیحات واقعی است، اگرچه این امر می‌تواند با کمک کشورهای با تجربه‌ای مانند چین، کره شمالی، پاکستان یا روسیه تسریع شود.

دیگر نگرانی واقعی یا ظاهری غرب، وضعیت دموکراسی داخل ایران است. مدیریت در عدم توانایی چالش‌های اقتصادی، بیکاری، ازدواج، مهاجرت، محیط زیست، اینترنت، انتخابات، احزاب و... باعث شده تا بسیاری از مردم با تصمیم‌گیرندگان و بازیگران عرصه حاکمیت فاصله بگیرند. در حالت ایده‌آل، نگرانی سیاست غرب در ظاهر به دنبال رسیدگی به همه این زمینه‌ها با هدف محدود کردن ارائه و پشتیبانی از نیروهای مقاومت و برنامه هسته‌ای ایران است تا حدی که قابل راستی‌آزمایی باشد. بدون شک این برنامه تنها از راه نظامی و زور شکست خواهد خورد.

سیاست خارجی باید به امری شدنی و همچنین مطلوب دست یابد و رویکرد بلندپروازانه غیرواقعی نداشته باشد. بر این باورم برنامه هسته‌ای، بالاترین اولویت برای سیاست‌گذاران آمریکایی است. ایران که دارای تسلیحات هسته‌ای و مجموعه‌ای از سیستم‌های پرتاب باشد، در موقعیتی قرار خواهد گرفت که تهدیدی برای بسیاری از همسایگان و شرکای منطقه‌ای نزدیک ایالات متحده، به ویژه اسرائیل می‌باشد. لذا این قدرت هسته‌ای باعث می‌شود تا دیگران قبل از حمله مستقیم نظامی تردید داشته باشند. البته ایران با سلاح هسته‌ای، دلیلی می‌شود که چندین کشور منطقه‌ای دیگر از جمله عربستان سعودی و ترکیه را وادار کند تا سلاح‌های هسته‌ای خود را توسعه دهند یا به دست آورند. همین امر نیز احتمال افزایش درگیری در منطقه و استفاده از سلاح‌های هسته‌ای را افزایش می‌دهد در اینصورت ایجاد و حفظ ثبات بسیار دشوارتر از حال خواهد شد.

گزینه‌ی دیگر

برخی از سیاستگذاران و تحلیلگران غربی به جای اولویت دادن به تغییر رژیم استدلال می‌کنند که یک ایران دموکراتیک و طرفدار غرب، سلاح هسته‌ای را نادیده می‌گیرد و از حمایت نیروهای مخالف منطقه هم خودداری می‌کند. فراموش نکنیم نظام‌ها به هر شکل و قامتی به یک اندازه شکننده نیستند: سوریه تحت حکومت اسد، ایران زمان شاه، لیبی در زمان معمر قذافی، عراق در زمان صدام، ویژگی‌های مشترکی داشتند: حکومت توسط یک فرد به جای رهبری جمعی، فقدان نهادها، وابستگی به اجبار بیش از وفاداری گسترده، فقدان مکانیسم‌های پذیرفته شده برای جانشینی، تمرکز نیروهای امنیتی بر جلوگیری از کودتا تا مبارزه سنتی جنگ‌ها با ایران امروزی متفاوت است. مطمئناً، بنابر نظرسنجی‌ها حتی با اخباری که از کمک‌های ایران به رژیم اسد انجام شده در زمانی که ایرانیان بطور روزمره در رنج بودند، یا کشوری غنی از انرژی که از کمبود انرژی رنج می‌برد، م تعطیلی‌های مکرر کشور به علل گوناگون، اکثریت ایرانیان مخالف وضع موجود هستند و نه مخالف اصلیت نظام موجود!

لذا سیاست تغییر رژیم اصولاً می‌تواند شامل تحریم‌ها، حمایت مخفیانه اقتصادی و نظامی مخالفان رژیم، عدم به رسمیت شناختن رژیم و به رسمیت شناختن جایگزین سیاسی، استفاده از رسانه‌ها برای تأثیرگذاری بر محیط اطلاعاتی و مداخله مسلحانه باشد. اما تاریخ نشان داده که هیچ اطمینانی وجود ندارد که چنین ابزارهایی به اثر مطلوب دست یابند، به ویژه اگر موفقیت با جایگزینی مقامات موجود با چیزی بهتر (حتی اگر بهتر فقط به معنای همسویی با منافع ایالات متحده و هم‌پیمانانش باشد) در یک دوره خاص تعریف شود.

در این میان، توقف برنامه هسته‌ای و حمایت آن از نیروهای طرفدار ایران ، هنوز در اولویت‌های فوری باقی خواهند ماند. همانند راهبرد مهار واشنگتن در دوران جنگ سرد که اگرچه بر شکل دادن به سیاست خارجی شوروی متمرکز بود، اما به فروپاشی نظام شوروی پس از چهار دهه کمک کرد. لذا اولویت از نگاه غرب محدود کردن توانایی‌های ایران و شکل دادن به رفتار خارجی آن باشد. چنین تلاش هایی ممکن است بر توسعه داخلی نیز تأثیر بگذارد، دوباره تکرار می‌کنم ایران شاید در ظاهر ضعیف‌تر از قبل شده باشد ولی همه این موارد می‌تواند در مذاکرات آینده نقاطی باشد که توان و قدرت چانه‌زنی ایران را افزایش دهد.

راهکارهای افراطی

متاسفانه مخالفین و موافقین حکومت ایران، اغلب در مورد چگونگی دستیابی به این اهداف، دیپلماسی و استفاده از نیروی نظامی را به گونه‌ای نشان می‌دهند که گویی جایگزین‌های متقابلی هستند. با این حال، اگر آنها را مکمل یکدیگر بدانیم و در هماهنگی مورد استفاده قرار دهیم عقلانی‌تر است. دیپلماسی با پشتوانه استفاده معتبر از نیروی بازدارنده نظامی برای هر دو طرف نسبت به دیپلماسی، بدون چنین تهدیدی شانس موفقیت بیشتری دارد. همانطور که جورج کنان، نویسنده نظریه مهار اشاره می‌کند، "شما نمی‌دانید که وقتی نیروی مسلح اندک، ولی آرام در پس زمینه داشته باشید، چقدر به دیپلماسی کمک می‌کند".

هردیپلماسی باید پتانسیل یک معامله بزرگ را بررسی کند: غرب برخلاف موافقت‌نامه برنامه جامع اقدام مشترک2015  که محدودیت‌های زمانی را برای محدودیت‌های هسته‌ای تعیین می‌کرد و رفتار منطقه‌ای ایران را نادیده می‌گرفت، در حال حاضر بدنبال ارزیابی و راستی‌آزمایی برنامه هسته‌ای با نظارت سازمان‌های بین‌المللی است، تا مقدار مواد و سطح غنی‌سازی را بر اساس آیین‌های بین‌المللی محدود و شک و شبهه‌هایی را که در طول زمان ایجاد شده را ایران دوباره اعتماد سازی کند. همچنین عدم حمایت نظامی ایران از بازیگران غیردولتی و محدودیت برنامه موشکی بالستیک را خواهان است. بر اساس چنین توافقی، ایران می‌تواند برنامه انرژی هسته‌ای خود را هر چند تحت محدودیت‌های شدید و نظارت سرزده حفظ کند. در نتیجه تحریم‌های اقتصادی به میزان قابل توجهی کاهش یابد و حتی تحریم‌هایی که باقی می‌مانند می‌توانند کاهش یا برداشته شوند و ایالات متحده، دولت فعلی ایران را به رسمیت بشناسد و از دشمنی و تلاش برای تغییر رژیم چشم پوشی کند. در صورت انجام چنین توافق رسمی واشنگتن باید آنرا به کنگره ارائه دهد تا به ایران اطمینان دهد که این توافق حتی پس از تغییر دولت نیز پابرجا خواهد ماند.

متاسفانه در وضعیت فعلی دولت ایران شدیدا تحت فشار است. زیرا تا حدودی در موقعیت استراتژیک خود نیز دچار فرسایش شده و ظاهرا در برابر حملات نظامی نسبت به گذشته آسیب پذیرتر شده است. به علت ناترازی‌ها ریال به شدت سقوط کرده، با وجود کاهش قیمت جهانی انرژی، برای تولید و رساندن آن به مصرف‌کنندگان داخلی با چالش‌ها و نارضایتی‌های فراوانی روبرو است، احتمالاً وعده کاهش تحریمها می‌تواند فشارهای داخلی را تا حدودی کاهش دهد.

واشنگتن قاعدتا با دیپلماسی شروع می‌کند و در عین حال تهدید به استفاده از زور را هم حفظ می‌کند. معتقدم در حال حاضر پس از حذف فیزیکی بسیاری از سران حزب‌الله و حماس و کشتار مردم بی‌دفاع منطقه توسط حاکمان اسرائیل، مهمترین هدف بازیگران ایران، حفظ نظام اسلامی است. این هدف در گذشته نیز باعث تغییر سیاست‌ها شد: در سال 1988، امام خمینی (ره) پایان جنگ ایران با عراق را بدون پیروزی کامل پذیرفت، تصمیمی که ایشان برای نجات جمهوری اسلامی با نوشیدن زهر مقایسه کرد. وضعیت کنونی نیز تا حدودی مشابه است: نشانه‌های فزاینده‌ای وجود دارد که حاکمان ایالات متحده و ایران آمادگی و تمایلی برای چنین توافقی را از خود نشان می‌دهند. تا جایی که معاون فعلی رئیس‌جمهور در امور استراتژیک در امور خارجه (حتی قبل از حوادث سوریه) عنوان کرد که دولت «امیدوار است مذاکراتی برابر در مورد توافق هسته‌ای و احتمالاً بیشتر از آن داشته باشد». آقای پزشکیان هم اولویت خود را برای احیای ثروت اقتصادی کشور روشن کرده است.

برخی تحلیلگران افراطی غربی معتقدند تا از تلاش‌های دیپلماتیک چشم پوشی کنند و زودتر راه حل نظامی را انتخاب کنند. حمله‌ای به تأسیسات مرتبط با برنامه هسته‌ای با این امید که بسیاری یا تمام برنامه را از بین ببرد و تغییرات اساسی سیاسی در ایران را تحریک کند. دراین حالت شاید تمام برنامه هسته‌ای موجود نابود شود یا حداقل مختل شود. اما این یک راه حل دائمی نخواهد بود، زیرا ایران به تخصص هسته‌ای دست یافته است که آن را دیگر نمی‌توان با زور نابود کرد. یک عملیات نظامی موفق شاید بتواند تهران را چندین سال عقب بیاندازد، اما ممکن است تصمیم بگیرد که برنامه خود را در مواضع مستحکم‌تر و فراتر از آنچه فکرش را کسی بکند، بازسازی نماید. ایران به حق می‌‌تواند از چنین حمله‌ای به عنوان توجیه بیشتر نیاز به سلاح هسته‌ای استفاده کند. حتی با الباقی موشک‌های بالستیک خود، علیه اسرائیل استفاده کند. علیه تأسیسات نفت و گاز همسایگانش که از شرکای منطقه‌ای و حیاتی ایالات متحده هستند. با این تفکر نتیجه آن چیزی به جز بی‌ثباتی و افزایش قیمت نفت و گاز و فشارهای تورمی و کاهش رشد اقتصادی در سطح جهانی نخواهد بود. تأثیرات داخلی چنین تفکراتی در ایران می‌‌تواند به یک واکنش ملی‌گرایانه نیز تبدیل شود. لذا در سطح بین‌المللی، چنین حمله پیشگیرانه‌ای می‌تواند بی‌ثبات‌کننده باشد.

برخی دیگر از سیاست فشار حداکثری حمایت می‌کنند که حتی از تحریم‌های اقتصادی استفاده بیشتری می‌کند. اما هیچ چیزی در تاریخ تحریم‌ها، نه تنها در ایران وجود ندارد که نشان دهد در یک تاریخ معین و کوتاه به اهداف خود دست نیابند، البته تحریم‌ها شاید بخشی از یک سیاست فشار از طرف غرب تا به امروز بوده، لیکن وعده حذف آنها می‌تواند انگیزه بیشتری برای تغییر رفتار در حوزه‌های مختلف باشد. از اینرو اولویت عقلانی برای اهالی واشنگتن دیپلماسی واقع‌گرایانه به جای حرکت نظامی، همراه با ارائه درجه‌ای قابل توجه از کاهش تحریم‌ها در ازای محدودیت هسته‌ای و رفتار منطقه‌ای، که احتمالاً باعث افزایش بهتر چشم انداز ایران در کوتاه مدت را بدنبال خواهد داشت.

فرصتی برای دو طرف

تحولات 15 ماه گذشته فرصتی غیرمنتظره برای توافقی پایدار با ایران برای دو طرف ایجاد کرده است، فرصتی است که هیچکدام نباید از دست بدهند. حتی نویسنده معتقد است که سقوط اسد ناخواسته اگر درست مدیریت شود به نفع آینده ایران خواهد بود. بنابر نظریات روابط بین‌الملل سیاست حتما نباید با حق تمام شود. فراموش نکنیم دونالد ترامپ (اول) بود که ایالات متحده را از توافق هسته ای 2015 خارج کرد. اما مذاکره برای یک پیمان جدید، مشابه کاری است که او در مذاکره با مکزیک و کانادا برای جایگزینی توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی با توافق آمریکا، مکزیک و کانادا انجام داد. پس توافق جدید با ایران نیاز به استفاده از نیروی نظامی در مقیاس وسیع را برطرف می‌کند، چیزی که ترامپ به طور سنتی در برابر آن همیشه تا به امروز مقاومت کرده است. آری، ترامپ تا چند روز دیگر بر مسند قدرت می‌نشیند، اما چگونه چالشهای کشورش و جهان را اداره می‌کند؟ او با افرادی که نیاز دارد ملاقات می‌کند، با دشمنان درگیر می‌‌شود و تفکر متعارف را به چالش می‌کشد، اما حتی افراد مغرور هم با قوانین بازی می‌کنند. ترامپ دستورالعمل‌هایی را برای موفقیت تدوین کرده است، او عناصر مشترک را در بزرگترین دستاوردهای خود جدا می‌کند، او اسطوره‌ها را در هم می‌شکند. او نام‌ها را بی‌پروا می‌کند، صفرها را هجی می‌کند و هنر معامله‌کننده را کاملاً آشکار می‌کند. ترامپ درباره اینکه چگونه این کار را انجام می‌دهد، هم بسیار صحبت می‌کند. ترامپ نگاهی بی‌حفاظ به ذهن یک کارآفرین باهوش است. کلام آخر اینکه در جایی نوشته بود: «دونالد ترامپ یک معامله‌گر است، همانطور که شیرها گوشتخوار هستند و آب خیس است»!


نویسنده

رضا فضلعلی

رضا فضلعلی، پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروه روندهای فکری در خاورمیانه  است. نامبرده دانش آموخته دکتری علوم سیاسی گرایش مسایل ایران در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج می باشد. حوزه مطالعاتی نامبرده مسائل خاورمیانه و تروریسم نوین است.