پیدایش «سلطانیسم پیشرفته» در خلیج فارس
عنوان کتاب: از شیوخ تا سلطانیسم: سیاستمداری و اقتدار در عربستان سعودی و امارات متحده عربی[1]
نویسنده: کریستوفر دیویدسون
مشخصات نشر: انتشارات هرست و همکاران چاپ 2021
تهیه: محمد محبوبی، عضو گروه مطالعات ادبیات سیاسی و متنهای اساسی در باب خاورمیانه
مقدمه
بیتردید میتوان کریستوفر دیویدسون را یکی از پرکارترین و برجستهترین پژوهشگران مطالعات شبهجزیره عربستان و خلیج فارس دانست. این نویسنده انگلیسیالاصل تحصیلاتش را در دانشگاههای کمبریج و سنتاندروز به پایان برد و سالها در دانشگاههای دورام، زاید، لیدن و کیوتو به تدریس و پژوهش پرداخت. دیویدسون پیش از این آثار فراوانی درباره سیاست و دولت در خلیج فارس نوشته که اغلب آنها درباره مورد مطالعاتی امارات متحده عربی بوده است. از کارهای پیشین او میتوان به «The United Arab Emirates: A Study in Survival» (2005)، «Dubai: The Vulnerability of Success» (2008)، «Abu Dhabi: Oil and Beyond» (2009)، «Persian Gulf and Pacific Asia: From Indifference to Interdependence» (2010)، «After the Sheikhs: The Coming Collapse of the Gulf Monarchies» (2012) و «Shadow Wars: The Secret Struggle for the Middle East» (2016) اشاره کرد که از میان این موارد، تنها یکی به فارسی برگردانده شده است.[2] علاوه بر این، او دهها مقاله در مجلات علمی و فصلهایی از کتابهای مختلف را به رشته تحریر درآورده و همچنین گزارشها و مقالاتی در فارن افرز، گاردین، نیویورکتایمز و اورینت منتشر کرده است.
دیویدسون در آخرین اثر خود به بررسی پدیده جدیدی در عربستان سعودی و امارات متحده عربی پرداخته و آن، ظهور حاکمان اقتدارگرای جدیدی به نامهای محمد بنسلمان آلسعود و محمد بنزاید آلنهیان است. این دو شخصیت، با استفاده از قدرت شخصی خود و خارج از چارچوب قواعد و رویههای مرسوم و نهادینهشده کشورهایشان، بر ارکان مختلف کشورهایشان مسلط شده و رژیمهای سیاسی تازهای به وجود آوردهاند که در کشورهای منطقه خاورمیانه و جهان عرب، منحصربهفرد و استثنایی هستند. دیویدسون نظام سیاسی جدید در این دو کشور را «سلطانیسم پیشرفته» مینامد و تلاش دارد شباهتها و تفاوتهای آن نسبت به سایر نظامهای سلطانی و نوپاتریمونیال را بشناسد.
مسئله اصلی کتاب
کتابها و مقالات فراوانی درباره ساختار تکوینی حکومت و نحوه توزیع قدرت در کشورهای منطقه شبهجزیره عربستان و خلیج فارس تولید شده، اما سیر تطور و تحول این دولتها، به ویژه در دو دهه اخیر، پدیده بسیار تأثیرگذار و ویژهای است که مناسبات داخلی و خارجی این کشورها را تحتالشعاع قرار داده است. دیویدسون بحث خود را اینگونه آغاز میکند که قدرتگیری شخص محمد بنسلمان در عربستان سعودی و محمد بنزاید در امارات متحده عربی باعث شده ساختار این دو دولت تغییرات اساسی و بنیادینی را تجربه کند و دگرگونیهای مهیبی در عرصههای سیاست داخلی و خارجی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و حتی سبک زندگی شهروندان به وجود آید. دگرگونی این دولتها در یک سیر طبیعی رخ نداد، بلکه قدرت شخصی محمد بنسلمان و محمد بنزاید است که «تغییرات حکومت» را رقم زده است.
دیویدسون بیان میکند علیرغم تداوم اقتدارگرایی شدید و رانتیریسم توقفناپذیر، اما عربستان و امارات از مابقی کشورهای جهان عرب متمایز شدهاند؛ اما پرسش و مسئله اصلی او این است که تمایزشان نسبت به همتایانشان در منطقه از چه رو بود و چگونه عمل کرد. آنها مشابه هیچکدام از کهنالگوهای مطلقگرایی مانند لویی چهاردهم فرانسه و نیکلای دوم روسیه عمل نمیکنند، به سبک خاندان بوربون یا رومانف دست به دامان اقتدار الهی نشدند و بیش از آن که در مقام حاکم دوژور عمل کنند، قدرت دوفاکتوی خود را فارغ از عناوین رسمی بهکار میبندند. فرضیهای که نویسنده مطرح میکند و به دنبال اثبات آن است، ظهور گونه خاصی از «سلطانیسم» فرااستبدادی در عربستان و امارات معاصر است.
تعریف دیویدسون از سلطانیسم، قدری فراتر از مفاهیم کلاسیک آن است. او بیان میکند مفهوم علوم سیاسی معاصر، سلطانیسم را شکلی افراطی از اقتدارگرایی توصیف میکند که با پاتریمونیالیسم و نوپاتریمونیالیسم تفاوت دارد. حاکمان سلطانیست در واقع «رؤسای شخصی» هستند که ملازمان و مستخدمانی جایگاهشان را حفظ میکنند؛ آنها بازوهای اصلی دولت را به مثابه «ابزارهای شخصی» خودشان بهکار میگیرند؛ و قادرند محدودیتهای سنتی را زیر پا بگذارند و بازیگری خودسرانهای داشته باشند. دیویدسون دورۀ بنسلمان در عربستان و بنزاید در امارات را عصر جدید این کشورها میداند: آنها پارادایمهای پیشینیان مانند نوپاتریمونیالیسم مشورتی یا رانتیریسم را دگرگون کردند، نهادهای اجماع و شورا و هر شکل دیگری از نظامهای اجماعی را تعلیق یا نابود کردند، طبقه «رانتخواران جدیدی» را به وجود آوردند که منجر به اصلاحات اقتصادی در ساختار کشورهایشان شد و در مجموع، به سرعت نظام اقتدارگرایانه منحصربهفردی را برپا کردند. دیویدسون شرح داده که محمد بنسلمان و محمد بنزاید از «حکومت شیخگونه»[3] که در چارچوب نوپاتریمونیالیسم مشورتی تعریف میشد عبور کرده و گونه نوظهوری از حکومت را در عربستان سعودی و امارات مستقر کردهاند. نویسنده نام این گونه تازه را «سلطانیسم پیشرفته»[4] نهاد.
سلطانیسم پیشرفته در عربستان و امارات
دیویدسون در سراسر کتاب، شواهد و قرائن فراوانی ارائه میدهد تا فرضیه خود را به اثبات برساند و مشخصات سلطانیسم پیشرفته در عربستان و امارات را به تصویر بکشد. او تشریح میکند هم بنسلمان و هم بنزاید قدرت شخصی خودشان را به معتمدترین و نزدیکترین خویشاوندانشان سپردهاند که شامل تکنوکراتهای جوان هم میشود. آنها به موازات روی کار آوردن بازیگران جدید، تمام بازیگران باقیمانده از نظام سابق مانند اعضای قبایل برجسته، اعضای عشیرههای حاکم بر سایر امارتها یا مقامات مؤثر را کنار گذاشتند یا به سود خود بهکار گرفتند. بدین ترتیب ترکیب و بافت دولتمردان و تصمیمگیران به کلی دگرگون شده و با بنسلمان و بنزاید هماهنگ و همسو شدهاند.
بنسلمان و بنزاید درست مانند حاکمان پیشین خود، فعالیت تمام احزاب سیاسی را ممنوع کردهاند و اعضای فراوان خاندان، عشیره و قبیلهشان جای خالی حزب حاکم را پر میکند. این سختگیری در برابر گروههای اسلامی و جهادی، به صورت خاص اخوانالمسلمین، بیش از سایر گروههاست؛ به ویژه پس از سال 2011 که شماری از کشورهای عربی مشابه، شاهد خیزش اسلامگرایان و سرنگونی حاکمان مشابه بنسلمان و بنزاید بودند. تقریباً تمام سازمانهای مرتبط با جامعه مدنی از طریق کنترلهای سنتی محدود و بیفروغ شدهاند. به همین ترتیب، سختگیری شدیدی در فعالیت شبکههای اجتماعی وجود دارد و از جدیدترین فناوریها و روشها به منظور نظارت، مدیریت و انقیاد شهروندان یا گروههای متمرد استفاده میشود.
با توجه به این که جوامع عربستان و امارات همچنان سویههای دینی و سنتی پررنگی دارد، نحوه مواجهه سلطانیسم پیشرفته بنسلمان و بنزاید با امر دینی قدری پیچیده است. هردو حاکم ضمن حفظ وجوه خاصی از دین، از طریق لیبرالسازی سکولار و ترویج «تساهل و تسامح» دست به اصلاحات گستردهای در سایر شئون دینی زدهاند. هم محمد بنسلمان و هم محمد بنزاید حلقه کنترلشان بر نهادهای دینی را تشدید و بهطور گزینشی جنبههایی از آن را ترویج و موارد دیگر را به چالش کشیدهاند.
در عرصه اقتصادی، سلطانیسم پیشرفته عربستان و امارات تسلط فزایندهای بر نهادهای اقتصادی کشور پیدا کرده است. در حال حاضر نهادهای اقتصادی اصلی این دو کشور در اختیار متحدان نزدیک بنسلمان و بنزاید قرار دارد و متقابلاً نخبگان اقتصادی این کشورها اختیارات گذشتهشان را از دست دادهاند. سلطه کامل بنسلمان بر آرامکو، صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان، منطقه آزاد اقتصادی نئوم و... و تسلط بنزاید بر شرکت ملی نفت ابوظبی، شورای عالی نفت، شورای سرمایهگذاری ابوظبی (ادیا)، شرکت سرمایهگذاری مبادله و... نمونههایی از حضور پررنگ در عرصه اقتصاد است. برخلاف اغلب نظامهای سلطانی معاصر، بنسلمان و بنزاید منابع ملی ارزشمند دو کشور را بهطور غیرقانونی به تاراج نبردند. نویسنده بیان میکند این وضعیت، بیشتر به علت مجموعه شرایط سیاسی-اقتصادی است. اولاً برخلاف گذارهای غیردموکراتیک در نظامهای سلطانی معاصر، مکانیسم «قبضه قدرت» بنسلمان و بنزاید در قالب کودتای نرم و در چارچوب پادشاهیهای سنتی خلیج فارس صورت گرفته، لذا آنها عملاً بر منابع ملی تسلط دارند و نیازی به تاراج فراقانونی نیست. ثانیاً هردو حاکم به برخی از سیاستهای توزیع ثروت و رفاه پیشینیان پایبند ماندهاند. آنها همچنان بخشی از خصلتهای ساختاری دولت رانتیر را حفظ کردهاند و بدین ترتیب از مواهب و منافع سیاسی نظام رانتیر بهره میبرند. آنها از طریق توزیع رانت، وفاداری حامیانشان را میخرند و پایگاههای اجتماعی نحیفی برای خود ایجاد میکنند.
در حوزه نظامی هم سلطانیسم پیشرفته عربستان و امارات ویژگیهای قابلتأملی دارد. هم بنسلمان و هم بنزاید از طریق گماشتن وفاداران و سرسپردگانشان در مناصب نظامی و پاکسازی سایرین، کنترل شخصی و تمرکزگرایانهای بر روی ارتش دارند. آنها از یک سو اصلاحات و سازماندهی مطلوب خودشان را در ارتش اعمال میکنند و از سوی دیگر، آسودهخاطرند که چالش نظامی خودسرانهای متوجه حکومتشان نیست. بدین ترتیب، اگرچه بنسلمان و بنزاید دیکتاتورهای بدنامی هستند و باید حیات سیاسی خود را با سرکوب مخالفان تضمین کنند، اما آنها از طریق سیاستزدایی و بیتفاوت کردن ارتش و انتصاب نزدیکانشان در مقامهای فرماندهی، عملاً خودشان را از کودتا مصون کردهاند.
همین وضعیت بر سازمانهای اطلاعات و امنیتی عربستان و امارات نیز حاکم شده است. بنسلمان و بنزاید سرویسهای امنیتی دو کشور را بازسازی و با خود همراه و همسو کردهاند و از آنها به مثابه ابزارهای تسلط سلطانیستی استفاده میکنند. این تغییرات در سازمانهای حفاظتی عربستان و امارات هم به چشم میآید؛ مثلاً تغییرات اساسی در گارد سلطنتی عربستان (الحرس الملکی) و گارد ملی عربستان (الحرس الوطنی)، تأسیس گارد ریاستی امارات (حرس الرئاسه) و استخدام فزاینده کارکنان خارجی مجرب در امارات.
به طور کلی، دیویدسون ارزیابی دوگانهای از سلطانیسم پیشرفته بنسلمان و بنزاید ارائه میدهد. این سلطانیسم از یک سو بسیار شبیه به ساختار سیاسی نظامهای اقتدارگرا عمل میکند مثلاً فرایندهای تصمیمگیری دلخواه و شخصی، تسلط شدید بر اقتصاد، انسداد جامعه مدنی و رسانه، کنترل روزافزون بر ارتش و سرویسهای امنیتی و حفاظتی، رفتارهای عمدتاً غیرایدئولوژیک، مواجهه گزینشی با دین و سنت، و ارائه تصاویر کاریزماتیک. از سوی دیگر، سلطانیسم پیشرفته بنسلمان و بنزاید برخی شاخصهای توسعه انسانی را ارتقا بخشیدهاند مانند پیشرفت چشمگیر در دسترسی زنان به آموزش و بهداشت، مسیرهای کلی توسعه اقتصادی، یکپارچهسازی با اقتصاد جهانی و رتبهبندی بینالمللی فساد.
[1] Davidson, Christopher M. (2021). From Sheikhs to Sultanism: Statecraft and Authority in Saudi Arabia and the UAE. London: C. Hurst & Co.
نویسنده
محمد محبوبی
محمد محبوبی پژوهشگر مهمان در مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانشجو مقطع دکتری رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران است. حوزه مطالعاتی وی شامل مطالعات استراتژیک خاورمیانه است این پژوهشگر عضو پیوسته گروه مطالعات ادبیات سیاسی و متن های اساسی در خاورمیانه و عضو وابسته گروه های بررسی مسائل ژئوپلیتیک و استراتژیک خاورمیانه و مطالعات مسائل خلیج فارس و شبه جزیره عربستان می باشد.