چرا رژیم اسد در سوریه سقوط کرد؟ تحلیل امنیتی بحران

نوع مطلب: مقاله

سجاد قیطاسی عضو گروه مسائل ژئوپلیتیک و استراتژیک خاورمیانه

سوریه یکی از کشورهای خاورمیانه است که  با بحران‌های عمیق ناشی از عدم یکپارچگی روبرو است. چندپارگی قومی و تبدیل دولت ملت به گروه‌های مختلف، امنیت ملی آن را با چالش‌های متعددی مواجه کرده است. عدم توانایی در ایجاد احساس مشترک عمومی درباره ارزش‌ها و علایق ملی، به شدت در این کشورمشهود است. شکاف‌های ریشه‌دار قومی و گروهی، مانع از شکل‌گیری ارزش‌ها و علایق ملی یکپارچه شده و هر گروه قومی به جای هویت ملی، هویتی جمعی و خاص بر مبنای منافع خود را تعریف می‌کند.

 در مجموع باید گفت  تلاش برای یکسان‌سازی و ایجاد همسویی جامعه سوریه، به دلیل چند پارگی  اغلب با شکست مواجه شده و به ظهور جنبش‌های تجزیه‌طلبانه و ظهور گروه های تروریستی منجر شد. این بحران ها بیشتر منابع داخلی کشور را به خود اختصاص داده و مناقشات پرهزینه‌ای را برای آن رقم زده است. یکی از عوامل اصلی این بحران، سطح پایین انسجام سیاسی و مشروعیت رژیم‌ سیاسی  که نتیجه مستقیم مشکلات دولت‌سازی و استعمار در این کشورها  به شمار می‌آید. باید گفت پایان استعمار، با ترسیم مرزهای قراردادی و گرد هم آوردن گروه‌های قومی و نژادی مختلف، فرآیند دولت‌سازی را برای آن پیچیده‌تر کرد. این پیچیدگی دستیابی به مشروعیت سیاسی و همبستگی اجتماعی را دشوارتر ساخته و در نهایت باعث شده انسجام سیاسی و اجتماعی به یکی از مهم‌ترین چالش‌های امنیتی این کشور تبدیل شد. از سوی دیگر، مناقشات داخلی ناشی از شکاف‌های قومی و سیاسی باعث شده است که مرز میان تهدیدات داخلی و خارجی مبهم شود. لذا جنبش‌های  افراطی و جدایی‌طلب در کنار تروریسم ، به دلیل ناتوانی دولت‌ در پاسخگویی یا مدیریت آنها، به خشونت  کشیده شدند و گروه‌های محلی به حمایت خارجی از کشورهای همسایه یا گروه‌های فراملی وابسته شدند و پیچیدگی تهدیدات و چالش های  امنیتی سوریه به شدیدترین سطح رسید.

برای بررسی  ماهیت امنیتی سوریه، می‌توان دو محور اصلی یعنی ماهیت حکومت و نوع محیط امنیتی را  بر مبنای نظریه  ریچارد لیتل مورد بررسی قرار داد.  بهترین و موٌثر ترین معیار امنیت در چارچوب ماهیت حکومت انسجام سیاسی و اجتماعی و درچارچوب ماهیت محیط نوع محیط امنیتی است که باری بوزان آن را برای سنجش قابلیت تسری ایده امنیت ملی به جهان سوم به کار برده است لذا از منظر ماهیت حکومت، سه نوع ساختار قابل شناسایی است:

1. حکومت یکپارچه: این حکومت‌ها از انسجام سیاسی و اجتماعی برخوردارند و قدرت در آن‌ها با مشروعیت و حمایت عمومی حفظ می‌شود

2. حکومت چندپاره: قدرت در این حکومت‌ها میان گروه‌های مختلف تقسیم شده و مشروعیت دولت محدود است. گروه‌های قدرت داخلی برای دستیابی به حکومت با یکدیگر رقابت می‌کنند.

3. حکومت‌های دستخوش بی‌نظمی: این حکومت‌ها با بحران مشروعیت و چندپارگی شدید مواجه‌اند. قدرت مرکزی تضعیف شده و کشور درگیر جنگ داخلی است.

در خصوص محیط امنیتی، سه نوع موازنه قوا قابل تعریف است:

1. تعادل قوای متقارن: این نوع موازنه مربوط به روابط میان کشورهای قدرتمند است، که بر اساس سلسله‌مراتب مشخص تعامل می‌کنند و مسائل داخلی تأثیر چندانی بر روابط خارجی ندارند.

2. تعادل قوای نامتقارن: این نوع موازنه در روابط میان کشورهای قدرتمند و ضعیف مشاهده می‌شود، که در آن کشور قوی‌تر نفوذ بیشتری دارد.

3. تعادل قوای فراملی: این نوع موازنه در روابط میان کشورهای ضعیف برقرار است، جایی که سیاست داخلی و خارجی به شدت با یکدیگر درهم‌تنیده می‌شوند.

کشور سوریه عموماً در دسته‌بندی حکومت‌های چندپاره یا دستخوش بی‌نظمی قرار می‌گیرد و محیط امنیتی آن‌ها تابعی از موازنه قوای داخلی و خارجی است. در این شرایط، روابط خارجی به شدت تحت تأثیر رقابت‌های داخلی قرار می گیرد.از این رو باید گفت کشورهای قوی نمی‌توانند بدون دخالت مستقیم در امور داخلی کشورهای ضعیف، با آن‌ها رابطه برقرار کنند. هرگونه تعامل با یک کشور دستخوش بی‌نظمی به معنای جانبداری از یکی از گروه‌های رقیب در نبرد قدرت داخلی است. حمایت خارجی از دولت‌های ضعیف معمولاً منجر به تقویت یک جناح سیاسی داخلی و تضعیف رقبای آن می‌شود. این نوع روابط باعث می‌شود حمایت خارجی به عاملی تعیین‌کننده در نتایج سیاسی داخلی کشور ضعیف تبدیل شود امری که در جریان سقوط دولت اسد در کمترین زمان ممکن می توان تحلیل نمود در اینجا بود که نقش ترکیه با حمایت  لجستیکی و اطلاعاتی از  تحریر الشام بسیار پرنگ بود .در چنین شرایطی، توازن قوای داخلی ناپایدار به شدت به حمایت خارجی وابسته بوده است از این رو با کاهش حمایت ایران و روسیه به عنوان حامی اصلی دولت اسد  در مقابل نقش آفرینی  ترکیه و آمریکا و اسرائیل به همراه کشورهای عربی صحنه داخلی سوریه را دگرگون نمود.

ماهیت حکومت سوریه تا سقوط اسد

سوریه در سال‌های اخیر به صحنه‌ای از درگیری‌های گسترده داخلی تبدیل شده است که میان گروه‌های مختلف قدرت جریان دارد. از یک سو، ارتش سوریه و نیروهای وفادار به بشار اسد در مقابل گروه‌هایی نظیر تحریر الشام ، کردها، داعش و ارتش آزاد سوریه می‌جنگیدند. از سوی دیگر، گروه‌های مخالف اسد نیز درگیر منازعات خشونت‌آمیز میان خود هستند که همچنان این کشکمکش ادامه دارد. این وضعیت، بحران سوریه را به یک جنگ داخلی تمام‌عیار از سال ۲۰۱۱ بدل کرده است.پیش از سقوط اسد، جامعه سوریه به دلیل شکاف‌های عمیق فرقه‌ای، مذهبی و قبیله‌ای، به شدت چندپاره بود. حکومت اسد توانسته بود با بهره‌گیری از این شکاف‌ها و اختلافات، میزانی از پایگاه اجتماعی را برای خود فراهم کند. با این حال، ظهور داعش و  تروریسم،جنبش‌های اعتراضی و جنگ داخلی ناشی از بهار عربی، اقتدار و مشروعیت دولت اسد را به شدت تضعیف کرد. براساس رویکرد باری بوزان و شاخص‌سازی ریچارد لیتل، حکومت سوریه را می‌توان در دسته «حکومت‌های دستخوش بی‌نظمی» طبقه‌بندی کرد. این نوع حکومت‌ها معمولاً ضعیف بوده و قدرت آن‌ها با استفاده از زور به چالش کشیده می‌شود. در چنین حکومت‌هایی، اگرچه یک ساختار رسمی و قانونی وجود دارد، اما قدرت و مشروعیت آن چنان ضعیف است که هیچ گروهی قادر به کنترل کامل حکومت مرکزی نیست. حکومت سوریه نیز در پی بحران‌های اخیر، به وضعیت مشابهی دچار شده است.در حال حاضر، سوریه به شدت فاقد انسجام سیاسی و اجتماعی است. دولت اسد اگرچه به طور رسمی همچنان بر این کشور حکومت می‌کرد، اما اقتدار آن بر بخش‌های وسیعی از سوریه از بین رفته بود. در بسیاری از مناطق، گروه‌های مختلف کنترل را به دست گرفته اند:

کردها: مناطق شمالی سوریه را اداره می‌کنند.

داعش: در مناطق شرقی و مرزهای عراق نفوذ دارد.

سایر گروه‌های مخالف: شمال غربی و جنوب کشور صحنه درگیری‌های این گروه‌ها با یکدیگر و با دولت مرکزی است

.این وضعیت نشان می‌دهد که سوریه به دلیل حضور بازیگران متعدد با قدرت نسبی برابر، به محیطی تبدیل شده است که در آن هیچ اقتدار مسلطی وجود نداشت. جنگ‌های داخلی و درگیری‌های مسلحانه مداوم میان گروه‌ها، انسجام اجتماعی و سیاسی را به پایین‌ترین سطح ممکن رسانده است.به طور کلی، شرایط کنونی سوریه مصداق بارز یک «حکومت دستخوش بی‌نظمی» است؛ حکومتی که به دلیل بحران‌های مشروعیت و شکاف‌های اجتماعی، عملاً به میدان رقابت‌های داخلی و خارجی تبدیل شد.

ماهیت محیط امنیتی سوریه

پس از حوادث سال 2011، محیط امنیتی سوریه به وضوح نشان‌دهنده تعادل قوای نامتقارن است؛ نوعی محیط امنیتی که بر اثر مداخله کشورهای قوی در امور داخلی کشورهای ضعیف شکل می‌گیرد. این موازنه از دو عامل اصلی ناشی می‌شود:

1. حمایت یک کشور قوی از یک جناح یا گروه خاص در کشور ضعیف یا فعالیت علیه گروهی دیگر در همان کشور.

2. تمایل گروه‌های خاص در کشور ضعیف برای بهره‌گیری از اتحاد با کشورهای قوی به‌منظور غلبه بر سایر گروه‌های داخلی.

چنان‌که باری بوزان و ریچارد لیتل استدلال می‌کنند، در چنین شرایطی منطق روابط میان کشورهای قوی و ضعیف و حتی کشورهای ضعیف با یکدیگر، مستقیماً به ترکیب توازن قوای بین‌المللی با موازنه قوای داخلی در کشور ضعیف منجر می‌شود. به همین ترتیب، دولتی که با کشوری دچار بی‌نظمی رابطه دوستی برقرار می‌کند، به تقویت جناح سیاسی حاکم در آن کشور می‌پردازد. در مقابل، کشوری که با حکومت یک کشور ضعیف خصومت می‌ورزد، معمولاً با حمایت از رقبای داخلی آن حکومت، به تضعیف دولت مرکزی اقدام می‌کند امری که به وضوح در جریان تحولات سوریه خود نمایی می کند از این رو حمایت ایران و روسیه از جناح حاکم و حمایت محورهای ترکی- عربی و امریکایی از معارضین سوری در این راستا جای می گیرد. از این رو باید گفت هنگامی که توازن قوای داخلی در کشوری ناپایدار باشد، حمایت خارجی می‌تواند به یک عامل تعیین‌کننده در تحولات داخلی آن کشور تبدیل شود.

در بحران سوریه، درگیری‌های خشونت‌آمیز گروه‌های قومی و مذهبی از مرزهای رسمی فراتر رفته و حمایت یا مخالفت قدرت‌های خارجی را جلب کرده است. این وضعیت عمدتاً به رقابت بر سر نفوذ منطقه‌ای میان گروه‌هایی همچون کردها، شیعیان و اهل تسنن مربوط می‌شود. حضور فعال بازیگران مختلف خارجی، از جمله آمریکا، روسیه، ایران، عربستان و ترکیه، که به حمایت از جناح‌های داخلی مورد نظر خود پرداخته‌اند، بر پیچیدگی این بحران افزوده است. وزن مداخلات بین‌المللی در این بحران تا حدی زیاد است که بر سایر عوامل داخلی سنگینی می‌کند یعنی کاهش و افزایش نقش بازیگران خارجی از بازیگران داخلی بر سقوط دولت اسد تاثیرگذار بوده است..

 در پایان باید گفت انسجام سیاسی و اجتماعی در سوریه از بین رفته و مطابق شاخص سازی لیتل حکومت این کشور را می توان در زمره جکومت های دستخوش بی نظمی قرار داد، چرا که حکومت در این کشور به طور قانونی وجود داشته  اما قدرت چند پاره و مشروعیت آن ضعیف بوده  و این کشور در شرایط جنگ داخلی  فرسایشی به سر می برد. از سوی دیگر براساس مطالعات امنیتی جهان سوم و رویکرد بوزان و شاخص سازی لیتل محیط امنیتی کشور سوریه را بر اساس تعادل قوای نامتقارن می توان تحلیل نمود. این نوع موازنه بر اساس دخالت کشور قوی در کشور ضعیف صورت می گیرد که شامل حمایت یک کشور قوی از یک جناح خاص و یا فعالیت علیه یک گروه خاص در آن کشور است. لذا رویکرد بازیگران خارجی چون ایران، عربستان، ترکیه، آمریکا، روسیه و ... در قالب حمایت از گروه های مورد نظر و فعالیت علیه گروه های خاص قابل تبیین است. ایران و روسیه از ارتش و رژیم حاکم در مقابل معارضان حمایت می کنند آمریکا از کردها و کشورهای عربی و ترکیه نیز از معارضین سوری حمایت می کنند که این امر محیط امنیتی سوریه را بر اساس تعادل قوای نامتقارن شکل داده است.