مردن با شمشیر
عنوان کتاب: مردن با شمشیر
نویسنده؛ مونیکا تافت
سال انتشار؛ چاپ اول سال 2023 در انتشارات دانشگاه آکسفورد
منتقدین، ویراستاران و داوران مجله فارن افرز از میان تمام کتاب هایی که در مورد سیاست بین الملل، اقتصاد و تاریخ سیاسی در سال 2023 منتشر شده اند، بهترین ها را انتخابات کرده اند. گروه متن های اساسی مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه تلاش دارد برخی از این کتاب ها را وارسی محتوایی نماید. در این گزارش به وارسی ایده مرکزی کتاب «مردن با شمشیر» می پردازیم.
مونیکا تافت به عنوان دانشیار سیاستگذاری عمومی در کالج جان اف کندی و پژوهشگر موسسه مطالعاتی کارنگی و موسسه مطالعاتی رند به مطالعه در زمینه های جنگ در روابط بین الملل، امنیت ملی و برنامه ریزی نظامی و استراتژیک علاقه مند است.
تافت عنوان اثر خود را از سخن حضرت عیسی (انجیل متی؛ 26 ، 52) الهام گرفته است. آنجایی که یکی از یاران عیسی مسیح شمشیر بر کشید و گوش یکی از خادمین کاهن اعظم را برید. آنگاه عیسی به آن فرد گفت که شمشیر را غلاف کند، زیرا هر کس شمشیر برکشد و دیگری را بکشد، خود نیز با شمشیر کشته می شود (Live by the sword, die by the sword). تافت با اشاره به این جمله به نقد سیاست خارجی ایالات متحده می رود.
جنگ و دیپلماسی در سیاست خارجی آمریکا
در ژانویه 2019 انتشار عکس برگی از دفترچه یادداشت جان بولتون خبرساز شد؛ روی آن نوشته شده بود «5000 سرباز به کلمبیا». تصویری که به روشنی نشان می داد سیاست خارجی آمریکا چقدر با مداخلات نظامی تعریف می شود. بحرانی در ونزوئلا ایجاد شده بود و جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا به دنبال استقرار فوری نیروهای مسلح آمریکا بود. تافت معتقد است که باور به ایده «اول ـ زور» (force- first) محور سیاست خارجی آمریکا بوده و هست. حتی علی رغم اعلام جو بایدن مبنی بر افزایش بودجه وزارت خارجی به منظور تعامل با جهان و ترمیم اتحاد با دوستان، بودجه وزارت خارجه بسیار کمتر از بودجه وزارت دفاع است. منتقدان معتقد هستند که حمله روسیه به اوکراین باعث تقویت خطر جنگ بین دولت ها شده و آمریکا نیز مانند دیگر کشورهای جهان بودجه نظامی و به تبع آن وزارت دفاع خود را افزایش داده است. اما سوال تافت این است که آیا امکان اجتناب از این جنگ وجود داشت؟ سوال مهم تر این که آیا باور به ایده «اول ـ زور» خود باعث تشدید و افزایش جنگ جویی در جهان نمی شود؟
تافت معتقد است که اغلب کشورهای جهان با اعزام سفیر، روابط بین الملل خود را با کشورهای دیگر برقرار می کنند. اما روسای جمهور آمریکا به طور سنتی به حامیان مالی خود در دوره های انتخاباتی این وعده را می دهند که آن ها را به عنوان سفیر ایالات متحده به کشورهای دیگر اعزام کنند. به طوری که 30 درصد از کارکنان و مقامات سفارتخانه های آمریکا از این طریق تعیین می شوند و الباقی 70 درصد از میان حرفه ای ها و متخصصین انتخابات می شوند. اما مسئله مهمتر این است که این نسبت در دوران ترامپ بالعکس شد. با پیروزی بایدن در انتخابات، او قول داد که دیپلماسی را به عنوان اولین ابزار تعامل آمریکا با جهانی مجددا تقویت کند و ارتقاء دهد. اما و اگرهایی مطرح شد مبنی بر این که آیا اساسا روابط خارجی آمریکا که از سال 2000 به این سو به نیروهای نظامی و ایده «اول ـ زور» وابسته شده می تواند به مسیر قبلی خود باز گردد؟ بررسی ها این کتاب نشان می دهد از فوریه 2022 بایدن 87 سفیر در نقاط مختلف جهان منصوب کرده که بیش از نیمی از آن ها سابقه سیاسی و دیپلماتیک دارند. اما آیا واقعا دولت بایدن تلاش دارد که روند دولت ترامپ را معکوس کند؟ به نظر می رسد که دیپلماسی آمریکا در حال تجربه یک سری تغییرات اساسی است که تحت تأثیر آن دوران گفتگوهای دیپلماتیک تحت سایه زور محدود می شوند. تافت در این کتاب یک سوال اصلی و مرکزی دارد مبنی بر این که تغییر و تحولات اخیر چه تأثیری روی سیاست خارجی آمریکا می گذارد؟ اولین اثرات این تغییر کدامند؟ این تغییر چه پیامدهای زودهنگامی در بر خواهد داشت؟
استدلال اصلی کتاب
نویسنده کتاب «مردن با شمشیر» معتقد است که آمریکا به عنوان یک بازیگر در وسعت جهانی تا به امروز نقش های متعددی را بر عهده داشته است. آن ها در دوره ای به انزوای اختیاری رفتند، در دوره ای به عنوان یک پلیس جهانی و مدافع نظم جهانی لیبرال مداخله گری را دنبال کردند. اما در دو دهه اخیر به سبب اعمال زور در سیاست بین المللی خود گاه حتی بیشتر از روسیه (قبل از حمله به اوکراین) و چین به عنوان اولین تهدید صلح و رفاه جهانی شناخته می شوند. اما با تمام این اوصاف تکیه بر نیروی نظامی در سیاست خارجی به میزان کافی به نمایش قدرت در خارج از کشور کمک نکرد. به عنوان مثال یک دهه پس از پایان جنگ ویتنام، ابهت ارتش آمریکا خدشه برداشت و آمریکایی های کمتری معتقد بودند که در واشنگتن باید در سیاست خارجی به زور متوسل شود. با وعده رونالد ریگان مبنی بر بازسازی ارتش، بازیابی مقام گذشته و پیروزی در دو نبرد گرانادا و پاناما، ارتش ایالت متحده وجه سابق خود را تا حدودی باز یافت و مورد تحسین افکار عمومی در آمریکا قرار گرفت. اما این روند دوام چندانی نداشت.
وزارت دفاع پذیرفت که دکترین واینبرگر (وزیر دفاع آمریکا در دهه 1980) را به عنوان دکترین سیاست خارجی امریکا به کار ببندند، مبنی بر این که ارتش آمریکا وارد هیچ جنگی نمی شود مگر این که منافع ملی آمریکا مورد تهدید واقعی قرار گرفته باشد. اما طولی نکشیده که این دکترین نیز کنار گذاشته شد و نبرد مسلحانه به عنوان یکی از اولین ابزارهای ثابت در سیاست خارجی امریکا مورد استفاده قرار گرفت. باتلاق افغانستان (2001 تا 2022) نشان داد مداخله نظامی، صرفا آمریکا را به دورانی از «جنگ های همیشگی و بی پایان» سوق می دهد؛ و هیچ گاه هزینه جنگ ها و مداخلات نظامی صلح طلبانه کاهش نمی یابد.
با فروپاشی شوروی و ایستادن آمریکا در «لحظه تک قطبی»، واشنگتن به این جمع بندی رسید که منافع ملی آمریکا گسترش یافته و شامل ارتقاء حقوق بشر، دموکراتیزه کردن کشورهای اقتدارگرا، ممنوع کردن تجارت موارد مخدر و... نیز می شود. گسترش وسعت منافع ملی، افزایش بودجه و هزینه های دفاعی را مشروع جلو می داد. با افزایش هزینه های دفاعی، رضایت خاطر مثلث آهنین نیز تأمین می شد. این مثلث شامل «کمیته های تخصصی درون کنگره»، «آژانس های امنیتی فدرال» و «گروه های ذی نفع به ویژه صنایع دفاعی» می شود. طبق گزارش سازمان غیر دولتی OpenSecrets بین سال های 1998 تا 2021 بخش دفاعی امریکا شامل شرکت های معتبری چون Raytheon، Lockheed Martin و Boeing بیشترین میزان پول پاشی در لابی های قدرت در دولت آمریکا را داشته اند تا همچنان مداخله نظامی و جنگ به مهمترین بازوی سیاست خارجی امریکا مطرح باشد.
بررسی های تافت نشان می دهد که نه تنها تعداد مداخلات نظامی آمریکا در این دوره در حال افزایش است، بلکه سطح، ماهیت و اهداف حملات نظامی نیز گسترش پیدا کرده است. بر اساس این گزارش آمریکا از 1974 تا به امروز (2021) هیچ سالی را بدون مداخله نظامی آغاز نکرده است. به گونه ای که از جنگ جهانی دوم تا به امروز تقریبا 400 مداخله نظامی بین المللی داشته که 29 درصد آنها پس از پایان جنگ سرد انجام شده اند. مداخلات نظامی آمریکا در افغانستان، عراق و لیبی و جنگ های جراحی با پهپاد در پاکستان، یمن و کشورهای دیگر افزون بر این آمار هستند. اما جنگ افغانستان به عنوان طولانی ترین مداخله نظامی آمریکا نشان داد که استراتژی «اول ـ زور» کارکرد گذشته خود را از دست داده و تلاش بیهوده ای است. شاید آمریکا در کوتاه مدت در یک نبرد، جنگ و مداخله نظامی موفقیتی را کسب کند، اما در اغلب موارد نمی تواند در بلند مدت به اهداف تعیین شده دست پیدا کند و شکست می خورد و به وضعیت «صلح از دست رفته» وارد می شوند. وضعیتی که در آن شورش ها شعله ور می شوند و شدت می گیرند و در نهایت جنگ داخلی در کشور هدف به وجود می آید. به زبان ساده با افزایش استفاده از زور در سیاست خارجی و توسل به تسلیحات نظامی نتیجه معکوسی می شود و صرفا نبردهای شهری، جنگ داخلی و فعال شدن شورش ها شکل گرفته و گسترش می یابند. در حالی که پیش از این سیاست خارجی امریکا با سه گانه دیپلماسی دولتی، تجارت و جنگ شناخته می شد و جنگ تنها به عنوان آخرین گزینه مورد استفاده قرار می گرفت. به تعبیر تافت، امروز دیپلماسی سنتی آمریکا از بین رفته و نخبگان وزارت خارجه، آمریکا را درگیر مداخلات نظامی، مأموریت های ویژه، عملیات های پهپادهای نظامی و جنگ در مناطق حائل (خاکستری) کرده اند.
تافت در این کتاب مدعی است که امریکا از 1776 تا به امروز به مداخله نظامی معتاد شده و تصور می کند که به هر واقعه و رخدادی باید پاسخ مسلحانه بدهد. بدون توجه به این که خشونت، خشونت می آفریند. بر خلاف گذشته که زور آخرین راه چاره بود، امروز به اولین راه تبدیل شده است.
هر فصل از کتاب «مردن با شمشیر» به بررسی ابزارهای اصلی حکومتداری، دیپلماسی، تجارت و جنگ می پردازد تا نشان دهد این ابزارهای چه کارکردی در سیاست خارجی آمریکا داشته اند. این کتاب با این نکته یا بهتر است بگوییم هشدار به پایان می رسد که اگر آمریکا اعتیاد خود به زور در سیاست خارجی را ترک نکند، با دست خود به منافع ملی و حیاتی خود آسیب وارد می کند (هر که با شمشیر زندگی را سپری کند، با شمشیر نیز خواهد مُرد). گسترش مداخلات نظامی و جنگ ها و افزایش هزینه ها نتایج معکوسی را به بار می آورد و ثبات داخلی و بین المللی آمریکا را تهدید می کند.
پیشنهاد تافت این است که آمریکا باید از ایده «اول ـ زور» در سیاست خارجی خود دوری و اجتناب کند. اما این تصمیم به معنای دوری از مشارکت کامل در صحنه جهانی نیست. بلکه به این معناست که آمریکا باید برای تأمین منافع حیاتی خود و کمک به جهانی صلح آمیز ابزارهای گسترده تری را به کار ببندد. سیاست خارجی امریکا در چندین دهه با ایده اول زور یا همان دیپلماسی جنبشی پیش رفته و دیپلماسی جنبشی با اینرسی همراه است. واشنگتن باید بداند که دیپلماسی جنبشی اثر تجمعی داشته و ممکن است سال ها طول بکشد.
[1] - www.foreignaffairs.com/lists/best-books-2023
نویسنده
شهاب دلیلی (مدیر گروه)
شهاب دلیلی مدیر گروه مطالعات ادبیات سیاسی و متن های اساسی در خاورمیانه شناسی در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده دانش آموخته دکتری اندیشه سیاسی است. حوزه مطالعاتی دکتر دلیلی اندیشه سیاسی و مباحث مربوط به هویت و نظام انتخاباتی در خاورمیانه است.