استراتژی های جدید نظامی در خلیج فارس
New Military Strategies in the Persian Gulf
JEAN-LOUP SAMAAN
I.B.TAURIS
نویسنده: ژان لوپ سامان
سال انتشار: چاپ اول 2023 در انتشارات بلومزبری
تهیه: شهاب دلیلی، مدیر گروه متن های اساسی در خاورمیانه شناسی
توضیح پژوهشکده: «متن های پایه و تازه» آثار جدید و مهمی هستند که به قلم دانشوران سرشناس جهان نوشته و از سوی ناشران معتبر بین المللی منتشر می شوند. از آن جا «مرور ادبیات جهانی در باب خاورمیانه شناسی» بخش مهمی از پژوهش های اساسی را تشکیل می دهد ، گروه مطالعات پیشرفته متون اساسی، بر آن است که این متن ها را به صورت هفتگی معرفی و خلاصه ای از ادعاها و یافته های نویسندگان مطرح دنیا در باب خاورمیانه را منتشر کند. انتشار این آثار لزوماً به معنای تأیید محتوای آنها نیست اما اطلاع از این آثار دوران ساز و حرفه ای می تواند راهی باشد برای رهایی از تحقیقات کلی و تکراری و غیرکاربردی در زمینه پژوهش ها و مطالعات مربوط به خاورمیانه. اعضای گروه مطالعات متن های اساسی در نشست های ماهانه خود که به صورت منظم و بسته در پژوهشکده مطالعات پیشرفته خاورمیانه برگزار می گردد این متن ها را وارسی و به بحث نهاده و موارد متناسب را جهت انتشار در سایت مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه عرضه می نماید. در نظر است هر هفته یکی از این آثار را تلخیص و منتشر کنیم.
در یک دهه گذشته حاکمان کشورهای عربی خلیج فارس به منظور رسیدن به استقلال استراتژیک به دنبال فاصله گرفتن از آمریکا و مجموعه غرب بوده اند؛ کارشناسان به این تصمیم آنها لقب «تکانه خلیجفارس» (Persian Gulf moment) را داده اند. ژان لوپ سامان به عنوان پژوهشگر ارشد موسسه خاورمیانه در دانشگاه ملی سنگاپور در تازه ترین کتاب خود با عنوان «استراتژی های جدید نظامی در خلیج فارس[1]» (2023) به این تکانه نگاهی انتقادی داشته و ابعاد نظامی این تصمیم را وارسی کرده است. نویسنده در پیشگفتار به سرگذشت یک دهه اخیر خود اشاره می کند. او در یک دهه گذشته به عنوان مشاور برنامه های آموزش نظامی ناتو در خلیج فارس به صورت حرفه ای با افسران نظامی کشورهای عربی در خلیج فارس مصاحبه کرده است. سامان در سالهای اخیر به عنوان دانشیار در دانشگاه دفاع ملی امارات متحده عربی در ابوظبی فعالیت داشته و در طی این مدت نیز با دیپلمات ها، سفرا و مستشاران نظامی آمریکا، انگلستان، فرانسه، ترکیه و هند مصاحبه کرده و مجموع یافته های تمامی این مطالعات، مشاهدات و تجربه های میدانی را در این کتاب منتشر کرده است.
سامان در این کتاب با ارجاعات متعدد به رخدادها، اسناد (که به تازگی از طبقه بندی خارج شده اند) و مصاحبه با تصمیم گیرندگان نظامی و دیپلماتیک نشان می دهد که عربستان، امارات و قطر برای پر کردن جای خالی آمریکا در منطقه توان نظامی ـ دفاعی خود را افزایش داد و به سراغ گسترش مشارکت با روسیه، چین و ترکیه رفته اند. اما سامان معتقد است که این استراتژی جدید نظامی آنها نه تنها تأمین کننده و تضمین کننده امنیت کشورهای عربی نشد، بلکه موجب فرسایش طرح های چندجانبه (از جمله همکاری کشورهای شورای همکاری خلیج فارس) شد. به عقیده سامان، جنگ یمن نقطه پایانی بر این استراتژی بود. ائتلاف جنگی به رهبری ریاض نتوانست در این جنگ پیروز شود و بدون دستاورد قاطع و قابل توجهی جنگ را پایان داد.
ایده اصلی کتاب؛
ژان لوپ سامان معتقد است که استراتژی جدید نظامی عربستان، امارات و قطر بیش از هر چیزی پاسخی به نتایج اعتراضات بهار عربی بوده است. در نتیجه این اعتراضات حسنی مبارک در مصر، بن علی در تونس و قذافی در لیبی از قدرت کنار گذاشته شدند و مرکز تصمیم گیری جهان عرب از شمال آفریقا به پادشاهی های عربی منطقه خلیج فارس انتقال پیدا کرد. عربستان، امارات و قطر به عنوان محور تصمیم گیرنده در شورای همکاری خلیج فارس پس از اعتراضات 2010 و به منظور تأمین امنیت خود به سیاست خارجی به عنوان راهی برای تأمین و تضمین امنیت نگاه کردند. آنها به چشم خود دیده بودند که آمریکا نه تنها کمکی به حکام عربی نکرده، بلکه در موارد همچون بحرین به حکومت توصیه کرد با معترضان مدارا کرده و از تصمیمات و اقدامات هیجانی دوری کنند. ریاض، دوحه و ابوظبی به این جمع بندی رسیدند که باید استقلال استراتژیک داشته باشند و وابستگی امنیتی خود به غرب را کاهش دهند. به بیان سامان استراتژی جدید نظامی در خلیج فارس دقیقا از این نقطه آغاز می شود. او در یک مقدمه و هشت فصل این استراتژی را وارسی می کند. به این ترتیب که در فصل اول به چالشهای مشترک پادشاهی های عربی خلیج فارس می پردازد.
به عقیده او چالش مشترک آنها ساختار عمودی و از بالا به پایین قدرت است. سامان در فصل دوم تشکیلات نخبگانی کشورهای عربی خلیج فارس را به عنوان بدنه اصلی سازندگان امنیت ملی در این کشورها بررسی می کند و نتیجه می گیرد که این تشکیلات هنوز هم به تخصص مستشاران و نظامیان غربی وابسته است. نویسنده در فصل سوم روشهای رسیدن این کشورها به استقلال استراتژیک را ارزیابی می کند و معتقد است که ریاض، دوحه و ابوظبی از مسیر این روشها نمی توانند به اهداف دست یابند. او در فصل بعدی به طور موردی به وضعیت عربستان، امارات متحد عربی و قطر و موانع دستیابی به استقلال استراتژیک هر یک از آنها می پردازد. سامان بر اساس مستندات فصل پنجم نتیجه می گیرد که کشورهای عربی خلیج فارس برای رسیدن به استقلال استراتژیک مایل هستند مشارکت های نظامی ـ دفاعی خود را تنوع ببخشند و همکاری خود با بازیگران فراتر از غرب (آمریکا، بریتانیا و فرانسه) را افزایش دهند. سامان در سه فصل پایانی به پیامدهای اجتماعی و داخلی این اصلاحات نظامی توجه می کند. برای مثال مطرح شدن طرح سربازی اجباری رابطه جدیدی را بین نیروهای مسلح و شهروندان به وجود خواهد آورد و حتی ممکن است پروژه ملت سازی در این کشورها را با چالش های جدی روبرو سازد. یا در سطح منطقه ای اهمیت و اولویت همکاری در قالب شورای همکاری خلیج فارس را کاهش داده و از ردیف اول خارج کند.
تکانه خلیج فارس (Persian Gulf moment)
سامان تغییر بازی امنیتی در جهان عرب را به مثابه تکانه خلیج فارس تعبیر می کند. به عقیده او کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس در دهه 1970 و 1980 از مسیر فروش سوخت فسیلی، توان مالی خود را افزایش داده اند و توانسته اند با پیشی گرفتند از مصر به قدرت های متوسط و میانی در عرصه جهانی تبدیل شوند. سامان معتقد است که صرفا توان مالی این کشورها موجب آغاز این روند نشده و اجماع نخبگان سیاسی پشت این تصمیم بوده است. سامان با بررسی تصمیم های مهم عربستان، امارات و قطر در دو دهه اخیر تغییر بازی امنیت در خلیج فارس را بررسی می کند. او همکاری نیروی هوای امارات و قطر با نیروهای ناتو در ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز آسمان لیبی در سال 2011 را یکی از این تصمیم های مهم می داند.
این تصمیم تأثیر مهمی بر سقوط قذافی داشت. به عقیده سامان، تصمیم بی سابقه عربستان برای آغاز حمله نظامی به یمن در مارس 2016 نقطه اوج تغییر بازی امنیتی در جهان عرب بوده است. یک ماه از بر تخت نشستن بن سلمان می گذشت که ریاض تصمیم گرفت با نیروهای حوثی یمن مقابله کرده و دولت مستعفی منصور هادی را به قدرت بازگرداند.
ریاض، دوحه و ابوظبی به خوبی می دانستند که برای رسیدن به استقلال استراتژیک نیازمند افزایش توانایی نیروهای مسلح خود هستند. آنها از یک سو نگران تحولات اجتماعی داخلی و از سوی دیگر نگران سیاست های منطقه ای آمریکا بودند. سقوط حسنی مبارک در فوریه 2011 درک و شناخت حاکمان عربی از امنیت و تضمین آن از سوی آمریکا را تغییر داده بود. آنها تا پیش از این تصور می کردند که واشنگتن همواره امنیت و بقای حکومت آنها را تضمین خواهد کرد و در صورتی که با چالش داخلی یا خارجی روبرو شوند از آنها حمایت خواهد کرد. اما با سقوط مبارک و عدم حمایتهای لازم واشنگتن، کشورهای شبه جزیره عربستان پی بردند که اگر آمریکا از مبارک حمایت نکرد پس با رفتن آنها نیز مشکلی نخواهد داشت. سه روز پس از سقوط مبارک، اعتراضات بحرین آغاز شد و نگرانی ها در خلیج فارس بیشتر از قبل شد. با افزایش اعتراضات در منامه، واشنگتن فروش تسلیحات به بحرین را کاهش داد و در نهایت متوقف کرد و کمک خود به نیروهای امنیت داخلی بحرین را محدود کرد (Samaan, 2023 : 5). پادشاهی های عربی خلیج فارس به جمع بندی رسیدند که در صورت بروز اعتراضات داخلی، واشنگتن از هیچ یک از آنها حمایت نخواهد کرد و آنها خود باید فکر خود باشند. نیروهای سپر جزیره (PSF) نیز بیشتر برای مقابله با حملات احتمالی تهران تشکیل شده بود و برنامه و آموزشی برای مقابله با تظاهرات و اعتراضات داخلی نداشت.
به عقیده سامان، رهبران کشورهای عربی خلیج فارس با سه مسئله همزمان روبرو شده بودند که همدیگر را تقویت می کرد. 1) بحران های داخلی در جهان عرب (از تونس، لیبی تا سوریه و بحرین)، 2) فرصت به وجود آمده از این بحرانها که معترضان و گروههای نیابتی از آن بهره برداری می کردند. 3) کاهش حضور آمریکا در خاورمیانه.
سامان با تحلیل محتوای سخنرانی رهبران و مقامات نظامی عربستان، امارات متحده عربی و قطر به دو مفهوم پر تکرار «الاستقلال الاستراتیجی» (استقلال استراتژیک) و «الحکم الذاتی الاستراتیجی» (خودمختاری استراتژیک) روبرو شد. این مفاهیم در اسناد راهبردی و سندهای چشم انداز عربستان، امارات متحده عربی و قطر نیز وجود داشت و نشان می داد که ریاض، دوحه و ابوظبی بیش از هر چیزی به دنبال نوسازی نیروهای مسلح خود هستند (Samaan, 2023 : 68). با این تفاوت که ریاض و ابوظبی برای رسیدن به خودمختاری و استقلال استراتژیک مسیر تقویت نیروهای نظامی و همکاری امنیتی با شرق را در دستور کار خود قرار دادند اما قطر تنوع بخشیدن به مشارکت های دفاعی ـ نظامی منطقه ای و فرامنطقه ای را دنبال می کند؛ اما در مجموع هر سه کشور برای رسیدن به استقلال استراتژیک باید 1. نیروهای مسلح را تقویت کنند 2. افسران نظامی و امنیتی را به طور حرفه ای آموزش دهند 3. صنایع دفاعی ملی و بومی ایجاد کنند و 4. مشارکتهای دفاعی چند جانبه را تقویت بخشند.
سامان در انتها بیان می کند که میان اهداف مدنظر حاکمان فعلی و سیاست های اجرایی آنها اختلاف شدیدی دیده می شود. آنها هنوز هم در تمامی بخش های دفاعی، آموزشی، نظامی و تهیه تسلیحات به کمک های غرب وابسته و متکی هستند؛ و استراتژی های جدید نظامی در خلیج فارس تنها موجب تضعیف ساختار امنیتی و کاهش توان شورای همکاری خلیج فارس برای حل مناقشات داخلی و منطقه شده است. شکست ائتلاف حمله به یمن به رهبری عربستان تنها یکی از پیامدهای این تصمیم بوده است.
[1] - Samaan, Jean-Loup (2023) New Military Strategies in the Gulf, The Mirage of Autonomy in Saudi Arabia, the UAE and Qatar. Bloomsbury Publishing.
نویسنده
شهاب دلیلی (مدیر گروه)
شهاب دلیلی مدیر گروه مطالعات ادبیات سیاسی و متن های اساسی در خاورمیانه شناسی در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده دانش آموخته دکتری اندیشه سیاسی است. حوزه مطالعاتی دکتر دلیلی اندیشه سیاسی و مباحث مربوط به هویت و نظام انتخاباتی در خاورمیانه است.