بازبینی جنگ انتخابی آمریکا در عراق
نویسنده: ریچارد هاس
مترجم :زهرا شیخ قمی
انتخاب متن و نظارت: آنا یوسفیان
تاریخ:17 مارس 2023
منبع:
The Project syndicates
Revisiting Americas War of Choice in Iraq
https://www.project-syndicate.org/onpoint/iraq-war-20-years-later-causes-misconceptions-and-lessons-by-richard-haass-2023
جنگها نه تنها در میدان نبرد، بلکه در بحثهای سیاست داخلی و در روایت های تاریخی ای که پس از وقوع اش نوشته می شدند نیز رخ می دهند. در مورد حمله آمریکا به عراق در 20 سال پیش، ما هنوز در این مرحله نهایی هستیم و به دنبال یک اجماع دست نیافتنی در مورد میراث جنگ هستیم.
نیویورک – یکی از مزیتهایی که مورخان نسبت به روزنامه نگاران دارند، مربوط به زمان است، نه به این معنا که آنها از ضربالاجلهای فوری آزاد هستند، بلکه آنها طی سال ها – یا دهه ها - دیدگاه عمیقتری بین رویدادها و نگارش آنها بدست آورده اند. البته بیست سال از نظر تاریخی زمان زیادی نیست. اما وقتی نوبت به درک از جنگی می رسد که ایالات متحده در مارس 2003 علیه عراق به راه انداخت، این تمام زمانی است که ما داریم. جای تعجب نیست که حتی دو دهه پس از آغاز جنگ، هیچ اتفاق نظری در مورد میراث آن وجود ندارد. این قابل انتظار است، زیرا همه جنگ ها سه بار انجام می شود. ابتدا مبارزه سیاسی و داخلی بر سر تصمیم گیری به جنگ است. سپس نوبت به جنگیدن می رسد، و تمامی اتفاقات در میدان نبرد رخ می دهد. در نهایت، بحث طولانی در مورد اهمیت جنگ آغاز می شود: سنجیدن هزینه ها و منافع، تعیین درس های آموخته شده، و طرح توصیه های سیاست گذاری برای مسیر پیش رو.
تصمیم برای مداخله
وقایع و سایر عواملی که منجر به تصمیم ایالات متحده برای شروع جنگ در عراق شد، همچنان مبهم وبه میزان قابل توجهی موضوع بحث و جدل است. جنگ ها به دو دسته تقسیم می شوند: جنگ های ضروری و جنگ های انتخابی. جنگ های ضروری زمانی رخ می دهند که منافع حیاتی در خطر باشد و هیچ گزینه قابل قبول دیگری برای دفاع از آنها وجود نداشته باشد. در مقابل، جنگهای انتخابی، مداخلاتی هستند که زمانی آغاز میشوند که منافع کمتر از حد حیاتی باشند، زمانی که گزینههایی غیر از نیروی نظامی وجود دارد که میتواند برای حفاظت یا ترویج آن منافع یا هر دو مورد استفاده قرار گیرد. حمله روسیه به اوکراین یک جنگ انتخابی بود؛ دفاع مسلحانه اوکراین از خاک خود یک ضرورت.
جنگ عراق یک جنگ انتخابی کلاسیک بود: ایالات متحده مجبور به نبرد نبود. با این حال، همه با این ارزیابی موافق نیستند. برخی معتقدند که منافع حیاتی واقعاً در خطر بود، زیرا اعتقاد بر این بود که عراق دارای سلاح های کشتار جمعی است که ممکن است از آنها استفاده کند یا در اختیار تروریست ها بگذارد. طرفداران جنگ چندان مطمئن نبودند که ایالات متحده گزینه های قابل اعتماد دیگری برای از بین بردن سلاح های کشتار جمعی عراقی دارد.
علاوه بر این، در پی حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001،این تصمیم نشان دهنده تمایل شدید برای دفع هرگونه خطر از ایالات متحده بود. این ایده که القاعده یا یک گروه تروریستی دیگر می تواند آمریکا را با یک وسیله هسته ای، شیمیایی یا بیولوژیکی مورد حمله قرار دهد، به سادگی غیر قابل قبول بود. دیک چنی، معاون رئیس جمهور وقت، نماینده اصلی این ایده بود.
دیگران، از جمله رییس جمهور جورج دبلیو بوش و بسیاری از مشاوران ارشد او، به نظر می رسد که انگیزه محاسبات بیشتری داشته باشند، مانند پیگیری آنچه که آنها به عنوان یک فرصت جدید و بزرگ برای سیاست خارجی می دیدند. پس از 11 سپتامبر، تمایل گسترده ای برای ارسال این پیام بود که ایالات متحده فقط در حالت تدافعی نیست بلکه نیرویی فعال در جهان است که از ابتکار عمل با نتایج خوبی برخوردار است.
پیشرفت حاصل شده در افغانستان پس از حمله ایالات متحده و حذف دولت طالبان، تامین کننده پناهگاه امن برای طراحی و اجرای حملات 11 سپتامبر توسط تروریست های القاعده ، امری نامناسب تلقی می شد. در دولت بوش بسیاری انگیزه داشتند دموکراسی را در کل خاورمیانه گسترش دهند. و عراق به عنوان کشوری ایده آل برای آغاز این تحول تلقی می شد. دموکراسیسازی در آنجا نمونهای می شد که دیگران در سراسر منطقه قادر به مقاومت در برابر آن نبودند و از طرفی بوش،خود می خواست کاری بزرگ و جسورانه انجام دهد.
باید روشن کنم که در آن زمان به عنوان رئیس ستاد برنامه ریزی سیاست وزارت امور خارجه عضوی از دولت بودم. من هم تقریبا مثل همه همکارانم فکر میکردم که صدام حسین سلاحهای کشتار جمعی دارد، یعنی سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی. با این حال، من حاضر به جنگ نبودم. من معتقد بودم که گزینههای قابل قبول دیگری وجود دارد، بالاتر از همه اقداماتی که منجر به کند یا متوقف شدن جریان نفت عراق به اردن و ترکیه شود و نیز احتمال قطع خط لوله نفت عراق به سوریه. انجام این کار فشار قابل توجهی بر صدام وارد می کرد تا به بازرسان اجازه ورود به سایت های مشکوک تسلیحاتی را بدهد. اگر این بازرسی ها مسدود می شد، ایالات متحده می توانست حملات محدودی را علیه آن تأسیسات انجام دهد.
من به طور مشخص نگران ورود صدام به تجارت تروریسم نبودم. او با مشتی آهنین بر عراق سکولار حکومت کرد و تروریسم مذهبی (با حمایت یا بدون حمایت ایران) را بزرگترین تهدید برای رژیم خود تلقی می کرد. او همچنین از آن دسته افرادی نبود که سلاح های کشتار جمعی را در اختیار تروریست ها قرار دهد، زیرا می خواست کنترلی شدید بر هر چیزی که به عراق مربوط می شود را حفظ کند.
علاوه بر این عمیقاً تردید داشتم که عراق - یا خاورمیانه در ابعاد وسیع تر - برای دموکراسی آماده باشد، با توجه به اینکه پیشنیازهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تا حد زیادی وجود نداشت. من همچنین پیشبینی کردم که برقراری دموکراسی مستلزم یک اشغال نظامی بزرگ و طولانی است که احتمالاً در صحنه نبرد پرهزینه و در داخل کشور بحثبرانگیز است.
اشغال نظامی ای که با شکست مواجه شد
جنگ به خودی خود بهتر و مطمئناً سریعتر از آنچه انتظار می رفت پیش رفت - حداقل در مرحله اولیه. پس از تهاجم در اواسط ماه مارس، شکست نیروهای مسلح عراق فقط حدود شش هفته طول کشید. تا ماه می، بوش میتوانست ادعا کند که این مأموریت انجام شده است، به این معنی که دولت صدام حذف شده و هرگونه مخالف مسلح سازمانیافته ای ناپدید شده است.
با وجود اینکه نیروی ایالات متحده که برای برکناری دولت صدام فرستاده شده بود ، توانایی اش بیش از پیروزی در جنگ بود نتوانست صلح را تضمین کند. مفروضات اصلی که روی برنامه ریزی حمله تاثیر گذاشته بود - اینکه عراقی ها از سربازان ایالات متحده به عنوان نیروهای آزادیبخش استقبال می کنند - ممکن بود تنها برای چند هفته درست باشد، نه بیشتر. دولت بوش می خواست از مزایای ملت سازی بدون نیاز به انجام کار سخت بهره ببرد. بدتر از آن، افراد مسئول ، نیروهای امنیتی رژیم سابق عراق را منحل کردند و نقش سیاسی و اداری بسیاری از عراقیهایی که عضو حزب حاکم بعث (رنسانس) بودند را با وجود اینکه عضویت در این حزب اغلب برای استخدام در رژیم صدام ضروری بود، حذف کردند.
همان طور که انتظار می رفت، وضعیت در صحنه نبرد به سرعت رو به وخامت رفت. غارت و خشونت امری عادی شد. جنبشهای شورشی و جنگ داخلی بین شبهنظامیان سنی و شیعه، نظم موقت برقرار شده را از بین برد. پس از آن، تا سال 2007، زمانی که ایالات متحده 30000 نیروی اضافی را به عراق در جریان معروف «افزایش نیروهای جنگ مستقر» اعزام کرد، شرایط بهتر نشد. اما چهار سال بعد، جانشین بوش، باراک اوباما، تصمیم به خروج نیروهای آمریکایی در مواجهه با بدتر شدن روابط سیاسی با دولت عراق گرفت.
خسارات زیاد
نتایج جنگ بسیار منفی بوده است. بله، یک ظالم هولناک که از سلاح های شیمیایی علیه مردم خود استفاده کرده بود و جنگ علیه دو کشور همسایه خود را آغاز کرده بود، سرنگون شد. عراق امروز با همه ایراداتش، وضعیت بهتری نسبت به گذشته دارد و اقلیت کردی که مدت ها مورد آزار قرار گرفته بودند، از سطحی از خودمختاری برخوردار شدند که قبلاً از آن محروم بودند. اما تلفات به مراتب بیشتر است . جنگ عراق جان حدود 200000 غیرنظامی عراقی و 4600 سرباز آمریکایی را گرفت. هزینه های اقتصادی برای ایالات متحده در محدوده 2 تریلیون دلار بود و جنگ توازن قدرت را در منطقه به نفع همسایه عراق ،ایران که نفوذ خود را علاوه بر عراق، بر سوریه، لبنان و یمن افزایش داده بود بر هم زد.
این جنگ همچنین ایالات متحده را منزوی کرد، زیرا تصمیمش برای جنگ در کنار چند شریک و بدون حمایت صریح از سوی سازمان ملل متحد بود. میلیونها آمریکایی از دولت و سیاست خارجی ایالات متحده ناامید شدند و این به ایجاد زمینه برای پوپولیسم ضد دولتی و انزواگرایی سیاست خارجی که در سالهای اخیر بر سیاست ایالات متحده تسلط داشته است، کمک کرد. جنگ عراق در نهایت چیزی جز یک پرت اندیشی پرهزینه نبود. بدون آن، ایالات متحده می توانست در موقعیت بسیار بهتری برای تغییر جهت دادن به سیاست خارجی خود برای مقابله با روسیه تهاجمی تر و چینی مدعی تر قرار گیرد.
درس های جنگ بسیار زیاد است. جنگ های انتخابی باید فقط با دقت زیاد و در نظر گرفتن هزینه ها و منافع احتمالی و همچنین گزینه های جایگزین انجام شود. در مورد عراق این کار انجام نشد. برعکس، تصمیم گیری در بالاترین سطوح اغلب غیر رسمی و فاقد دقت بود. فقدان دانش محلی، فراگیر بود. ممکن است بدیهی به نظر برسد که بگوییم حمله به کشوری که از آن فهمی ندارید خطرناک و بی پروا است، اما این دقیقاً همان کاری است که ایالات متحده انجام داد.
فرضیات می توانند تله های خطرناکی باشند. تصمیم به جنگ بر اساس بدترین ارزیابی ممکن، مبنی بر این بود که عراق سلاحهای کشتار جمعی را در اختیار دارد و از آنها استفاده میکند یا در اختیار کسانی که می خواهند، قرار میدهد. اما اگر سیاست خارجی همیشه بر این اساس عمل می کرد، مداخلات در همه جا لازم بود. آنچه مورد نیاز است، بررسی متوازنی است از محتمل ترین سناریوها و نه تنها بدترین آنها.
از قضا، تحلیل آنچه پس از پیروزی در میدان نبرد در عراق رخ می داد، در جهت معکوس باعث گمراهی شده بود: مقامات ایالات متحده تمام اعتبارشان را برای بهترین سناریو گرو گذاشتند: عراقی ها پس از پهن کردن فرش قرمزبرای آمریکایی ها که باعث نجاتشان از صدام شده اند به سرعت اختلافات فرقه ای خود را کنار می گذارند و دموکراسی را می پذیرند. ما می دانیم در عوض چه اتفاقی افتاده است. سقوط صدام لحظه ای شد برای تسویه حساب های خشونت آمیز و رقابت برسر موقعیت. ترویج دموکراسی کار سختی است. سرنگونی یک رهبر و یک رژیم یک چیز است، اما قرار دادن یک جایگزین بهتر و پایدار به جای آن چیز دیگری است.
اسطوره های ماندگار
با این حال، انتقادات رایج از جنگ عراق وقتی به این نتیجه میرسند که نمیتوان هرگز به صحت گفته های دولت ایالات متحده اعتماد کرد، انتقاداتی گمراه کننده هستند. بله، دولت ایالات متحده مدعی بود که عراق سلاح های کشتار جمعی دارد و رئیس من در آن زمان، وزیر امور خارجه، کالین پاول، این موضوع را در سازمان ملل مطرح کرد. معلوم شد که درست نیست.
اما دولتها میتوانند بدون اینکه دروغ بگویند دچاراشتباه شوند. بیش از هر چیز دیگری، پیش درآمد جنگ عراق خطر فرضیات نا آزموده را نشان داد. امتناع صدام از همکاری با بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل دلیلی بر این بود که او چیزی برای پنهان کردن دارد. او این کار را کرد، اما چیزی که پنهان میکرد سلاحهای کشتار جمعی نبود، بلکه این واقعیت بود که او سلاحی نداشت. او می ترسید که افشاء این مساله او را در نظر همسایگان و مردم کشورش ضعیف جلوه دهد.
برخی دیگر استدلال کرده اند که جنگ به دستور اسرائیل انجام شده است. این نیز درست نیست. من به یاد دارم ملاقات هایی با مقامات اسرائیلی داشتیم که می گفتند ایالات متحده با کشور اشتباهی وارد جنگ می شود. آنها ایران را تهدید بسیار بزرگتری می دیدند. اما این مقامات از بیان علنی آن خودداری کردند، زیرا احساس می کردند که بوش مصمم به جنگ با عراق است و نمی خواستند او را با تلاش های بیهوده برای منصرف کردن خشمگین کنند.
همان طور که بسیاری از جناح چپ اغلب اصرار داشتند، ایالات متحده برای نفت وارد جنگ نشد. منافع تجاری محدود ، به طور کلی چیزی نیست که محرک سیاست خارجی ایالات متحده باشد. به ویژه هنگامی که صحبت از استفاده از نیروی نظامی می شود. در عوض، مداخلات مبتنی بر ملاحظات استراتژی، ایدئولوژی یا هر دو هستند. در واقع، رئیس جمهور سابق دونالد ترامپ از همتایان پیشین خود به دلیل عدم تقاضای سهم از ذخایر نفت عراق انتقاد کرد.
جنگ عراق همچنین حاوی هشداری در مورد محدودیتهای نظام دو حزبی است که اغلب در سیاست ایالات متحده به عنوان تضمینی برای خط مشی سیاسی خوب از آن دفاع میشود. اما چنین چیزی نیست. نه تنها در جنگ عراق بلکه در جنگ ویتنام، فضای دو حزبی شدیدی حاکم بود. رای سال 2002 مبنی بر مجوز استفاده از نیروی نظامی علیه عراق با حمایت آشکار هر دو حزب سیاسی اصلی به تصویب رسید. اما حتی قبل از آن، دولت رییس جمهور بیل کلینتون و کنگره در سال 1998 گرد هم آمده بودند تا خواستار تغییر رژیم در عراق شوند. اخیراً شاهد فضای دو حزبی در مخالفت با تجارت آزاد و حمایت از خروج از افغانستان و مقابله با چین بوده ایم.
اما، همان طور که حمایت سیاسی گسترده تضمینی برای درست یا خوب بودن یک سیاست نیست، حمایت محدود لزوماً به معنای اشتباه یا بد بودن یک سیاست نیست. جنگ خلیج فارس 1990-1991 - که در آن ایالات متحده با موفقیت ائتلاف بین المللی تحت حمایت سازمان ملل را رهبری کرد و کویت را با حداقل هزینه آزاد کرد - به دلیل مخالفت قابل توجه دموکرات ها به سختی از کنگره گذشت. اینکه آیا یک سیاست از حمایت دو حزبی برخوردار است یا خیر، چیزی در مورد کیفیت آن سیاست به ما نمی گوید.
در سال 2009، کتابی نوشتم که در آن استدلال میکرد که جنگ عراق در سال 2003 یک جنگ انتخابی نابخردانه بود. بیش از یک دهه بعد، و 20 سال پس از شروع جنگ، دلیلی برای اصلاح این قضاوت نمی بینم. تصمیم بدی بود، بد اجرا شد. ایالات متحده و جهان هنوز با عواقب آن زندگی می کنند.
جهت ارجاع علمی: ریچارد هاس، « بازبینی جنگ انتخابی آمریکا در عراق»، مترجم: زهرا شیخ قمی، تاریخ انتشار متن در سایت مرکز: 1402/3/20
نویسنده
آنا یوسفیان
آنا یوسفیان پژوهشگر مهمان در مرکز آنا یوسفیان پژوهشگر مهمان در مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانش آموخته مقطع دکتری رشته روابط بین الملل در دانشگاه دانشگاه آزاد تهران مرکز است. حوزه مطالعاتی او شامل اقتصاد سیاسی گفتمان فرهنگی است. نامبرده مقالاتی به فارسی در مجلات معتبر داخلی به چاپ رسانده است. های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانش آموخته مقطع دکتری رشته روابط بین الملل در دانشگاه دانشگاه آزاد تهران مرکز است. حوزه مطالعاتی وی شامل اقتصاد سیاسی گفتمان فرهنگی است