دهه خطرناک، سیاست خارجی برای جهانی در بحران
نوشته: ریچارد هاس
سپتامبر/اکتبر 2022
مترجم: زهرا شیخ قمی
انتخاب متن و نظارت: آنا یوسفیان
منبع:The Foreign Affairs
The Dangerous Decade
By Richard Haass
https://www.foreignaffairs.com/united-states/dangerous-decade-foreign-policy-world-crisis-richard-haass?utm_medium=newsletters&utm_source=twofa&utm_campaign=The%20Weakness%20of%20Xi%20Jinping&utm_content=20220909&utm_term=FA%20This%20Week%20-%20112017
دهه هایی هستند که هیچ اتفاقی نمیافتد، و هفته هایی هستند که به اندازه دهه ها در آن رویداد است. این سخنان به طور غیرمستقیم به ولادیمیر لنین، انقلابی بلشویک (و خواننده روابط خارجی) نسبت داده می شود، که به فروپاشی سریع روسیه تزاری کمی بیش از 100 سال پیش اشاره دارد. اگر او واقعاً این کلمات را گفته بود، ممکن بود لنین اضافه کند که چندین دهه نیز وجود دارد که در آن ها به اندازه قرن ها شاهد رویداد هستیم.
جهان در میانه چنین دهه ای قرار گرفته است. مانند سایر چرخشهای تاریخی، خطر امروز از کاهش شدید نظم جهان سرچشمه می گیرد. اما بیش از هر لحظه دیگر در گذشته ، به دلیل تلاقی تهدیدات قدیمی و جدید در لحظه ای که ایالات متحده در موقعیت مناسبی برای مقابله با آنها قرار ندارد، این افول در معرض شدید تر شدن است.
از یک طرف، جهان شاهد احیای برخی از بدترین جنبه های ژئوپلیتیک سنتی است: رقابت قدرت های بزرگ، جاه طلبی های امپراطوری، دعوا بر سر منابع. اکنون روسیه توسط یک فرد مستبد اداره می شود ،رئیس جمهور ولادیمیر پوتین، که در آرزوی بازآفرینی یک حوزه نفوذ روسیه و شاید حتی یک امپراتوری روسیه است. پوتین تقریبا حاضر است هر کاری انجام دهد تا به خواسته اش برسد، و او می تواند هر طور که می خواهد رفتار کند زیرا محدودیتهای داخلی رژیم او عمدتا از بین رفته است.در همین حال،در دوران ریاست جمهوری شی جین پینگ، چین تلاش برای برتری منطقه ای و بالقوه جهانی را آغاز کرده است و خود را در مسیری قرار داده است که منجر به افزایش رقابت یا حتی رویارویی با ایالات متحده می شود.
اما این همه چیز نیست. نه در یک دورنما، این خطرات ژئوپلیتیکی در حال برخورد با چالش های جدید پیچیده در دوران معاصر، مثل تغییرات اقلیمی، همه گیری ها، و اشاعه هسته ای هستند. و جای تعجب نیست که نزاع های سیاسی ناشی از رقابتهای فزاینده همکاری قدرت های بزرگ در زمینه چالش های منطقه ای و بین المللی را تقریبا غیرممکن کرده است،حتی زمانی که همکاری به نفع آنها باشد.
آنچه تصویر را پیچیده تر می کند، این واقعیت است که دموکراسی آمریکایی و انسجام سیاسی تا حدی در معرض خطر هستند که از اواسط قرن نوزدهم دیده نشده است. این مهم است زیرا ایالات متحده تنها یک کشور در میان بسیاری از کشورها نیست: رهبری ایالات متحده نظم و ترتیبی که در 75 سال گذشته در جهان وجود داشته است را پایه ریزی کرده است و امروزه از نظر نقش محوری کمتر از گذشته نیست. اگرچه شکاف داخلی ایالات متحده تمایل و توانایی کمتری برای رهبری در صحنه بین المللی خواهد داشت.
این شرایط یک دور باطل ایجاد کرده اند: تشدید رقابت ژئوپلیتیکی، ایجاد همکاری مورد نیاز مشکلات جدید جهانی را دشوارتر میکند، و بدتر شدن محیط بینالمللی به تنشهای ژئوپلیتیکی دامن میزند.همه در زمانی که ایالات متحده ضعیف و سردرگم شده است.شکاف ترسناک بین چالش های جهانی و پاسخهای جهان،افزایش احتمال وقوع جنگ هایی میان قدرت های اصلی در اروپا و هند و اقیانوس آرام،و پتانسیل رو به رشد ایران برای ایجاد بیثباتی در خاورمیانه گرد هم آمدهاند تا خطرناک ترین لحظه را از زمان جنگ جهانی دوم ایجاد کنند. آن را یک طوفان کامل یا دقیق تر یک طوفان ناقص بنامید.
هشدار دادن خطر، پیش بینی آینده نیست.در حالت ایده آل،همه چیزبه سمت بهتر شدن خواهد رفت.اما چیزهای خوب به ندرت به خودی خود اتفاق می افتند؛برعکس،اگر به حال خود رها شوند سیستم ها آسیب می بینند.سپس، وظیفه سیاستگذاران ایالات متحده کشف مجدد اصول و تمرین حکومت داری است:برای گرد هم آوردن قدرت ملی و اقدام جمعی در برابر میل به بی نظمی. هدف باید مدیریت برخورد ژئوپلیتیک قدیمی و چالشهای جدید باشد، ترتیبات لازم را انجام دادن یا حتی بهتر از آن، نهادهایی باشد که در آن اجماع کافی وجود دارد. برای انجام همه این ها، واشنگتن باید برقراری نظم را به تقویت دموکراسی در خارج از کشور ترجیح دهد، همزمان با تلاش برای تقویت دموکراسی در داخل.
بی نظمی در حال افزایش است
در آگوست 1990، عراق به قصد تسخیر ارضی، به همسایه کوچکتر خود کویت حمله کرد. پاسخ رئیس جمهور ایالات متحده جورج. اچ. دبلیو بوش این بود "اینگونه نمی ماند". حق با او بود. در عرض چند هفته، واشنگتن بطور گسترده ای حمایت بین المللی برای مداخله نظامی حول هدف محدود خارج کردن نیروهای عراق از کویت را سازماندهی کرد. سال 1990-1991 جنگ خلیج فارس با همکاری گسترده، از جمله چین و روسیه،توسط رهبری ایالات متحده تحت حمایت ملل متحد، برجسته شد. در عرض چند ماه، پاسخ هماهنگ با موفقیت قابل توجهی روبرو شد؛ تجاوزات عراقی معکوس شد و استقلال کویت با کمترین هزینه احیا شد.قدرتهای بزرگ از این هنجار که نمی توان برای تغییر مرزها از زور استفاده کرد،حمایت کردند که یک عنصر اساسی نظم بین المللی است.
هیچ چیز از آن نوع نمی تواند در جهان امروز رخ دهد،همانگونه که بحران اوکراین به وفور این را روشن کرده است، و این واقعیت که روسیه کشوری بسیار قدرتمندتر و تأثیرگذارتر از عراق در سال 1990 است، تنها تا حدی تفاوت را توضیح می دهد.اگرچه هجوم روسیه حس همبستگی و سطوح چشمگیری از هماهنگی را در بین کشورهای غربی برانگیخته است، جنگ اوکراین چیزی شبیه به استقبال تقریبا جهانی از اهداف و نهادهای تحت رهبری ایالات متحده که توسط جنگ خلیج فارس برانگیخته شده بود را به دست نیاورده است. در عوض،پکن خود را با مسکو متحد کرده است و بیشتر جهان از امضای تحریم ها علیه روسیه بوسیله واشنگتن و شرکای آن خودداری کرده است. و با یکی از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد که آشکارا قوانین بین المللی و این اصل را که نمی توان مرزها را از طریق زور تغییر داد،نقض می کند، سازمان ملل در حاشیه قرار گرفته است.
خطرات ژئوپلیتیک قدیمیتر با چالشهای پیچیده جدید برخورد میکنند.
به یک معنا، دو جنگ پایان صلح آمریکایی پسا جنگ سرد را رقم زدند.برتری قدرت ایالات متحده بطور قطع کاهش می یا فت، نه بدلیل افول آمریکا بلکه بدلیل اینکه مفسر فرید زکریا اینگونه ترجمه کرد"ظهور بقیه" که آن پیشرفت نظامی و اقتصادی سایر کشورها و موجودیت و ظهور جهانی که با پخش هر چه بیشتر قدرت تعریف می شود. با این وجود ایالات متحده برای کارهایی که در دنیا و در داخل انجام داد و نداد،بسیاری از میراث خود را پس از جنگ سرد به هدر داد، و نتوانست برتری خود را به نظمی پایدار تبدیل کند.
این شکست به ویژه در مورد روسیه قابل توجه است. بلافاصله پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همراه با تضعیف قدرت گسترده آمریکا و ضعف سرسامآور روسیه، بعید به نظر میرسید که سه دهه بعد،امور جهانی بخواهد یکبار دیگر تحت سلطه خصومت بین کرملین و پایتخت های غربی قرار بگیرد. مباحث در مورد چگونگی وقوع این اتفاق با اختلاف نظرهای عمیق در مورد اینکه چقدر آمریکا مستحق سرزنش است و چقدر باید به پوتین یا فرهنگ سیاسی روسیه نسبت داده شود،ادامه دارد.اما علت هرچه باشد،انکار آن دشوار است که 6 دولت ریاست جمهوری ایالات متحده مستندات کمی از تلاش های موفق خود در ایجاد ارتباط با روسیه پس از جنگ سرد جهت ارائه در اختیار دارند. امروزه در زمان پوتین،روسیه اساسا در تضاد با اساسی ترین اصول نظم بین المللی است.پوتین علاقه ای به ادغام روسیه در نظم حاکم ندارد بلکه بیشتر به دنبال نادیده گرفتن آن، تا زمانی که در توان دارد است و زمانی که توانایی ندارد آن را تضعیف می کند یا شکست می دهد. او بارها و بارها تمایل خود را برای بکارگیری نیروهای نظامی وحشیانه علیه مردم غیر نظامی در اروپا و خاورمیانه نشان داده است.رژیم پوتین همانگونه که شاهد هستیم با تهاجم مداوم به اوکراین و تلاش برای الحاق قسمتهای کشور، به مرزها و حاکمیت سایر کشورها توجهی ندارد.
تجاوزات روسیه بسیاری از مفروضات را که بر تفکر در مورد روابط بینالملل در دوران پس از جنگ سرد تأثیر گذاشته است، بر هم زده است.به تعطیلات تاریخ که در آن جنگ بین کشورها نادر بود، خاتمه داده است. تجاوز روسیه هنجار ضد کشورهای متجاوز را بی معنا کرده است. این نشان می دهد که وابستگی متقابل اقتصادی هیچ سنگری در برابر تهدیدات نظم جهانی نیست. بسیاری بر این باور بودند که اتکای روسیه به بازارهای اروپای غربی برای صادرات انرژی خود باعث ایجاد محدودیت می شود.در حقیقت چنین روابطی در تعدیل رفتار روسیه بهتر از جلوگیری وقوع جنگ جهانی اول نبود.از این بدتر، ثابت شد که وابستگی متقابل ،بیشتر محدودیتی برای کشورهایی است که به خود اجازه داده بودند به روسیه وابسته شوند (بیشتر از همه آلمان) تا خود روسیه.
بر خلاف تمام آنچه گفته شد، روسیه از آنچه که وعده جنگ طولانی با اوکراین را می دهد،ضعیف ظاهر خواهد شد.برخلاف اتحاد جماهیر شوروی، روسیه هر چیزی است جز یک ابرقدرت. حتی قبل از اینکه کشورهای غربی روسیه را در پاسخ به حمله به اوکراین تحریم کنند، اقتصاد روسیه از نظر تولید ناخالص داخلی در بین ده کشور بزرگ جهان نبود، حداقل تا حدی به دلیل آن تحریمها، انتظار میرود تا ده درصد در طول سال 2022 کاهش یابد.اقتصاد روسیه تا حد زیادی به تولیدات انرژی وابسته باقی می ماند؛ نیروهای مسلح آن نشان داده اند که رهبری و سازماندهی ضعیفی دارند و با ناتو همخوانی ندارند.با این حال دوباره،این ضعف روسیه است که در مقابل تمایل و توانایی پوتین برای اقدام بی پروا با قدرت نظامی و هسته ای که دارد ،روسیه را به چنین خطری تبدیل می کند.
روسیه مشکلی حاد و کوتاه مدت برای ایالات متحده است.در مقابل،چین چالش میان مدت و بلند مدت بسیار جدی تری برای ایالات متحده است. وعده ای که بر اساس آن ادغام چین در اقتصاد جهانی آن را از نظر سیاسی بازتر می کند و بازار محور تر و میانه رو تر در سیاست خارجی، محقق نشد و حتی نتیجه معکوس داد. امروزه، چین در داخل سرکوب کننده تر است و قدرت بیشتری را در اختیار یک فرد از زمان سلطنت مائو تسه تونگ قرار داده است.شرکتهای دولتی ، بجای ادغام شدن، تا زمانی که دولت بدنبال محدود کردن صنعت خصوصی است، بصورت گسترده باقی می مانند.چین دائما مالکیت معنوی دیگران را دزدیده و به ثبت رسانده است.توان نظامی متعارف و هسته ای آن بطور قابل توجهی افزایش یافته است.دریای چین جنوبی را نظامی کرده است،از نظر اقتصادی همسایگان خود را تحت فشار قرار داده است،با هند درگیری مرزی داشته و دموکراسی در هنگ کنگ را نابود کرده است ، به افزایش فشار بر تایوان ادامه می دهد.
روسیه و چین با سیستم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده دشمنی مشترک دارند.
با این حال، چین همچنین دارای نقاط ضعف داخلی قابل توجهی است.پس از چندین دهه شکوفایی، رشد اقتصاد کشور اکنون رو به توقف است . و منبع اصلی مشروعیت رژیم را تضعیف کرده است.اینکه چگونه حزب کمونیست چین با توجه به محدودیتهای سیاسی کشور،که مانع نوآوری می شود و واقعیت های مربوط به آمار جمعیت، از جمله کاهش نیروی کار،می تواند رشد اقتصادی قدرتمند را احیا کند، مشخص نیست.در همین حال،سیاست خارجی تهاجمی چین، بسیاری از همسایگان چین را با او بیگانه کرده است.و چین تقریبا در دهه آینده با انتقال دشوار رهبری روبرو خواهد شد. مثل پوتین، قدرت را طوری در دستان خود اسیر کرده است که هر نوع جانشینی را پیچیده خواهد کرد و شاید این منجر به جنگ قدرت شود.پیش بینی نتیجه دشوار است: مبارزه داخلی می تواند منجر به کاهش فعالیت بین المللی یا ظهور رهبران بهتر شود،اما همچنین می تواند منجر به سیاستهای خارجی ملی گرایانه تر شود که برای جلب حمایت یا منحرف کردن اذهان عمومی طراحی شده اند.
آنچه مسلم است این است که به نظر میرسد شی و دیگر رهبران چینی تصور میکنند که چین برای رفتار تهاجمیاش هزینه کمی خواهد پرداخت، با توجه به اینکه دیگران بیش از حد به صادرات این کشور یا دسترسی به بازار آن وابسته هستند.تاکنون،این فرضیه اثبات شده است.با این حال،درگیری بین ایالات متحده و چین دیگر یک احتمال دور به نظر نمی رسد، در حالیکه روابط واشنگتن با مسکو و پکن وخیم تر می شود، روابط روسیه و چین نزدیک تر می شود. آنها با سیستم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده دشمنی مشترک دارند که آنها را برای نظام سیاسی خود در داخل و جاه طلبی های خود در خارج از کشور مهمان نا خوانده می داند.آنها بطور چشمگیری مایلند در راستای مواضع مخالف خود با یکدیگر و هماهنگ عمل کنند. بر خلاف 40 یا 50 سال پیش این ایالات متحده است که در حال حاضر وقتی صحبت از دیپلماسی به میان می اید،خود را فرد خارج از مثلث دیپلماسی می بیند.
به شکاف فکر کنید
همانگونه که تصویر ژئوپلیتیکی میان قدرتهای بزرگ تیره شده شکافی بین چالشهای جهانی و ساز و کار مبارزه با آنها باز شده است. بهداشت جهانی را در نظر بگیرید.همه گیری بیماری کوید 19،محدودیتهای سازمان بهداشت جهانی و عدم تمایل و یا ناتوانی حتی کشورهای ثروتمند و توسعه یافته را برای پاسخ به بحرانی که آنها دلایل زیادی برای پیش بینی آن داشتند را آشکار کرد.در نتیجه تاکنون15 تا 18 میلیون نفر مردم در سراسر دنیا فوت کرده اند که میلیونها نفر از آنها غیر ضروری بوده است. و تقریبا 3 سال بعد از شروع همه گیری، چین از همکاری با تحقیقات مستقل امتناع کرد به این معنا که جهان هنوز نمی داند چگونه این ویروس به وجود آمد و گسترش پیدا کرد امری که جلوگیری از شیوع بعدی را دشوار تر می کند. و ارائه نمونه ای بارز از اینکه چگونه ناکارایی های ژئوپلیتیکی قدیمی و آشنا در حال ترکیب با مسائل جدید هستند.
در میان چالش های جهانی دیگر،تغییرات اقلیمی مسلما بیشترین توجهات بین المللی را دریافت کرده است،که کاملا درست است- با این وجود هنوز به آن اندازه نیست که به نمایش گذاشته شود. اگر جهان در طول این دهه پیشرفت سریعی در کاهش انتشار گازهای گلخانه ای نداشته باشد،حفظ و حمایت زندگی آن گونه که ما می شناسیم روی این سیاره بسیار دشوار تر خواهد بود.اما تلاشهای دیپلماتیک موفقیت آمیز نبوده اند و هیچ نشانه ای از بهبود نشان نمی دهد. هر کشوری اهداف اقلیمی خود را تعیین می کند، وهزینه ای برای تعیین استاندارد پایین و یا حتی نرسیدن به آن استانداردها نمی پردازد. ایجاد رشد اقتصادی پس از همه گیری و درگیر رقابت شدن در عرضه انرژی –نگرانی ای که با جنگ در اوکراین و اختلافات ناشی از آن در بخش انرژی تشدید شد – باعث افزایش تمرکز کشورها بر امنیت انرژی به قیمت ملاحظات اقلیمی شده است.یک بار دیگر، دغدغه ژئوپلیتیکی سنتی با مشکلی جدید برخورد کرده است،که مبارزه با هر یک را دشوار تر می کند. وقتی با اشاعه هسته ای مواجه می شود،واقعیت پیچیده تر می شود.برخی محققان پیش بینی کردند که سلاح های هسته ای دهها کشور تاکنون توسعه یافته است؛ در حقیقت تنها برنامه های 9 کشور بطور کامل و تمام عیار توسعه یافته است.بسیاری کشورهای پیشرفته صنعتی که می توانند تسلیحات هسته ای تولید کنند این کار را انجام نداده اند.از زمانی که ایالات متحده در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم این کار را انجام نداد هیچ کس از تسلیحات هسته ای استفاده نکرده است و هیچ گروه تروریستی توانایی دسترسی به آن را نداشته است.
شکاف بین چالش های جهانی و ساز و کار مبارزه با آنها باز شده است.
اما ظواهر می توانند فریب دهنده باشند:در غیاب تکثیر ،سلاح های هسته ای ارزش جدیدی پیدا کرده اند.پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی،اوکراین سلاح حای هسته ای شوروی که در قلمرو اش باقی مانده بود را تسلیم کرد؛از آن زمان تاکنون،اوکراین دو بار توسط روسیه مورد تهاجم قرار گرفته است، نتیجه ای که ممکن است دیگران را متقاعد کند اینست که دست کشیدن از سلاح های هسته ای امنیت کشور را کاهش می دهد.رژیم های عراق و لیبی پس از رها شدن از برنامه های تسلیحات هسته ای از سمت خود برکنار شدند،که احتمال می رود سایر رهبران را در انجام کار یا تشویق به در نظر گرفتن مزایای توسعه یا دستیابی به قابلیتهای هسته ای دچار تردید کند.کره شمالی در حالی که به گسترش زرادخانه هسته ای خود و ابزارهای ارائه آن ادامه می دهد،امن باقی می ماند. روسیه نیز به نوبه خود، به نظر می رسد که به سلاح های هسته ای نقش مهم تری در موضع دفاعی خود تخصیص می دهد. و تصمیم ایالات متحده برای رد و دخالت مستقیم نظامی در اوکراین به دلیل ترس از اینکه اعزام نیرو یا ایجاد منطقه پرواز ممنوع می تواند منجر به جنگ جهانی هسته ای سوم شود بوسیله چین و سایرین بعنوان مدرکی قلمداد می شود که داشتن زرادخانه هسته ای قابل توجه می تواند واشنگتن را منصرف کند یا حداقل ان را وادار کند با محدودیت های بیشتری وارد عمل شود.جای تعجب نیست که، ایران در حال بازگرداندن بسیاری از پیش نیازهای برنامه تسلیحات هسته ای است که به آنها در زمان مذاکرات احیای توافق هسته ای در سال 2015 -که ایالات متحده در سال 2018 از آن خارج شد- پرداخته شد. به نظر می رسد گفتگوها به دیوار بسته خورده اما حتی اگر انها موفق شوند،مشکل برطرف نخواهد شد،از آنجایی که این توافق شامل تعدادی بند غروب است.بنابراین، بیشتر این مسئله مطرح است که ایران چه زمانی پیشرفت کافی را برای برای تحریک حمله ای به منظور جلوگیری از به ثمر رسیدن قابلیت هسته ای به دست می آورد و یا یک یا چند همسایه ایران امکان دارد تصمیم بگیرند که به سلاح هسته ای خود نیاز دارند برای مقابله با ایران، اگر این کشور بتواند با اخطار کوچکی سلاحهای هسته ای را به کار گیرد. خاور میانه، برای سه دهه،به عنوان کم ثبات ترین منطقه جهان، ممکن است در آستانه دوران خطرناک تری باشد.
مشکل در داخل
همانطور که مشکلات جدید و قدیمی با هم برخورد می کنند و در کنار هم برای به چالش کشیدن نظم تحت رهبری ایالات متحده قرار می گیرند ،شاید نگران کننده ترین تغییرات در داخل خود ایالات متحده رخ می دهد.این کشور نقاط قوت بسیاری را حفظ کرده است اما برخی از مزایای آن عبارتند از:حاکمیت قانون،انتقال منظم قدرت،توانایی جذب و حفظ مهاجران مستعد در مقیاس بزرگ،تحرک اجتماعی اقتصادی در حال حاضرکمتر از گذشته مشخص شده است، و مشکلاتی مانند خشونت اسلحه،جنایت در مناطق شهری،سوء مصرف مواد مخدر و مهاجرت غیر قانونی بارز تر شده است.علاوه بر این ،کشور توسط اختلافات سیاسی عقب مانده است. امتناع گسترده جمهوری خواهان از پذیرش نتایج انتخابات ریاست جمهوری 2020،که به حمله به کنگره ایالات متحده در 6ژانویه 2021 منجر شد،نشان دهنده احتمال ظهور یک نسخه امریکایی از"مشکلات" ایرلند شمالی است.خشونت محلی و با الهام از سیاست ممکن است در ایالات متحده امری عادی شود.تصمیمات اخیر دادگاه عالی و واکنش های متفاوت داخلی به آنها،تصور ایالات متفرقه امریکا را تقویت کرده است.در نتیجه، جذابیت مدل سیاسی امریکایی کاهش یافته است. و عقب نشینی دموکراتیک در ایالات متحده، به عقب نشینی در جاهای دیگر کمک کرده است.سوئ مدیریت اقتصادی منجر به بحران مالی جهانی در سال 2008 شد و گام های اشتباه اخیر،باعث افزایش سرسام آور تورم شد و به اعتبار کشور آسیب بیشتری وارد کرد.شاید نگران کننده ترین آن،از بین رفتن اعتماد به ثبات اساسی واشنگتن باشد. بدون اجماع بین آمریکایی ها در مورد نقش مناسب کشورشان در جهان، نوسانات وحشیانه ای در سیاست خارجی ایالات متحده وجود داشته است، از نفوذ فاجعه بار دولت جورج دبلیو بوش در عراق، تا ضعف دولت اوباما در خاورمیانه و جاهای دیگر تا بیکفایتی و معاملهگرایی دولت ترامپ، که بسیاری را به شک انداخت که آیا تعهدات قبلی یا همیشگی دیگر در واشنگتن اهمیت دارد یا خیر.دولت بایدن کارهای زیادی را برای اولویت دادن به اتحاد ها و مشارکت ها انجام داده است،اما این امر نیز گاهی شک و تردیدها را در مورد استواری و شایستگی امریکا تقویت کرده است به ویژه در خلال خروج همراه با هرج و مرج نیروهای ایالات متحده از افغانستان در سال گذشته.این واقعیت که نمی توان پیش بینی کرد چه کسی در آینده کاخ سفید را اشغال خواهد کرد چیز جدیدی نیست؛ چیزی که جدید است اینست که نمی توان حدس زد آن شخص چگونه به سمت روابط ایالات متحده و جهان می رود. نتیجه اینست که متحدان و شرکای ایالات متحده بطور فزاینده ای چاره ای ندارند جز اینکه اتکای مستمر به واشنگتن را در مقابل گزینه های دیگر مانند خودکفایی بیشتر یا احترام به همسایگان قدرتمند بسنجند.یک خطر دیگر اینست که توانایی واشنگتن برای بازدارندگی رقبا کاهش می یابد زیرا دشمنان، ایالات متحده را بسیار از هم گسیخته می بینند و یا تمایلی به اقدام ندارند.
یک ایده بزرگ؟
در مواجهه با جنجال ژئوپلیتیک و چالشهای جهانی که به نظر می رسد به طور مشخصی این دهه را تعریف می کنند،هیچ دکترین در بر گیرنده و جامع یا ساختاری برای سیاست خارجی امریکا نمی تواند نقش "مهار" را در دوران جنگ سرد ایفا کند، زمانی که این مفهوم یک میزان قابل توجهی شفافیت و اجماع را با خود به همراه آورد. ساختارهایی از این دست جهت هدایت سیاستگذاران،تبیین سیاستها برای مردم،قوت قلب متحدان،اخطار به دشمنان مفید است.اما دنیای معاصر چنین قاب ساده ای به خود نمی گیرد:امروزه چالش های بسیار زیادی از انواع مختلف وجود دارد که در یک ساختار واحد قرار نمی گیرند.محاسبه این قضاوت،این واقعیت است که دیگر نمی توان از نظم جهانی به عنوان پدیده ای واحد صحبت کرد:نظم ژئوپلیتیکی سنتی وجود دارد که منعکس کننده توازن قدرت و میزان اشتراک هنجارهاست،و چیزی وجود دارد که می توان آن را" نظم جهانی شدن" نامید که منعکس کننده وسعت و عمق تلاشهای مشترک جهت رویارویی با چالش هایی مانند تغییر آب و هوا و همه گیری است.نظم جهانی یا فقدان آن بطور فزاینده ای مجموع این دو است.این بدان معنا نیست که ایالات متحده باید به سادگی بدون هماهنگی عمل کند و به هر موضوع سیاست خارجی در انزوا بپردازد. اما به جای یک ایده بزرگ، واشنگتن باید از تعدادی اصول و شیوه ها جهت هدایت سیاست خارجی خود استفاده کند و خطر ایجاد فاجعه در دهه آینده را کاهش دهد.این تغییر به یک سیاست خارجی تبدیل می شود که عمدتا مبتنی بر اتحاد جهت جلوگیری از تجاوز روسیه و چین و مشارکت انتخابی همفکران برای رسیدگی به چالش های جهانی است که ایالات متحده نمی تواند به تنهایی از آنها چشم پوشی کند یا از عهده آنها برآید.علاوه بر این ترویج دموکراسی در داخل به جای خارج از کشور باید در کانون توجه ایالات متحده باشد،زیرا چیزهای بیشتری برای زیربنا قراردادن وجود دارد و بیشتر از آن برای از دست دادن، اگر تلاش ها با شکست مواجه شوند.
بزرگترین تهدید فوری جهت نظم جهانی ناشی از تجاوز روسیه به اوکراین است.مدیریت صحیح جنگ مستلزم تعادلی ظریف است، تعادلی که عزم را با واقع گرایی در هم می آمیزد.غرب باید حمایت نظامی و اقتصادی گسترده ای از اوکراین ارائه کند تا از ادامه حیات این کشور به عنوان کشوری مستقل اطمینان حاصل نماید و از تسلط روسیه بر اراضی اوکراین بیش از آنچه تا به امروز به دست آورده است، جلوگیری کند. اما غرب همچنین باید بپذیرد نیروی نظامی به تنهایی نمی تواند به اشغال روسیه پایان دهد.این نتیجه مستلزم تغییر سیاسی در مسکو و از راه رسیدن رهبری است که مایل به کاهش یا پایان دادن به حضور روسیه در اوکراین در ازای لغو تحریم ها باشد.پوتین هرگز چنین معامله ای را نمی پذیرد .و برای ارائه مصالحه ای ارزشمند برای رژیم آینده فرضی در مسکو،واشنگتن و شرکای آن باید تحریم های شدید تری را بر صادرات انرژی روسیه اعمال کنند،ممنوعیت صادرات گاز به اروپا.
به همین ترتیب ،در مورد چین،ایالات متحده نیازمند تقویت پایه های نظم منطقه ای است.این به معنای اولویت بخشیدن به اتحاد خود با ژاپن،اتحاد چهار جانبه(استرالیا-هندوستان-ژاپن و ایالات متحده)، و گروه آیکوز(استرالیا-پادشاهی بریتانیا،و ایالات متحده) است.با استفاده از یافته های به دست آمده از تماشای رقص ناهنجار اروپا با روسیه،ایالات متحده باید وابستگی متقابل خود با چین را کاهش دهد که در بسیاری از موارد بسیار شبیه به وابستگی به چین است.این به معنای کاهش روابط اقتصادی است به طوری که ضرورت واردات از چین و صادرات به این کشور برای سلامت اقتصادی ایالات متحده و شرکای آن کمتر امری شود-که ایستادگی در برابر چین یا حتی تحریم ان را در صورت لزوم آسان تر می کند.ایالات متحده و سایر کشورهای غربی باید مقاوم سازی زنجیره تامین کالا را در مواد حیاتی از طریق ترکیبی از تنوع بخشی و فراوانی،ذخیره سازی،ترتیبات ادغام و در صورت لزوم افزایش تولید داخلی تقویت کنند.این جداسازی اقتصادی نیست بلکه فاصله گذاری اقتصادی است.
اگر چین علیه تایوان حرکت کند،واشنگتن و شرکای آن نیز باید به شدت پاسخ دهند.اجازه دادن به چین جهت تصرف جزیره،پیامدهای گسترده ای خواهد داشت:هر متحد و شریک امریکایی در وابستگی امنیتی خود به ایالات متحده تجدید نظر خواهد کرد و یا مماشات با چین یا نوعی خودمختاری استراتژیک را انتخاب خواهد کرد، که احتمالاً مستلزم دستیابی به سلاح های هسته ای است و درگیری بر سر تایوان نیز به دلیل نقش مسلط تایوان در تولید نیمه هادی های پیشرفته،منجر به شوک اقتصادی عمیق جهانی می شود.جلوگیری از چنین سناریویی-یا در صورت لزوم،دفاع در برابر حمله چینی مستلزم اتخاذ موضع شفاف استراتژیک تایوان از سوی واشنگتن است و تردیدی باقی نمی گذارد که ایالات متحده جهت حفاظت از جزیره و ایجاد ابزارهای امنیتی و اقتصادی مداخله نظامی خواهد کرد.برای حمایت از این تعهد،مشارکت بین المللی بیشتر،نه کمتر،مورد نیاز است، که حداقل مستلزم هماهنگی بسته تحریمی قدرتمند با متحدان اروپایی و آسیایی است.
سیاست ایالات متحده نباید به دنبال تغییر روسیه یا چین باشد.
روابط با روسیه و چین پیچیده باقی خواهد ماند،زیرا حتی اگر تا حد زیادی رقابتی یا خصمانه باشد،تک بعدی نخواهد بود.گفتگوهای استراتژیک خصوصی در سطح بالا باید جزو هردو روابط دوجانبه باشد.منطق چنین گفتگو هایی کمتر به آنچه ممکن است انجام دهند مربوط می شود و بیشتر به چیزی مربوط می شود که شاید بتوانند از وقوعش جلوگیری کنند.اگر چه در مورد چین می تواند زمینه بیشتری جهت بررسی قوانین برای هدایت روابط بین دو قدرت وجود داشته باشد. نگرش ها و جاه طلبی های متفاوت و رقابتی ایالات متحده،روسیه و چین ممکن است همکاری بیش از حد محدود در نظم جهانی را رد کند،اما این خطوط گسل احتمالا ارتباط بین 3 کشور را برای کاهش احتمال اشتباه محاسباتی در مسائل ژئوپلیتیکی حیاتی تر می کند.
در همین حال،سیاست ایالات متحده نباید به دنبال تغییر روسیه یا چین باشد،نه به این دلیل که انجام این کار نامطلوب است،بلکه به دلیل اینکه حمایت از تغییر رژیم احتمالا نامربوط است و یا نتیجه عکس به همراه خواهد داشت.ایالات متحده باید با روسیه و چین همانگونه که هستند مقابله کند،نه به گونه ای که واشنگتن ترجیح می دهد باشند.تمرکز اصلی سیاست خارجی ایالات متحده به روسیه و چین نباید باعث تغییر شکل جوامع آنها شود بلکه باید بر انتخابهای سیاست خارجی آنها تاثیر بگذارد.
با گذشت زمان،این امکان وجود دارد که محدود کردن موفقیت خارجی آنها و اجتناب از رویارویی با آنها،فشارهایی را به نظام سیاسی داخلی آنها وارد کند،که می تواند منجر به تغییرات مطلوبی شود، همانگونه که 4دهه مهار با اتحاد جماهیر شوروی نتیجه داد .اما واشنگتن نباید تهدیدی وجودی برای هیچ یک از دولتها باشد تا مبادا دست کسانی را در مسکو و پکن که استدلال می کنند با رفتار بی ملاحظه چیزی را از دست نمی دهند تقویت کند و اینکه چیزی برای به دست آوردن در نتیجه کار گزینشی با آمریکا وجود ندارد.
رئالیسم باید ایده آلیسم را شکست دهد
دلیل دیگری برای اولویت دادن به ترویج نظم بر ترویج دموکراسی وجود دارد-دلیلی که هیچ ارتباط مستقیمی با روسیه و چین ندارد.تلاش برای ایجاد نظم بین المللی،خواه به منظور مقاومت در برابر تجاوز و اشاعه هسته ای آن باشد و یا مبارزه با تغییرات اقلیمی و بیماریهای ویروسی،حمایت گسترده ای در میان کشورهای غیر دموکراتیک دارد.
نظم جهانی مبتنی بر احترام به مرزها و تلاشهای مشترک برای چالش های جهانی بر نظم لیبرالی که بر هیچ کدام از این دو استوار نیست ارجحیت دارد.این که بسیاری از کشورها در تحریم روسیه شرکت نکرده اند قراردادن گواهی بر آن است که قرار دادن بحران اوکراین تحت عنوان" دموکراسی در مقابل استبداد" بدون تعجب بر بسیاری از رهبران غیر لیبرال تاثیری نداشته است.همین منطق در مورد روابط ایالات متحده با عربستان صعودی نیز صدق می کند که دولت بایدن با تاخیر در تلاش جهت بازسازی آن است:ترجیح دموکراسی و حقوق بشر یک مساله است،اما سیاست خارجی مبتنی بر چنین ترجیحی در جهانی که توسط ژئوپلیتیک و چالش های جهانی تعریف شده است،غیرعاقلانه و نا پایدار است.
دیدگاه با بصیرت دیگری باید تعیین کند که واشنگتن چگونه به همکاری در چالش های جهانی نزدیک می شود.چند جانبه گرایی به مراتب بر یک جانبه گرایی ارجحیت دارد،اما چند جانبه گرایی محدود بسیار امیدوار کننده تر از اشکال جهانی یا گسترده اقدام جمعی است که به ندرت موفق می شوند؛بعنوان مثال، مسیر دیپلماسی تغییرات اقلیمی و تجارت بهتر است مشارکت واقع بینانه افراد همفکر را دنبال کنید که می تواند درجه ای از نظم را در جهان به ارمغان آورد،از جمله حوزه های خاصی از نظم محدود،اگر نه نظم کامل جهانی.در اینجا نیز رئالیسم باید بر ایده الیسم غلبه کند.
این مشاهدات پیامدهای مستقیمی برای مقابله با تغییرات اقلیمی دارد. تغییرات اقلیمی یک تهدید وجودی است و اگرچه بهترین واکنش، جهانی است اما ژئوپلیتیک همچنان چنین همکاری را دشوار خواهد کرد. ایالات متحده و شرکای آن باید بر رویکردهای دیپلماتیک محدود تأکید کنند، اما پیشرفت در جهت تسکین بیشتر ناشی از دستاوردهای فناوری است تا دیپلماسی. دلیل آن فقدان ابزارهای سیاسی ممکن نیست، بلکه ناشی از فقدان حمایت سیاسی در ایالات متحده و سایر کشورها از اقدامات یا پیمانهای تجاری است که میتواند با اعمال مالیات یا تعرفهها بر کالاهای مشتقشده از سوختهای فسیلی یا تولید شده از طریق فرآیندهای کاهش مصرف انرژی را تشویق کند. در نتیجه، هدف انطباق با تغییرات اقلیمی باید توجه و منابع بیشتری را به خود جلب کند، همانطور که کاوش در امکان تکنولوژیکی معکوس کردن آن باید مورد توجه قرار گیرد.
پیشروی
سه ملاحظۀ آخربطور مستقیم متوجه ایالات متحده است.ایالات متحده در حین تلاش برای باز کردن گره هایی که معضلات ژئوپلیتیک قدیم را به مشکلات جدیدتر پیوند می دهد، با تعدادی تهدید جدی روبرو خواهد شد، نه تنها از جانب روسیه و چین، بلکه از سوی ایران و تعدادی از کشورهای شکست خورده که میتوانند اکسیژن را در اختیار تروریستها در خاورمیانه بزرگتر قرار دهند و همچنین از سوی کره شمالی، که توانمندی های نظامی و هسته ای متعارف آن همچنان در حال رشد هستند. بنابراین امنیت نیازمند واشنگتن است که هزینه های دفاعی خود را تا یک درصد از تولید ناخالص داخلی افزایش دهد: این هزینه ها هنوز به طور قابل توجهی پایین تر از سطح دوران جنگ سرد است، اما بطور قابل ملاحظه ای بالاست. متحدان ایالات متحده نیاز خواهند داشت تا اقدامات مشابهی را انجام دهند.
در مواجهه با تهدیدهای متعددی که این دهه را تعریف خواهد کرد، ایالات متحده همچنین باید با احتیاط بیشتر و جسارت بیشتری در حوزه اقتصادی عمل کند. هنوز هیچ جایگزین جدی برای دلار به عنوان ارز ذخیره واقعی جهان وجود ندارد، اما ممکن است آن روز فرا برسد، به خصوص اگر واشنگتن همچنان از طریق اعمال مکرر تحریم ها، به ویژه تحریم هایی که بانک های مرکزی را هدف قرار می دهد، دلار را به سلاح تبدیل کند. اگر یک ارز رقیب ظهور کند، ایالات متحده توانایی خود را برای استقراض با نرخ های پایین از دست خواهد داد و برون رفت از بدهی هنگفتش که در حال حاضر بیش از 30 تریلیون دلار است را از دست خواهد داد. حتی در حال حاضر نیز این بدهی، هزینه های مولد دولت را مورد تهدید قرار داده است زیرا هزینه پرداخت اصل و بهره وام به همراه نرخ بهره افزایش می یابد. اما احتیاط مالی باید با رویکرد قاطعانه تر در تجارت ترکیب شود، که در حالت ایده آل به معنای پیوستن به توافق جامع و پیشرو شراکت ترانس- پاسیفیک است.برای مشارکت ترانس -پاسیفیک و شکل دادن به چارچوب های جدید اعلام شده در اقیانوس آرام و آمریکا به طوری که موانع تجارت کالا و خدمات را کاهش دهند، استانداردهایی را برای داده ها تعیین کنند و به طور معناداری به تغییرات اقلیمی بپردازند.
با این حال، در نهایت، بزرگترین خطر برای امنیت ایالات متحده در دهه آینده را باید در خود ایالات متحده جستجو کرد. کشوری که در برابر خود از هم جدا شده است نمی تواند دوام بیاورد، و نمی تواند در جهان مؤثر باشد، زیرا یک ایالات متحده آشفته به عنوان یک شریک یا رهبر قابل اعتماد یا قابل پیش بینی تلقی نخواهد شد. همچنین قادر نخواهد بود با چالش های داخلی خود مقابله کند.وصل کردن تکه های یک کشور مستلزم تلاش مستمر از سوی سیاستمداران، مربیان، رهبران مذهبی و والدین است. اکثر هنجارها و رفتارهای مطلوب را نمی توان اجباری کرد، اما رأی دهندگان این قدرت را دارند که سیاستمداران را بر اساس رفتارشان پاداش دهند و یا مجازات کنند. و برخی تغییرات، از جمله گسترش آموزش مدنی و فرصت های خدمات ملی، می تواند به طور رسمی معرفی شود.سفر در دهه ای که نوید دهه ای پرمخاطره و خطرناک را می دهد، دهه ای که خطرات ژئوپلیتیک قدیمی را در کنار چالش های فزاینده جهانی به همراه خواهد داشت، خواستار یک سیاست خارجی است که از افراط در تمایل به تغییر جهان یا نادیده گرفتن آن، و یا از اقدام کردن به تنهایی و یا با هر کسی دوری کند. در مقطعی که ایالات متحده به طرز عمیقی دچار تقسیم بندی و جدایی شده است بار سنگینی بر دوش سیاستمداران و دیپلمات هایش قرار دارد. آنچه مسلم است این است که سیر این دهه و دهههای آینده به کیفیت مهارتهای سیاسی مقامات در داخل و کشورداری آنها در خارج از کشور بستگی دارد.
جهت ارجاع علمی: ریچارد هاس، « دهه خطرناک، سیاست خارجی برای جهانی در بحران »، مترجم: زهرا شیخ قمی، تاریخ انتشار در سایت مرکز: 1401/9/8
نویسنده
آنا یوسفیان
آنا یوسفیان پژوهشگر مهمان در مرکز آنا یوسفیان پژوهشگر مهمان در مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانش آموخته مقطع دکتری رشته روابط بین الملل در دانشگاه دانشگاه آزاد تهران مرکز است. حوزه مطالعاتی او شامل اقتصاد سیاسی گفتمان فرهنگی است. نامبرده مقالاتی به فارسی در مجلات معتبر داخلی به چاپ رسانده است. های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانش آموخته مقطع دکتری رشته روابط بین الملل در دانشگاه دانشگاه آزاد تهران مرکز است. حوزه مطالعاتی وی شامل اقتصاد سیاسی گفتمان فرهنگی است