چگونه تمام قدرت های بزرگ حتی ایالات متحده تجدید نظرطلب شدند

هیچ کس خواهان نظم کنونی جهان نیست

نوع مطلب: ترجمه

 

نویسنده: شیوشانکار منون

مترجم: سمیه رستمی خاصلوئی

انتخاب متن و نظارت: آنا یوسفیان

3 آگوست 2022

منبع: فارین افرز

 

Nobody Wants the Current World Order

How All the Major Powers—Even the United States—Became Revisionists

link:

https://www.foreignaffairs.com/world/nobody-wants-current-world-order?utm_medium=social&utm_campaign=fb_daily_soc&utm_source=facebook_posts

 

جهان میان انبوهی از نظم ها سرگردان است. آخرین پاسخ منسجم سیستم بین‌الملل به یک چالش فراملی در اجلاس لندن G-20 در آوریل 2009 رخ داد، هنگامی که در پی سقوط مالی سال 2008، رهبران گام‌هایی برای جلوگیری از یک رکود بزرگ دیگر و تثبیت سیستم بانکی جهانی برداشتند. واکنش بین‌المللی متعاقب آن به تغییرات آب و هوایی، سرایت بحران بدهی به کشورهای در حال توسعه، و همه‌ گیری کووید 19 را فقط می‌توان تاسف بار توصیف نمود.

 

این شکست از این واقعیت ناشی می شود که به نظر می رسد کشورهای کمتری، از جمله کشورهایی که نظم بین المللی قبلی را به وجود آورده اند، متعهد به حفظ آن هستند. ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم دو نظم را رهبری کرد: اولی نظم کینزی که علاقه‌ای به نحوه اداره امور داخلی کشورها در یک جهان دوقطبی جنگ سرد نداشت (بنابراین، یک هند سوسیالیست می‌توانست بزرگترین دریافت کننده کمک بانک جهانی در جهان باشد. دهه های 1950، 1960 و 1970)، و پس از جنگ سرد، یک نظم نئولیبرال در دنیای تک قطبی که حاکمیت ملی و مرزها را در جایی که لازم بود نادیده می گرفت. هر دو نظم «باز، مبتنی بر قوانین، و لیبرال» بودند و از ارزش‌های دموکراسی، به اصطلاح بازار آزاد، حقوق بشر و حاکمیت قانون حمایت می‌کردند. در واقع، آنها بر تسلط و الزامات قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی ایالات متحده تکیه داشتند. در بیشتر دوران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اکثر قدرت ها، از جمله چین در حال ظهور، عموماً از نظم و قانون تحت رهبری ایالات متحده پیروی کردند.

 

با این حال، اتفاقات سال‌های اخیر نشان می دهد که این نظم مربوط به گذشته است. قدرت‌های بزرگ رفتاری از خود نشان می‌دهند که می‌توان آن را « تجدیدنظرطلبانه » نامید، در واقع اهداف خود را به ضرر نظم بین المللی دنبال می کنند و به دنبال تغییر نظم موجود هستند. اغلب در این مناطق به ویژه در هند و اقیانوس آرام، تجدیدنظرطلبی شکل اختلافات ارضی را به خود می گیرد. به عنوان مثال اختلاف چین با همسایگانش از جمله هند، ژاپن، ویتنام و سایرین در آسیای دریایی در این خصوص به ذهن خطور می کند. حمله ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه به اوکراین، نقض هنجارهای بین المللی و نقدی دیگر بر این تصور بود که روسیه می تواند نقشی راحت در چارچوب نظم تحت رهبری ایالات متحده در اروپا به دست آورد. تجدیدنظرطلبی همچنین در اقدامات انبوهی از قدرت‌های دیگر، از جمله شک و تردید فزاینده در مورد تجارت آزاد در ایالات متحده، افزایش نظامی در ژاپن که زمانی صلح‌طلب بود، و تسلیح مجدد آلمان آشکار می‌شود. بسیاری از کشورها از وضعیت کنونی جهان ناراضی هستند و به دنبال تغییر آن به نفع خود هستند. این گرایش می‌تواند منجر به ژئوپلیتیک ناخوشایندتر، ستیزه جوتر و چشم‌انداز اقتصادی ضعیف‌تر جهانی شود. مقابله با دنیایی از قدرت های تجدیدنظرطلب می تواند چالش تعیین کننده سال های پیش رو باشد.

 

تعداد معدودی از قدرت های بزرگ جهان از نظم بین المللی آنگونه که هست رضایت دارند. ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت جهانی، متعهد به گسترش برنامه داخلی پرزیدنت جو بایدن تحت عنوان «دنیایی بهتر از گذشته بسازید» است. نام این برنامه به خودی خود بیانگر این است که نظمی که ایالات متحده بیش از نیم قرن آن را با موفقیت اداره می کرد نیاز به بهبود دارد. به نظر می‌رسد که تشکیلات سیاست خارجی در ایالات متحده آن‌هایی را که شکلی مدرن از انزواگرایی و خویشتن‌داری را موعظه می‌کنند و کسانی که تلاش ایدئولوژیکی برای تقسیم جهان بین دموکراسی‌ها و خودکامگی‌ها را آغاز کرده‌اند، از هم جدا می‌کند. ایالات متحده از نهادهای بین المللی خود مانند سازمان ملل متحد و سازمان تجارت جهانی فاصله گرفته است. این کشور با خروج از توافقاتی مانند شراکت ترانس پاسیفیک از تعهدات خود در قبال تجارت آزاد عقب نشینی کرده است. دیدگاه واشنگتن همراه با تهدیدات قدرت بزرگ تاریک‌تر شده است. نه تنها چین، بلکه روسیه نیز که از بسیاری جهات از نظم بین‌المللی که می‌خواست آن را در تصویر غرب بازسازی کند، بیرون رانده شده است.

 

چین بزرگترین ذینفع از نظم جهانی با رهبری ایالات متحده بود. در حال حاضر به گفته رئیس جمهور شی جین پینگ، می خواهد "در مرکز صحنه و به عبارت دیگر در بهترین موقعیت قرار بگیرد." پکن صراحتاً به دنبال تنظیم مجدد توازن قدرت در آسیا و صدایی رساتر برای چین در امور بین‌الملل است. اما رهبران چین هنوز یک ایدئولوژی جایگزین ارائه نکرده اند که دیگران را جذب کند یا به تلاش چین برای تسلط مشروعیت بخشد. حتی در همسایگی نزدیک آن، نفوذ چین مورد مناقشه است. نکات مورد اختلاف و معضلات امنیتی بزرگ، از جمله آینده تایوان و اختلافات ارضی با هند و ژاپن، چین را احاطه کرده است. این اختلافات نتیجه راه های پیموده شده است که چین توازن قدرت منطقه ای و جهانی را بر هم زده است. روی هم رفته، اقدامات قاطعانه چین از سال 2008 نشان می دهد که پکن به دنبال تغییر نظم جهانی است.

 

دنیای قدرت‌های تجدیدنظرطلب، دنیایی ناخوشایند‌تر، ستیزه جوتر و فقیرتر خواهد بود.

به نوبه خود، روسیه هرگز واقعاً در نظم جهانی که قدرت های غربی سعی کردند آن را در سال های بلافاصله پس از پایان جنگ سرد تحت فشار قرار دهند، نمی گنجد. در عوض، مسکو از افول و کاهش نفوذ خود پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ناراحت است. حمله به اوکراین فقط آخرین بیان این حس نارضایتی است که روسیه را به همکاری با چین برای تضعیف رهبری جهانی ایالات متحده و تلاش برای متزلزل کردن اروپا، جایی که قدرت روسیه هنوز هم از نظر اقتصادی و هم از نظر نظامی اهمیت دارد، سوق می دهد.

 

حمله روسیه به اوکراین، اولاف شولز، صدراعظم آلمان را بر آن داشت تا اعلام کند که جهان به نقطه عطف یا Zeitenwende رسیده است. آلمان که برای چندین دهه یک نیروگاه اقتصادی با جاه‌طلبی‌های سیاسی محدود بوده، اکنون با تلاش برای تقویت ارتش خود، تسلیح اوکراین و ارزیابی مجدد روابط مهم خود با چین و روسیه، نقش منطقه‌ای و بین‌المللی قاطع‌تری را ایفا می‌کند. ترس از طرد شدن که ریاست جمهوری دونالد ترامپ در متحدان ایالات متحده مانند آلمان و ژاپن ایجاد کرد، بسیاری از آنها را تشویق کرده است که قابلیت های امنیتی خود را تقویت کنند.

 

ژاپن به لطف ظهور چین نقش خود را در منطقه و نظم جهانی دوباره ارزیابی کرده است. ژاپن در حال گذار از یک است از یک قدرت متمرکز بر اقتصاد، صلح‌طلب و غیرمداخله‌گرا با کوله باری از میراث جنگ جهانی دوم به کشوری بسیار عادی‌تر، که از منافع امنیتی خود مراقبت می‌کند و نقش رهبری را در اقیانوس هند و اقیانوس آرام می‌پذیرد. شینزو آبه، نخست‌وزیر سابق که اخیراً ترور شد، این تغییر را که اکنون از حمایت عمومی گسترده‌تر برخوردار است، مجسم کرد و امکان‌پذیر ساخت. تعهد صریح ژاپن به اصل هند و اقیانوس آرام آزاد و باز، چهارجانبه (گفتگوی امنیتی چهارجانبه، مشارکت با استرالیا، هند و ایالات متحده) و سایر ابتکارات از ترس این کشور از ظهور چین و کاهش هزینه ها از سوی ایالات متحده ناشی می شود. هند که بعد از جنگ سرد از نظم بین المللی لیبرال به رهبری ایالات متحده استقبال کرد و از آن بهره برد، همچنان یکی از اعضای ناراضی است.تلاش این کشور برای یک کرسی دائمی در شورای امنیت سازمان ملل متحد بارزترین نمونه از تمایل هند به داشتن یک حرف پیشروتر در نظام بین المللی، متناسب با وزن اقتصادی و ژئوپلیتیک آن است.

 

از دست دادن اعتماد

اگر قدرت‌های بزرگ در مورد نظم مبتنی بر قوانین تردید دارند، کشورهای ضعیف‌تر به طور پیوسته اعتماد خود را به مشروعیت و انصاف نظام بین‌الملل از دست داده‌اند. این قطعاً در مورد کشورهای جهان جنوب (کشورهای توسعه نیافته/کمتر توسعه یافته/ کم درآمد) صادق است. آنها شاهد این بوده اند که سازمان ملل متحد، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، G-20، و دیگران نتوانسته اند در مورد مسائل توسعه و به طور فوری بحران بدهی که کشورهای در حال توسعه را گرفتار کرده اند، اقدام کنند، بحرانی که با همه گیری کووید19 ، کمبود غذا و تورم در قیمت انرژی ناشی از جنگ اوکراین بدتر شده است. بر اساس گزارش صندوق بین المللی پول، بیش از 53 کشور در حال حاضر در معرض خطر بحران جدی بدهی قرار دارند.

 

تاریخ اخیر شکست اقتصادی با سابقه تهاجمات زنجیره ای، مداخلات، تلاش برای تغییر رژیم، و مداخله پنهان مهندسی شده توسط قدرت های بزرگ، تنها در این قرن با هم آمیخته شده است. حمله روسیه به اوکراین تنها جدیدترین و فاجعه بارترین نمونه از نقض حاکمیت ملی است، اما بسیاری از قدرت های غربی نیز در این اقدامات مقصر بوده اند. این رفتار باعث شده است که بسیاری از کشورهای در حال توسعه بیش از پیش احساس ناامنی کرده و به نظم بین المللی شک کنند.

 

اعتماد به ارکان آن نظام در حال از بین رفتن است. چندین سال است که تحریم‌های اقتصادی یا اقدامات نظامی علیه کشورهای خاص برای تصویب به شورای امنیت سازمان ملل یا سایر مجامع چندجانبه ارائه شده است. در عوض، رژیم تحریم ها و مداخلات نظامی برای اثربخشی خود به نیروی ایالات متحده یا قدرت غربی متکی هستند. ماهیت پراکنده روابط قدرت های بزرگ باعث شده است که نهادهای بین المللی به تدریج کارآمدتر شوند. از آنجایی که قوانین بین المللی اقدامات قدرتمندان را محدود نمی کند، مشروعیت این نهادها به طور پیوسته کاهش یافته است. هنجارهای دیرینه در حال از هم پاشیدن هستند. به عنوان مثال، احتمال افزایش گسترش سلاح های هسته ای در شمال شرق آسیا را ببینید، جایی که رهبران ژاپنی تمایل بیشتری به بحث در مورد دستیابی به زیردریایی های هسته ای و بازگشت سلاح های هسته ای ایالات متحده به منطقه دارند.

 

دنیایی خطرناک

نوعی هرج و مرج به روابط بین‌الملل نفود کرده است. نه هرج و مرج به معنای دقیق کلمه، بلکه فقدان یک اصل سازماندهی مرکزی یا هژمون. هیچ قدرتی به تنهایی نمی تواند شرایط نظم کنونی را دیکته کند و قدرت های بزرگ به مجموعه ای واضح و مشخص از اصول و هنجارها پایبند نیستند. زمانی که بسیاری از کشورها در مسیر خود قرار دارند، ایجاد قوانین در این مسیر دشوار است. چین و روسیه، هم در گفتار و هم در عمل، جنبه های عمده نظم لیبرال غربی، به ویژه هنجارهای آن را در رابطه با حقوق بشر جهانی و تعهدات دولت ها زیر سوال می برند. آنها از اصل حاکمیت دولت به عنوان سپری استفاده می کنند تا به میل خود عمل کنند و در عین حال به دنبال وضع قوانین جدید در حوزه هایی مانند فضای مجازی و فناوری های جدید هستند. اما آنها هنوز هیچ جایگزینی ارائه نمی دهند که به اندازه کافی برای دیگران جذاب باشد. در واقع، رفتار آنها با همسایگانشان در اوکراین، دریای جنوبی چین و دریای شرقی چین و در مرز هند و چین، حکایت از اتکای شدید به قدرت سخت نظامی و اقتصادی به ضرر هنجارها و نهادها دارد.

 

به همین ترتیب، برداشتی مبنی بر ظهور جنگ سردی دیگر با مشخص کردن دو قطبی شدید میان دو بلوک "بلوک دنیای آزاد" و "بلوک قلمروی خودکامگی" اشتباه است. اتحاد فراآتلانتیکی تثبیت شده است و چین و روسیه در یک اتحاد دشمنی علیه غرب متحد به نظر می رسند، اما این به دور از یک جنگ سرد دیگر است. چندین دموکراسی به طور فزاینده ای ویژگی های دولت های خودکامه را نشان می دهند. واکنش‌های جهان به جنگ اوکراین و تحریم‌های غرب علیه روسیه نشان می‌دهد که هیچ بلوک واحدی خارج از ائتلاف ترانس آتلانتیک وجود ندارد. وابستگی متقابل اقتصادی چین و ایالات متحده در جنگ سرد، زمانی که دشمنان اصلی دو قطب بودند، سابقه نداشته است. علاوه بر این، هیچ معادلی برای آلترناتیوهای ایدئولوژیک ارائه شده توسط رقبای جنگ سرد، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی وجود ندارد. امروزه چیزی مانند جذابیت کمونیسم و ​​سوسیالیسم برای کشورهای در حال توسعه در دهه های 1950 و 1960 مفهوم نیست. اقتدارگرای اصلی، چین، جایگزین ایدئولوژیک یا سیستمی ارائه نمی دهد، بلکه کشورهای دیگر را با وعده ها و پروژه های مالی، فناوری و زیرساختی جذب می کند، نه با اصول.

 

در عوض، ژئوپلیتیک بیشتر از هم گسسته می شود و انسجام کمتری دارد. دنیای تجدیدنظرطلب دنیایی است که هر کشوری مسیر خود را طی می کند. اقتصاد جهانی شده جهانی در حال تقسیم شدن به بلوک‌های تجاری منطقه‌ای است، با تلاش برای جداسازی نسبی در حوزه‌های فناوری پیشرفته و مالی، و منازعات شدیدتر بین قدرت‌ها برای برتری اقتصادی و سیاسی. در این فرآیند، دنیای بسیار خطرناک تری در حال پیدایش و ظهور است.

 

مکانیسم های مقابله ای

دولت‌ها باید یاد بگیرند که با این دنیای قدرت‌های تجدیدنظرطلب ، دنیایی میان نظم ها، کنار بیایند و برای آینده‌ای مبهم آماده شوند. یک راه حل، نگاه به درون است. چین، هند، ایالات متحده، و دیگران همگی در سال‌های اخیر این کار را انجام داده‌اند و بر خوداتکایی به شکلی تأکید کرده‌اند: مدل «گردش دوگانه» چین، تعهد بایدن برای «بازسازی بهتر»، و تعهد هند در زمان نخست‌وزیری نارندرا مودی برای دنبال کردن آتمانیربهارتا یا اتکا به خود باشد. همزمان با اینکه دولت ها می خواهند از نظر اقتصادی مستقل تر شوند، می خواهند از نظر نظامی نیز امنیت بیشتری داشته باشند. همه قدرت های بزرگ به دنبال گسترش توان دفاعی و هسته ای خود بوده اند. هزینه های دفاعی جهانی برای اولین بار در سال 2021 با وجود پیامدهای اقتصادی همه گیر کووید-19 از 2 تریلیون دلار گذشت.

 

پاسخ دیگر به دنیای تجدیدنظرطلب این است که دولت ها ائتلاف های موقتی ایجاد کنند. دهه گذشته مجموعه‌ای از ترتیبات چندجانبه را به همراه داشته است - از جمله چهار، بریکس (شرکتی با حضور برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی)، سازمان همکاری شانگهای، و گروه I2U2 با حضور هند، اسرائیل، امارات متحده عربی و ایالات متحده. به نظر می رسد هر مشکلی نام اختصاری جدیدی را به وجود می آورد. این ترتیبات مصلحت‌آمیز هستند و اهداف خاصی را دنبال می‌کنند، و اگرچه ممکن است به تقویت برخی روابط دوجانبه کمک کنند، اما به اتحادها یا بلوک‌های سخت‌تر دوران جنگ سرد شباهت ندارند.

 

به ناچار، بسیاری از قدرت‌های میانی و کوچک‌تر در میان شکاف‌ها قرار می‌گیرند و به دنبال متعادل کردن روابط خود با قدرت‌های بزرگ‌تر هستند. واکنش انجمن کشورهای جنوب شرق آسیا به اختلافات فزاینده بین ایالات متحده و چین و تحکیم روابط اسرائیل با سلطنت‌های سنی در کشورهای خلیج فارس از طریق توافق‌نامه آبراهام نمونه‌هایی از این روند است. اخیراً، بسیاری از کشورهای آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین با روابط قوی با غرب در برابر پیوستن به تحریم‌ها علیه روسیه پس از حمله روسیه به اوکراین مقاومت کردند. چنین رفتارهای متعادل و محدودکننده، پیگیری راه حل های محلی برای مشکلات محلی را تشویق می کند، چه در قالب ترتیبات اقتصادی و تجاری منطقه ای و چه در راه حل های مذاکره محلی برای اختلافات سیاسی.

 

با این حال، اقدام در سطح محلی برای مقابله با مشکلات بزرگ جهانی کافی نیست. به عنوان مثال، بحران بدهی را در نظر بگیرید. بدهی‌های سریلانکا و بحران اقتصادی این کشور جزیره‌ای را به تکیه بر همسایگان خود در شبه قاره سوق داده است و هند مواد غذایی و سوخت و اعتباری بالغ بر 3.8 میلیارد دلار ارائه می‌کند. وام دهندگان بزرگ خارجی، از جمله در چین و در غرب، هنوز برای بدهی سریلانکا برنامه ریزی مجددی انجام نداده اند. برای سال‌ها، کشورهای ثروتمند از انجام درخواست‌ها برای بازنگری یا لغو بدهی‌های کشورهای در حال توسعه که روی پرتگاه عدم پرداخت بدهی در حال تلو تلو خوردن هستند، خودداری کرده‌اند. به نظر نمی رسد که هیچ کس به کشورهای در حال توسعه بدهکار پیشنهاد فرودی نرم بدهد. ممکن است موارد بیشتری مشابه فروپاشی سریلانکا تکرار شود. در واقع، دنیای رویزیونیست‌ها، دنیایی است بین دستورهایی که در آن به مسائل بزرگ عصر - توسعه ناهموار، تغییرات آب و هوا و بیماری‌های همه‌ گیر - پرداخته نمی‌شود.

 

در برزخ

از آنجایی که نظم قدیم از هم پاشیده می شود و نظم نوین در تلاش است پا به عرصه بگذارد، این مزیت متعلق به دولت هایی است که به وضوح توازن نیروها را درک می کنند و تصوری از نظم آینده همکاری دارند که در خدمت منافع عمومی باشد. متأسفانه، ظرفیت‌های بسیاری از قدرت‌های بزرگ کاهش یافته است و بسیاری از رهبران آنها تمایل چندانی به امور خارجی، مدیریت بحران‌ها یا حل مشکلات فراملی نشان نمی‌دهند، دقیقاً زمانی که تجدیدنظرطلبی گسترده، بحران‌ها را محتمل‌تر و خطرناک‌تر می‌کند. در نتیجه سیاست داخلی ستیزه جویانه شان، هیچ یک از قدرت‌های تجدیدنظرطلب مهم، که هر یک خواهان تغییر نظام بین‌المللی هستند، چشم‌انداز قانع‌کننده‌ای از این تغییر ندارند. همچنین تغییر فوری توازن قوا نمی تواند برای مدتی مبنایی برای نظم پایدار فراهم کند. در عوض، قدرت‌ها احتمالاً با افزایش نارضایتی‌شان از نظام بین‌الملل و یکدیگر، از بحرانی به بحران دیگر، در قالبی از جنبش بدون حرکت، دست و پنجه نرم خواهند کرد.

 

 

جهت ارجاع علمی: شیوشانکار منون، « هیچ کس خواهان نظم کنونی جهان نیست.»، مترجم: سمیه رستمی خاصلوئی، تاریخ انتشار در سایت مرکز: 1401/6/15

 


نویسنده

آنا یوسفیان

آنا یوسفیان پژوهشگر مهمان در مرکز آنا یوسفیان پژوهشگر مهمان در مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانش آموخته مقطع دکتری رشته روابط بین الملل در دانشگاه دانشگاه آزاد تهران مرکز است. حوزه مطالعاتی او شامل اقتصاد سیاسی گفتمان فرهنگی است. نامبرده مقالاتی به فارسی در مجلات معتبر داخلی به چاپ رسانده است. های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانش آموخته مقطع دکتری رشته روابط بین الملل در دانشگاه دانشگاه آزاد تهران مرکز است. حوزه مطالعاتی وی شامل اقتصاد سیاسی گفتمان فرهنگی است


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد