موازنه قدرت نرم: تلاش های آمریکایی و چینی برای به دست آوردن قلب ها و ذهن ها
نويسنده : ماریا رپنیکووا
مترجم: الهام ابراهيمي عادل
انتخاب متن و نظارت: آنا يوسفيان
جولای/آگوست ۲۰۲۲
برایان استافر
Link:
https://www.foreignaffairs.com/china/soft-power-balance-america-china
در دوران پس از جنگ سرد کمتر مفهومی توانسته عمیق تر از ایده "قدرت نرم " به مباحث سیاست خارجی آمریکا شکل دهد. این اصطلاح توسط دانشمند علوم سیاسی آمریکایی جوزف نای در سال ۱۹۹۰ در کتابی به نام "ملزم به رهبری" خلق شد که اینگونه توسط او تعریف شد: وادار کردن دیگران به خواستن آنچه شما می خواهید. نای تنها سعی در روشن کردن بخشی از قدرت ملی نداشت بلکه استدلالهای مربوط به افول زود هنگام ایالات متحده را به عقب راند. او استدلال می کند که بر خلاف نظرات مطرح شده، ایالات متحده در کنار قدرت نظامی و قدرت اقتصادی به لطف قدرت نرم فراوان خود از برتری گسترده ای نسبت به رقبای بالقوه برخوردار است که مبتنی بر «منابع ناملموس: فرهنگ، ایدئولوژی، و توانایی استفاده از نهادهای بین المللی برای تعیین چارچوب مناظره است».
ایده قدرت نرم در دهه ۱۹۹۰ مورد توجه قرار گرفت اما در سال های پس از حملات ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ در ایالات متحده مورد محک واقع شد. پس از جنگ فاجعه بار ایالات متحده در عراق و افزایش شدید احساسات ضد آمریکایی در خاورمیانه و فراتر از آن، نای تاکید داشت که قدرت نرم فقط مکمل قدرت سخت نیست، بلکه برای آن ضروری است. او در کتاب خود با عنوان قدرت نرم در سال ۲۰۰۴ اظهار کرد: «وقتی اهمیت جذابیت خود را برای کشورهای دیگر نادیده می گیریم، بهای آن را می پردازیم. چنین استدلال هایی در دولت جورج دبلیو بوش تأثیر چندانی نداشت، اما بعدها توسط دولت اوباما پذیرفته شد. در سال ۲۰۱۳، هیلاری کلینتون، اوباما را به عنوان اولین دیپلمات ارشد وزیر امور خارجه در مقاله ای از این صفحات، با قدرت نرم توصیف کرد. آونگ قدرت نرم بار دیگر تحت مدیریت جنگ طلبانه تر و انزواطلبانه تر رئیس جمهور دونالد ترامپ و بار دیگر با روی کار آمدن جو بایدن، او متعهد شد که اعتبار اخلاقی کشور را احیا کند و نه تنها با الگوی قدرت بلکه با به کارگیری قدرت الگوی ایالات متحده آن را رهبری کند.
در میان نوسانات موجود در سیاست در دو دهه گذشته، مفهوم قدرت نرم تنها بر سر زبان ها افتاد و توسط تعداد زیادی از صاحب نظران که از آن به عنوان خلاصه ای برای توصیف مشخصات فرهنگی صلح آمریکایی استفاده می کردند، رایج شد. مفسر آلمانی جوزف جاف، در فراخوانی ویژه از این ایده در سال ۲۰۰۶ آن را اینگونه تعریف کرد: " قدرت نرم آمریکا تنها منحصر به عامه پسندی نیست، نفوذ فرهنگی آن سطوح بالا و پایین را در بر می گیرد . قدرت نرم آمریکا موسیقی راک و جستجو گر گوگل، مدونا و موزه هنر مدرن در شهر نیویورک، هالیوود و هاروارد است."
سیال بودن این ایده که "قدرت نرم" به ایالات متحده در مسیر هزمونی برتری داده است، آن را برای متفکران و رهبران بسیاری از کشورها و مناطق دیگر جذاب کرده است. و از جمله مکان هایی که مفهوم قدرت نرم با شور و شوق بیشتری در آن پذیرفته شده است، کشور چین است. از حدود سال ۲۰۰۷، تحت رهبری رئیس جمهور وقت هو جین تائو، مقامات عالی رتبه چین شروع به گنجاندن قدرت نرم در سخنرانی ها و نشریات خود کردند. در آن سال، در هفدهمین کنگره ملی حزب کمونیست چین، هو از نیروهای حزب خواست خلاقیت فرهنگی کل ملت را برانگیخته کنند و فرهنگ را به عنوان بخشی از قدرت نرم کشورشان تقویت کنند. از آن پس محققان چینی مجموعهای غنی از نوشتهها در این زمینه تولید کردهاند و حزب کمونیست چین سرمایهگذاریهای گستردهای در دیپلماسی عمومی انجام داده است از جمله گسترش جهانی رسانههای دولتی و مراکز فرهنگی و زبانی معروف به مؤسسههای کنفوسیوس و کلاس های درس که در ۱۶۲ کشور تاسیس کرده است. ، این حزب با جذب دانشجویان و دانش پژوهان خارجی به دنبال بین المللی کردن سیستم آموزش عالی چین بوده است.
همانند ایالات متحده، قدرت نرم در چین به عنوان یک ایده امیدوارکننده تلقی شده است. ماده افزودنی مهم برای رشد کشور، به ویژه توسعه اقتصادی. در واقع، کارشناسان و مقامات چینی اکنون با ضرورت بیشتری نسبت به همتایان آمریکایی خود از قدرت نرم استقبال می کنند. این درک ذاتی وجود دارد که موقعیت چین در نظام بینالملل محدود و تحت تاثیر غرب است، و اینکه چین برای رقابت واقعی با ایالات متحده، نیاز به شناسایی بیشتر و نفوذ موثرتر بر افکار عمومی جهانی دارد. مشروعیت و احترام خارجی برای دولت حزبی چین با نظام داخلی آن نیز مرتبط است. درک چینیها از قدرت نرم با ایدههای اعتماد و امنیت فرهنگی که رئیسجمهور شی جینپینگ ترویج کرده است مرتبط است، اصطلاحاتی که نشاندهنده انسجام واتحاد اجتماعی موجود و غرور در فرهنگ، ارزشها و تاریخ چین است.
با شتاب گرفتن رقابت بین ایالات متحده و چین، منطقی خواهد بود که قدرت نرم را فقط یک عامل دیگر رقابت ببینیم، درحالی که واشنگتن و پکن با هم رقابت می کنند تا خود و مدل های سیاسی و اقتصادی خود را برای بقیه جهان جذاب تر کنند.
رهبران و نخبگان در هر دو کشور به طور واضح و آشکار همه چیز را چنین می بینند و برخی نگران نقاط آسیب پذیر احتمالی خود هستند. در ایالات متحده، فرسایش هنجارهای دموکراتیک می تواند به وجهه کشور به عنوان سنگر ارزش های لیبرال آسیب برساند. در چین، اقتصاد روبه افول و احساس انزوا ایجاد شده توسط رویکرد سختگیرانه به صفر رساندن بیماری همه گیر کووید در این کشور میتواند شهرت آن را برای حکومتداری عملگرایانه و نتیجهگرا کمرنگ کند.
اماتصویر یک رقابت به طور کامل چگونگی وقوع رخدادها را نشان نمی دهد. اول اینکه، دو کشور قدرت نرم را به طور کامل متفاوت تفسیر میکنند و این مفهوم را به روشهای متفاوتی عملیاتی میکنند. در حالی که واشنگتن ارزش ها و آرمان های دموکراتیک را در مرکز ترویج قدرت نرم خود قرار می دهد، چین بیشتر بر مسائل کاربردی تمرکز می کند و به دنبال ترکیب جذابیت های فرهنگی و تجاری خود است. این رویکرد در غرب نتایج محدودی درو کرده است، اما در "جنوب جهان" طنین انداز شده است. با این حال، حتی در آنجا، مردم اغلب این دو شکل از قدرت نرم را مکمل یکدیگر می دانند تا رقابتی.
به بیان ساده تر ، مردم در بسیاری از نقاط جهان از اینکه آمریکایی ها و چینی ها سعی می کنند آنها را با دیدگاه ها و ارزش های مربوط به خود اغوا کنند، کاملاً خوشحال هستند. آنچه واشنگتن و پکن آن را به عنوان حاصل جمع صفر می بینند ، از دید بیشتر جهان برد-برد است.
تصور و برداشت آمریکایی از قدرت نرم همیشه دارای یک گرایش آرمانی مشخص بوده است، زیرا ایالات متحده خود را به عنوان مدافع اصلی نظم لیبرال دموکراتیک معرفی می کند. بایدن ماهیت این دیدگاه از نفوذ آمریکا را در سخنرانی مراسم تحلیف خود به کار گرفت. او با استفاده از فرمول مورد علاقه خود اعلام کرد: ما رهبری می کنیم نه تنها با الگوی قدرت خود، بلکه با قدرتی که از آنِ الگوی ماست. در دسامبر ۲۰۲۱ دولت بایدن میزبان اجلاس مجازی برای دموکراسی با هدف تجدید اتحاد دموکراتیک علیه قدرتهای خودکامه و مستبدی چون چین و روسیه بود. جنگ در حال وقوع روسیه با اوکراین، هدف تقویت همبستگی دموکراتیک در برابر یک متجاوز استبدادگر مشترک را بیشتر کرده است.
دیپلماسی عمومی ایالات متحده بازتاب این احساسات است. در رسانههای اجتماعی، سفارتخانههای آمریکا تنوع جنسیتی، نژادی و فرهنگی را جشن میگیرند و نمونههایی از انعطافپذیری و خلاقیت فردی را تحسین میکنند، گاهی اوقات این دو موضوع را با انتشار داستانهای موفقیت فردی مهاجران و دعوت از آنها برای سخنرانی در رویدادها و انجمنها ترکیب میکنند . قدرت نرم آمریکا نیز بیشتر اوقات توسط صادرات فرهنگی بخش خصوصی، مانند فیلمهای هالیوود، موسیقی و سبک هیپ هاپ و برندهای شناخته شده جهانی مانند کوکاکولا و مکدونالد شکل میگیرد. نمایش قدرت نرم ایالات متحده اغلب بخش های دولتی و خصوصی را به هم نزدیک می کند. به عنوان مثال، در دوران جنگ سرد، وزارت امور خارجه به تبلیغ نوازندگان جاز آمریکایی در خارج از کشور پرداخت و سازمان اطلاعات مرکزی به طور مخفیانه از نویسندگان و نشریات حمایت کرد. این سنت در دوران پس از جنگ سرد با حمایت وزارت امور خارجه از هنرمندان و موسیقی دانان به عنوان چیزی شبیه به سفیران فرهنگی ادامه یافته و گسترش یافته است.
در چین، درک و به کارگیری قدرت نرم بیشتر بر عمل گرایی تمرکز دارد تا ارزش ها. با به کار گرفتن ایده نای برخی از تحلیل گران چینی با ذکر اینکه بیشتر جذابیت ایالات متحده به مهارت نظامی و قدرت اقتصادی بستگس دارد، استدلال می کنند که تفکیک قدرت نرم از سخت کاری تصنعی است. همانطور که محقق ژائو کجین اشاره کرده است، حتی کوکاکولا که یکی از مشهورترین نمادهای قدرت نرم آمریکا است، فقط یک پدیده فرهنگی نیست، بلکه یک غارتگر تجاری است. با انعکاس این انتقاد، عملکرد قدرت نرم حزب کومونیست چین در کنار ترویج فرهنگ و ارزشهای چین، الگوی توسعه اقتصادی چین، صلاحیت حاکمیتی، پیشرفتهای فناوری، قابلیتهای نظامی رو به رشد، و تواناییاش برای تحرک و جنبش سیاسی را تبلیغ می کند، آن گونه که در کارزارهای این کشور علیه فقر و فساد دیده میشود. هر چیزی که ممکن است وجهه چین را بهبود بخشد، بخشی از قدرت نرم در نظر گرفته می شود حتی قدرت سخت چین. در حالی که واشنگتن گاهی برای منحرف کردن تمرکز از قدرت سخت خود بر قدرت نرم تکیه می کند، پکن گاهی توجه را به قدرت سخت خود جلب می کند تا قدرت نرم خود را تقویت کند.
کارشناسان و مقامات چینی اکنون با ضرورت بیشتری نسبت به همتایان آمریکایی خود از قدرت نرم استقبال می کنند .رویکرد عمل گرایانه تر و به دور از ایدئولوژی چین به قدرت نرم، در سخنرانیهای بینالمللی مهم شی جینپینگ مشخص است. او تمایل دارد ایدئولوژی را به نفع اهدافی کاربردی کماهمیت جلوه دهد. در سپتامبر ۲۰۲۱ شی در سخنرانی خود در سازمان ملل اعلام کرد: ما باید از معیشت مردم حفاظت و آن را بهبود بخشیم و از طریق گسترش آن از حقوق بشر حمایت کنیم و آن را رواج دهیم ،و مطمئن شویم که پیشرفت و توسعه برای مردم و از طریق مردم است و ثمرات آن بین مردم تقسیم می شود.
راه حل شی به طور ماهرانه ای ارتباط بین حقوق و ارزش های لیبرال دموکراتیک را تضعیف می کند و حقوق بشر را به عنوان دسترسی به فرصت های اقتصادی بازتعریف می کند. در برقراری ارتباط با مخاطبان جهانی، رسانههای بینالمللی چین، مانند روزنامه ملی انگلیسی زبان و شبکه جهانی تلویزیونی چین، از الگوی شی پیروی میکنند و بر پیشرفت های اقتصادی ناگهانی چین تأکید میکنند. حزب کمونیست چین این نوع سیاست قدرت نرم را با اقدامات سخاوتمندانه مادی پشتیبانی میکند. برای مثال، در اوایل سال جاری، شی ۵۰۰ میلیون دلار برای حمایت از اهداف توسعه و پیشرفت در کشورهای آسیای مرکزی، از جمله بهبود بخشیدن در کشاورزی و بهداشت عمومی، متقبل شد.
چین همچنین تلاش می کند تا قدرت نرم خود را از طریق آموزش تقویت کند. برنامههای آموزشی تحت حمایت دولت که چین به مقامات کشورهای جنوب جهان ارائه میکند، حزب کمونیست چین را بهعنوان الهامبخش پیشرفت و توسعه سریع معرفی میکند، بهویژه وقتی صحبت از غلبه بر فقر می شود. یک مقام اتیوپیایی که در سال ۲۰۱۹ در آدیس آبابا ملاقات کردم و در چندین دوره آموزشی چینی شرکت کرده است، فریاد زد: "چینی ها ۷۰۰ میلیون نفر را از فقر بیرون آوردند! " . او سپس فهرستی از حقایق و ارقامی را که در سفر به چین آموخته بود، از جمله نرخ رشد تولید ناخالص داخلی این کشور، تعداد دانشگاههایی که میزبان آن است و حتی نرخ شهرنشینی آن را مشخص کرد.
قدرت نرم ایالات متحده از تصویر ذهنی موسسات آموزشی آمریکایی به عنوان نخبگان و ردههای برتر سود و بهره میبرد. در مقابل، دانشگاه های چین از شهریه ی نسبتا پایین خود و در دسترس بودن بورسیه های تحصیلی دولتی به عنوان امتیاز جدب برای استخدام دانشجویان از جنوب جهان استفاده می کنند. (قبل از همهگیری کووید۱۹، حدود ۸۰۰۰۰ دانشآموز از آفریقا در چین تحصیل میکردند، که این کشور را به دومین مقصد محبوب برای دانشجویان آفریقایی، پس از فرانسه تبدیلکرد.) چین همچنین برنامههای آموزشی بینالمللی خود را بی واسطه به فرصتهای اقتصادی با بودجه دولتی مرتبط میکند. پکن در ترویج مؤسسههای کنفوسیوس، نه تنها بر بورسیههای تحصیلی که دانشجویان میتوانند دریافت کنند، بلکه بر پتانسیل اشتغال در شرکتهای چینی که فارغالتحصیلان از آن بهره میبرند تأکید میکند. به عنوان مثال، در اتیوپی، آگهیهای مؤسسه کنفوسیوس، در میان دیگر مزایای عملی مطالعه زبان چینی، امکان دستیابی به شغل پردرآمد در یک شرکت چینی را مشخص میکنند. (لذت بردن از فرهنگ چینی در این میان چندان مد نظر قرار نمی گیرد) مصاحبه های من با دانشجویان و مقامات دانشگاه در اتیوپی نشان داد که بسیاری از فارغ التحصیلان مؤسسه در نهایت به عنوان مترجم در شرکت های چینی کار می کنند و در آنجا دو برابر میانگین حقوق یک استاد دانشگاه اتیوپیایی حقوق می گیرند.
از دیدگاه غربی، چین ممکن است در حال جبران کمبود قدرت آرمان گرایانه تر با انگیزههای مادی باشد. بر اساس این دیدگاه در واقع چین به هیچ وجه از قدرت نرم استفاده نمی کند، بلکه از قدرت اقتصادی خود برای جلب مشارکت مردم استفاده می کند. این نقد این واقعیت را نادیده می گیرد که اگرچه چنین محرک و وسوسه های اقتصادی خود اعمال قدرت نرم نیستند ، اما با تقویت تصویر کشور به عنوان سنگر بخشندگی و سخاوت، فرصت، شایستگی و عملگرایی، قدرت نرم چین را تقویت میکنند. تاثیر اقتصادی همچنین دارای یک بعد عاطفی است، که ارتباط عاطفی با چین را تشویق می کند، به ویژه در مکان هایی که فرصت های دیگر کمیاب است. چیزی که ممکن است در نگاه غربیها به صورت یک معامله به نظر برسد، در واقع پیامی قدرتمند در مورد علت جذابیت چین را منتقل میکند.
در ایالات متحده و دیگر دموکراسیهای صنعتی غربی، قدرت نرم چین تأثیر کمی داشته است، همانطور که در سالهای اخیر شاهد کاهش تمایل به چین در چنین مکانهایی هستیم. این امر تا حدی محصول جانبی ارتباط منفی قبلی چین با کمونیسم و اقتدارگرایی است. این دیدگاههای منفی همچنین به سیاست خارجی قاطعانهتر چین در دوره شیپینگ، از جمله ظهور دیپلماسی «گرگ جنگجو» مربوط می شود[1] که شامل استفاده از زبان خصومت آمیز و حتی خشن از سوی مقامات چین برای حمله به منتقدانشان به خصوص در غرب می شود.
با این حال، در جنوب جهان، از جمله در آفریقا و در آمریکای لاتین، رویکرد عملگرایانهتر چین به قدرت نرم، که در راس تعامل اقتصادی گستردهاش قرار دارد، موفقیت بیشتری داشته است. آخرین نظرسنجیهای افکار عمومی در آفریقا احساسات مثبتی را نسبت به نفوذ اقتصادی و سیاسی چین در این قاره نشان می دهد. تقریباً دو سوم آفریقاییهایی که در ۳۴ کشور مورد بررسی قرار گرفتند، نفوذ چین را «تا حدودی مثبت» یا «بسیار مثبت» ارزیابی کردند. در نظرسنجی ای که مرکز تحقیقات پیو در آرژانتین، برزیل و مکزیک در سال ۲۰۱۹ انجام داده است، حدود نیمی از پاسخ دهندگان گزارش دادند که تصویر مطلوبی از چین دارند و تنها حدود یک چهارم نظرات منفی خود را ابراز کردند.
در تحقیقم در مورد قدرت نرم چین در اتیوپی و همچنین در مصاحبههایم با نخبگان آفریقایی در حال تحصیل و شرکت در دورههای آموزشی حرفهای در پکن، به طور کلی از ابزارهای قدرت نرم چینی، مانند فرصتهای آموزشی، با یک قدردانی عمومی رو به رو شدم. برخلاف تعداد اندک برنامه های بورسیه بسیار رقابتی که توسط وزارت امور خارجه ایالات متحده حمایت می شود، چین هزاران بورس تحصیلی را برای پوشش هزینه های تحصیلی و برنامه های آموزشی برای نخبگان و جوانان آفریقایی ارائه می دهد. در اتیوپی، با هر مقامی که ملاقات می کنید پیش تر به چین رفته، یا برنامه ای دارد که به چین برود یا کسی را می شناسد که به چین رفته است . اینها افراد جاه طلبی هستند که تشنه تجربه دست اول در مراکز بزرگ قدرت جهانی هستند و اگرچه چین ممکن است مقصد اصلی آنها نباشد، اما اغلب تنها مقصد رفتنی است. همانطور که یکی از متخصصان رسانه اتیوپیایی در آدیس آبابا در جریان بازدیدم در سال ۲۰۱۹ به من گفت: «بهتر است چین را ببینیم تا اینکه در خانه بمانیم و چیزی نبینیم»
برای عموم مردم در مکانهایی مانند اتیوپی، قدرت نرم چین از طریق پروژههای زیرساختی مانند راهآهن، پلها و بزرگراهها قابل مشاهده است. بسیاری از این پروژه ها به دلیل وام های سنگین، اختلاف بر سر نیروی کار و نگرانی در مورد کیفیت و ایمنی بحث برانگیز هستند. با این وجود، آنها جایگاه چین را ارتقا می دهند. در آدیس آبابا، سایت های ساخت و ساز که با سرمایه گذاری چینی تامین مالی می شوند با پوسترهای تبلیغاتی شرکت های چینی پوشانده شده است. وقتی از اتیوپیاییها درباره انتقادهای مقامات آمریکایی که درباره نفوذ بد چین در سیاست و جامعه اتیوپی هشدار میدهند پرسیدم، پاسخی که اغلب شنیدم این بود: «و آمریکاییها کجا هستند؟»
با اذعان به جذابیت و مزیت نسبی چین در جنوب جهان، مهم است که رقابت ایالات متحده و چین در آنجا یا هر جای دیگر را به عنوان یک بازی حاصل جمع صفر تلقی نکنیم. بسیاری از مردم هم چین و هم ایالات متحده را جذاب میدانند و مدلهای مختلف آنها را مکمل یکدیگر میدانند تا منحصر به فرد به صورت متقابل. حتی در مناطقی مانند آسیای جنوب شرقی، جایی که سوء ظن و اعتراض آشکارتر نسبت به نفوذ و قدرت نرم چین وجود دارد، نظرسنجی ها نشان دهنده بی میلی شدید به جانبداری از هر یک از کشورها است.
در مصاحبههایم با اتیوپیاییها در آدیس آبابا و پکن، متوجه شدم که بسیاری از داستان موفقیت اقتصادی چین و ایده یک مسیر توسعه مشترک استقبال میکنند و در عین حال از ارزشهایی که با ایالات متحده مرتبط هستند، مانند حقوق بشر و آزادیهای دموکراتیک، حمایت میکنند. نخبگان در مکان هایی مانند اتیوپی به دنبال فرصت هایی برای تعامل با افراد و نهادهای هر دو کشور هستند و گاهی اوقات خود را در حال مذاکره بین این دو می بینند. برای مثال، روزنامه نگاران اتیوپیایی که در برنامه های آموزشی در چین شرکت کرده اند، اغلب در مورد فرصت های مشابه در ایالات متحده پرس و جو می کنند.
در اتیوپی و جاهای دیگر، مقامات اغلب از تعامل با چین به عنوان یک ابزار مذاکره برای جلب مشارکت بیشتر ایالات متحده استفاده می کنند. به عنوان مثال، در یک کارگاه آموزش عالی که توسط سفارت ایالات متحده در آدیس آبابا در سال ۲۰۱۹ میزبانی شد، یک مقام آموزشی اتیوپیایی از چین به عنوان نمونه ای از کشورهایی که "دانشجویان ما را می گیرند" نام برد و به طور ضمنی این پیام را منتقل کرد که ایالات متحده باید فرصت های مشابهی را اعطا کند.
به عنوان مثال، در یک کارگاه آموزش عالی که توسط سفارت ایالات متحده در آدیس آبابا درل سال ۲۰۱۹ میزبانی شد، یک مقام آموزشی اتیوپیایی چین را به عنوان نمونه ای از کشورهایی که "دانشجویان ما را می گیرند" معرفی کرد و به این معناست که ایالات متحده باید فرصت های مشابهی را اعطا کند. مقامات آمریکایی حاضر محترمانه این نظر را نادیده گرفتند و بر پیشنهادهای ایالات متحده مانند بورسیه های معتبر و مشارکت دانشگاه به دانشگاه تأکید کردند.
با این حال، به طور خصوصی، یکی از مقامات سفارت تایید کرد که چین در زمینه دسترسی به تحصیل برای آفریقایی ها "در همین مقیاس" رقابت می کند و برای بسیاری از دانشجویان آفریقایی، چین امکان پذیر ترین مقصد است.
با نگاهی به آینده می توان متصور شد که ایالات متحده و چین با چالش های متمایزی در ترویج قدرت نرم مواجه خواهند شد. رویکرد واشنگتن به دلیل عدم ارتباط میان تاکید ایالات متحده بر ارزش های دموکراسی از یک سو و عدم پایبندی آن به ارزش های دموکراتیک از سوی دیگر، زیر ذره بین قرار می گیرد. من در کارگاه های رسمی با مقامات وزارت خارجه ایالات متحده، آگاهی قالب توجهی را در مورد نیاز به پرداختن به این مسائل احساس کردهام و همچنین احساس ترس که انجام این کار به صورت علنی ایالات متحده را در مقابل چین در تنگنا قرار می دهد. زمانی که این پیشنهاد را مطرح کردم که دیپلماسی عمومی ایالات متحده می تواند صراحت و فروتنی بیشتری در خصوص چالش های پیش رو نشان دهد، یکی از مقامات پرسید: " آیا این رفتار ما را ضعیف نشان نمی دهد؟ "
در خارج از کشور، تعهد گزینشی واشنگتن به حقوق بشر منجر به افزایش بدبینی نسبت به اهداف آن کشور شده است. ناکامی ایالات متحده و متفقانش در تهییج بخش اعظم جنوب جهان، از جمله کشورهای بزرگی مانند برزیل، هند و آفریقای جنوبی، در رویارویی با روسیه نشان دهنده وجود یک بی اعتمادی عمیق است. مقامات چنین کشورهایی در توضیح عدم تمایل خود به محکوم کردن روسیه، تمایل دارند ناتو را به ایفای نقش در ایجاد بحران در اوکراین متهم کنند و با اشاره به جنگهایی که توسط ایالات متحده هدایت شده است تجاوز روسیه را کم اهمیت جلوه دهند، بیانی که دقیقاً آنچه را از سوی دیپلمات وحتی رسانه های دولتی آن کشور مطرح می شود منعکس می کند.
ایالات متحده همچنین با کاهش سرمایهگذاریهای خود در سرمایه انسانی از طریق فرصتهای تعلیم و تربیت، برای خود محدودیت ایجاد کرده است. سیاستمدارهای آمریکایی اغلب به ایده رقابت با چین در مورد بورسیهها و سایر ابزارهای جذب استعداد ابراز علاقه میکنند. با این وجود بسیاری اعتقاد دارند که بهترین استعدادها به طور طبیعی به ایالات متحده راه خواهند یافت. این همان باوری است که بازنگری اساسی در مدیریت دیپلماسی عمومی را متوقف می کند. چین با روی آوردن به جنبه عملی قدرت نرم خود به جای جنبه ایدئولوژیک آن تاکنون در مرحله عمل با مخاطراتی رو به رو شده است. به عنوان مثال، صادرات واکسن کووید ۱۹ چین، در بسیاری از مناطق جنوب جهان با سوء ظن مواجه شد و زمانی که واکسن های غربی در دسترس قرار گرفت، کنار گذاشته شد. نگرانی ها در مورد اثربخشی واکسن های چینی بعدها آشکار شد. به طور مشابه، در گفتگوهایی که با دانش آموزان تعدادی از کشورهای آفریقایی داشته ام، بسیاری در مورد کیفیت تعاملات دانش آموز و معلم و رویکردهای آموزشی در برخی از برنامه های آموزشی نگرانی خود را ابراز کردند. مطالعات تأثیر رسانههای دولتی چین در آمریکای لاتین و آفریقا به مخاطب عمومی محدود اشاره کرده است، تا حدی به این دلیل که مردم محتوای رسانه های چینی را غیرجذاب میدانند. برای پر کردن شکاف کیفیت، حزب کمونیست چین باید معیارهای ارزیابی خود را از کمیت به کیفیت تغییر دهد و آزادی خلاقانهتری را بهویژه در رسانهها فراهم کند؛ دو تغییری که رخ دادنشان در دوره شی دور از ذهن است.
به طور گسترده تر، رویکرد عملگرایانه قدرت نرم چین در معرض خطر تقلیل به سطح بده بستان قرار گرفته است، و هر منفعتی برای چین مشروط به دریافت منافع مادی دیگران است. وقتی از مقامات دانشگاه اتیوپی پرسیدم اگر تحصیل در مؤسسههای کنفوسیوس، دیگر منجر به استخدام در شرکتهای چینی نشود، چه اتفاقی برای مؤسسههای کنفوسیوس در این کشور میافتد، پاسخ آنها واضح و کوتاه بود: "ما آنها را تعطیل میکنیم."
باید دید که چگونه سال های انزوای چین در دوران همه گیری که به کاهش تبادلات انسانی منجر شد بر تصویرش در جنوب جهان تأثیر میگذارد. با این حال، به دور از چشماندازی آرمانگرایانه تر، چین نیازمند تقدیم مشوق های بزرگتری خواهد بود، کاری که اگر چین رشد اقتصادی آرامی را طی کند، دشوارتر میشود.
مقامات ایالات متحده چندین دهه است که در مورد قدرت نرم فکر میکنند، صحبت میکنند و آگاهانه از قدرت نرم استفاده میکنند. همتایان چینی آنها دیرتر شروع کردند. این می تواند یک نقطه ضعف باشد، اما می تواند به نفع چین نیز باشد. تضادها ، تنش های داخلی و حتی دورویی عمیقا در قدرت نرم ایالات متحده نفوذ کرده است. چشم انداز نه چندان بلند چین از قدرت نرم در صورتی که به درستی مدیریت شود، ممکن است از این مشکل جلوگیری کند، تا زمانی که صرفا بتواند «نرم» باقی بماند. در عین حال، با وجود اعتقاد واشنگتن و پکن مبنی بر اینکه دو کشور درگیر رقابت در حوزه قدرت نرم هستند، در واقعیت شاهد که یک همزیستی میان آن دو هستیم. موفقیت چین و ایالات متحده برای افزایش محبوبیتشان بیشتر به غلبه بر شکاف های درونی شان بستگی دارد تا به اثبات برتری نسبت به یکدیگر . مادامی که هر کشوری تلاش می کند به جذابیت های خود بیفزاید و از جذابیت های دیگری بکاهد ، اکثریت جهان اشتیاق کمتری به این سوال نشان می دهد که آیا مدل آمریکایی جذاب ترین است یا مدل چینی و بیشتر خواهان این است که بداند هر مدل، چه چیزی برای ارائه دارد .
جهت ارجاع علمی: ماریا رپنیکووا، « موازنه قدرت نرم: تلاش های آمریکایی و چینی برای به دست آوردن قلب ها و ذهن ها»، مترجم: الهام ابراهيمي عادل (تحت نظارت آنا یوسفیان)، تاریخ انتشار در سایت مرکز: 1401/5/29
[1] سیاست گرگ جنگجو
چینی: سبک تهاجمی سیاست اجباری را توصیف می کند که توسط سیاستمدارهای چینی در قرن بیست و یکم تحت دولت شی جین پینگ، رهبر چین، اتخاذ شد. این اصطلاح از فیلم اکشن چینی Wolf Warrior ابداع شد.
نویسنده
آنا یوسفیان
آنا یوسفیان پژوهشگر مهمان در مرکز آنا یوسفیان پژوهشگر مهمان در مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانش آموخته مقطع دکتری رشته روابط بین الملل در دانشگاه دانشگاه آزاد تهران مرکز است. حوزه مطالعاتی او شامل اقتصاد سیاسی گفتمان فرهنگی است. نامبرده مقالاتی به فارسی در مجلات معتبر داخلی به چاپ رسانده است. های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانش آموخته مقطع دکتری رشته روابط بین الملل در دانشگاه دانشگاه آزاد تهران مرکز است. حوزه مطالعاتی وی شامل اقتصاد سیاسی گفتمان فرهنگی است