اسرائیل و معماری نوین ژئوپلیتیکی
نویسنده : سید حامد حسینی، پژوهشگر مهمان سابق (گروه مطالعات استراتژیک خاورمیانه)
خاورمیانه در طول دهه گذشته از پیامدهای بهار عربی تا امضای پیمان ابراهیم، تغییرات پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. تغییر رفتار قدرتهای بزرگ، پویاییهای جدید قدرتهای منطقهای و همچنین تحولات ژئواکولوژیکی به تغییر چشمانداز خاورمیانه کمک کردهاند. برای اسرائیل، این تحولات از ایجاد چارچوب جدیدی از روابط با منطقه گسترده تر خبر داده است، از جمله شمال آفریقا در غرب، شبه جزیره عربستان در شرق، کشورهای همسایه در صلح با اسرائیل یعنی مصر و اردن و همچنین در مدیترانه شرقی. این یادداشت به تحلیل تغییرات معماری منطقهای خاورمیانه و بلوکها و صف بندیهای در حال تحول می پردازد. علاوه بر این، در مورد تغییر موضع اسرائیل در منطقه نیز توضیح خواهد داد.
در زمینه ژئوپلیتیکی، اصطلاح معماری به یک سیستم پایدار و قوی از روابط و همکاری بین بازیگران مهم دلالت دارد. چیزی که منعکسکننده و شکلدهنده انتظارات و انتخابهای بازیگرانی است که در آن محیط زندگی میکنند. به این معنا، میتوان از معماری صحبت کرد که نیروهایی را که برای ثبات ایستادهاند را زیر یک سقف استراتژیک گرد هم میآورد. کشورهای عربی خلیج فارس (به جز قطر)، مصر، اردن، مراکش و اسرائیل و تا حدودی یونان و قبرس به عنوان لنگر مدیترانه شرقی این ساختار عمل میکنند، در حالی که ترکیه نیز به دنبال تغییر از یک رقیب جدی به یک دوست است.
چندین تحول بههم پیوسته پشت این معماری ژئوپلیتیکی جدید و در حال تحول قرار دارند. در سطح جهانی، بازیگران منطقه ای تحت تأثیر تغییر اولویتهای ایالات متحده و کاهش نقش آن در منطقه قرار گرفتهاند. قدرت واشنگتن مدتهاست که بر موازنه منطقه ای تأکید کرده است و ایالات متحده به عنوان ضامن امنیت منطقه ای دوستان خود عمل کرده، فرماندهی مرکزی ایالات متحده (CENTCOM) را ایجاد کرده و در عین حال شبکهای از پایگاهها را برای استقرار توسعه داده است.
پیامدهای جنگ عراق در سال 2003 و ترکیبی از قیامها، انقلابها و جنگهای داخلی در خاورمیانه پس از بهار عربی باعث تغییر دیدگاه آمریکا نسبت به منطقه شد. خستگی جنگی آمریکا با هدف پایان دادن به جنگهای بیپایان در پیوند با تغییر اولویتهای استراتژیک با هدف مبارزه با ظهور چین، به کاهش اهمیت منطقه منجر شده است. محاسبات استراتژیک واشنگتن در منطقه را میتوان بدین نحو توصیف کرد که از نظر سیاسی غایب است، در حالی که حضور نظامی قابل توجهی را حفظ میکند. این تصور با امتناع واشنگتن در استفاده از زور در سوریه قوت یافت و گشایشی برای افزایش نفوذ روسیه در منطقه به ویژه با مداخله مسکو در سوریه در سال 2015 ایجاد شد. عدم تمایل ایالات متحده به استفاده از نیروی قهری و گسترش نفوذ ایران برخی بازیگران را وادار کرده است تا مواضع استراتژیک خود را بررسی کنند. برای ضامنهای امنیتی جایگزین در این زمینه است که برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس به اسرائیل بهعنوان وسیلهای برای موازنه در برابر ایران نگاه کردهاند.
بیثباتی گسترده
یکی از اصلیترین پیامدهای ژئوپلیتیکی حمله به عراق، توسعه نفوذ ایران بود. محدودیت دوگانه با هدف مهار ایران و عراق، جای خود را به برنامه جورج دبلیو بوش داده بود که هدف آن مداخله و حذف دشمنان در خاورمیانه بود. سرنگونی صدام حسین در عراق با اکثریت شیعه به ایران فضای کافی برای مانور داد و شبکهای از نیروهای نیابتی ایجاد کرد که بعداً در منطقه گسترش یافتند. بهار عربی و نابسامانی داخلی منطقه همچنین ایران را قادر ساخت تا قدرت خود را در سوریه و یمن گسترش دهد و بر نفوذ خود در لبنان و عراق بیفزاید. تهران که پس از توافق هستهای 2015 و همچنین با تغییر اولویتهای استراتژیک دولت اوباما انرژی دوبارهای گرفت، سیاست نفوذ غیررسمی را از طریق روابط نیابتی خود در لبنان (حزبالله)، غزه (جهاد اسلامی فلسطین)، عراق (بسیاری از عناصر در درون نیروهای حشد الشعبی)، سوریه (حزب الله و گردانهای فاطمیون و زینبیون) و یمن (حوثیها) اتخاذ کرده و به ایران اجازه کنترل قابل توجهی بر امور این کشورهای مربوطه را میدهد. این شبکه نیابتی همچنین به عنوان بازوی بلند استراتژیک مجموعه نظامی-انقلابی ایران عمل میکند که به آن اجازه میدهد تا حوزه نفوذ خود تا مدیترانه را ایجاد کند که میتواند به عنوان حائلی علیه اسرائیل نیز باشد.
ظهور ایران و کاهش نفوذ آمریکا نیز به تغییر صفبندی منطقهای همراه با مشارکت بیشتر روسیه و چین منجر شده است. این عوامل منجر به چند رویکرد متفاوت از سوی بازیگران منطقه مانند اردن، اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین، کویت و مراکش شده است. تغییرات ژئوپلیتیک در یک دهه پس از بهار عربی به تنهایی دیکته میکند که تغییری در شیوهای که میتوان به عنوان دولتهای میانهرو و طرفدار غرب تعریف کرد به وجود آمده است. این بازیگران منطقه شروع به بازبینی کردهاند و از یک سو روابط خود را با روسیه و چین به ویژه در حوزه اقتصادی گسترش دادهاند و در عین حال در اردوگاه آمریکاییها نیز ریشه دارند. این تحول در سیاست اساساً به دلیل کاهش اهمیت استراتژیک خاورمیانه توسط واشنگتن و همچنین حمایت آمریکا از توافق هستهای با ایران است. این روند همچنین همراه با رفتار ایالات متحده در طول بهار عربی نیز مطابقت دارد که آمیختهای از بیتفاوتی و تعجب و شوک نگریسته شد.
این رویدادها به عنوان انگیزهای برای برپایی یک معماری ژئوپلیتیکی جدید بود که در دهه گذشته شکل گرفته است. اردوگاه میانهروی سنی که شامل مصر (پس از 2013)، اردن، عربستان سعودی، امارات و مراکش به همراه اسرائیل به دنبال حفظ وضعیت موجود در منطقه و هدف آن مقابله با توسعه منطقهای ایران و اخوان المسلمین است. با برکناری اخوان المسلمین در مصر به دنبال به قدرت رسیدن عبدالفتاح السیسی، ترکیه و قطر متحد اصلی خود را از دست دادند. این صفبندی احتمالاً مطلوب نیز بوده است، به طوری که دوحه و آنکارا در برخی مواقع بین بلوک سنی میانهرو و ایران در رفت و آمد هستند. ترکیه در زمان رجب طیب اردوغان، با روابط متخاصم با امارات و عربستان سعودی پس از سرنگونی اخوان المسلمین در مصر، نمونهای گویا است. ترکیه به عنوان یکی از اعضای ناتو، به طور دورهای به سمت مسکو حرکت کرده است، از جمله خرید سامانه ضد هوایی اس-400. در عین حال، روابط نزدیک خود را با ایالات متحده حفظ کرده است. در نهایت، بلوک تحت رهبری ایران نقش تجدیدنظرطلبانه در سیاست منطقه ایفا کرده است و به دنبال استفاده از نیروهای نیابتی خود برای تثبیت بیشتر منافع ایران است. بیثباتی که پس از بهار عربی به وجود آمد، برای منافع ایران مفید بود و به تهران اجازه داد تا جای پای خود را در کشورهای مختلط و با ویژگیهای فرقهگرایانه مانند سوریه، عراق و یمن تقویت کند.
یمن به عرصه جنگ نیابتی بین ایران و عربستان سعودی (و امارات متحده عربی) تبدیل شده است که با دخالت سایر بازیگران غیردولتی مانند گروههای وابسته به القاعده و داعش تشدید شده و یمن را در آنچه سازمان ملل به عنوان بدترین بحران انسانی در تاریخ مدرن معرفی کرده، فرو برده است. در همین راستا، لبنان، پس از انفجار بندر بیروت در اوت 2020، با تورم گسترده و بدهی بینالمللی به تنگناهای اقتصادی وخیم فرو رفته است. بانک جهانی اکنون بحران اقتصادی و مالی لبنان را به عنوان یکی از سه بحران جهانی در 150 سال اخیر به دلیل فساد بومی و ناکارآمدی سیاسی رتبهبندی کرده است.
اما مهمترین نتیجه درازمدت بهار عربی و پیامدهای آن در تغییر نگرش برخی نخبگان عرب نسبت به اسرائیل به ویژه با توجه به تهدید نفوذ ایران آشکار شد. در سطح کلان، بهار عربی نشان داد که اقتدارگرایان عرب نمیتوانند جمعیت خود را در خانه نگه دارند، مردمی که وقتی احساس میکردند خواستههایشان برآورده نمیشود به خیابانها آمدند. اعتراضات نشان داد که خیابانهای عربی غیرسیاسی و ساکت نخواهد ماند و پادشاهیهای خلیج فارس به آن توجه کردند. آنها برنامههای نوسازی قابل توجهی را با هدف بهبود ارائه خدمات و تقویت نیروهای امنیتی خود آغاز کردند. کشورهای خلیجفارس اصلاحات لیبرالتری را که از بالا به پایین دیکته میشد - به ویژه در عربستان سعودی در زمان ولیعهد محمد بن سلمان - اجازه دادند تا اطمینان حاصل شود که حفظ سلطنت برای اصلاحات لیبرالی اعتبار خواهد داشت و نه فعالان جامعه مدنی. در قلمرو ژئوپلیتیک، برخی کشورهای عربی نیز به دنبال اتحاد آشکارتر با اسرائیل به عنوان ابزاری برای ایجاد تعادل در برابر ایران بودند.
پیمان ابراهیم
پیمان ابراهیم مهمترین توافق مشخصی بود که از تغییر همسویی در منطقه حاصل شد. تعامل چندجانبه و گرم شدن روابط اعراب با اسرائیل بر رویکرد مبتنی بر منافع مشترک در امور خارجی تأکید کرد و اصول قبلی همبستگی اعراب برای فلسطینیان و همبستگی گستردهتر اسلامی را تا حد معناداری کنار گذاشت. در این خاورمیانه جدید، منافع دولت در اولویت قرار گرفته است. امضای این پیمان، ابتدا توسط امارات و بحرین و بعداً مراکش (اگرچه سودان امضا کرد اما هنوز این توافقنامه را تصویب نکرده است) بر این روند تأکید کرده است. در نتیجه، سودانیها از فهرست حامیان تروریسم وزارت خارجه آمریکا حذف شدند، در حالی که واشنگتن حاکمیت مراکش بر سرزمین مورد مناقشه صحرای غربی را به رسمیت شناخت. اما مهمترین سود صلح، به ویژه برای اسرائیل، روابط آشکار، سفر و همکاری بیشتر اقتصادی و فرهنگی با کشورهای امضاکننده پیمان ابراهیم بوده است. در حالی که این پیمان برای امنیت ملی اسرائیل و موقعیت استراتژیک آن در منطقه بسیار مهم بوده است، عادیسازی روابط اسرائیل و امارات متحده عربی به ویژه با بازدیدهای مقامات بلندپایه و اعلام ابتکارات اقتصادی و فرهنگی بین دو طرفین، از جمله توافقنامه تجارت آزاد که در ماه مه 2022 امضا شد، به سایر بازیگران اجازه داده تا راه آنها را دنبال کنند.
نمونه بارز دیگر روند صلح بین اسرائیل و مراکش بوده است. نزدیک به 20 سال است که از زمان وقوع خشونتهای اسرائیل و فلسطین که منجر به تعطیلی نمایندگیهای تجاری متقابل در اسرائیل و مراکش شده است میگذرد اما همکاری بین دو کشور به دلیل مخالفتهای مردمی در مراکش به صورت بی سر و صدا باقی مانده است. در ابتدا در توافقات بین طرفین از ذکر گشایش سفارتخانهها و تعیین سفرا پرهیز شد، اگرچه این امر در نهایت در اکتبر 2020 اتفاق افتاد. ابتکارات دیگری مانند پروازهای مستقیم و همکاری در چندین زمینه مرتبط با سرمایهگذاری، کشاورزی و فناوری بعداً آغاز شد. اگرچه صادرات اسرائیل به مراکش افزایش قابل توجهی نداشته است (به استثنای گردشگری)، با این حال روند مثبت است.
علاوه بر این، اسرائیل و مراکش برای چندین دهه مخفیانه در سطوح نظامی و امنیتی همکاری کردهاند. اولویت مراکش برای همکاری در بخش دفاعی نشاندهنده افزایش تنشها با کشور همسایه یعنی الجزایر است. مراکش در تلاش برای دور نگهداشتن ادامه همکاری با اسرائیل از کانون توجهات، بیشتر بر منافع فوری خود متمرکز شد. با این حال، یادداشت تفاهم امضاشده توسط وزرای دفاع اسرائیل و مراکش در نوامبر 2021 در رباط، نشاندهنده یک تغییر چشمگیر بود؛ این اولین توافقنامه دفاعی بود که بین اسرائیل و یک کشور عربی امضا شد. اگرچه روابط دفاعی بین طرفین طبق گزارشها شامل فروش تسلیحات توسط اسرائیل در اوایل دهه 1970 بود، اما اکنون از طریق افزایش مشارکت بین نهادهای نظامی رسمیت یافته و اسرائیل را قادر میسازد تا فروش تسلیحات به مراکش را گسترش دهد. همچنین به موازات این امر، یک توافقنامه امنیتی در ژانویه 2022 با پادشاهی بحرین در جریان سفر دو روزه وزیر دفاع اسرائیل بنی گانتز به این کشور امضا شد. گانتز و همتای بحرینیاش، عبدالله بن حسن النعیمی، یک یادداشت تفاهم امنیتی امضا کردند و از این تفاهمنامه تاریخی به عنوان دستیابی به نقطه اوج جدیدی در روابط اسرائیل و بحرین استقبال کردند.
همانطور که موارد مراکش و بحرین نشان میدهد، پیمان ابراهیم نیز پتانسیل ارائه مزایای فراتر از حوزه اقتصادی را دارد. علیرغم دیدگاه منفی دولت بایدن نسبت به معامله تسلیحاتی ایالات متحده با امارات و ابهام مداوم آن در به رسمیت شناختن ادعاهای مراکش در صحرای غربی توسط ایالات متحده، این توافقنامهها تا کنون دستنخورده باقی مانده است. پیمان ابراهیم سالها اجماع بین اکثر کشورهای عربی را شکست که بر اساس آن هرگونه به رسمیت شناختن رسمی اسرائیل باید مشروط به ایجاد راهحل دو کشوری بر اساس خطوط 1967 باشد. مسئله فلسطین که در طول قرن بیستم برجسته بود، اکنون به حاشیه رفته و اهمیت منطقهای خود را از دست داده است. صرف نظر از وضعیت ناپایدار موجود، مسئله فلسطین - در حالی که هنوز روی میز است - کمتر مورد توجه کشورهای عربی قرار گرفته است، کشورهایی که به دلیل تحولات خاورمیانه اکنون به تامین منافع خود پرداختهاند. بهار عربی شکاف بین انتظارات عظیم و واقعیتهای دشوار را نشان داد، زیرا رژیمهای عربی به امور داخلی و سیاست بقای خود مشغول شدهاند. علاوه بر این، برخی از کشورهای عربی نسبت به هنجارهای پان عربی بیتفاوت شدهاند (برخی حتی بر خلاف آنها عمل میکنند) و روشهای رفتاری مستقلی را دنبال میکنند که بر اساس آن اسرائیل دیگر تهدید محسوب نمیشود، بلکه یک کشور عادی است که میتوانند با آن روابط و مشارکت داشته باشند.
جمعبندی
از دیدگاه اسرائیل، پیمان ابراهیم امکان اولین صلح واقعاً گرم را بین اسرائیل و کشورهای عربی (بحرین و امارات متحده عربی) ارائه کرده است، که به طور قابل توجهی در تضاد با معاهدات صلح سرد قبلی امضاشده با مصر و اردن است که در آن روابط عموماً به نگرانیهای دیپلماتیک و امنیتی در سطح دولتها محدود شده بود. پیمان ابراهیم همچنین دلیلی برای خوشبینی تلآویو در بنبست درگیری اسرائیل با فلسطینیها است، حتی اگر فلسطینیها به شدت به آنها اعتراض کردند. در حالی که شکی نیست که فلسطینیها و اسرائیلیها باید راهی برای پیشرفت در مسائل خود بیابند، پیمان ابراهیم میتواند چارچوبی برای افزایش سرمایهگذاری بازیگران خلیج فارس در کرانه باختری به عنوان ابزاری برای تقویت تشکیلات خودگردان فلسطین در برابر رقبای داخلی خود مانند حماس فراهم کند. این امر توسط دولت کنونی اسرائیل که سیاست خود در قبال فلسطینیها را با هدف کوچک کردن درگیری توصیف کرده است، بیشتر مورد تاکید قرار گرفته است. در نتیجه، سرمایهگذاری اقتصادی در سرزمینهای فلسطینی یک ستون حیاتی برای روند مورد نظر اسرائیل است و این سیاستها و افزایش ثبات در کرانه باختری برای منافع مورد نظر اسرائیل بیشتر مساعد است.
سیاستهای کاهش درگیری توسط وزیر دفاع بنی گانتز رهبری میشود که به دنبال تأکید بر تعهد اسرائیل به حمایت از تشکیلات خودگردان بوده است. اگرچه حفظ وضعیت موجود نسبتاً دشوار به نظر میرسد، اما صلح هنوز روی میز است. با این حال، پویایی در حال تغییر، از جمله ائتلاف با کشورهای عربی، برای توافقات دیگر امکانپذیر به نظر میرسد. از دست دادن حمایت منطقهای فلسطین به این معناست که برای اسرائیلیها و فلسطینیها مهم است که مسائل اجتماعی-اقتصادی را بهعنوان مبنای مذاکرات خود در اولویت قرار دهند و ملاحظات ایدئولوژیک را کنار بگذارند. روابط کاری عملگرایانه با فلسطینیها از چند جهت به نفع اسرائیل خواهد بود. اول، اسرائیل کمتر در یک وضعیت جنگی دائمی خواهد بود. دوم، اگرچه حمایت منطقهای از فلسطینیها کاهش یافته است، برخی از کشورهای عربی مانند لبنان، الجزایر و سوریه همچنان خصومت ظاهری خود را با اسرائیل نشان میدهند، اما خصومت آنها تا حد معناداری کمرنگ میشود. سوم، روابط بهتر با فلسطینیها باعث بهبود روابط اسرائیل و غرب میشود. با توجه به افزایش چشمگیر تعداد فعالان طرفدار فلسطین که در رسانهها تبلیغ میشوند، عموم غربیها حمایت فزایندهای از فلسطینیها نشان میدهند.
تغییراتی که در خاورمیانه رخ داده است منادی برای پدیدههای ژئوپلیتیک وسیعتری بوده است. نظم جهانی که ایالات متحده ایجاد کرد و پیروزی لیبرال دموکراسی و سرمایهداری اکنون به طور فزایندهای در حال عقبنشینی است. روسیه که اکنون به اوکراین حمله کرده و به طور کامل در سوریه سرمایهگذاری کرده است، نشان داده است که هیچ جایگزینی برای قدرت سخت وجود ندارد. کشورهای خاورمیانه تصمیم گرفتهاند در طول بحران کنونی بیطرف بمانند یا با دقت قدم بردارند. واقعیتها تغییر کرده است و واشنگتن کمتر فعال در منطقه، کشورها را مجبور کرده است که از منافع خود محافظت کنند و به دنبال کمک، سختافزار نظامی و سرمایه گذاری در جای دیگری باشند. هژمونی ایالات متحده و نفوذ بیش از حد واشنگتن را دیگر نمیتوان بدیهی تلقی کرد زیرا ژئوپلیتیک روی زمین تغییر کرده است. در مجموع باید اذعان کرد که تغییرات ژئوپلیتیک منطقه ای و سیاست بقای کشورهای عربی در منطقه از اهمیت ایدئولوژی کاسته و در عوض عصر جدیدی از عمل گرایی را آغاز کرده است.
جهت ارجاع علمی: سید حامد حسینی، « اسرائیل و معماری نوین ژئوپلیتیکی»، تاریخ انتشار در سایت مرکز: 1401/3/28
نویسنده
سید حامد حسینی
سید حامد حسینی، پژوهشگر مهمان سابق مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. وی دانشجوی مقطع دکتری در رشته روابط بین الملل دانشگاه گیلان است. حوزه مطالعاتی آقای حسینی ایران و مسایل استراتژیک خاورمیانه است.