شاهرخ مسکوب و لایه های زمانی فکر نویسنده
نویسنده: عارف مسعودی مدیر گروه سیاست و تمدن ایرانی
شاهرخ مسکوب اندیشمند، نظریه پرداز ادبی، شاهنامه و حافظ پژوه یگانه ای بود که ازهر دو وجه عمل و نظر جایگاهی بی بدیل در سپهر روشنفکری ایرانی دارد. تاملات او در حوزه ی ادبیات حماسی غرب و ایران ، به ویژه درزمینه ی شاهنامه پژوهی، خلق آثاری را سبب شد که چراغ یقینی در مسیر پر پیچ و خم شناخت جهان اساطیرایرانی است .«فردوسی را ملهم بزرگ خود قرار داد و کاری دلچسب تر از غور در شاهنامه نیافت».
اما رجوع او به گذشته و سنت اساطیری ایران به همان اندازه که از تتبعات ادبی نویسندگان پیش و پس از خود فراتر می رفت، پیوندی عمیق با شیوه ی تفکر تاریخی و فلسفی داشت؛ تا آن جا که یکی از مهم ترین آثار خود «ارمغان مور» را وقف واکاوی درچند مفهوم بنیادی شاهنامه مانند «زمان»، «آفرینش» و «تاریخ» کرد. از نظر او شاهنامه «مانند هر اثر هنری بزرگ، یکرویه نیست و بسته به دریافت و دیدگاه نگرنده چهره های آشکار و ناآشکار دیگر نیز دارد. کار شاعری چون فردوسی آفرینش دید و دریافت و زیباشناسی تازه، پیدا کردن ناپیداست، نه مثلا بازگویی منظوم خدای نامک، اسطوره های از یاد رفته یا داستان هایی درهم از افسانه و تاریخ. کار او از سویی یافتن معنای درونی و ناخودآگاه تاریخ انسان و جهان است و از سوی دیگر بازنمود آن در سخنی که آیینه ی درست نمای زیبایی است.»[1]
این تاکید بر یافتن «معنای درونی» و «ناخودآگاه تاریخی» در تمامی آثار مسکوب پیرامون اندیشه ی اسطوره ای به چشم می خورد. اما دراین میان واکاوی و تاملات او درباب مفهوم زمان و توضیح چندلایگی آن در ناخودآگاه تاریخ و نظام فکری ایرانیان، از منظری فلسفی اهمیت ویژه ای دارد. بی شک مسکوب اهمیت زمان دراندیشه ی اساطیری ایران را دریافته بود، چرا که در دین ایرانی پرستش زمان و دوره بندی های آن همچون ماه، فصل ، سال و قرن مقام ویژه ای دارد و از پرستش کلی روشنایی تحول یافته است.[2] دین ایرانیان باستان یعنی آیین زرتشت نیز چیزی جز نظام مند شدن کامل تقابل روشنایی و تاریکی نبود و زمان با پدیدار شدن روشنایی از بیکرانگی به کرانمندی وارد شده و این تحول به تعبیر «هردر» آغاز روایت آفرینش می شود. از نظر مسکوب « در اندیشه ی اساطیری ایران زمان مانند خون در هر مویرگ جهان روان است؛ آن چنان که گویی جهان، زمان تن اومند است.»[3]
با این همه این گذشته نگری مسکوب و عطف نظر او به جهان اسطوره ای ومختصات زمانی آن نه براساس منطق حاکم براندیشه ی قدمایی که تاکید بر همگنی وثبات عناصر زمانی و تاریخی از ویژگی های آن است ، بلکه مبتنی بر نگرشی بود که زمان و تاریخ را چند لایه، ناهمگن و پیچیده می دید. روش و بینش مسکوب در نگاه به گذشته و تاریخ فکری ما در برابر بینشی قرار داشت که گذشته را همچون یک « دیگری» یا کلی همگن می پندارد. پس گذشته حامل لایه های انباشته ای است که براساس نرخ های متفاوتی از شتاب، در زمان حال جاری می شوند. برهمین اساس او سعی می کند تا با واکاوی لایه های انباشته در مفهوم زمان درمسیر تحول اندیشه ی اسطوره ای، دینی و اجتماعی، رسوبات زمانی و تاریخی اندیشه ی ایرانیان را بازنمایی کند. با در نظر داشتن سیر «در زمانی» مفاهیم و اندیشه ها نخستین لایه ی زمانی را که مسکوب به آن اشاره دارد زمان «زروانی» در اندیشه ی اسطوره ای و حماسی است.
در اندیشه ی اسطوره ای گویا «زمان قدیم تر از خداست و حتی هرمزد خود از طریق حرکت آفرینش پیدا می شود و پیش از آن ناپیداست.» در حماسه نیز زمان چنین منطقی دارد و فرمانروایی مطلق است «در مینو و گیتی؛ پیش از رسیدن نیامدگان و پس از گذشتن رفتگان! تار و پود زمان همچنان که در هم بافته و از هم گسیخته می شود، در هر دوران نقش تازه ای بر این بافتار می زند که خود سرنوشت فرزندان زمان و «زمانه» آن هاست.» در اندیشه ی اساطیری و شاهنامه انسانِ آفریننده ی زمان همچون جمشید، فریدون و کیخسرو خود آفریده ی زمان نیز می باشد. درتصور زروانی از زمان اهورامزدا و اهریمن هر دو زاده ی زمانند.[4] در ساخت روایت و داستان حماسی «زمان امر خارجی است، در سرشت انسان نیست تا همچنان که می گذرد ما را بورزد و بپرورد و بسازد و ویران کند. سام و زال و رستم از همان گاه که پیدا می شوند پهلوان اند، مثل گودرز و گیو و بیژن ... خصال و ویژگی های روانی شخصیت های حماسه با گذشت زمان دگرگون نمی شود و تحول نمی یابد؛ زمان در آنها نیست، بر آنهاست و به منزله امری بیرونی از چرخ و سپهر دست نیافتنی - از آسمان سر می رسد... گویی با زمانی گسسته سروکار داریم نه با سیر و سرگذشت و دگرگونی حال عالم و آدم.»[5]
با این همه این زمان گسسته و بیرونی آن هنگام که نوبت به ادب غنایی می رسد از نظر مسکوب وجهی درونی پیدا می کند. اگرچه این فرایند درونی شدن همچنان در نسبتی دور با «منیت» پرداخته شده در ادبیات عصر جدید است. از نظر مسکوب « در ادب غنایی شاعر روایتگری دانا و برکنار نیست، خود آگاه و ناخودآگاه او درگیر و جویای حقیقت وجود است. شاعر غنایی زمان را چون عشق در کنه ضمیر خود می آزماید و ازهر دو احساسی وجودی و توامان دارد.»[6] از این منظر زمان از وجه آفاقی خود فاصله گرفته و بعدی انفسی و درونی می یابد. اما این درونی شدن زمان نه براساس آگاهی در حال تحول شاعر یا نویسنده ، آن چه که یکی از خصایص انسان «خود آیین» مدرن است، بلکه به واسطه ی حضور عینی یا خیالی معشوق یا « دیگری» است. به هر روی دراینجا آن چه که مهم است تلاش مسکوب برای بازنمایی وجه یا لایه ی دیگر از زمانمندی تفکرما ایرانیان است.
اما لایه ی دیگری از زمان نیز در آثار مسکوب قابل رویت است. زمانی که گرچه درونی است اما این بار برخلاف ادب غنایی در پیوند اساسی با تحول درونی نویسنده و خودآگاه بی واسطه ی او قرار دارد. آن چنان که مسکوب اشاره دارد در رمان جدید که به گفته ی لوکاچ حماسه ی بورژوازی است ، «زمان تابعی است از جریان سیال ذهن [ و] نفسانیات آدمی است که آن را درپی خود می کشد.» انسان در رمان جدید سالک طریقت نیست که در پی فرار از تعلقات دنیوی و نفسانیات خود باشد. بلکه این انسان درحال کشمکش مدام با نفسی است که رنگ تعلق دارد و شوندگی در گذر زمان از ویژگی های اساسی آن است. درمیان آثارمسکوب چنین درکی از زمان را می توان در « روزها در راه» دید. این کتاب مجموعه ای است از یادداشت های روزانه ی نویسنده و حکایتی از «کشمکش های درونی و تنش های عاطفی » او. دراین حدیث نفس – نه شرح حال – گریز از غوغای بیرون نویسنده را به درون رانده است تا هم خود را بشنود و هم حضور ناگزیر زمان را در جسم و جان محسوس و صورتمند کند.[7]
در نهایت مسکوب در آثارش در کشاکشی مدام با لایه های مختلفی از زمان است. اگر پژوهش های او در زمینه ی تاریخ اساطیرایران و شاهنامه تلاشی برای بازنمایی زمان حاکم بر فضای اسطوره ای و حماسی است، تاملات او پیرامون ادب غنایی و یادداشت های روزانه اش براساس درکی درونی از زمان پدید آمده اند. گرچه همان گونه که در بالا آمد درونی بودن زمان در هریک از این آثار نیز تفاوت هایی با هم دارند. شاهرخ مسکوب همانند قهرمانان حماسی ما زیست و جهانش را بدرود گفت. سرمشق او در نظر و عمل «آزادان گرفتاری» بودند که برای نجات نام، از مرگ – که سلاح زمان است – نه تنها نمی گریختند بلکه برای هستی بخشیدن به اراده ی آزاد خود به آن روی می آوردند؛ حتی آن هنگام که پایان کار خویش را می دانستند. مسکوب نیز چنین کرد، گرچه هیچ دمی از بدعهدی زمانه اش در امان نبود اما با خلق و گردآوری آثاری شگرف در باب تاریخ اساطیری ما اراده ی آزاد خود را هستی بخشید و نام خود را در میان سلسله ی قلندران جادوانه کرد.
جهت ارجاع علمی: عارف مسعودی، « شاهرخ مسکوب و لایه های زمانی فکر نویسنده »، تاریخ انتشار در سایت مرکز: 1401/2/4
نویسنده
عارف مسعودی (مدیر گروه)
عارف مسعودی دکتری رشته علوم سیاسی، گرایش جامعه شناسی ، دانشگاه شهید بهشتي تهران است. ایشان در سال 2017 پژوهشگر مهمان در دانشگاه یورک (تورنتو – کانادا) بوده اند . آقای مسعودی اکنون مدیر گروه سیاست و تمدن ایرانی پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه هستند