نگاهی متفاوت به جنگ جدید

نوع مطلب: مقاله

 

نویسنده: ابوالقاسم قاسم زاده

 

تا اینجای کار و هنوز (هنگام نوشتن محک) پوتین توانمندی نظامی خود را در جنگی که علیه اوکراین به راه انداخته به صحنه آورده است، آن‌هم با یک جمله هشدار دهنده به مدت بیش از چند ماه تا شروع جنگ به آمریکا و متحدان اروپایی آن که مدام تکرار کرد و آن این‌که: «نخواهم گذاشت تا ناتو هم‌مرز روسیه شود»
از آن تاریخ تا شروع جنگ، جبهه گسترده از سوی آمریکا با پشتیبانی لحظه به لحظه در قالب «جنگ روانی ـ خبری» از سوی اختاپوس سلطه رسانه‌ای ـ خبری صهیونیسم که مرکزیت آن در نیویورک است و سرمایه مالی عظیمی در اختیار دارد، شکل گرفت، اما هشدارهای پوتین نه تنها مؤثر نشد، بلکه چهره‌ای جنگ‌طلب ویرانگر از او را در اذهان عمومی در سطح بین‌المللی ساخت تا بایدن رئیس جمهوری آمریکا به عنوان فردی مدافع صلح و امنیت بین‌المللی در افکار عمومی جا انداخته شود و مقبول افتد. در حالی که کسی نپرسید که همین آمریکا چه فجایعی با برپایی جنگ‌های ویرانگر در ۵۰ سال اخیر چه بر سر کشورها آورده است.

هنوز خاطره حمایت‌های غرب از صدام حسین در جنگ تحمیلی ۸ ساله در برابر ایران و انقلاب اسلامی نوپای آن به تلخی در اذهان مردم ایران حک شده است. فاجعه بمباران‌های شیمیایی بخصوص در کردستان عراق و شهر حلبچه از بارزترین آن به شمار می‌رود. پرونده چند کشور اروپایی به‌خصوص آلمان، فرانسه و انگلیس در حمایت همه‌جانبه از ادامه آن جنگ ویرانگر نه تنها هنوز کاملاً مکشوف نشده است که به سرعت چنان به بایگانی برده شد که جنایات مزدوری به نام صدام برای آمریکا اکنون فراموش شده است.

حمله نظامی آمریکا و غرب جنگ‌افروز با همکاری روس‌ها، به کویت نمونه دیگری است آن‌هم برای رهایی از اشغال صدام‌حسین، در حالی‌که همه اسناد نشان می‌دهد صدام با چراغ سبز آمریکایی‌ها به این کار دست زده است. با این نشان که در ملاقات با سفیر آمریکا در بغداد، صدام طرح بازپس‌گیری کویت را در جنگی فوری به او ارائه داد و پاسخ شنید که: «ما (آمریکا) در اختلاف همسایگان دخالت نمی‌کنیم»

صدام این پاسخ آمریکا را چراغ سبز حمله نظامی و اشغال کویت تلقی کرد، اما آمریکایی‌ها بعد از اشغال کویت با شعار آزادسازی آن خود را قهرمان صلح در جنگی ویرانگر نامیدند.

اکنون هم دولت صهیونیستی اسرائیل با رد جنگ «پوتین» در اوکراین آن را محکوم کرده است، در حالی‌که پوتین چند بار گفته است: «ما با اسرائیل پیمان استراتژیکی داریم» طرفه اینکه دیروز خبر رسید که وزارت خارجه روسیه سفیر اسرائیل را احضار کرده است و با انتقاد از اظهارات وزیر خارجه اسرائیل در محکومیت حمله روسیه به اوکراین آنگونه که روزنامه عبری زبان «یدیوت آحارونوت» نوشته است: معاون وزیر خارجه روسیه ضمن اعتراض به سفیر اسرائیل به او گفته است: «چگونه اسرائیل حمله به نازیها را محکوم می‌کند؟»

مسکو یا واشنگتن براساس ضرب‌المثل تاریخی ما ایرانی‌ها، «دو لنگه یک خر‌وار‌ند»

اصل «هژمونی طلبی» و حراست از آن براساس «قدرت نظامی» مسلط استوار است. واشنگتن و مسکو تضاد منافع دارند و هزینه‌ حراست از این منافع را مردم در سراسر جهان جنگ‌ می‌پردازند. اما اکنون اصل تعریف منافع اگرچه بر انباشت ثروت می‌چرخد، اما همچنان رقابت تسلیحاتی و قدرت برتر هژمونیک نظامی نه تنها کم نشده است، بلکه همچنان بخش عظیمی از سرمایه‌های مالی کشورها و ملت‌ها معطوف به بهانه‌ای است به‌نام حفظ امنیت برای افزایش قدرت سرمایه‌‌های مالی.

تناسب معادله امنیت و افزایش سرمایه مالی هنوز بخش عمده‌ای از قدرت سیاسی برای حفظ «امنیت ملی» به عنوان شاخص جایگاه حاکمیت‌ها در همه کشورهاست. هنوز این ضرب‌المثل ما که «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی» نه تنها در روابط بین‌المللی که در تعریف قدرت دولت‌ها رایج است. در چنین جهانی است که سه قدرت برتر یا به اصطلاح سیاسی گذشته «ابرقدرت» آمریکا، روسیه و چین، شناخته شده‌اند که با داشتن «حق وتو» در سازمان ملل متحد مجموعه کنش‌ها و واکنش‌های سیاسی و امنیتی را در کنترل خود گرفته‌اند. جنگ اوکراین شوک بزرگ بر این تناسب وارد ساخته است. شورای امنیت سازمان ملل که بالاترین نهاد برای تحکیم صلح و امنیت بین‌المللی شناخته شده است با حق وتو روسیه در عمل برای صدور هر قطعنامه‌ای درباره جنگ اوکراین بایکوت شد. بایدن سیاستی را در پیش گرفته است که اولاً آمریکا فاصله خود از دخالت مستقیم نظامی در این جنگ را حفظ کند. ثانیاً، ناتو یعنی همراهان خود در اروپا و سه کشور اصلی آن (انگلیس، آلمان و فرانسه) را درگیر این جنگ کند. هنوز دولت‌های این کشورها در تلاشند از ورود مستقیم به این جنگ اجتناب کنند. سیاست تحریم همه‌جانبه روسیه به‌خصوص بایکوت کامل مالی آن در مصادره یا مسدودسازی دارایی‌های بانکی روسیه در صدر برنامه‌های اعلام شده غرب (آمریکا و اروپا) قرار گرفته است؛ در حالی‌که براساس برخی از گزارش‌های خبری، پوتین از قبل با پیش‌بینی تقابل تحریم‌ مالی و بانکی، دارایی‌های اصلی و عمده کشورش و حتی خود و همراهانش را از بانک‌های غربی، به‌خصوص در آمریکا خارج کرده است، لذا اغلب کارشناسان مالی ـ سیاسی در آمریکا و اروپا در موفقیت اتخاذ سیاست بایکوت مالی روسیه از سوی بایدن تردید جدی دارند. آلمان و فرانسه اگرچه خود را متحد کاخ سفید می‌خوانند، اما در پیروی همه‌جانبه از سیاست بایدن در این بحران نه تنها تردید دارند که استقبال چندانی نیز نکرده‌اند. انگلیس که عضو رسمی و پیوسته اتحادیه اروپا نیست، فعلاً «جانسون»‌ نخست وزیرش رجزخوانی در حمایت از آمریکا را انجام می‌دهد، اما چین قدرت بزرگ اقتصادی و نظامی، در حالی‌که نقد و تحلیل پوتین را در رد بسط ناتو به مرزهای روسیه تائید کرده است، همچنان شرایط کنونی را در راستای استراتژی اصلی خود و آن کنترل فنی، اقتصادی و سرمایه‌‌ای بر جهان را دنبال می‌کند.

در محک گذشته در یک جمله آوردم که این جنگ از هم‌اکنون توازن سه قدرت بین‌المللی حاکم، آمریکا، چین و روسیه را به‌هم ریخته است. این چین است که در نهایت از این به‌هم ریختگی براساس تحلیل از شرایط و بخصوص بازار جهانی سود خواهد برد، زیرا بعد از هر جنگی تنها و تنها قدرت برتر اقتصادی و مالی است که پیروز می‌شود. رشد صنعتی و سرمایه‌ای چین با هیچ کشوری قابل مقایسه نیست.

واقعیت این است که جهان و مردم آن از درون آمریکا تا اروپا و سراسر آسیا و آفریقا جنگ‌گریز‌ند و آن را مساوی ویرانی می‌دانند. مانور قدرت در جهان اگرچه همچنان بر رقابت‌های کم و بیش تسلیحاتی می‌چرخد، اما قدرت تسلیحاتی محوری از حفظ قدرتمندی است و نه تمام آن یا تعیین‌ کننده. غرب (آمریکا و به‌خصوص اروپا) دیر یا زود درمی‌یابند که عصر سلطه‌گری نظامی پایان یافته است و جهان دیگر بر مفهوم دو بلوک شرقی و غربی نمی‌چرخد. ابزار تحریم مالی و اقتصادی اگرچه هنوز تا حدودی کارآمدی دارد، اما در نهایت در جهان امروز کارساز نیست. برپایه این نگاه بر این باورم برنده اصلی بحران و جنگ کنونی در اوکراین نه آمریکا و اروپا (غرب) است و نه روسیه و پوتین.

چین بار دیگر قدرت برتر خود را از پایان این جنگ بیشتر و بهتر عیان خواهد کرد. البته که جنگ ویرانگر و هزینه‌ساز است، اما معادله هزینه و فایده آن سالهاست از سوی بسیاری از کارشناسان مورد تردید است.

این جنگ بدون تردید شکاف اروپا را با سیطره بلامنازع آمریکا افزونتر می‌کند. از هم‌اکنون مردم اروپا، جنگ را تقابل میان «بایدن و پوتین»‌ می‌نامند و در درون آمریکا هم چنین می‌نماید که پایان این جنگ موقعیت بایدن و حزب طرفدارش (دمکرات‌ها) را بیشتر تضعیف خواهد کرد.

 

منبع: اطلاعات، 1400/12/08


نویسنده

ابوالقاسم قاسم‌زاده

ابوالقاسم قاسم‌زاده


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد