نقش دیپلماسی نظامی در استراتژی اسرائیل
نویسنده: سید حامد حسینی، عضو گروه بررسی مسائل استراتژیک خاورمیانه
در نگاه کلی اسرائیل تمایل دارد امنیت ملی خود را در یک منشور محدود از قدرت نظامی درک کند و سایر ارکان اساسی مانند نهادهای دموکراتیک و انعطافپذیری ملی را کماهمیت جلوه دهد. در واقع، تأثیرات تاریخی و فرهنگی منجر به یک جدول زمانی ادراکی شده است که جنگها به عنوان نقطه عطف آن و هر چیز دیگری، منجر به آن میشود یا ناشی از آن است و دیپلماسی نظامی کاملا مورد توجه قرار نمیگیرد. بر اساس این طرز تفکر، زمانی برای دیپلماسی وجود دارد که صرفا توسط دیپلماتها مدیریت میشود و وقتی دیپلماسی شکست میخورد، نظامیان به جنگ میپردازند. این امر اصطلاح دیپلماسی نظامی را محدود میکند؛ اما در واقعیت، همه چیز مشخص نیست و ارتش به طور متناوب از ابزارهای دیپلماتیک برای خدمت به مأموریت و اهداف ملی خود استفاده میکند و نقش مهمی در مدیریت و شکل دادن به واقعیت دارد.
دیپلماسی نظامی
در دو قرن گذشته، وابستگان نظامی از افسران رده پایینی که بر جمعآوری اطلاعات متمرکز بودند و برای مأموریت دیپلماتیک مفید تلقی نمیشدند، اکنون به نقش خود بهعنوان مشاور ارشد نظامی سفیر که وظیفه شناسایی و تحقق راههای چندوجهی درگیری را داشتند، ارتقا یافتند. واژه دیپلماسی دفاعی برای اولین بار در بریتانیا در مقاله بررسی دفاع استراتژیک در سال 1998 ابداع شد. هدف از این ابتکار رفع خصومت، ایجاد و حفظ اعتماد و کمک به توسعه نیروهای مسلح بود که خواستار افزایش تعداد وابستگان دفاعی یا سفیران دیپلماسی دفاعی بودند. این مقاله به صراحت بیان میکند که دیپلماسی دفاعی ایده جدیدی نیست و این اصطلاح صرفاً انسجام فکری بیشتری را به مجموعهای از تعاملات دیپلماتیک که قبلاً نامرتبط بودند، متصل میکند.
در یک تعریف، دیپلماسی نظامی مشتمل بر تعقیب اهداف نظامی و ملی، توسط سازمانهای نظامی و دفاعی، با استفاده از مجموعهای از ابزارهای دیپلماتیک غیر خشونتآمیز باشد. در حوزه دفاعی، این تلاشها ممکن است شامل تسهیل افزایش نیرو، آمادگی، نشان دادن بازدارندگی، حل و فصل درگیریها و رسمیسازی مکانیسمهای پس از جنگ باشد. مکانهای مختلفی ممکن است مورد استفاده قرار گیرد، مانند گفتگوهای استراتژیک، سمینارهای یادگیری متقابل، تمرینهای مشترک، بازدیدهای در سطح ارشد، برنامهریزی ترکیبی و تدوین توافقها و رویههای عملیاتی ترکیبی. بدین اعتبار دیپلماسی نظامی به عنوان شکلی از قدرت نرم، دیپلماسی عمومی را با هدف افزایش مشروعیت و جلب حمایت ترویج میکند. دیپلماسی نظامی در اکثر کشورها به نوعی با هدف و دعوت هنجاری ترکیب شده است و به دنبال نمایش و القای ارزشها و کمک به جهان است، حتی بدون اینکه منفعت مستقیمی داشته باشد. نمونهای از استفاده از دیپلماسی نظامی در ارتقای منافع ملی، ردپای رو به رشد قدرتهای بزرگ در نیروهای حافظ صلح، پایگاههای خارج از کشور و تمرینهای دوجانبه است که در آن تواناییها و پیامها منتقل میشود.
دیپلماسی نظامی در تاریخ اسرائیل
تاریخ پر فراز و نشیب اسرائیل شاهد موارد متعددی از دیپلماسی نظامی بوده که نقشی حیاتی را ایفا کرده و حتی نجاتبخش نیز بوده است. عملیات افزایش نیرو برای ارتش نوپا بسیار مهم است و نیازمند تلاشهای دیپلماتیک خلاقانه و سرسختانه هست. دو نمونه از بسیاری از نمونهها، ارسال محمولههای تسلیحاتی چکسلواکی در سال 1948 برای دور زدن تحریم تسلیحاتی سازمان ملل است که ارتش تازه تاسیس اسرائیل را قادر ساخت تا از تهاجم ارتشهای عربی جلوگیری کند. همچنین عملیات نیکل گراس در 25 سال بعد، یعنی حمل و نقل هوایی استراتژیک آمریکا برای پر کردن منابع رو به کاهش اسرائیل در طول جنگ یوم کیپور در سال 1973، که ممکن است تأثیر عملی محدودی داشته باشد - همانطور که جریان نبرد قبلاً تغییر کرده بود - اما سیگنال قدرتمندی ارسال کرد و بازی را تغییر داد و نقش مهمی در متقاعد کردن رهبری مصر داشت که فصل جنگها اکنون باید بسته شود.
بسیاری از کارزارهای نظامی شامل هماهنگی بینالمللی بودهاند، اگرچه معمولاً تحت نظارت نگه داشته میشوند، زیرا تبلیغات ممکن است مانع از نتیجه شود. یکی از نمونهها همکاری بین ارتش اسرائیل با نیروهای بریتانیایی و فرانسوی در عملیات سینا در سال 1956، پس از گفتگوهای سه جانبه مخفیانه است. همانطور که اسرائیلیها در چنین مواردی علاقهمند به گفتن هستند، همکاری نظامی اسرائیل با مصر علیه دشمن مشترک در شبه جزیره سینا به عنصر مهم این روابط چندجانبه و حیاتی تبدیل شده است. در قراردادهای آتشبس 1949 پس از جنگ استقلال، و همچنین در قراردادهای 1974 پس از جنگ یوم کیپور، رهبران نظامی در ایجاد مکانیسمهایی مؤثر بودند که در آزمون زمان موفق بودند. توافقنامههای صلح با مصر و اردن جنبههای دیپلماسی نظامی مهمی داشت و ارتش اسرائیل همچنان به عنوان کانال ارتباطی غالب با این شرکای استراتژیک کلیدی عمل میکند. همچنین اسرائیل نسبت به عملکرد نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (UNIFIL) و اجرای محدود مأموریت خود در لبنان ملاحظاتی دارد، اما شکی نیست که گفتگوی سه جانبه بین یونیفیل، ارتش اسرائیل و نیروهای مسلح لبنان ز تبدیل شدن روندها به اشتباه در محاسبات جلوگیری میکند.
روندهای اصلی در ارتش اسرائیل
هماهنگی بینالمللی بین نظامیان در ابتدا به طور کامل به آژانس اطلاعات نظامی اسرائیل سپرده شده بود، اما اکنون با بخش جداگانهای از ارتش اسرائیل که بر دیپلماسی و همکاری متمرکز است مشترک است. اگرچه هر شاخه ارتش اسرائیل واحد روابط خارجی خود را دارد، ولی بخش همکاری بینالمللی (ICD) بر همکاریهای بینالمللی در سرتاسر ارتش اسرائیل نظارت میکند و روابط در سطح ستاد کل را رهبری میکند که شامل رسیدگی به پیچیدگیهای همکاری فرامرزی، از طریق همکاری جدی با متحدان استراتژیک برای رفع تعارض با بازیگران کلیدی (مانند هماهنگی با مسکو در زمین سوریه) هست. یک تغییر قابل توجه در دو دهه اخیر، تمرکززدایی از عناصر مخفی ستاد کل، به تعامل آشکار و در سطح گسترده بوده است. این منجر به انتقال از گفتمان از طریق واسطهها به حالت مستقیم شده است. در سالهای اخیر، روند مستمری برای پرورش جامعه دیپلماسی نظامی، مشابه سایر رشتههایی که به صورت مرکزی هدایت میشوند، اما از نظر سازمانی پراکنده هستند، وجود داشته است. از نگاه اسرائیل این یک حرکت مثبت است اما هنوز به طور کامل اجرا نشده است.
همسویی همه تلاشهای دیپلماسی نظامی در حوزه عملیاتی و نه اطلاعاتی، یک تحول عمیق بوده است. علیرغم اینکه ICD در اداره برنامهریزی استراتژیک و همکاری تازه تأسیس قرار دارد، اما در هنگام وقوع حوادث غیرمترقبه تابع شعبه عملیات است. این نشان میدهد که دیپلماسی نظامی اکنون در هر دو بعد برنامهریزی و اجرای عملیاتی قرار دارد. اکنون رزمایشهای چندجانبه - که زمانی بسیار نادر بود - مکرر و محبوب شدهاند و هم در اسرائیل (مانند تمرینهای پرچم آبی هر دو سال یکبار) و هم در خارج از کشور (مانند آموزش نیروهای ویژه ارتش اسرائیل در قبرس) انجام میشوند. علاوه بر مزایای عملیاتی آشکار و تجربه یادگیری استثنایی، این رویدادها به عنوان یک طرح استراتژیک از وحدت در مواجهه با چالشها و رقبای مشترک عمل میکنند.
روابط دفاعی اسرائیل و ایالات متحده
یادداشت تفاهم 1981 بین ایالات متحده و اسرائیل در مورد همکاری استراتژیک - که پس از حمله OSIRAK متوقف شد و سپس در سال 1984 تمدید شد - تلاش گسترده و همیشه در حال رشدی را آغاز کرد که شامل حوزههای متعددی مانند تحقیق و توسعه، یادگیری متقابل، اشتراک اطلاعات، تدارکات، عملیات ترکیبی و دفاع موشکی و هوایی بود. این اتحاد نه تنها در خدمت امنیت و برتری کیفی نظامی اسرائیل است، بلکه به طور قابل توجهی به منافع و تواناییهای ایالات متحده کمک میکند. یک مثال قابل توجه، یادگیری گسترده پس از جنگ یوم کیپور و پس از هر درگیری از آن زمان است. اگرچه همکاری در سطح حرفهای صورت میگیرد، اما علاوه بر فراهم کردن فرصتهایی برای یادگیری متقابل، منعکسکننده رفاقت، دوستی و ارزشهای مشترک است. یک ابتکار اخیر در کنگره ایالات متحده اکنون خواستار این است که این تعامل - به ویژه با توجه به کاربرد راهحلهای فنّاورانه پیشرفته برای مشکلات عملیاتی - در یک چارچوب سازمانی، مدون شود.
با این حال، ذهنیت تکاور تنها عمیقاً در روان اسرائیل ریشه دوانده است، که به توصیف کتاب مقدس از قومی تنها برمیگردد و در حال حاضر با استعارههایی که اسرائیل را توصیف میکنند (مانند مکان متمایز خاورمیانه یا ویلایی در یک جنگل) تقویت شده است. شعار ما به دست خودمان از خود دفاع خواهیم کرد که مرتباً توسط رهبران اسرائیل مطرح میشود - که در واقع توسط نخستوزیر نفتالی بنت در سخنرانی اخیرش در کاخ سفید تکرار شده است - این روایت را منعکس میکند. این همچنین هدف دیگری را در خدمت مردم آمریکا قرار میدهد که هرگز از آنها خواسته نمیشود که به خاطر اسرائیل خون بریزند. مشکل این دست شعارها این است که مغرورانه به نظر میرسد و نمیتواند واقعیت کمکهای عظیم ایالات متحده را به تصویر بکشد که از نظر تامین مالی نظامی خارجی اسرائیل بزرگترین دریافتکننده کمکهای ایالات متحده است. مطمئناً، ارتش اسرائیل میتواند در صورت نیاز، حملهای با ابعاد بسیار مهم انجام دهد، اما همچنان ناچار است به شدت به حمایت و مشروعیت ایالات متحده تکیه کند.
چالشها
چندین ویژگی فرهنگ سازمانی اسرائیل چالشی برای دیپلماسی نظامی است؛ اسرائیل در زمینههای مختلف نظامی یک بازیگر پیشرو است و اسرائیلیها اغلب مشتاق همکاری با سایر کشورها هستند. با این حال، اسرائیل بازیگری بیش از حد قومگرا هست و دیگران را بهجای شرکای برابر، به عنوان خارجی میبیند. اسرائیلیها فاقد مهارت کافی فرهنگی هستند و سطح متوسط زبان انگلیسی در حدی نیست که باید باشد. اسرائیلیها به طرز معناداری در اینجا و اکنون به دنبال نتایج هستند، در حالی که دیپلماسی مبتنی بر تقویت روابط بلندمدت است و ممکن است موقعیتهای نظامی کوتاهمدت بدون ظرافتهای دیپلماتیک به این چالش بیفزاید. اسرائیلیها یک جهانبینی آدمهای خوب، آدمهای بد دارند، زیرا بزرگتر شدهاند و یاد میگیرند که ما کشوری محاصره شده توسط دشمنان هستیم. اما این روند خصوصا پس از توافق ابراهیم شاید کمتر صدق کند، زیرا اسرائیل اکنون یک بازیگر منطقهای در شبکهای از منافع است. در ارتش، اصطلاحات گسترش یافته است تا متحدان، شرکا، رقبا و حتی دشمنان سرسخت را منعکس کند.
اسراییل از یک سو و در سطح سیاسی فاقد قانون اساسی است که با انعطافپذیری و خطوط قضایی مبهم مشخص میشود و از سوی دیگر و در سطح کلان، هیچ دکترین دیپلماسی نظامی مکتوبی وجود ندارد. فرماندهان میآیند و میروند، هر کدام ایدههای جدیدی در مورد اینکه چه باید کرد و چگونه انجام شود ارائه میکنند. مدرسه دیپلماسی نظامی ارتش اسرائیل همه کارکنان را از سربازان تازه استخدام شده تا وابستههای دفاعی آموزش میدهد. این مدرسه بدون هیچ دکترینی از وزن و جایگاه خود میگذرد و کار شگفتانگیزی را در تثبیت دانش قابل تحویل و القای شایستگیهای اصلی انجام نمیدهد و همچنان بر اساس تجربه و دستور کار شخصی اداره میشود. در حقیقت، دیپلماسی نظامی به عنوان حوزهای که نیاز به آموزش و تجربه سیستمی دارد تلقی نمیشود. اکثر رهبران با تجربه کمی ظاهر میشوند و پس از دوره کوتاهی مسئولیت را بر عهده میگیرند و وابستههای دفاعی پس از یک مرحله آموزشی فشرده، دیپلماتهای نظامی میشوند.
نتیجه
در عصر اطلاعات در دسترس و ارتباط مستقیم، ممکن است تصور شود که دیپلماسی منسوخ شده است. شاید در گذشته، تعامل انسان برای جمعآوری اطلاعات، کشف حقایق پنهان و رمزگشایی اهداف ضروری بود، اما برخی از اینها دیگر با دادههای بیپایان، فوری و در دسترس لازم نیست. ملاقات حضوری برای تبادل اطلاعات محرمانه ممکن است دیگر نیازی به شبکههای امن نداشته باشد. طبق این روایت، سفارتخانهها و نمایندگیهای خارج از کشور هدر دادن پول هستند، زیرا دیپلماتها میتوانند از طریق کنفرانسهای اینترنتی به جای دیدارهای حضوری، گفتگو کنند و فقط برای ملاقات نادر پرواز کنند.
اما این خط فکری دارای نقص جدی است. عصر اینترنت اطلاعات فراوانی را به ارمغان آورده است، اما دادههای خام لزوماً به دانش تبدیل نمیشوند، چه رسد به خرد. جمع آوری بینش، تقطیر درسهای آموخته شده و ایجاد استراتژیها، مستلزم این است که افراد دور هم جمع شوند و به چشمان یکدیگر نگاه کنند. هنگامی که موضوعات مورد بحث حساس، تأثیرگذار و حتی وجودی هستند، ویژگیهای انسانی - مانند همدلی، دوستی و اعتماد - کلیدی هستند. پس فارغ از اینکه در مورد چه بازیگری صحبت کنیم، دیپلماسی نظامی صرفاً دادن و گرفتن نیست بلکه فرصتهایی برای به اشتراکگذاری، یادگیری، تکامل و همکاری ایجاد میکند.
نظم جهانی در نوسان است و به سمت رقابتهای چند قطبی حرکت میکند که میتواند تأثیر قابل توجهی بر خاورمیانه داشته باشد. آرزوهای هژمونیک ثبات منطقه را تهدید میکند، در حالی که فرصتهای جدید و اتحادها پدیدار میشوند. پیشرفتهای فناوری، جنگ را آنطور که میشناسیم تغییر میدهد و ابعاد و چالشهای جدیدی را به وجود میآورد. در این محیط استراتژیک چالشبرانگیز، دیپلماسی نظامی به طور فزایندهای در حفظ امنیت ملی و ارتقای ثبات و صلح حیاتی خواهد شد. بنابراین، رهبری ارتش خصوصا از سوی بازیگران اثرگذار سعی دارند که به کمبودها رسیدگی کند و دیپلماسی نظامی را به عنوان یک سرمایه اصلی امنیت ملی به پیش ببرند.
جهت ارجاع علمی: سید حامد حسینی، « نقش دیپلماسی نظامی در استراتژی اسرائیل»، تاریخ انتشار در سایت مرکز: 1400/8/16
https://www.cmess.ir/Page/View/2021-11-07/4909
نویسنده
سید حامد حسینی
سید حامد حسینی، پژوهشگر مهمان سابق مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. وی دانشجوی مقطع دکتری در رشته روابط بین الملل دانشگاه گیلان است. حوزه مطالعاتی آقای حسینی ایران و مسایل استراتژیک خاورمیانه است.