بیثباتی پایدار درجهان
نویسنده: ابوالقاسم قاسم زاده
ما در منطقهای هستیم که سالهای سال از «ثبات پایدار» محروم مانده است. اگر چه در برههای از گذر ایام آن هم برای چند سالی مردم در اغلب کشورهای این منطقه به طور نسبی و تا حدودی، تجربه تعادل و ثبات شکننده را در زندگی خود داشتهاند و به ویژه در اداره معیشتی زندگی خود یا مدیریت کلان کشور ایامی را سپری کردهاند، اما همواره اغلب این کشورها چه بزرگ یا کوچک مدام در «خوف و رجاء» عمر گذراندهاند؛ طوری که کمتر در برنامه ریزیهای استراتژیکی یا دراز مدت خود موفق بودهاند. در حالی که اصل بیثباتی پایدار، استمرار داشته و همواره «فساد فراگیر» شاخص و اساس تداوم بیثباتیها بوده است. چنین کارنامهای را به لحاظ جامعهشناسی سیاسی یا نقد شرایط بینالمللی و شاخصهای پیآمدهای منطقهای آن از نگاه اقتصادی و تحولات سیاسی ـ اجتماعی را در گذر سالها نقد و بررسی کردهاند. اما اکنون اغلب صاحبنظران براین باورند که بیثباتی پایدار در حالی که شدت و ضعف آن را میتوان به صورت ارزیابی شاخصها در مناطق گوناگون جهان یا در یک و چند کشور بررسی کرد و «ماتریس» یا منحنی آن را نشان داد. «بیثباتی پایدار» متصل به «فساد» اپیدمی جهانی شده است؛ اگر چه «شدت» یا «ضعف» آن در کشورها و در مناطقی متفاوت است و نبرد قدرت از سوی چین، روسیه و آمریکا برای کسب «هژمونی» برتر نه تنها آن را استمرار میدهد که «بیثباتی» را جهانی کرده است. چین، روسیه و آمریکا در چرخه تضاد منافع برای تحقق برتری قدرت کامل و بلامنازع، در تونل تضادهای گوناگون افتادهاند که هزینههای سنگین آن برای اغلب کشورهای دیگر بهویژه در منطقه ماست که در چرخه این بیثباتی مستمر گرفتارند. تقسیم قدیمی جهان به دو قطب یا «بلوک» شرقی و غربی چنان به هم ریخته که اکنون هزینه سنگین بیثباتی بینالمللی ارمغان آن است و اغلب کشورها در مناطق جغرافیای گوناگون در جهان در تلاطم مرحله به مرحله آن دست و پا میزنند و بیثباتی تا درون «اتحادیه اروپا» نیز رسوخ کرده است.
این روال به هم ریختگی در دوران هشت سال ریاست جمهوری «ترامپ» به سرعت افزونتر و عمیقتر شد. اولین شعار ترامپ که چندبار به صورت علنی تکرار کرد این بود «چین، دشمن ما و روسیه، رقیب ما است» و مدام میگفت: «همه با من» و در این مسیر تکرار می کرد که اعراب خلیج فارس اگر امنیت میخواهند، اولاً باید هزینههای آن را با درآمدهای وسیع دلاری از درآمدهای نفتی به من بپردازند. ثانیاً، کلید این امنیت، برقراری رابطه رسمی و پایدار با اسرائیل است! از همان زمان، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی در هر مصاحبه یا گفتگو تکرار میکرد که اسرائیل هیچ اختلاف یا سرجنگی با دولتهای عربی منطقه ندارد و دشمن همه ما جمهوری اسلامی ایران است. اسرائیل، متحد دولتهای عربی برای مقابله با ایران است. بسیاری از معادلههای سیاسی و امنیتی منطقه در دوران ترامپ با به رسمیت شناختن «بیتالمقدس» به عنوان مرکز و پایتخت کشور اسرائیل به هم ریخت. فلسطینان در دوران ریاست جمهوری ترامپ، سختترین و بحرانیترین ایام را سپری کردند. ترامپ دوبار به صورت علنی گفت: «من نه تنها فلسطینیان را به رسمیت نمیشناسم که اساساً مسألهای به نام فلسطینیان را نه نمیپذیرم و نه باور دارم!»
این مسیر را دولت ترامپ برای استمرار تجاوزهای رژیم صهیونیستی و پیوند آن با برخی دولتهای حاشیه جنوبی خلیج فارس هموار کرد. صف به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی از سوی این دولتها یکی پس از دیگری شکل گرفت. اسرائیل در این کشورها و حتی از سوی دولت ترکیه و کشور آذربایجان به رسمیت شناخته شد. چتر نظامی و جاسوسی اطلاعاتی رژیم صهیونیستی پیرامون کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایران به طور رسمی باز شد. اما تا امروز نه تنها محاسبه ترامپ ـ نتانیاهو موجب امنیت و ثبات در این منطقه نشده است که مدام مسیر ناامنی و ناپایداری و بیثباتی در منطقه ما گستردهتر شده است.
افغانستان خود نمونه شاخصی از این سیاست است که اجرای آن را دولت کنونی آمریکا با ریاست جمهوری «بایدن» رسمیت داد.
پوتین در حالی که چندبار به پیمان استراتژیکی با اسرائیل اذعان کرده است از چنین آشفتگیها بیشترین سود و بهره را برد و به ویژه در پرونده بهرهگیری از «نفت» و تضعیف سازمان مشهور آن «اوپک» تا آنجا که میتوانست سود برد!
طرفه اینکه سیاست اسرائیل محور ترامپ با فرار آمریکاییها از افغانستان و هجوم یکباره طالبان و گرفتن ارگ ریاست جمهوری افغانستان در کابل همزمان با خیانت و فرار رئیس جمهوری آن «اشرف غنی» به اوج رسید. اکنون از افغانستان تا آذربایجان و در لبنان تا سوریه تا عراق و سراسر منطقه غوطهور در بیثباتی پایدار شدهاند. «بایدن» هم اگر چه ادعا دارد که «سیاست خارومیانهای» ترامپ را دنبال و تکرار نخواهد کرد. اما تاکنون بسیاری از تحلیلگران آمریکایی میگویند و مینویسند که دولت بایدن در انفعال مستمر سیاسی در خاورمیانه دست و پا میزند. محصول این روال که دولت پوتین سود خود را از آن میبرد، فراگیری بحران و بیثباتی در سراسر منطقه شده است.
دولتهای چین و روسیه در بروز فاجعه افغانستان و بازار آشفتهای که ظهور و بروز کرده است به دنبال بهرهگیری حداکثری از آنند.
در داخل آمریکا نیز نه ترامپ مقبولیت دارد و نه بایدن که براساس آمار و نظر سنجی که هفته گذشته در این کشور انتشار پیدا کرده است، بایدن فقط ۳۸درصد مقبولیت مردمی آمریکاییها را دارد و دیگر رئیس جمهوری اکثریت مردم آمریکا نیست، به ویژه بحران فقرزدگی در این کشور موضوع روز و هر روز رسانههای عمومی در آمریکا شده است.!
عصر ما، عصر بیثباتی پایدار است و عبور ملتها از یک بحران به بحرانی دیگر افزونتر شده است؛ به ویژه که رژیم صهیونیستی در منطقه ما استراتژی پایداری اسرائیل در ناپایداری کشورهای منطقه را به صورت بنیادین دنبال میکند! این که این قافله مرگبار و فاجعه آفرین به کجا ختم میشود، خود نقد و تفسیر دیگری میطلبد. اما سرنخ اغلب این بحرانها و استمرار بیثباتی پایدار در کشورهای مسلمان منطقه به رژیم صهیونیستی و قدرت آنها در هرم سیاستورزی در آمریکا و افزونطلبی پوتین که پیمان استراتژی با اسرائیل دارد و البته چتر باز شده هژمونی تجاری و استراتژیکی قدرت نظامی سیاسی چین قرار دارد. بیثباتی پایدار همراه با گسترش فساد و بحرانهای امنیتی، نظامی و حتی فرهنگی در تقابل با «هژمونی طلبی» سه قدرت بزرگ، آمریکا، چین و روسیه است و لاغیر.
منبع: محک 1400/7/20