تحولات اخیر در قفقاز جنوبی و افغانستان و «بیماری دوربینی» در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
نویسنده: محمد کاظم شجاعی، عضو گروه مناسبات اوراسیا- خاورمیانه
ضرب المثلی در ادبیات سیاست خارجی وجود دارد که می گوید «همسایگی به معنای نزدیکی نیست». بر این اساس کشورهای همسایه لزوماً از نظر سیاسی به هم نزدیک نیستند. این گفته در موارد متعددی درست است. ولی این به معنای بی اهمیت بودن اوضاع همسایگان برای یکدیگر نیست و تمام دولتها، فارغ از سطح قدرت و جایگاهی که در نظام بین الملل دارند، چاره ای جز رصد تحولات کشورهای همسایه و تلاش برای اثرگذاری بر آنها به منظور حفظ منافع خود ندارند. همسایگی و داشتن مرزهای مشترک، به معنای وجود اشتراکهای گستردۀ تاریخی، فرهنگی، قومی و اجتماعی است. علاوه بر این، پیوندهای جغرافیایی به طور ناخودآگاه سرنوشت همسایگان را به یکدیگر پیوند میزند. از این جهت هیچ دولتی نمیتواند نسبت به رویدادهایی که در همسایگی اش رخ میدهد، بی تفاوت باشد. در همین راستا، سیاست گذاران و تصمیم سازان هر کشور در عرصۀ سیاست خارجی باید در تعریف ساختار سیاست خارجی خود پیش از هر چیز به سیاست خود در کشورهای همسایه توجه کنند.
با این حال، مطالعۀ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران طی چند سال گذشته حاکی از آن است که دستگاه سیاست خارجی کشور ما به «بیماری دوربینی» دچارشده است. در ادبیات چشم پزشکی بیماری دوربینی به معنای دید طبیعی فرد برای مشاهدۀ اجسام دور و در مقابل ناتوانی او در دیدن اجسام نزدیک است. منظور ما از بیماری دوربینی، عدم توجه مناسب جمهوری اسلامی به همسایگان و در مقابل تمرکز و درگیری بیش از حد در عرصۀ فرامرزی و جهانی است.
در مطلبی که پیش رو دارید به روندهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و کمرنگ شدن نقش کشور ما در تحولات کشورهای همسایه، همزمان با افزایش اثرگذاری و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در سیاست منطقه ای و جهانی خواهیم پرداخت.
از آغاز رخ داد انقلاب اسلامی یکی از مشکلات اصلی سیاست خارجی ایران، شکل نگرفتن یک پارادایم همه گیر در این عرصه بوده است. به این معنا که از ابتدای انقلاب اسلامی، شاهد شکل گیری و تداوم حداقل دو رویکرد متفاوت و در بعضی صحنهها مخالف به سیاست خارجی بودهایم. رویکرد نخست که از سوی جریان های «انقلابی» حمایت و پیگیری میشود، با نگاه بر هم زنندۀ نظم موجود، سیاست خارجی را ابزاری در خدمت توسعۀ انقلاب اسلامی و حمایت از مظلومان جهان تعریف کرده است. رویکرد دوم که بیشتر در نهادهای انتخابی به خصوص دولتها و مجالسی که در اختیار گروه موسوم به «اصلاح طب» قرار دارد متجلی شده اند، با پذیرش نظم موجود روابط بینالملل، رفع مشکلهای پیش روی جمهوری اسلامی ایران را به تعامل با غرب و در رأس آن ایالات متحده آمریکا منوط میدانند.
بهترین جلوۀ این دو گانگی و تناقض در رویکردهای سیاست خارجی در جمهوری اسلامی ایران در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی قابل مشاهده است. آنجا که در اصل 152 و 154 همزمان با تأکید بر عدم مداخله در امور داخلی سایر ملل، از مبارزۀ مستضعفین در برابر مستکبرین حمایت شده است. بر همین اساس وجود تناقضی بنیادین در رویکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قابل مشاهده است.
حامیان سیاست خارجی «انقلابی» که در نهادهای انقلابی و نیز در دولت و مجالس موسوم به «اصولگرا» متجلی شدهاند، خواهان توسعۀ نگاه انقلابی در منطقه و جهان و ایستادگی در برابر نظام استکبار و در رأس آن ایالات متحدۀ آمریکا هستند. هواداران این ایده بدون توجه به مرزهای متعارف سیاسی، مخاطبان خود را در بین جوامع مسلمان به طور کل و شیعه به طور خاص تعریف می کنند که فارغ از تقسیم بندیهای جغرافیایی میتوانند در راستای منافع جمهوری اسلامی ایران فعال باشند. در این چارچوب، جوامع شیعه در هر کجا که باشند از عراق در همسایگی ایران تا لبنان و سوریه و یمن و حتی نیجریه در آفریقا میتوانند در راستای توسعه و گسترش منافع انقلابی مؤثر باشند.
در طرف مقابل، حامیان سیاست خارجی «متعارف» تلاش میکنند تا همزمان با پذیرش نظم موجود روابط بینالملل، با تنش زدایی در روابط منطقهای و جهانی، جایگاه مناسبی را برای ایران در نظام بینالملل بیابند. دولتهای اصلاح طلب در دوران حاکمیت خود تلاش کردهاند روابط جمهوری اسلامی ایران را با غرب بهبود بخشیده و با تنش زدایی در روابط منطقهای و مذاکره با قدرتهای غربی، مشکلات موجود در روابط را رفع نمایند. مذاکرات هستهای و امضای برجام، تلاش برای پیوستن به FATF نمونههایی از این رویکرد هستند.
با این وجود و پذیرش تفاوتهای بنیادین بین این دو رویکرد به سیاست خارجی، یک نقطۀ مشترک بین هر دو جریان وجود دارد و آن عدم توجه کافی به همسایگان جمهوری اسلامی است. پدیدهای که در این مطلب آن را «بیماری دوربینی» سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نام نهادهایم. منظور، توجه بیش از حد به فراتر از مرزها و کم توجهی به همسایگان است. تجلی این بیماری را میتوان در تحولات یک سال اخیر در همسایگی ایران مشاهده کرد. در حالیکه تیم دیپلماسی دولت به دنبال پیگیری مذاکرات برجام و حل مشکل با غرب بود، دستگاههای انقلابی عمق راهبردی ایران را در سواحل مدیترانه و دریای سرخ تعریف میکردند. غافل از اینکه رقبای منطقه ای و بازیگران جهانی به دنبال بازتعریف منافع خود در همسایگی ایران هستند.
در این مبحث دو رویداد مهم یک سال اخیر که در همسایگی ایران رخ داد یعنی جنگ در قفقازجنوبی و تحولات افغانستان مد نظر است. نقطۀ مشترک این دو رویداد مهم عدم ایفای نقش یا ایفای نقش حداقلی ایران در وقوع، تداوم و پایان این تحولات و همزمان حضور فعالانۀ رقبا و حتی دشمنان منطقهای و جهانی جمهوری اسلامی ایران در آنها بوده است. نتیجۀ هر دو تحول، تهدید یا از بین رفتن منافع مهم اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیک ایران بود.
در جنگ قفقاز جنوبی بین آذربایجان و ارمنستان، جمهوری اسلامی ایران از ابتدای آغاز جنگ در سپتامبر 2020 تا پایان آن در نوامبر همان سال، اقدام قابل توجهی به جز دعوت طرفین به آتش بس و اعلام مواضع دیپلماتیک و پیشنهاد طرح ناکامی برای آتش بس بین دو طرف انجام نداد. این در حالی است که همسایگان، رقبای منطقهای و حتی قدرتهای جهانی در جریان این نبرد ایفای نقش کردند و در پی انعقاد قراداد آتش بس به منافعی برای خود دست یافتند. به گونهای که جمهوری اسلامی ایران با توجه به عدم ایفای نقش جدی در آغاز این درگیری تنها بازندۀ قطعی تحولات ناشی از جنگ و امضای توافقنامۀ بین دو طرف بود.
مهمترین ضربه به منافع ایران، تهدید دسترسی مستقیم جمهوری اسلامی به خاک ارمنستان در پی تصویب ساخت کریدور ارتباطی بین خاک اصلی آذربایجان و نخجوان بود که با توجه به مسیر ساخت آن، می تواند در میان مدت و بلند مدت به مثابه مانعی بر سر مسیر ارتباط ایران و ارمنستان عمل کند. از طرف دیگر تأسیس این مسیر با متصل کردن راه زمینی آذربایجان با ترکیه اهرم فشار ژئوپلتیک بسیار جدی را در روابط ایران با آذربایجان و ترکیه از دست ایران خارج میکند. ترکیه توانست در طول این جنگ، با شعار «یک ملت دو دولت» محبوبیت قابل توجهی برای خود در منطقه کسب کند و پرستیژ خود را افزایش دهد. از سوی دیگر، روسیه با نقش آفرینی قابل توجه و واداشتن ناگهانی دو طرف درگیری، به ختم آن با امضای قراداد آتش بس در حین اینکه افکار عمومی هر دو طرف خواهان تداوم جنگ بودند، اقتدار خود را در منطقۀ قفقاز جنوبی به رخ کشید. علاوه بر این تصویب حضور صلح بانان روس به منظور ضمانت اجرای این پیمان صلح حضور و نفوذ این کشور را در منطقه تضمین کرد. همزمان، استفادۀ گستردۀ ارتش آذربایجان از تسلیحات نظامی ساخت اسرائیل در جنگ و ایفای نقش اطلاعاتی اسرائیل در جبهۀ آذربایجان، جای پای این دشمن اصلی جمهوری اسلامی را در مرزهای ایران مستحکم کرد و در آینده میتواند تاثیر زیادی در زمینههای اطلاعاتی و امنیتی برای ایران داشته باشد.
بنابراین، در نتیجۀ این جنگ و پیمان صلح امضا شده، ایران در سه عرصۀ ژئوپلتیک، اقتصادی و امنیتی متضرر شد. نکتۀ دیگر تحریک عواطف و احساسات آذریها و ارامنۀ ایرانی است که هر دو طرف بسته به وابستگی قومی و ملی خود به یکی از طرفین جنگ، خواهان ایفای نقش جدی تر جمهوری اسلامی ایران در این جنگ و حمایت از طرف مورد نظر خود بودند. علاوه بر این، با توجه به پیروزی مقتدرانۀ آذربایجان در جنگ و نیز سابقۀ تحرکات جدایی طلبانه در مناطق شمال غرب ایران، این جنگ و نتیجۀ آن میتواند در بلند مدت زمینه را برای تقویت جریانهای جدایی طلب فراهم کند که با توجه به افزایش حضور اسرائیل در آذربایجان میتواند خطرهای بیشتری را در این زمینه به همراه داشته باشد. در نتیجه میبینیم جمهوری اسلامی ایران با وجود در اختیار داشتن منابع بالقوۀ سیاسی، اقتصادی و امنیتی از ایفای نقش سازنده در این رویداد ناکام ماند و نه تنها نتوانست دستاوردی از این درگیری داشته باشد، علاوه بر از دست دادن بخش قابل توجهی از این امتیازهای بالقوه، خود را در معرض تهدیدهای بزرگ امنیتی در آینده قرار داد.
تحول جاری دیگر، موضوع افغانستان و به قدرت رسیدن دوبارۀ طالبان است. جمهوری اسلامی ایران با توجه به داشتن صدها کیلومتر مرز با افغانستان و نیز حضور جمعیت سنی و عمدتاً کم برخوردار در مناطق مرزی، به شدت در مورد بی ثباتی و شکل گیری یک دولت بنیادگرای سنی در همسایگی خود آسیب پذیر است. در همین چارچوب، تشکیل یک دولت اسلام گرای افراطی در افغانستان که روایت تندروانهای از اسلام دارد، در نزدیکی مرزهای شرقی ایران میتواند بحرانهای بالقوۀ زیادی را در میان مدت و بلند مدت برای ایران ایجاد کند. فوری ترین بحرانی که هم اکنون در جریان است، پدیدۀ مهاجرین افغانستانی است. با روی کار آمدن طالبان و بی ثباتی در همسایۀ شرقی شاهد ورود مهاجرین و بی جا شدگان زیادی در مرزهای شرقی ایران بوده و خواهیم بود. با توجه به اوضاع اقتصادی ایران زیر تأثیر تحریمهای بینالمللی، بیماری کرونا و ... حضور تعداد بیشتری از مهاجران افغانستانی بار فزایندهای بر دوش اقتصاد ایران خواهد بود.
در میان مدت و بلندمدت نیز، حضور طالبان میتواند منجر به افزایش کاشت و تجارت مواد مخدر از مسیر ایران شود که تهدیدهای انتظامی و هزینههای اقتصادی زیادی را برای جمهوری اسلامی ایران به همراه خواهد داشت. موضوع مهم دیگر افزایش تمایلات بنیادگرایانه در مناطق مرزی ایران و امکان ورود تروریستهای داعشی به ایران از مرزهای شرقی است که از مراقبت چندانی هم بهره مند نیستند. از طرف دیگر فارسی ستیزی طالبان و تلاش نظام مند برای به حاشیه راندن و حتی نابود کردن اشتراکهای تاریخی، ادبی و تمدنی بین ایران و افغانستان نیز تهدید بلند مدت دیگری است که میتواند میراث مشترک فارسی زبانان ایران و افغانستان را از بین ببرد.
این در حالی است که رقبای منطقه ای ایران و قدرتهای جهانی همگی به دنبال کسب منافعی از تحولات افغانستان هستند. از یک سو ترکیه و قطر به دنبال حضور در افغانستان در قالب کمک به کنترل فرودگاه کابل هستند. از سوی دیگر عربستان سعودی و امارات متحده عربی به حمایت از جریان سلفی حاکم بر تفکر طالبان خواهند پرداخت، پاکستان به روی کار آمدن دولتی در چارچوب منافع خود میاندیشد، چین و روسیه به دنبال ضربه زدن به پرستیژ آمریکا در منطقه و جهان و پیشبرد منافع اقتصادی خود هستند و آنکه دست خالی مانده ایران است.
«بیماری دوربینی» در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باعث شده در زمانی که گروهی از تصمیم سازان به دنبال ایجاد حوزۀ نفوذ در سواحل مدیترانه و دریای سرخ هستند و تلاش میکنند از لبنان، یمن و سوریه اسرائیل و عربستان را زیر فشار قرار دهند و گروهی دیگر به دنبال حل مشکلات ایران در وین و ژنو وقت میگذرانند، رقبای منطقهای و قدرتهای جهانی یک به یک سنگرهای اطراف مرزهای ایران را فتح میکنند و منافع راهبردی و امنیت اقتصادی و تمامیت ارضی ایران را به چالش میکشند. بنابراین، لازم است سیاست گذاران سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با بازنگری جدی در تصمیمهای خود، همزمان با تلاش برای حفظ و ایجاد منافع جدید در منطقه و جهان، نگاه بسیار جدی تری به مسائل و تحولات کشورهای همسایۀ خود داشته باشند تا از به چالش کشیدن منافع ابتدایی خود اجتناب کنند.
جهت ارجاع علمی: محمدکاظم شجاعی، « تحولات اخیر در قفقاز جنوبی و افغانستان و «بیماری دوربینی» در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، تاریخ انتشار در سایت: 1400/6/20
https://www.cmess.ir/Page/View/2021-09-11/4861
نویسنده
محمدکاظم شجاعی
محمدکاظم شجاعی، پژوهشگر مهمان سابق مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانهمی باشد. وی دانش آموخته مقطع دکتری در رشته مطالعات منطقه ای اوراسیای مرکزی دانشگاه تهران است. حوزه مطالعاتی نامبرده مسائل قفقاز و آسیای میانه است.