آلمان و ایالات متحده؛ محور جهان آزاد
حمیدرضا اکبرپور، دکتری حقوق بینالملل عمومی و عضو گروه اقتصاد سیاسی تحریم
کنفرانس امنیتی مونیخ را باید آغازی دوباره برای روابط اتحادیه اروپا و آمریکا برشمرد. در این میان روابط ایالات متحده و آلمان به عنوان نماد سمبلیک اتحاد فراآتلانتیکی شناخته میشود. البته این قرابت دارای ریشه تاریخی است و جمعیت ۵۰ میلیونی آلمانیتبار در ایالات متحده، گواهی بر این مدعا است.[1] هر چند جنگهای جهانی باعث ایجاد گپی سرتاسر از بیاعتمادی بین دو ملت شد اما سیاستهای حمایتی ایالات متحده از آلمان ویران شده از جنگ جهانی دوم، سبب شد تا اعتمادی دوباره مابین دو ملت شکل گیرد. اما این روابط همیشه با فراز و نشیبهایی همراه بوده است. اوج آن در دوران کندی بود که در برلین خود را یک برلینی معرفی کرد. در دوران اوباما نیز گرمی روابط دو کشور به سطح کمسابقهای افزایش یافت. اما در مقابل در دوران بوش پسر به علت عدم همراهی صدراعظم وقت آلمان؛ گرهارد شرودر با آمریکا در جنگ عراق، روابط به سردی گرایید و این سردی در دوران ترامپ به اوج خود رسید. این سردی و سرخوردگی، بارها در سخنان صدراعظم و وزیر امور خارجه آلمان نمود یافت. از جمله در آخرین کمپین انتخاباتی صدراعظم آلمان در سال ۲۰۱۷ میلادی، واژه «دوست» برای توصیف روابط با آمریکا حذف شد.
در حالی که چهار سال قبل، در برنامه مشترک حزب اتحاد دموکرات مسیحی و حزب اتحاد سوسیال مسیحی این کشور، از آمریکا به عنوان «مهمترین دوست آلمان» خارج از اروپا نام برده شد. علاوه بر این، هایکو ماس به عنوان وزیر امور خارجه آلمان، خواستار بازنگری در روابط آلمان با آمریکا و «مشارکت متعادل» با آمریکا شد. مشارکت متعادلی که آلمان بتواند در صورت عبور آمریکا از خطوط قرمز، وزنهای مستقل و خوداتکا باشد. منشا این دگرگونی نگاه به آمریکا را باید در تفاوت نوع دیدگاههای اروپای به رهبری مرکل با آمریکای دوران ترامپ مرتبط دانست. جایی که شعار «نخست امریکا» در تقابل تمام عیار با نگرش چندجانبهگرایی اروپا و بهویژه آلمان بود.
اما کنفرانس امنیتی مونیخ در اتحاد نسبی روابط فراآتلانتیک تاثیر مثبتی به جای گذاشت و شعار «بازگشت آمریکا» بایدن، نوید روابط گرمتری را در محور برلین-واشنگتن داد. هر چند که آلمان زخمخورده از چهار سال دوران ترامپ، بیش از پیش نیاز به سیاستهای مستقلتر را درک کرده است و بر همین مبنا به چندجانبهگرایی اروپایی که علیرغم انتقادات به روسیه و چین، منکر نقش اساسی آنها نمیشود، بیش از پیش بها داده و سعی کرده و خواهد کرد از چندجانبهگرایی آمریکایی که متکی بر تعامل اروپا و آمریکا در تقابل با روسیه و چین است فاصله بگیرد تا بتواند برای اروپا و در قلب آن یعنی آلمان، نقشی مستقلتر، سازندهتر و البته متعادلکننده تعریف کند. امری که به نظر میرسد چندان خوشایند ایالات متحده با هر نگاه سیاسی و جناحی نیست. چرا که واهمه تضعیف اتحاد تاریخی فراآتلانتیک را دارند. همانطور که جورج فریدمن، سیاستشناس امریکایی از نزدیکی اقتصادی روسیه و آلمان میهراسد. به اعتقاد وی، فنآوری و سرمایه آلمان همراه با منابع زیرزمینی روسیه میتواند چالشهای واقعی برای ایالات متحده باشد.
با همه تفاسیر گفته شده و تمایز و تشابه منافعی که دو کشور دارند، به نظر میرسد هر دو کشور راهی بینابین را برای مقابله با بحرانهای بینالمللی در پیش گیرند. تاریخچه روابط آلمان و ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم به خوبی نمایانگر آن است که هر زمان محور برلین-واشنگتن تقویت شده است، ماحصل آن تقویت چندجانبهگرایی بوده است که منجر به اجماع در حل و فصل بحرانهای بینالمللی شده است و هر زمان که این محور تضعیف شده است، محورهای جایگزین از جمله محور لندن-واشنگتن تقویت شده است و چندجانبهگرایی کمرنگتر شده است. روندی که روابط تاچر-ریگان، بلر-بوش و جانسون-ترامپ از مصادیق آن است.
جهت ارجاع علمی:
حمیدرضا اکبرپور، «آلمان و ایالات متحده؛ محور جهان آزاد»، انتشار در سایت: 99/12/09
[1] https://www.businessinsider.com/largest-ethnic-groups-in-america-2013-8
نویسنده
حمید رضا اکبرپور
ژوهشگر مهمان در مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. نامبرده دانش آموخته مقطع دکتری رشته حقوق بینالملل از دانشگاه دانشگاه آزاد است. حوزه مطالعاتی وی شامل سازمانهای بینالمللی و حقوق بشر است این پژوهشگر عضو پیوسته گروه مسائل خلیج فارس و عضو وابسته گروه های ملاحظات استراتژیک آمریکا و کشمکش و همکاری در خاورمیانه می باشد.