ترکیه و اتحادیه اروپا؛ خیلی دور/ خیلی نزدیک
نویسنده: دکتر افشین زرگر استاد دانشگاه و ناظر علمی گروه مطالعات آسیای میانه و قفقاز
سوال اول: موضع اتحاديه اروپا در قبال تركيه با توجه به تنشهای اخير و بحث تحريم تركيه چگونه تحلیل میشود؟
ترکیه مدتهاست که برای اتحادیه اروپا بهعنوان یک مسئله مهم و جدی شناخته شده و همانگونه که جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا اعلام کرده روابط با ترکیه میتواند بزرگترین چالش پیشاروی اتحادیه اروپا در سال ۲۰۲۱ باقی بماند. اما ترکیه چگونه به مسئله جدی برای اتحادیه اروپا تبدیل شد؟ بدون تردید چنین امری بهطور ناگهانی و بدون مقدمه صورت نگرفته است. واقعیت این است که دو طرف در پی وقایع و تحولات مختلف در مسیر بیاعتمادی و دور شدن از یکدیگر حرکت کردهاند. اواسط دهه ۱۹۹۰ را میتوان اوج نزدیکی دو طرف نامید، اما چند سال از آغاز قرن ۲۱ نگذشته بود که بهتدریج بین دولت تازه بهقدرت رسیدن اردوغان و حزب سیاسی او یعنی "عدالت و توسعه" با اتحادیه اروپا بر سر موضوعات مختلف اختلافات آغاز و در دهه دوم قرن ۲۱ تشدید یافت. هر دو طرف از یکدیگر بهخاطر مسائل مختلف ناراحت و نگران بودهاند: ترکیه از اینکه مدتهاست پشت دروازه اتحادیه اروپا معطل مانده و اجازه ورود پیدا نمیکند سخت دلآزرده است، به عضویت آسان و بیدردسر برخی کشورها که اصلا در حد و اندازه ترکیه نیستند خصوصا قبرس اعتراض دارد، موضع اروپا نسب به تحولات سیاسی ترکیه خصوصا در هنگامه کودتای نافرجام را بهدور از پیوندهای سیاسی و امنیتی دو طرف خصوصا در چارچوب ناتو میبیند، مواضع اروپا در قبال مسائل قومی و حقوق بشر در ترکیه خصوصا کردها را هرگز تحمل نمیکند، و از همه مهمتر نادیده گرفتن منافع ترکیه در مدیترانه شرقی و نیز حمایت بیحد و حصر از یونان را هرنز دوستانه تلقی نمیکند. خلاصه اینکه ترکیه دلایل متعددی برای رنجش خاطر از اتحادیه اروپا دارد.
اما اتحادیه اروپا نیز که هرگز نتوانسته ترکیه را بهعنوان عضو عادی و همخویش بپذیرد، بهانههای مختلفی برای انتقاد و اعتراض به سیاستها و مواضع این کشور دارد. ترکیه خود را با استانداردهای اروپایی تطبیق نمیدهد، از مسئله پناهجویان بهعنوان ابزاری برای فشار و باجخواهی از اروپا استفاده میکند، سیاستها و اقدامات مداخلهجویانه در مناطق مختلف خصوصاً مدیترانه شرقی، قفقاز و شمال آفریقا دنبال میکند که با منافع و مواضع اروپا در تعارض است، اقداماتش در سوریه، لیبی، عراق، قرهباغ و منازعه ارمنستان و جمهوری آذربایجان کاملا برخلاف سیاستها و منافع اروپاست، و در کل از یک عضو عادی و کاملا مطیع و همسو با غرب به کشوری چالشگر و نگرانکننده برای اروپا و کل مجموعه غرب تبدیل شده است. همه اینها باعث میشود که روابط دو طرف در طی سالهای اخیر پر فراز و نشیب بوده و گاهی شاهد تنشهای جدی هم در بین دو طرف باشیم.
اما با اینحال من میخواهم از این اصطلاح برای تشریح روابط دو طرف استفاده کنم: "خیلی نزدیک/خیلی دور". آری ترکیه و اروپا هنوز هم به یکدیگر خیلی نزدیکاند و این واقعیتی است که ریشه در دههها روابط دو طرف(از زمان آتاتورک) و خصوصا عضویت ترکیه در ناتو در دهه ۱۹۵۰ دارد. ترکیه همیشه رو به اروپا و غرب نگریسته است و تلاش داشته تا خود را جزئی از اروپا نشان داده و هویتی غربی و اروپایی برای خود بسازد. گرچه ترکیه عضو اتحادیه اروپا نشده است اما زندگیاش را در بین کشورهای اروپایی ترجیح داده است و این انتخابی نیست که دو طرف به آسانی بتوانند نادیده بگیرند.
اما این چهره ژانوسوار روابط دو طرف از سوی دیگر هم قابل بررسی است. ترکیه و اروپا از یکدیگر دور هم هستند و گاهی خیلی دور. ترکیه در اروپا بازیگری عادی است، هم اروپا چنین میخواهد و هم توان ترکیه در مقایسه با قدرتهای اروپایی همین عادی بودن را بر او تحمیل میکند. اما بهواسطه چهره شرقیاش و خویشاوندی با خاورمیانه، او وقتی وارد بازی در این صحنه میشود اعتماد بهنفس افزایش یافته و خود را قدرتمندتر مییابد. ترکیه از خصلتهای شرقیاش هرگز خود را نمیتواند دور سازد، اما همین علاقه موجب دوری او از اروپا میشود. هر اندازه ترکیه شرقیتر عمل میکند از اروپا دور و دورتر میشود و بهنظر من در این سالهای اخیر چنین واقعیتی را در روابط دو طرف نباید نادیده گرفت.
خلاصه آنکه هر دوطرف از یکدیگر ناراحت و رنجیده خاطرند، اما نیازهای متقابل و دههها زیستن در کنار هم و دنبال کردن اهداف مشترک مانع از این میشود که از یکدیگر کاملا جدا شوند. اروپا ترکیه را گاهی تنبیه میکند، گاهی هم دست نوازش بر سرش میکشد. از یکسو نمیخواهد اجازه دهد که ترکیه بیش از این علیه نظم اروپایی بایستد و منافعاش را بهچالش بکشد، و از سوی دیگر میداند که تنبیه زیادی ترکیه را از اروپا و غرب رمانده و او را به رقبایی مانند چین و روسیه نزدیک خواهد ساخت و البته برایش هزینههای خطرناکی خواهد تراشید. سیل پناهندگان تنها یکی از این هزینههای خطرناک است.
سوال دوم: تركيه از پيگيری اين سياستهای توسعهطلبانه دنبال چيست؟
طبق نظریه نئورئالیسم تهاجمی، هرگاه شاهد رشد فاکتورهای قدرت ملی هر کشوری باشیم باید انتظار تعقیب سیاستهای جاهطلبانهتر و اقدامات گسترشطلبانه از سوی او هم باشیم. ترکیه بهراستی امروزه یک قدرت منطقهای است، قدرتی که بر خلاف گذشته میتواند جلوی اروپا بایستد و نه بگوید. این واقعیت را در رفتارهای این کشور در قبال قرهباغ و منازعه ارمنستان و جمهوری آذربایجان، تحرکات در قسمت ترکنشین قبرس، اکتشاف منابع انرژی در مدیترانه شرقی و مانور نظامی در این محدوده، اقدامات نظامی در سوریه و عراق و لیبی و...، اتخاذ موضع تند علیه کشورهایی مانند فرانسه، خریدهای نظامی از روسیه خصوصا سیستم اس۴۰۰ و نمونههای دیگر بهوضوح میتوان دید.
از نظر من ترکیه بهتناسب افزایش قدرت ملی و دستیابی به جایگاه قدرت منطقهای، دایره منافع منطقهای و فرامنطقهای خود را بسط داده و با اعتماد بهنفس بیشتری به ایفای نقش میپردازد. البته ترکیه بدون تردید بر سرنوشت سلف خود یعنی امپراتوری عثمانی واقف بوده و همانطور که از پیشینه خود حس برتریجویی میگیرد، بهخوبی هم میداند که هرگاه بین توانمندیهای مختلف یک کشور با جاهطلبیهای بینالملیاش فاصله بیافتد چه بسا همین امر پاشنه آشیل او و آغاز سقوط و نزولش خواهد بود.
سالها پیش از اصطلاح "ریوانشیسم" برای معرفی سیاست خارجی روسیه استفاده کردم، و حال مدتیست که سخت علاقهمندم که از این اصطلاح برای معرفی ترکیه و سیاست خارجیاش استفاده کنم. من سیاست خارجی ترکیه کنونی را ریوانشیستی میشناسم. چه نوعثمانیگرایی را بپذیریم، چه ترکیه را قدرت منطقهای جدید و مهمی معرفی کنیم، و یا آنرا بازیگر فعال برای نظمسازی جدید پیرامون خود بشناسیم، بهنظر میرسد تحت تاثیر سه عامل: ۱. نوستالژی(حس و علاقه وافر به گذشته با شکوه خود)؛ ۲. گسترشطلبی و افزایش حوزه نفوذ با رگههایی از میل به الحاقگرایی(ایردنتیسم)؛ و ۳. انتقامجویی(از گذشتهای که ترکیه را از امپراتوری بزرگ به کشوری عادی تبدیل کرد)، ترکیه سیاست خارجی تهاجمی، فعالگرایانه، چالشجویانه و یک کلام ریوانشیستی را در دستور کار خود قرار داده است.
این یک پیام بزرگ دارد: مواجهه، تعارض، تقابل و تنش در روابط ترکیه با رقبای منطقهای افزایش خواهد یافت. و این اصل اساسی و اولیه سیاست قدرت است. ترکیه را بایستی جدی گرفت و اروپا بهنظر به این آگاهی رسیده است.
سوال سوم: آیا اقدامات اروپا باعث بازدارندگی سياستهای آنكارا میشود؟
در مجموع میتوان گفت که اروپا نوعی رفتار "کجدار و مریز" را نسبت به ترکیه دنبال میکند. همانگونه که گفته شد نه بیاعتنا است و نه به سختی واکنش نشان میدهد. تنبیه نه نسبت به یک خصم که نسبت به یک دوست دیرین اعمال میشود. ترکیه تا جایی باید تنبیه شود که به تعامل با اروپا و غرب کماکان پایبند بماند نه اینکه موجب راندن او تا جایی شود که به آغوش رقبای جهانی غرب یعنی چین و روسیه بیافتد. بهنظر میرسد این سیاست کجدار و مریز تا روی کار آمدن دولت دموکرات جو بایدن در ایالات متحده آمریکا ادامه داشته باشد و پس از آن ترکیه مجبور به انعطاف بیشتر نسبت به اتحادیه اروپا خواهد شد.
هر چه هست ترکیه واقعا به چالش بزرگی نه تنها برای اروپا که برای بازیگران منطقهای در خاورمیانه و اوراسیای مرکزی تبدیل شده و باید با دقت بیشتری نسبت به رفتارهای او تمرکز داشت. ترکیه با اعتماد به نفس بیشتر، جاهطلبتر، چالشجوتر، فعالتر، ابهامآمیزتر، ریسکپذیرتر و خلاصه ریوانشیستی رفتار کرده و همین امر او را بازیگری پرنوسان و خطرناک جلوه میدهد.