گزارش تابناک از سخنرانی دکتر برزگر در کنفرانس سالیانه کلوپ والدای

چرا منطق ورود به همکاری های منطقه ای در نزد ایرانیان ضعیف شده است؟

نوع مطلب: گزارش

دیدگاه غالب در ایران این است که خروج ترامپ از توافق هسته‌ ای (برجام) برای به چالش کشیدن مواضع منطقه ‌ای و محدود کردن فعالیت‌های موشکی متعارف ایران بوده تا قوه تدافعی و بازدارندگی ایران تضعیف شود و از این طریق شرایط برای حمله به ایران یا حداقل فروپاشی از درون یا به اصطلاح "تغییر رژیم" فراهم شود.

 

کنفرانس سالیانه کلوپ والدای در مورد خاورمیانه با نام «خاورمیانه: صحنه جدید، مشکلات قدیمی؟» در نوزدهم و بیستم فوریه 2019 در مسکو برگزار شد.

 

در این کنفرانس سالیانه، معمولا اساتید، کارشناسان و صاحبنظران زیادی در قالب پنل های متعددی حضور پیدا می یابند و سخنرانی می کنند. در کنفرانس امسال نیز دکتر کیهان برزگر، استاد روابط بین الملل و رئیس مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه با حضور در پنل سوم این کنفرانس با نام «یک سیستم امنیت دسته جمعی در خاورمیانه: آیا یک نظم منطقه ای در جهان هرج و مرج گونه فعالی قابل دستیابی است؟»، سخنرانی کردند که حاوی نکات و مطالب زیر است.

 

چرا منطق ورود به همکاری های منطقه ای در نزد ایرانیان ضعیف شده است؟

 

نکته اول اینکه حرکت خاورمیانه به سوی تشکیل یک سیستم امنیت جمعی اجتناب ناپذیر است، ولی باید با در نظر گرفتن تحولات جاری ژئوپلتیک و نتیجه انتقال سیاسی در منطقه بوده و از این لحاظ دو پیش شرط دارد: نخست، هر سیستم امنیتی جمعی باید پایدار مختص به واقعیت ها و نیازهای جاری سیاسی ـ امنیتی و اقتصادی منطقه و به شکل قالب بندی شده و ویژه شکل گیرد. از این لحاظ، نمی توان یک کشور را به عنوان منبع تهدید برجسته کرد (مثل برگزاری کنفرانس ضد ایرانی ورشو) و همزمان انتظار همکاری آن کشور در شکل گیری یک نظم منطقه ای داشت.

 

ویژگی های تاریخی ـ اجتماعی کشورها به گونه ای است که هر کشوری برداشت "انفرادی" خود از چگونگی تأمین منافع ملی و دفع تهدیدات امنیتی را دارد؛ بنابراین، نمی توان مسائل و سیاست های کشورها را عمومیت داده و در یک قالب کلان تعریف کرد. مثلا نگاه جریان های سیاسی موجود به پویایی های نقش روسیه و آمریکا در منطقه متفاوت است. یا سیاست ایران در عراق، سوریه و افغانستان برگرفته از واقعیت های جغرافیایی و تاریخی جاری بوده و بطور طبیعی متفاوت از هم عمل می کند. این امر، در مورد سایر کشورها هم صادق است. پس ضروری است تا کشورها ابتدا به یک فهم مشترک از تعاریف و مفاهیم در حوزه هایی همچون تأمین امنیت، تهدید خارجی، توسعه اقتصادی و غیره، به ویژه در حوزه ارزش های مشترک مثل مبارزه با تروریسم برسند.

 

پیش شرط دوم این واقعیت است که راه دستیابی به یک سیستم امنیت جمعی در منطقه از "ثبات و امنیت ملی کشورها" می گذرد. از این لحاظ، تقویت" سیستم های ملی" در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی ضروری است تا هر کشوری سهم "انفرادی" خود را از امنیت منطقه ای ایفا کند و در نتیجه "تجمیع" سهم کشورها بر مبنای ژئوپلتیک اثربخش خود، یک سیستم امنیت دسته جمعی پایدار شکل بگیرد. برای دستیابی به این هدف، همچنین لازم است تا اجماع سیاسی در حوزه سیاست داخلی شکل گیرد تا جریان های سیاسی و افکار عمومی قانع شوند که تأمین منافع و امنیت ملی کشورها بستگی به همکاری های دسته جمعی منطقه ای دارد.

 

مثلا اکنون با خروج آمریکا از برجام (توافق هسته ای) و بی اعتمادی پدید آمده در سطح سیاست داخلی، منطق ورود به همکاری منطقه ای در نزد ایرانیان ضعیف شده است. چون فرض بر این است که چنین همکاری بیشتر می تواند به نفع آمریکا و غرب باشد که سعی در قالب بندی یک سیستم امنیت دسته جمعی منطقه ای به نفع جریان های سیاسی طرفدار خود و به ضرر منافع ژئوپلتیک ایران دارد.

 

نکته دوم آنکه به دلیل محدودیت استراتژیک کشورها در حل انفرادی بحران های جاری و چند لایه ای منطقه ای، ورود به یک سیستم امنیت دسته جمعی مختص به منطقه به هرحال اجتناب ناپذیر است. اما پایداری چنین سیستمی باید در روند حل بحران ها و مرحله ای صورت پذیرد، بطوریکه شکل گیری چنین سیستمی در انتهای یک تلاش جمعی صورت پذیرد. تجربه های جنگ های افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003 نشان می دهند پیروزی در میدان نبرد الزاما به معنای پایان یک بحران نیست و پیچیدگی های روند دولت سازی در شرایط بعد از منازعه و چگونگی تداوم دولت های فراگیر و هنر ائتلاف سازی جبهه جدیدی را در میدان سیاست باز می کند که نیازمند همکاری نزدیک کشورهای اصلی درگیر در بحران است.

 

به عبارت دیگر، بردن میدان نبرد الزاما به معنای بردن میدان سیاست نیست؛ هرچند دست برندگان را در قالب بندی راه حل سیاسی بحران به نفع خود بالا می برد، سرانجام باید یک راه حل سیاسی پایدار با توافق جمعی صورت پذیرد. اعلام خروج نیروهای آمریکایی از سوریه و عراق الزاما با هدف اعلامی هزینه بر بودن حضور این نیروها یا کاهش ارزش استراتژیک این میدان های سوریه یا افغانستان برای آمریکا نیست، بلکه بیشتر مربوط به محدودیت های استراتژیک این کشور در اثر بخشی ژئوپلتیک، کارآمدی و تاثیرگذاری موثر بر میدان های نبرد، در کنار دست بالا قرار گرفتن رقبای منطقه ای آن است. واقعیت این است که سایر بازیگران نیز همین محدویت استراتژیک را به اشکال مختلف در حل انفرادی بحران ها به نفع خود و به ویژه در حوزه دستیابی به راه حل سیاسی مورد نظر خود با توجه به محدودیت های اقتصادی موجود برای بازسازی اقتصادی کشورهای بحران خیز دارند.

 

با این وضعیت و از یک نگاه واقع گرایانه، شکل گیری یک سیستم امنیت جمعی تنها می تواند در انتهای روند یک بحران و بعد از مراحل زیر صورت پذیرد: توقف جنگ در میدان، تسریع راه حل سیاسی، برگزاری انتخابات و تأسیس قانون اساسی، تشکیل دولت فراگیر، تقویت سیستم دولت، خروج نیروهای خارجی و نهایتا ورود به چندجانبه گرایی منطقه ای برای شکل دهی یک سیستم امنیت جمعی پایدار که مختص به منطقه باشد. در این روش، شکل گیری سیستم جمعی با طی مراحل طبیعی و واقعیت های موجود در انتهای یک روند صلح سازی شکل می گیرد، نه در ابتدای آن که به نظر غیرواقع بینانه می رسد و بیشتر کشورها را وارد بازی های ایدئولوژیک و مقصر جلوه دادن دیگری می کند.

 

تجربه ناموفق مذاکرات صلح ژنو در مورد حل بحران سوریه یک نمونه آشکار در این زمینه است. در مقابل، موفقیت نسبی "روند آستانه" با مشارکت ایران، روسیه و ترکیه، بستگی به موافقت حداقلی بازیگران موجود بر تهدیدات کلی بحران سوریه بر منافع و امنیت ملی این کشورها داشته و از این لحاظ موفق شده تا چند مرحله از روند صلح سازی در این کشور را به خوبی پیش ببرد.

 

نکته سوم مربوط به نگاه ایران به شکل گیری یک سیستم امنیت دسته جمعی منطقه ای است. به طور طبیعی کشورهای قوی تر منطقه تمایل به تقویت همکاری منطقه ای با تکیه بر ویژگی های محلی دارند؛ هرچند، ایران همیشه از شکل گیری یک سیستم امنیت دسته جمعی منطقه ای حمایت کرده است، واقعیت این است که ائتلاف ضد ایرانی موجود که آن را "محور تهدید" می نامم، یعنی همان ائتلاف ترامپ-نتانیاهو-بن سلمان، نگاه ایران به همکاری منطقه ای را پیچیده تر کرده و در نتیجه گرایش این کشور به سمت تقویت ابزارهای بازدارندگی تهدید در منطقه افزایش یافته است.

 

دیدگاه غالب در ایران این است که خروج ترامپ از توافق هسته ای (برجام) برای به چالش کشیدن مواضع منطقه ای و محدود کردن فعالیت های موشکی متعارف ایران بوده تا قوه تدافعی و بازدارندگی ایران تضعیف و از این طریق شرایط برای حمله به ایران یا حداقل فروپاشی از درون یا به اصطلاح "تغییر رژیم" فراهم شود. اما واقعیت این است که این سیاست ترامپ مشروعیت فعالیت های موشکی ایران را در سیاست داخلی و در نزد افکار عمومی ایران افزایش داده و حتی منجر به تسریع و تقویت این فعالیت ها شده و از این لحاظ نقطه عطفی در شکل گیری مفهوم "منطقه گسترده تر امنیتی" در دیپلماسی دفاعی ایران شده است. حمایت از مواضع منطقه ای ایران در سفر اخیر وزیر خارجه ایران دکتر ظریف به لبنان و همچنین مواضع ایشان در مورد اهمیت حفظ قدرت بازدارندگی و موشکی برای حفظ امنیت ملی کشور در کنفرانس اخیر امنیتی مونیخ، نشان از این تحول جدید است.


نویسنده

کیهان برزگر

کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بین‌الملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی می‌باشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هسته‌ای ایران است.