حملۀ تروریستی چابهار و ظهور پدیدۀ دیسراپشن
پیش از این بر این نظر بودم که دستورالعمل خاص شی جینپینگ رئیس جمهور چین در پرتو پیشروی به غرب، برای سالهای آتی، ابعاد منفی متعددی را متوجه منافع اقتصادی و امنیتی کشور خواهد نمود؛ اما حادثه تروریستیِ چابهار نشان داد که این مهم را باید از هماکنون جدی و زایمانی زودرس در نظر گرفت. بلافاصله پس از حمله تروریستی 15 آذر در چابهار، جواد ظریف در واکنش به این اتفاق، در شبکه اجتماعی توئیتر با پیامی تند و هشدارآمیز، تلویحاً آمریکا، کشورهای عرب منطقه و مشخصاً امارات متحده عربی را مسئول این جنایت قلمداد نمود و اظهار داشت: «...در سال ۲۰۱۰ سرویسهای امنیتی ما افراطگرایانی را که از امارات میآمدند، ردیابی و بازداشت کردند و ...». اما واقعیت مارجرا چیست و چطور میتوان این حادثه را تحلیل کرد. آیا نقش آمریکا، عربستان سعودی و امارات در این جنایت پررنگ است یا این حادثه را میتوان در پیوند با تحولات و رقابتهای استراتژیک میان هند و پاکستان و چین و آمریکا هم به بحث گذاشت؟
ایدۀ «بازگرداندنِ عظمت به چين» را میتوان غایت برنامهها و آرزوی شی جینپینگ رئیس جمهور مقتدر چین در نظر گرفت كه از سال گذشته به مرامنامه حزب کمونیست این کشور نیز اضافه شده است. چین در دوره شی، یک دستور کار جهانی برای خود تعریف کرده است که میتوان آن را تحت عنوانِ «پیشروی به غرب در قالب طرحها و برنامههای توسعه» نام نهاد. این تحول که همزمان بیمها و امیدهایی را در سراسر جهان (حتی میان ایران) برانگیخته است، از یک طرف، پاسخی است به استراتژی «پرش به آسیا»ی (Pivot to Asia) آمریکا، که از سال 2012 توسط دولت اوباما برای کنترل و محاصرۀ چین عملیاتی شد؛ و از طرف دیگر در چارچوب نیازمندیها و الزامات توسعه و رشد پایدار اقتصاد چین برای دسترسی مطمئن به بازارهای مصرف و همچنین تضمین امنیت انرژی از مسیرهای زمینی و دریایی است.
نظر به آنکه چین مهمترین تهدید اقتصادی و امنیتی آمریکا به حساب میآید؛ واشنگتن براي فشار به پکن، در گام نخست، استراتژی افزایشِ هزینۀ واردات و صادرات به چين را در پیش گرفته است که آن را به دو روش عملیاتی میکند: نخست فشار به نظام پولي چين؛ و دوم، بالا بردنِ ريسك حملونقل كالا به این کشور. مورد دوم که ابعاد و جنبه بینالمللی دارد؛ برای ایران حائز اهمیت مضاعفی است. آسيبپذيريِ چين در برابر مساله حملونقل دریایی و زمینی که از طرف آمریکا متوجه این کشور شده است، يكي از انگيزههايي است كه چينيها را بر آن داشته تا طرحهای بلندپروازانۀ مختلفی را مطرح و در دستور کار قرار دهند.
این طرحها و برنامهها عبارتند از: 1) ابتکار جاده ابریشم نوین، 2) استراتژی زنجیره مروارید، 3) ذخیره استراتژیک منابع فسیلی؛ 4) فعالسازیِ مجمع همکاری چین و اعراب و نهایتاً 5) انجمن همکاری چین - آفریقا (فوکاک). برخی ارزیابیها نشان میدهد که ترکیب این برنامهها و طرحها، با وجود خصومت ایران با آمریکا، رقابت چین با آمریکا و عدم تناسب و توازن در روابط تهران و پکن به سود کشور نیست. این یعنی با علم به اینکه بخش عظیمی از منافع پایدار ما در گرو حفظ روابط خوب و پایدار با چین است؛ و برخی اهداف اقتصادی و سیاسی چین، افقهای جدیدی را برای ایران در رابطه با همکاری تجاری و راهبردی با این کشور در چارچوب طرحهای توسعه تجارت و انرژی باز میکند؛ اما در مقابل، همکاری فزاینده چین با اعراب خلیج فارس و پاکستان و برخی راهبردها و دستور کار منطقهای آن در اقیانوس هند و آسیای مرکزی، پیامدهای متعدد احتمالی برای ایران به همراه دارد که الزاماً هم خوشایند نخواهند بود.
در این میان، سالهاست که گفتمان غالب در کشور بر این محور استوار است که هر جاده، خطآهن و خط لولهای در اوراسیا، برای آنکه در مهمترین منطقه دنیا یعنی خاورمیانه شانس تبدیل شدن به واقعیت را داشته باشد ناگزیر است از ایران عبور کند. در نگاهی خوشبینانه، این یعنی موفقیت برخی از طرحهای چین در گرو مشارکت با ایران است. اما با در نظر گرفتنِ انتقال رقابتها و مناقشات از غرب به شرق، و همچنین فشار و هزینهای که این رقابتهای کلان در آیندۀ نزدیک برای کشور ایجاد خواهد کرد؛ مفهوم دیسراپشن(disruption)، تردیدهایی را متوجه این انگارۀ جاافتاده میکند.
دیسراپشن یا اختلال، به عنوانِ موضوعی جدید، در تعریف کلی آن عبارت است از هر اقدامی که ارزش و اهمیت یک کشور، توسط دیگر کشورها به واسطۀ اثرگذاری بر جابجایی مسیرهای ترانزیت، و یا این ارزش به دلیل موفقیت در انتقال از زیرساختهای سنتی به زیرساخت فنآورانه تحتالشعاع قرار گیرد. اساساً بخشی از ابعاد پدیدۀ دیسراپشن نیز با پیشرفت فنآوری و موضوع سرمایهگذاریهای رقیب مفهومبندی و همراه میشود. به همین منظور، امروزه فنآوری در تغییر سیاست و رویکرد کشورها در قبال یکدیگر بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته و حساسیت نسبت به آن هم افزایش یافته است.
میدانیم که دهههاست محققان روابط بینالملل به نقش و اثرگذاریِ نوآوریهای مبتنی بر تکنولوژی در انتقال قدرت و سیاست بینالملل پی بردهاند. به عنوان نمونه، در اوایل دهه 1970، رابرت گیلپین گفته بود که پیشرفتهای عمده در تکنولوژی به ملتهای نوظهور اجازه میدهد تا در جهت برتری و موفقیت سیاسی گام بردارند؛ به نحوی که زیربنایی برای قدرت نظامی و حیات اقتصادی آنها فراهم کند. این موضوع به طریق اولی در خصوص برآمدنِ چین در قرن حاضر صدق میکند. به عنوان نمونه، پروژۀ زنجیرۀ مروارید که نخبگان و مقامات چینی پیگیری میکنند، عبارت است از «برپایی مجموعهای از بنادر در امتداد کرانۀ شمالی اقیانوس هند نزد کشورهای دوست». این پروژه در کنار ابتکار یک جاده یک راه، بیش از هر چیز در ارتباط با پاکستان و طرح 57 میلیارد دلاری CPEC و بندر گوادر در نزدیکی ایران تعریف شده است. این طرحها شامل ساخت خطوط لوله و پالایشگاه نفت، بهعلاوه ایجاد شبکهای از جادهها و مسیرهای متعدد راههای آهن و کابلهای فیبر نوری مخابراتی خواهد بود. اگرچه ایران با دو کشور چین و پاکستان رابطهای دوستانه دارد، اما تا همینجا نیز، سرمایهگذاری هند در بندر چابهار، نزد چینیها و پاکستانیها به دیدۀ تردید و سوءظن نگریسته میشود، و عکس این قضیه هم نزد هند صادق است.
موضوع از این نظر برای ایران دیسراپشن قلمداد میشود که میزان سرمایهگذاری چین در گوآدر پاکستان با سرمایهگذاری 500 میلیون دلاری هند در چابهار قابل مقایسه نیست. این بدان معناست که بندر گوآدر 300 تا 400 میلیون تن ظرفیت بارگیری سالانه خواهد داشت و در مقابل، ظرفیت برنامهریزی شدۀ حمل بار و محمولههای کانتینری برای چابهار که اکنون کمتر از سه میلیون تن است، در پایان فاز چهارم، تنها به 82 میلیون تن خواهد رسید. این فاکتور به سهم خود در درازمدت بر ژئوپلیتیک منطقه به ضرر ایران اثرگذار خواهد بود. برای درک این موضوع، باید توجه کنیم که در حال حاضر در جنوب خلیج فارس نزدیک به 160 میلیون تیو (TEU) ظرفیت ترمینال و اپراتور کانتینریِ توسعهیافته و فعال وجود دارد که چین به سهم خود در توسعۀ بنادر کشورهای عرب نقش مهمی ایفا کرده است؛ اما در نبود شرایط سرمایهگذاری در کشور، سهم ما با ارفاق، تنها 6 میلیون تیو است.
از طرفی میدانیم که بندر مهم چابهار در مقامِ تنها بندر اقیانوسیِ ایران، از آن جهت اهمیت دارد که تاکنون از تنشهای خاورمیانه و غرب آسیا در امان مانده است. با اوجگیری تنشهای ایران و آمریکا و تهدیدهای طرف ایرانی در خصوص بستن تنگه هرمز، امارات متحده عربی از سال 1387 گامهای جدی و نخست را برای این معضل امنیتی برداشت و نهایتاً شهریور 1395 بود که موفق شد بندر فجیره را در سواحل دریای عمان افتتاح کند. ظرف دو سال اخیر که این اسکله نفتی فعالیت خود را آغاز کرده، امارات متحده عربی موفق شده با دور زدن تنگه هرمز، نیاز خود به این تنگه را در زمینه بارگیری و صادرات نفت تا 90 درصد کاهش دهد و مستقیماً به دریای عمان و به اقیانوس هند متصل شود. حالا خوشبینانه و به فرض اینکه در آینده همه فازهای بندر چابهار به بهرهبرداری برسد؛ میتوان دیدگاه وزیر خارجه کشور در ارتباط با نقش و انگیزۀ راهبردیِ امارات متحده عربی را - بدون در نظر گرفتن ملاحظات سیاسی و اختلافات آن با کشور - از دو جهت مورد توجه قرار داد: نخست موضوع بانکرینگ یا «سوخترسانی به شناورهاست» که در حال حاضر بیش از 80 درصد شناورهای منطقه از بندر فجیره تغذیه میشوند که درآمد میلیاردی قابل توجهی برای امارات دارد و چابهار در این خصوص میتواند در آینده سهم عمدهای از این قابلیت را از آنِ خود کند. دوم به بندر جبلعلی مربوط است. توسعه چابهار میتواند ایران را از بندر جبلعلی به عنوان واسط همیشگی برای حملونقل کالا به کشور بینیاز کند. از این زاویه بر کسی پوشیده نیست که بیشترین ضرر را امارات از برداشتنِ تحریم چابهار میبرد. حال نظر به آنکه چابهار تا رسيدن به نقطهاي كه رقيبي براي بنادر اماراتي شود، فاصله زيادي دارد، ناامنیِ چابهار، به تنهایی در اين مقطع از سوي اعراب با اين هدف و پیشزمینۀ فکری با واقعیتهای موجود سازگار نیست و باید سهمی هم برای ایالات متحده آمریکا در نظر گرفت. یعنی با وجودی که چابهار میتواند تا حدودی طرح سیپگ چین را خنثی کند؛ اما ناامن کردن چابهار با سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ همسو است؛ بدون اینکه مستقیماٌ باعث دلخوری متحدان خود - هند و افغانستان - شود.
برای درک پیچیدگیِ این موضوع، این فاکتور را هم باید به بحث اضافه کنیم که آمریکاییها با اجرای پروژه تاپی، دست چین را از منابع انرژی آسیای مرکزی کوتاه کرده و همزمان قادر به تضعیف نفوذ روسیه در این منطقه میشوند؛ و چون ایران سهمی در پروژه تاپی ندارد؛ چین بیش از ایران، مایل به جذب افغانستان در پروژه سیپک خواهد بود. شاهد مثال آنکه در اسفند ماه سال گذشته، جواد ظریف - وزیر امور خارجه کشورمان، در تلاش برای افزایش تجارت دو جانبه از ۱ تا ۵ میلیارد دلار به اسلامآباد سفر کرد و در انستیتوی مطالعات استراتژیک اسلامآباد یک پیشنهاد غافلگیرانه به پاکستان (و بهطور غیر مستقیم، چین) برای پیوستن به پروژه ایران و هند در چابهار ارائه داد؛ با این عبارت که «ما پیشنهاد کردهایم که در کریدور اقتصادی چین و پاکستان مشارکت کنیم. ما همچنین پیشنهاد کردهایم که پاکستان و چین در چابهار مشارکت کنند». اگرچه ایران مشتاق نشان دادن حسننیت خود به طرف پاکستانی بود که پروژه چابهار بر محور کاهش و تضییع منافع همسایگان نمیچرخد؛ اما جالب توجه آنکه این پیشنهاد علیرغم رقابت اسلامآباد با دهلی و با وجود شکست «خط لوله صلح» که قصد صادرات گاز طبیعی ایران به هند از طریق پاکستان را داشت، مطرح شد. به همین جهت پیشنهاد تهران برای ورود به پروژه کریدور اقتصادی چین - پاکستان تاکنون بیپاسخ مانده است؛ اما در دسامبر 2017 پکن از افغانستان دعوت نمود که به پروژه سیپک بپیوندد؛ موضوعی که ما را به یاد سرنوشت عضویتِ رسمیِ ایران برای پیوستن به شانگهای میاندازد. این موضوع نشان میدهد هنوز در تهران و نزد مسئولان، تصویر بزرگ و جامعالاطرافی در مورد تحولات مربوط به رقابت کلان چین، آمریکا، هند و پاکستان در قلمرو اقیانوس هند و آسیای مرکزی و جنوبی شکل نگرفته است.
بنابر آنچه گذشت، به نظر میرسد فارغ از خصومتهای موجود، همۀ کشورهای حاشیه خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند، به واسطۀ رقابتهای چند ضلعیِ شکل گرفته در پرتو طرحها و برنامههای مختلف توسعه و سرمایهگذاری که آمریکا و چین محوریت آنها را بر عهده دارند، موضوع را از زاویه دیسراپشن در روندهای ژئوپلیتیک و عقب نماندن از فرصتهای استراتژیک میبینند. از این منظر، میتوان گفت رقابت هند و پاكستان به واسطۀ پروژهها و اهداف مورد نظر آنها در کنار تقابل آمریکا و چین وارد مرحله خطرناكي شده است که ظاهراً دامنه آن از پاكستان و افغانستان براي نخستين بار به ايران هم كشيده شده است. بدین مفهوم که ظرف دو سال اخير، شاهد حملات متعددي در پاکستان بودهایم که بخشی از آنها متوجه پروژه سیپک می شد، و درتازهترین مورد نیز، دوم آذر ماه سال جاری، كنسولگري چين در كراچي پاکستان هدف حملات تروریستی قرار گرفت كه بر اساس ادعاهاي اسلامآباد، اين دست حملات، همگی از هند هدايت شدهاند. اما حمله اخیر كراچي بهطور جدی نگرانیِ چین را در پی داشت و ازهمینرو نیز شواهد حاکی از آن است که پکن به اسلامآباد در مورد تأمین امنیت این پروژه و عواقب آن در خاک پاکستان تذكر و هشدار داده است.
از این منظر، حمله تروریستیِ چابهار را ميتوان، هشدار پاكستانیها به هند دانست؛ با این پیام و مضمون كه آنها نیز ميتوانند پروژه راهبردیِ چابهار را مختل و هزینۀ امنیتیِ حضور هندیها را بالا ببرند. موضوعی که میتوان رضایت اعراب و آمریکا را هم در آن دید. بر این اساس، با توجه به گره خوردن منافع بازیگران منطقهای و فرامنطقهای به پروژه بندر چابهار و گوادر و همچنین رقابت چین و آمریکا؛ نیاز است سیاستگذاریهای کشور به تصویر بزرگ و پذیرش سطوح تحلیل کلان متعهد شود. حال نظر به آنکه سرمایهگذاری خارجی نسبت مستقیمی با میزان امنیت دارد؛ ناامنی داخلی در ایران و پررنگتر شدن مشکلات اقتصادی سبب میشود این بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، بتوانند به اهداف خود در خصوص حذف تهران از معادلات و روندهای مثبت سواحل مکران، اقیانوس هند و آسیای مرکزی دست یابند. بنابراین ظرف سالهای آتی تا زمانیکه خصومتها و رقابتهای چندگانه در قالب صفبندیهای موجود حاکم و پایدار است، شرق کشور میتواند هرچه بیشتر انتظار تحولاتِ ناگوارِ ناشی از ترکیب و جابجایی روزافزون لوکالیزیشن و ترانسپورتیشن را داشته باشد.
نویسنده
مسعود رضائی
مسعود رضائی، پژوهشگر ارشد مهمان مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروه بررسی ملاحظات استراتژیک چین در خاورمیانه می باشد. وی دانشآموخته مقطع دکتری در رشته روابط بینالملل از دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات تهران (اصفهان) میباشد. حوزه مطالعاتی نامبرده چین و خاورمیانه، بازدارندگی و راهبرد دفاعی ایران است.