گفتگوی روزنامه اعتماد با دكتر كیهان برزگر
خاورمیانه در تب بیتدبیری برخی بازیگران منطقهای میسوزد؛ آتشی كه دیگر تنها هیزم آن ساكنان بومی نیستند و حرارت شعلههای آن در بریتانیا، فرانسه، آلمان و حتی فیلیپین هم احساس میشود. درست در روزهایی كه منطقه به خرد جمعی اهالی آن نیازمند است و دست بازیگران فرامنطقهای تنها و تنها برای تشدید بحران به سمت ساكنان خاورمیانه دراز میشود، رییسجمهور امریكا ریاض و تلآویو را به عنوان نخستین مقصدهای سفرفرامرزی خود انتخاب میكند. ترامپ در خاورمیانه، انعقاد قراردادهای تسلیحاتی چندصدمیلیون دلاری، استمرار بمباران یمن در حالی كه بیماریهای واگیردار و قحطی در این فقیرترین كشور عربی بیداد میكند، تعمیق بحران امنیتی در عراق، تطویل بحران سیاسی در سوریه، گستردهتر شدن دامنه فعالیتهای تروریستی داعش، تلاش برای شكل دادن به ائتلافی میان عربستان و اسراییل و سرانجام هم تشدید فشارهای سیاسی بر ایران از منطقه ملغمهای ساخته است كه یافتن راهكاری برای حل بحران را هر روز سختتر از دیروز میكند. افزون بر این اتفاقها در ٢٤ ساعت گذشته خبر قطع رابطه دیپلماتیك میان قطر با عربستان سعودی، مصر، بحرین، امارات و لیبی هم بر نقطههای كور موجود بر صفحه شطرنج منطقه افزوده است. درباره مجموع این تحولات و ارتباطهایی كه میتواند میان آنها باشد با دكتر كیهان برزگر استاد روابط بینالملل واحد علوم و تحقیقات، گفتوگویی داشتیم به شرح زیر.
عربستان سعودی از كشوری كه ترامپ میگفت مدارك مستدلی برای دخالت دولت آن در حادثه ١١ سپتامبر دارد به نزدیكترین كشور به دولت امریكا بدل شد. چه مسائلی او را به سمت تعمیق رابطه با ریاض تا این حد و اندازه برد؟
ترامپ سابقه اجرایی در بروكراسی و ساختار سیاست خارجی امریكا را ندارد. نگاه انتقادی او به عربستان بیشتر مصرف انتخاباتی داشت كه با استفاده از حساسیت موجود افكار عمومی امریكا به موضوع ناامنی و تروریسم كه به جا مانده از وقایع ١١ سپتامبر ٢٠٠١ است، مبارزه با تروریسم تكفیری را اولویت سیاست خارجی امریكا اعلام كرد. در زمان رقابتهای انتخاباتی ترامپ به این نتیجه رسیده بود كه موثرترین روش برای جلب آرای عمومی این است كه وی مبارزه با تروریسم تكفیری را كه ریشه در ایدئولوژی وهابی سعودی دارد مستقیما به امنیت شهروندان امریكا ارتباط دهد. او از این طریق به خوبی توانست آرای قشر سنتی امریكا را به خود جلب كند. اما بعد از انتخابات، بوروكراسی سیاست خارجی وارد صحنه شد و روابط امریكا با عربستان را به همان وضعیت سابق یعنی روابط خاص متقابل برگرداند كه مبتنی بر منافع بلندمدت اقتصادی، مبادله تسلیحاتی، چتر امنیتی، انرژی و غیره است.
به نظرم اكنون سه دلیل عمده برای این تغییر رویكرد از سوی ترامپ وجود دارد؛ نخست، دادن چتر امنیتی امریكا به جای دریافت دلار و پول است. ترامپ در دوره رقابتهای انتخاباتی به رایدهندگان قول داد كه برای امریكاییها پول و ثروت و شغل میآورد و اكنون به روش خود سعی در وفاداری به شعارهای انتخاباتی خود دارد. سادهترین راه برای دستیابی به پول و سپس شغل همین عربستان سعودی است كه خود داوطلبانه مشتاق بازگرداندن امریكا به صحنه معادلات منطقهای از طریق تطمیع ترامپ است.
دوم، بازگرداندن سعودیها به منظومه نفوذ امریكا است. میدانیم كه لرزههایی در روابط دو كشور در زمان اوباما، به خصوص با انعقاد قرارداد هستهای با ایران، ایجاد شد. اوباما خواهان كمرنگ كردن نقش امریكا در منطقه از طریق تقویت همكاریهای منطقهای به خصوص آوردن ایران به صحنه بود. همین امر سعودیها را نگران كرد و اینكه احساس كنند باید مستقل از امریكا عمل كنند. آنها به سمت متنوعسازی روابط بینالمللی خود به خصوص چین خیز برداشتند. همین مساله بروكراسی امریكا را نگران كرد كه فشار بیش از اندازه بر عربستان یا تقویت حس ناامیدی سعودیها از امریكا سبب تعمیق احساس بیاعتمادی ریاض به واشنگتن میشود و این در بلندمدت به نفع منافع امریكا در منطقه نیست. امضای قراردادهای نظامی و تسلیحاتی به نوعی احیای اعتماد سنتی بین دو طرف است. البته سعودیها هم به خصوص از طریق وزیرامورخارجه الجبیر كه سالها سفیر در واشنگتن بوده به خوبی میدانند كه امریكا منافعمحور است. بنابر این آگاهانه از فرصت ترامپ برای بازگرداندن امریكا به صحنه استفاده میكنند. دیدیم كه در سفر اخیر ترامپ به ریاض، برای او سنگ تمام گذاشتند و عمدا این مساله را در رسانههایشان نیز برجسته كردند. بسیاریها در درون امریكا این بحث را مطرح میكنند كه سعودیها امریكا را به بازی گرفتهاند. مثلا فرید زكریا در مقاله اخیر خود تاكید كرده كه ترامپ از عربستان بازی خورده است. یعنی به جای آنكه به منافع امریكا بیندیشد به منافع عربستان چسبیده است كه اشارهای به این خطابه ترامپ است كه عربستان نقش رهبری در مبارزه با تروریسم دارد. درحالی كه به اعتقاد زكریا عربستان خودش پدرخوانده تروریسم تكفیری در منطقه است. به هر حال به نظرم تحلیل درست این است كه هر دو كشور آگاهانه وارد این بازی شدهاند.
سوم، روحیه تجارت مسلك بودن ترامپ و اجرای آن در سیاست خارجی امریكا است. یعنی رییسجمهور امریكا روحیه بساز و بفروشی خود را در سیاست خارجی عملیاتی میكند. او میخواهد برد در هر معامله را به حداكثر ممكن برساند. اجرای این روش خود نوعی بازی برد- باخت را وارد معادلات منطقهای میكند. ترامپ باید به صراحت به ائتلاف با عربستان اذعان میكرد كه ارزش مبادلهای خود را گرانتر جلوه دهد. بالا هم گفتم او مسائل سیاست خارجی امریكا را با نگاه تاثیرگذاری بر سیاست داخلی و تحقق وعدههای انتخاباتی از جمله ایجاد شغل میبیند. تنها جایی كه در آن پول وجود دارد عربستان سعودی و كشورهای عربی حوزه خلیج فارس است.
شما به دلایل داخلی و دغدغههای موجود در روابط دوجانبه در شكلگیری رابطه واشنگتن – ریاض اشاره كردید اما مبارزه یا به قول خود امریكاییها مهار ایران تا چه اندازه در سیاستهای سعودی ترامپ تاثیرگذار بوده است؟
ببینید موضوع مهار قدرت ایران در منطقه متاسفانه ریشه در بروكراسی سنتی امریكا دارد و همواره به عنوان یك ابزار در سیاست داخلی امریكا استفاده شده به نحوی كه كاخ سفید تحت تاثیر آن هنوز نتوانسته به شكل بنیادی نگاه به ایران را تغییر دهد. اكنون با آمدن ترامپ و تمام منافع او كه در بالا اشاره كردم موضوع حتی پیچیدهتر و با ابعاد جدیدتری مطرح میشود. الان دو برداشت وجود دارد: نخست، اینكه این بخشی از یك بازی هدفمند و گستردهتر است كه امریكاییها با سعودیها در یك چشمانداز وسیعتر برای مهار نقش منطقهای ایران آغاز كردهاند. انتشار جزییات روابط امنیتی، انعقاد قراردادهای تسلیحاتی چندصدمیلیاردی ما را به این سمت میبرد كه بازی را باید به گونهای پیچیدهتر و عمیقتر ببینیم. اما برداشت دوم این است كه این چیز جدیدی نیست و تمامی این مسائل در حقیقت موجی است كه شخصیت ترامپ ایجاد كرده و در واقع یك بازی كوتاهمدت از سوی ترامپ است كه به سعودیها اینگونه القا كرده كه حضور ترامپ میتواند یك فرصت باشد و آنها باید بجنبند و نهایت استفاده را برای تحقق آرزوی دیرینه خود یعنی مهار قدرت ایران ببرند. به هر حال موضوع مهار ایران تم اصلی ائتلاف جدید واشنگتن-ریاض است. به نظرم شكل دوم قضیه به واقعیت نزدیكتر است. به هر حال نباید غافل شویم كه نگاه به سعودیها در ساختار قدرت و سیاست امریكا در حال تغییر است و امریكاییها آنها را همچون گذشته از یك زاویه مثبت برای منافع امریكا نمیدانند و البته سعی دارند كه آن را به شیوه خود مدیریت كنند.
یعنی واشنگتن برای تامین این اهداف منطقهای عربستان با ریاض همراهی میكند؟
نمیتوان مطمئن بود كه ترامپ با تمامی اهداف جاهطلبانه سعودیها در منطقه هماهنگ باشد. ترامپ انگیزههای كوتاهمدت و مقطعی دارد. او مسائل را از زاویه فهم شخصی و سرعت در دستیابی به هدف در نظر میگیرد. چون میخواهد متفاوت باشد، به استراتژی یا اصول خاصی پایبند نیست. امروز یك مطلبی را میگوید اما ممكن است فردا كار دیگری انجام دهد. امروز با عربستان خوب است، فردا با روسیه و چین. او میخواهد بگوید با همه در چارچوب به حداكثر رساندن منافع امریكا كار میكند. یكی از میراثهای اوباما این بود كه مسائل منطقهای را در یك قالب پویا از زاویه هویتی و تاریخی خاص خود میدید. به همین دلیل خواهان تقویت سیاستهای چندجانبهگرا بود كه همه بازیگران در آن مشاركت داشته باشند. اما ترامپ به این نوع نگاه روند-محور و وقت گیر اصلا اعتقادی ندارد. او بیشتر رویكردهای دو جانبه گرا را میپسندد. او با عربستان یك قرارداد میبندد. میخواهد با روسیه وارد معامله شود. بعد مساله چین و كره شمالی را حل كند. بعید نیست فردا بگوید میخواهد با ایران هم در موضوعات خاص وارد معامله شود.
بروكراسی كه شما از آن یاد كردید مانعی برای برخی از این روابط دوجانبه مستقل نمیشود؟
چرا میشود و اكنون هم آثار آن را مشاهده میكنیم، اما این بستگی دارد كه در چه موردی باشد. مثلا در مورد روابط امریكا با روسیه مانع میشود چون برخلاف بروكراسی سنتی است. اما همین بروكراسی تقویت روابط با سعودی را به نفع منافع امریكا میبیند و دیدیم كه سیاست انتقادی ترامپ نسبت به سعودی را تبدیل به یك سیاست نزدیكی كرد. ترامپ سعی در تعریف شیوه جدید در اجرای سیاست خارجی با تمركز بر اولویتهای ساكنان جدید كاخ سفید دارد. اما اگر این كاملا برخلاف روندهای جاافتاده باشد، مطمئنا بروكراسی مقاومت و مانع ایجاد میكند كه یكباره ترامپ و تیمش به بیراهههای عجیب و غریب نروند و امریكا را وارد بازیهای غیرقابل پیشبینی نكنند. در مجموع به نظرم سعودیها در نهایت موفق نخواهند شد كه امریكا را در یك قالب گستردهتر بر ضد ایران بسیج كنند. تداوم سیاست تعاملگرای ایران میتواند این استراتژی عربستان را خنثی كند.
شما اشاره كردید كه ترامپ به دنبال مدیریت و پیشبرد روابط دوجانبه امریكا با كشورها و به شكل مستقل از هم است. با اینهمه رابطه همزمان با عربستان و روسیه با رابطه همزمان با عربستان و ایران متفاوت است. درحال حاضر عربستان همه را به دو جبهه یا با ما یا مقابل ما تقسیم كرده است. اگر به قول شما این بازی ترامپ و عربستان در كوتاهمدت باشد این نزدیكی و چسبندگی كه واشنگتن با سعودی پیدا كرده، عملا احتمال هر نوع ارتباطگیری بین تهران و واشنگتن را به زیر صفر نرسانده است؟
این دقیقا همان چیزی است كه سعودیها میخواهند، یعنی به صفر رساندن تعاملات حداقلی موجود بین ایران و امریكا. سعودیها احساس كردند كه برجام یك نقطه عطف در خروج ایران و امریكا از تضاد استراتژیك معمول و نزدیكی به یكدیگر است. آنها به دنبال این هستند كه امریكا را وارد یك دوره تنازع جدید با ایران كنند. البته این الزاما بدان معنی نیست كه آنها خواهان جنگ امریكا با ایران در منطقه هستند، اما واقعا اعتقاد دارند كه امریكا تنها نیرویی است كه قادر به مهار قدرت ایران است. آنها حضور ترامپ در كاخ سفید را یك فرصت میدانند كه میتواند ابزاری باشد كه دوباره روابط ایران و امریكا را به سطح سابق بازگردانده و بلوكبندی منطقهای را دوباره احیا كند. به همین دلیل است كه نوع ادبیات سعودیها، در ارتباط با موضوعات شیعه و سنیها، توازن قوا، ائتلافهای منطقهای و مسائلی از این قبیل همچنان تند و تیز است. در مقالههایی كه سعودیها مینویسند و جهتگیریهای عادل الجبیر و محمد بن سلمان، همگی بیانگر تلاش برای بلوكبندی بین ایران و امریكا در درون منطقه است تا آنها را وادار به انتخاب آنها و پس زدن ایران بكنند. بر همین مبناست كه آنها تمامی راههای گفتوگو با ایران را بستهاند، چون احساس میكنند این بیشتر به نفع ایران است و اینكه غربیها تمایل زیادی برای این گفتوگوها و حتی همكاری ایران- سعودی دارند. معادلهای كه به طور طبیعی به نفع ایران هم خواهد بود. اما نقطه تناقضی در اینجا وجود دارد و آن هم این است كه آیا امریكا هم به تنش و ورود به مرحله جدیدی از تنازع با ایران راضی است یا خیر؟ این تناقضی است كه در سیاست ترامپ وجود دارد. ترامپ همزمان به سعودیها میگوید كه ما از شما حمایت میكنیم، اما خاطرنشان میكند كه ما به خاطر شما وارد جنگ نمیشویم.
برچه اساسی با اطمینان خاطر میگویید كه ترامپ با همان روحیه عجیب و غریبی كه شما هم به آن اشاره دارید وارد تنازع با تهران نخواهد شد؟
بر این مبنا كه تمایل عمومی در امریكا به هیچوجه ورود به جنگ نیست. میل عمومی امریكا نوعی توجه به مسائل داخلی و به خصوص بازگرداندن امنیت از طریق مبارزه فعال با تروریسم تكفیری در حوزه سیاست خارجی است. ورود امریكا به یك جنگ دیگر تناقض آشكار با میل عمومی جاری در این كشور است. ترامپ نیز با همین نگاه و رویكرد در انتخابات امریكا برنده شد. به هرحال در درون امریكا ٤٠ تا ٥٠ درصد به ترامپ رای دادند و وی برای تامین نظر رایدهندگان به دنبال دستاوردهایی در داخل است. ترامپ از نگاه خودش سعی دارد به طور هدفمند از طریق گفتوگوی انتقادی، مهار و تعامل با رقبا عظمت امریكا را برگرداند. ترامپ تهدید میكند كه كره شمالی را سر جای خود مینشاند. با چین وارد یك نوع رویكرد انتقادی میشود و سعی میكند آن را مدیریت كند. میگوید روسیه را از طریق تعامل، مهار میكند و با ایران خیلی محكم برخورد خواهد كرد كه در عالم واقعی بیشتر منظور فشار سیاسی است. اما واقعیت این است كه ترامپ ابزارهای كمی در برخورد یا تغییر رفتار یا عملكرد این بازیگران دارد. تنها حوزهای كه میتواند موفق شود همین فروش تسلیحات به سعودیها و سایر حاكمین ثروتمند عربی است كه رویكرد مستقل چندانی ندارند و اینكه از آن طریق شغل برای امریكاییها درست كند.
درسخنان شما دو نكته وجود دارد بازگرداندن عظمت جهانی امریكا كه به هرحال بخشی از آن در فعالیتهای نظامی این كشور نهفته است و تمایل عمومی به عدم مداخله نظامی در دیگر كشورها. با این همه ورود و دخالت نظامی امریكا در سوریه پس از حضور ترامپ پررنگتر شده است. پس از حمله شیمیایی به العشیرات، منحنی محبوبیت ترامپ هم تكان كوچكی خورد. اگر ترامپ با توجیه تامین امنیت داخلی امریكا بخواهد وارد منازعههای جدیتر در خاورمیانه بشود، چطور؟
ببینید افكار عمومی امریكا با شلیك چند موشك و هزینه اندك مشكل چندانی ندارد كه حضور قدرتمند امریكا را در بحران سوریه به تصویر بكشد. اتفاقا به نظرم ترامپ از این نظر تحول برای بهبود تصویر عمومی خود در داخل امریكا استفاده كرد و نشان داد كه متفاوت از اوباما با عبور از خط قرمز امریكا یعنی استفاده از تسلیحات كشتار جمعی برخورد خواهد كرد. یعنی شلیك این موشكها بیشتر با یك هدف تبلیغاتی صورت گرفت. به هر حال همه مردم امریكا ترامپ را قبول ندارند و حتی بعضیها به امید استیضاح زودرس او هستند. لذا یك قسمت از سیاستهای او برای تثبیت جایگاه خودش است. امریكاییها با ورود گسترده كشورشان به بحران سوریه موافق نیستند. از این لحاظ، اكنون تفاوت چندانی بین استراتژی ترامپ و اوباما در بحرانهای منطقهای مثل عراق، سوریه و حتی افغانستان وجود ندارد. مشكل اصلی امریكا محدودیت استراتژیك در یكجانبهگرایی برای حل موضوعات منطقهای است. ارسال تسلیحات به سوریه در زمان اوباما هم وجود داشت. این تسلیحات هدفمند و برای نیروهای كردی فرستاده میشود كه متحدان اصلی امریكا در جنگ با داعش هستند. ورود محدود نظامی و هدفمند، فرستادن نیروهای ویژه، كمك به نیروهای كردی در مبارزه با داعش، حفظ نفوذ در بین مخالفان و تلاش برای تقویت منافع امریكا در جریان مذاكرات صلح، سیاستهایی هستند كه از زمان اوباما وجود داشتند. در واقع، بروكراسی امریكا بیشتر خواهان یك جنگ محدود در سوریه است و ترامپ هم از این موضوع استفاده میكند تا بحران سوریه را در چارچوب اهداف كاخ سفید متعادل كند و از این طریق موقعیت خود را در درون امریكا تحكیم كند. او محدودیت كاملا حساب شده و هدفمند برای عدم ورود گسترده به جنگ دارد. ترامپ به این نتیجه رسیده كه منافع امریكا در هدایت بحران سوریه در باز كردن گفتوگو با روسها است. در اینجا است كه محدویتهای ترامپ در تداوم تضاد با ایران آشكار میشود. یعنی بدون همكاری ایران نمیتواند نظر مثبت روسیه را جلب كند.
علت دومی كه برای تغییر رفتار ترامپ به آن اشاره كردید، بازگشت به الگوی سنتی امریكا در خاورمیانه بود. این مساله در تحلیل ناظران بینالمللی مسائل امریكا هم بسیار به چشم میخورد. اما در سالهای پیش از حضور باراك اوباما و تغییر رویكرد امریكا در قبال خاورمیانه، این منطقه با بحرانهایی مانند سوریه، عراق، بحرین و یمن روبه رو نبود. در آن زمان این سیاست بلوكبندی به اندازه امروز برای امنیت و ثبات در منطقه هزینهساز نبود. تبعات بازگشت به الگوهای سنتی در منطقه را چه میدانید؟
به نكته خوبی اشاره كردید. بلوكبندی بین كشورها برای منطقه هزینههای جدی دارد. درحال حاضر در خاورمیانه در نقطهای قرار داریم كه وضعیت بسیاری از پروندهها به نقطه اوج بحران رسیده است. از عمر بحران سوریه شش سال گذشته است، بحران عراق از ٢٠٠٣ تا به امروز ادامه دارد و همچنان هم روند موفق دولتسازی در این كشور شكل نگرفته است. مساله تروریسم تكفیری بر همه بحرانها سایه انداخته است. ما با داعشی روبه رو هستیم كه نوع جدیدی از تروریسم است. با همان پیچیدگیهای خاص آن. این نوع تروریسم از مرزها عبور و كشورها را در یك رقابت ژئوپولتیك درگیر كرده است. مساله دوم این است كه هر كشوری به راحتی نمیتواند برنده جنگ باشد و یك محدودیت استراتژیك در اینجا وجود دارد. وقتی كشورها وارد بازی ژئوپولتیك میشوند، نمیتوانند به تنهایی برنده باشند. روسیه، امریكا، ایران، تركیه، عربستان هیچ كدام نمیتوانند به تنهایی برنده یك بحران منطقهای باشند. در بالا هم گفتم كه اوباما با توجه به پیچیدگی مساله تروریسم و محدودیتهای استراتژیك به این نتیجه رسیده بود كه باید وارد بازی چندجانبه و یك نوع دیپلماسی روندمحور بشود. بازی كه در آن همه به نوعی مشاركت داشته باشند و در نهایت روی یك موضوع به توافق برسند و گام در مسیر حل ماجرا بردارند. سالهای ریاستجمهوری اوباما در جریان شكلگیری روند بحرانها بود و در سالهای اول، دوم و سوم پیچیدگیهای این پروندهها همچنان سیر صعودی را طی میكرد. اما اكنون این بحرانها به نقطهای رسیده كه به مساله تهدید فوری برای امنیت بینالمللی تبدیل شده است. همزمان ترامپ روی كار آمده و امریكا میخواهد به نوعی خود را به مساله مبارزه با تروریسم وصل كند. درحال حاضر بحثهای بسیار جدی در درون امریكا وجود دارد و كشورهای منطقه همه و هركدام به شكلی ناراضی هستند. به اعتقاد من سعودیها بیش از حد روی ترامپ در بلوكبندیهای جدید حساب باز میكنند. یعنی احساس میكنند كه ترامپ بتواند كارهای عجیب و غریبی را انجام بدهد. در صورتی كه چنین چیزی نیست. بنابراین ممكن است به زودی شاهد یك سرخوردگی از سوی سعودیها باشیم. چون قدرت مانور ترامپ در خاورمیانه با محدودیتهایی جدی روبهرو است. اگر امریكا میتوانست بحرانهای منطقهای را حل كند، بحرانهای عراق و افغانستان را حل میكرد. امروز امریكا مانند سابق نمیتواند وارد بحرانها شده و خیلی راحت هم از آنها خارج شود. این بزرگترین درسی بود كه اوباما سعی كرد در سیاست خارجی امریكا آن را نهادینه كند. ما در منطقه خاورمیانه با پدیدههای جدیدی روبهرو هستیم. كشورهای منطقه مستقلتر شدهاند و هر كسی منافع و رویكرد مستقل خود را پیگیری میكند. هر كسی هم در درون منطقه بازی خودش را دارد. بنابراین اگر امریكاییها وارد بازی ائتلافها و بلوكبندیها بشوند، این به ضرر ثبات منطقهای خواهد بود. متاسفانه ترامپ متوجه این مساله نیست.
همین عدم توجه ترامپ به این ریزهكاریهای منطقهای نمیتواند تهدیدی برای آغاز یك جنگ منطقهای باشد؟
به نظرم احتمال بروز جنگها بین دولتها به شكل سنتی آن كم شده است. اكنون تمركز اصلی بر ائتلاف و جنگ علیه تروریسم تكفیری است. تجربه گذشته منطقه نشان داده كه هرگونه جنگ و درگیری زمینه جدیدی برای رشد و گسترش تروریسم است. مثلا بعد از چندین سال معضل طالبان در افغانستان حل نشده و اكنون داعش هم به آن اضافه شده است. همین چند روز پیش داعش مسوولیت انفجار عظیم در منطقه دیپلماتیك كابل را بر عهده گرفت. این یك زنگ خطر جدی است و پذیرفتن این واقعیت كه دولتها نیاز به همكاری بیشتر اطلاعاتی و امنیتی- سیاسی برای مبارزه با داعش دارند. به هر حال همان طور كه دولتها با بحرانهای پیچیده روبهرو میشوند، به همان میزان هم عاقل میشوند كه وارد یك جنگ جدید نشوند. اكنون جنگ به نفع هیچكس نیست.
به نظر نمیرسد كه عربستان با ورود به بحرانها عاقلتر بشود. نشانهای از چنین عقلانیتی در ریاض میبینید؟
نه زیاد، حتما سیاست تهاجمی عربستان با محدودیتهایی روبهرو میشود. جنگ یمن به خصوص درسهای جدی برای سعودیها داشته است. تقویت موضوع «تهدید ایران» در سیاست منطقهای سعودی مشروعیت و توجیه لازم را ندارد و نمیتواند پایدار بماند. ولی به هر حال حاكمان سعودی در یك مرحله انتقالی از حكومتداری هستند و در حال تست قدرت و ظرفیتهای بالقوه خود هستند. در دهههای گذشته هیچ جنگی در منطقه برنده نداشته است. به هر حال ورود مستقیم به تنازع با ایران به نفع ریاض نخواهد بود.
در شرایط فعلی آستانه مطالبههای عربستان از ایران تامین نمیشود. ریاض برای نشان دادن عقلانیتی كه شما از آن صحبت میكنید به دنبال وادار كردن ایران به عقبنشینی از برخی حوزهها است. ایران هم هرگز در چنین مسیری قدم نمیگذارد. در چنین شرایطی عربستان تا كجا پیش خواهد رفت؟
اینكه ایران از پروندههای منطقهای عقبنشینی نمیكند، بحث درستی است. به هر حال ایران هزینه داده و تا جایی كه لازم است مثل بقیه باید اهداف خود را درون منطقه دنبال كند. اما تعریف سیاه و سفید از سیاست خارجی هم درست نیست. پویایی سیاست خارجی ایران فضاسازی برای كاركرد موثر دیپلماسی و خروج از بنبست موجود است. این با عقبنشینی متفاوت است. سعودیها نباید توقع داشته باشند كه ایران عقبنشینی كند. اكنون پیگیری یك سیاست فعال تعاملگرا در پروندههای منطقهای كه مورد توجه سایر بازیگران هم هست، میتواند سیاستهای تهاجمی سعودیها را به چالش بكشد و بیانگر این مساله باشد كه این سعودیها هستند كه مانع اصلی در دستیابی به راهحلهای صلحآمیز در سوریه و یمن هستند.
آیا عربستان امیدوار به تعدیل سیاستهای ایران در منطقه است آن هم در شرایطی كه خود این كشور هر روز بر بحران میافزاید؟ در چنین شرایطی هرگونه تعدیلی از جانب ایران تعبیر به عقبنشینی نمیشود؟
ببینید اكنون نگاه عربستان به بحران سوریه تغییر كرده و سعودیها عقبنشینی نسبی كرده و بیشتر متمركز به بحران یمن شدهاند. اما ایران هم نمیتواند و نمیخواهد تا ابد در بحران سوریه درگیر باشد. چون به هر حال انرژی ایران را میگیرد. در مورد یمن یا عراق نیز موضع ایران این است كه قدرت و قوت نقش خود را در این بحرانها حفظ كند و از طریق راهكار سیاسی به اهداف خود برسد. همه به دنبال این هستند كه در این پروندهها منافع خود را تامین كنند.
منافع هر كشوری با كشور دیگر در این پروندهها متفاوت است.
به هر حال كشورهایی كه شما از آنها نام میبرید و درگیر بحرانها هستند، از زاویه منافع ملی خودشان به هر بحرانی نگاه میكنند.
همین تضارب منافع ملی است كه به تطویل بحران انجامید. به نظر نمیرسد ما و عربستان در جایگاهی باشیم كه در سوریه، عراق، بحرین، یمن بتوانیم به نتیجه برد- برد برسیم؟
اصلا چرا با عربستان باید به برد- برد برسیم. این یك تحلیل غیردقیق است. چون این یك معضل منطقهای است كه باید در یك قالب چند جانبه گرا حل شود. ما نباید آن را در قالب ائتلاف یا همكاری دوجانبه با عربستان ببینیم. سعودیها به اشتباه بحران سوریه را تبدیل به تهدیدی برای موجودیت خود كردهاند. اما در حال حاضر عربستان در پرونده سوریه، عقبنشینی تاكتیكی كرده چون احساس میكند موضع دیگر بازیگران نیز در حال تغییر است. الان تركیه موضع خود را تغییر داده و مساله سوریه را بیشتر از زاویه كردی شمال سوریه و مسائل امنیت ملی خود در نظر میگیرد. آنكارا میگوید اسد میتواند به شكل موقت باشد اما در انتهای توافق باید برود. موضع امارات متحده عربی هم با عربستان سعودی در یمن و در سوریه به گونهای متفاوت شده است. برای امارات واقعا مهم است كه اگر اسد برود، چه كسی جایگزین او بشود. در مورد یمن هم موضع آنها از منطقه به منطقه دیگری متفاوت است و با معضل چگونگی مدیریت منصور هادی روبهرو هستند. بنابر این به نظر من عربستان هم یك زمانی ناچار میشود خود را با تحولات پویای منطقهای سازگار كند. اكنون سعودیها احساس میكنند كه ورود ترامپ به صحنه معادلات منطقهای میتواند موضع عربستان را تقویت كند. اما این برداشت اشتباهی است. ترامپ نمیخواهد و نمیتواند تا جایی برود كه منافع امریكا را به خاطر عربستان به خطر بیندازد. او میخواهد امنیت را به صورت ذهنی به سعودیها بفروشد. سعودیها هم جاهطلبی ایجاد و رهبری بلوك اسلامی- عربی را دارند و آگاهانه از فرصت ترامپ برای پیگیری اهداف خود استفاده میكنند. اما باید ببینیم كه ظرفیتهای واقعی دو طرف برای پیشبرد این اهداف چقدر است.
شما در پاسخ به سوال اول تاكید كردید كه بروكراسی در امریكا ترامپ را وادار به احیای رابطه سنتی با عربستان میكند. اما در اواخر دولت اوباما شاهد تصویب قانون جاستا بودیم. اتفاقی كه نشان داد در كنگره امریكا مخالفتهای پررنگ و جدی علیه عربستان در حال شكلگیری است. تا چه حد فكر میكنید كه امكان دارد این ساختار مانع از نزدیكی خیلی زیاد ریاض به واشنگتن شود؟
در افكارعمومی غرب، موضوع تهدید افراطگرایی و تروریسم همچنان یك اولویت سیاست خارجی است. بنابراین هر چیزی كه به موضوعاتی از این جنس وصل شود، توان بسیج عمومی را دارد. به همین دلیل است كه در رقابتهای انتخاباتی همواره روی موضوع تروریسم تاكید شده است. در بلندمدت به هر حال این روند به ضرر عربستان پیش خواهد رفت. اینكه عربستان سعودی با پول، لابی، نوشتن مقالات و خریدن نخبگان تلاش میكند نگاهها را از اصل ماجرا منحرف كند، بسیار به چشم میآید. بسیاری از كشورهای اروپایی با سعودیها مخالف هستند. اما عربستان با پول خود آنها را به شكلی درگیر سرمایهگذاریها و قراردادهای تسلیحاتی كرده است. اگر مساله تروریسم به همین اندازه كه امروز شاهد آن هستیم به عنوان موضوع امنیت بینالملل پیش رفته و گسترش پیدا كند، افكار عمومی در درون امریكا هم به دولت این كشور برای انجام اقدامهایی علیه رفتارهای سعودی فشار وارد خواهد كرد. در مقطع فعلی عربستانیها به صورت مصنوعی مانع شكلگیری چنین روندی شدهاند اما دامنه نزدیكی عربستان به ترامپ از لحاظ بسیج سیاست داخلی، واقعا دچار تردید جدی است. در داخل امریكا بحثهای بسیار جدی وجود دارد مبنی براینكه ریشه تروریسم در وهابیت است پس چرا شما آدرس اشتباه میدهید؟ ترامپ در ریاض خطاب به سعودیها میگوید كه ما رهبری شما را برای مبارزه با تروریسم میپذیریم. عربستان هم امیدوار است كه این مساله را تبدیل به یك ائتلاف بكند و مثلا بحث ناتوی عربی را پیش بكشد. باید دید كه امریكا تا چه حد ظرفیت اجرایی كردن این معادله جدید را دارد.
آیا جز امریكا، سایر بازیگران مهم منطقهای و فرامنطقهای مانند اتحادیه اروپا، عربستان را به عنوان شریكی جدی برای مبارزه با تروریسم میپذیرند؟
ببینید موضوع تروریسم در جامعه اروپایی تبدیل به یك موضوع هویتی و ایدئولوژیك شده است. جامعه اروپایی نسبت به مسائل تروریسم و افراطگرایی بسیار حساس شده است. هدف اصلی تروریستها هم جوامع اروپایی از فرانسه و بلژیك و آلمان و اخیرا هم انگلیس بوده است. همین دیروز هم مجددا حمله تروریستی به لندن را شاهد بودیم. در واقع، بحث مبارزه با نیروهای تكفیری و داعش یك موضوع اروپایی است كه به امریكا كشیده شد و بعد هم امریكاییها را به طرفداری از اروپا وارد صحنه كرده است. موضوع افراط گرایی و پناهندگان برای اروپاییها واقعا مهم است و آنها به دنبال برخورد ریشهای با آن هستند. به همین دلیل، اروپاییها خواهان تقویت همكاریهای منطقهای برای پیشگیری از سرایت بحرانها از خاورمیانه به درون مرزهای اروپا هستند. در طول سه الی چهار سال گذشته ما شاهد فعالیتهای زیاد اروپاییها برای نزدیك كردن ایران و عربستان در قالب بازدیدهای دیپلماتیك و برگزاری كنفرانسهای متعدد بودهایم. بنابراین اینكه رهبران اروپایی مانند ترامپ، سعودیها را به عنوان رهبر مبارزه عربستان با تروریسم مورد خطاب قرار دهند، مورد شك جدی است.
ترامپ در زمان رقابتهای انتخاباتی به نقش ایران و روسیه در مبارزه با داعش اشاره كرده بود و نشانههایی برای همكاری با این دوكشور در این مسیر از خود بروز داده بود. آیا با توجه به تحولات قریب به چندماه گذشته از حضور وی در كاخ سفید باید بگوییم كه احتمال همكاری ایران و امریكا در مساله مبارزه با داعش هنوز وجود دارد؟
به نظرم موضوع مبارزه با داعش تنها مسالهای است كه احتمال همكاری ایران و امریكا البته در یك قالب چندجانبه در آن وجود دارد. وگرنه در سایر موضوعات منطقهای مثل سوریه، یمن یا مساله فلسطین و نگاه به حزبالله یا گروههای سیاسی در عراق سیاستهای این دو كشور از هم دور میشوند. همكاری با ایران هیچگاه در درون بروكراسی سنتی امریكا به دلیل تضاد بالقوه آن در روابط امریكا با سایر متحدین منطقهایاش مثل عربستان و اسراییل جا نیفتاد. باراك اوباما توانست مساله برجام را جا بیندازد چون میگفت این مساله یك تهدید بینالمللی بود كه از طریق دیپلماسی حل و فصل شد. اما موضوع پذیرش نقش منطقهای ایران در مقایسه با موضوع هستهای در بروكراسی امریكا همیشه حساستر و پیچیدهتر بوده و به منافع لابیهای اسراییلی و سعودی متصل میشده است. اما اكنون تنها موضوعی كه میتواند مشروعیت لازم را به دو طرف برای این گفتوگو بدهد یك مشكل امنیت منطقهای و بینالمللی مثل داعش است.
ما پیش از این در ارتباط با افغانستان و عراق یك همكاری دورهای و مقطعی با امریكا داشتهایم. فكر میكنید كه آیا چنین چیزی بین ایران و امریكا البته در دوره ترامپ، دیگر ممكن نخواهد بود؟
به نظرم نگاه امریكا در دوران ترامپ هم متفاوت از نگاه بروكراسی سنتی امریكا به این كشورها و نقش ایران نخواهد بود. البته ماهیت موضوع افغانستان با ماهیت موضوع عراق و سوریه متفاوت است. ماهیت مسائل عراق با سوریه هم متفاوت است. الان ایران و امریكا در عراق چندان با یكدیگر كاری ندارند. یعنی سیاستهای خود را بدون مزاحمت مستقیم برای یكدیگر دنبال میكنند. سابقه تضاد آنها در دوران بعد از سقوط صدام هم سبب شده كه به هم نزدیك نشوند. اما چون سوریه وصل به ژئوپولتیك جهان عرب است، موضوع كاملا متفاوت میشود و دوطرف در تضاد آشكار قرار میگیرند. به هر حال اگر در نظر بگیریم كه احتمالا بحثهای مربوط به همكاریهای ژئوپولتیك با ایران در دولت ترامپ ضعیفتر و بحثهای شخصی و ایدئولوژیك نسبت به ایران برجستهتر میشوند، پس ما كمتر شاهد همكاریهای غیرمستقیم و حتی حداقلی ایران و امریكا در قالب ائتلافها و همكاری بین دو دولت خواهیم بود.
بعد از نشست ریاض بین كشورهای عضو شورای همكاری شكافی ایجاد شد. نمونه آن هم اختلاف میان قطر و عربستان بود. دیروز هم شنیدیم كه پنج كشور عربی یعنی عربستان، مصر، امارات و بحرین و لیبی روابط خود با قطر را قطع كردند. آیا ما در كوتاهمدت شاهد فاصلهگیری برخی كشورهای عربی از عربستان خواهیم بود؟
به نظرم بله. من فكر میكنم كه این كشورها جمع اضداد هستند. شما در رسانهها شاهد هستید كه اینها در قالب «شورای همكاری» جمع میشوند یا اینكه «ائتلاف اسلامی» در جنگ با داعش را به وجود میآورند كه در مرحله بعدی بحثهایی همچون شكلگیری یك «ناتوی عربی» را دنبال میكنند. ولی واقعیت این است كه هر كدام از این كشورها نگاه خاص خودشان را به مسائل سیاست خارجی دارند كه به نوعی به اندازه قدرت ملی، بافت جمعیتی، طرحهای توسعه، آینده ساختار سیاسی، جنگ جانشینی حاكمان و نسلهای جدید و غیره آنها مربوط میشوند. حاكمان این كشورها به طور ساختگی و با هدایت عربستان موضوع تهدید ایران را به عنوان یك نقطه مشترك برای خود فرض كردهاند. ولی اصل مشروعیت این رویكرد در بین این كشورها جا نیفتاده است. مثلا قطر بر نقش مهم و روابط با ایران تاكید میكند كه مورد خشم سعودیها قرار میگیرد تا جایی كه منجر به قطع روابط سعودی، امارات، بحرین و حتی مصر با قطر میشود. به هر حال سعودیها به دنبال حفظ مصنوعی این ائتلاف هستند كه آخرین ابزار تقویت این ائتلاف هم زد و بست آنها با ترامپ علیه ایران بود. اما واقعیت این است كه این كشورها سیاستهای خودشان را دنبال میكنند. نزدیكترین كشورها در این ائتلاف عربستان و امارات هستند كه اكنون متفاوت از هم فكر میكنند. امارات مثل سعودیها به دنبال بحثهای رهبری جهان عرب نیست بلكه به دنبال بحثهای توسعه اقتصادی خودش است. پس از هرگونه بیثباتی منطقه آسیب میبیند و مسائل سوریه و خلیج فارس را هم در همین چارچوب میبیند. یعنی حتی امارات هم نمیتواند به طور ١٠٠درصد به دنبال عربستان باشد. چون ماهیت قدرت و نوع رویكرد آن تفاوت دارد. البته وابستگی حاكمان بحرین به سعودیها كاملا آشكار است. اما چرا مصر مثلا روابط خود با قطر را قطع میكند. چون رییسجمهور مصر تمام مسائل منطقهای را از زاویه تهدید اخوانالمسلمین برای حكومت خود در نظر میگیرد. این هم به نوعی به تضاد جریان اخوانی مورد حمایت قطر با سلفیگرایی وهابی مورد حمایت سعودی برمیگردد وگرنه مصر چه تهدیدی از ناحیه ایران احساس میكند. حتی مواضع مصر در بحران یمن هم تماما علیه ایران نیست. به هر حال به اعتقاد من این كشورها با یكدیگر تضادهایی دارند ولی میخواهند از خود، نمای یك ائتلاف را نمایش بدهند. عربستان هم بیشترین حمایتهای مادی و معنوی خود را برای حفظ این ائتلاف انجام میدهد ولی موفقیت سعودیها واقعا دچار تردید است.
مسائل عربستان سعودی مانند ورود به جنگ یمن یا انتقال قدرت به نسل جدید تا جایی برای سایر كشورهای عربی مهم است. امارات، قطر، عمان و كویت نمیتوانند كاملا این سیاستها را دنبال كنند. به هر حال ممكن است تا جایی با عربستان همكاری كنند اما در نهایت به آب و آتش نمیزنند. مخصوصا كه ایران روابط خود را بر مبنای تعامل بیشتر با كشورها تنظیم كرده است. من حتی پیش بینی میكنم كه عربستان در آینده در این ائتلاف تنها بشود.
آیا ما باید نگران عدم توازن تسلیحاتی خودمان با عربستان باشیم یا خیر؟
به نظرم نگرانی زیادی وجود ندارد. قدرت و قوت ایران در پارامترهای دیگری همچون سابقه جاافتادگی دولت و انسجام ملی است. البته انباشت تسلیحات در منطقه خطرناك است یا استفاده از پایگاههای نظامی مدرن و استفاده از این تسلیحات انباشت شده در صورت یك منازعه احتمالی نمیتواند به نفع سیاستهای نظامی و دفاعی ایران باشد. اما به هر حال باید توجه داشته باشیم كه معادله خرید تسلیحاتی اهداف دیگری غیر از به هم زدن توازن تسلیحاتی با ایران را هم دربردارد. سعودیها تسلیحات پیشرفته خریداری میكنند تا قسمتی از درآمد حاصله از فروش نفت را به امریكاییها پس بدهند و آنها را به حمایت از خود، راضی نگاه دارند. آنها از این طریق حمایت امریكا از تقویت ائتلاف محافظهكار در منطقه به رهبری سعودیها را میخرند. مانورهای نظامی و نمایش تسلیحات سعودیها بخشی هم ابعاد و تاثیرات درون منطقهای دارد. آنها با این ابزار به دنبال این هستند كه كشورهای كوچك خلیج فارس را تحت سلطه و رهبری خود بگیرند. به هر حال به نظرم ایران نباید وارد بازی رقابت تسلیحاتی با عربستان شود.
یكی از آرزوهای ترامپ ایجاد هم پیمانی و اتحاد میان اسراییل و كشورهای عربی است تا نتانیاهو هم پشت پرده تلاشهایی از این دست با عربستان داشته و حتی ابراز امیدواری كرده كه به زودی از تلآویو به ریاض برود. تا چه اندازه كشورهای اسلامی از مساله فلسطین به عنوان یك دغدغه دور شدهاند؟ تا چه اندازه با توجه به فضای اسراییلستیزی در امتهای اسلامی، عربستان میتواند به اسراییل نزدیك شود؟
بله، رژیمهای عربی از موضوع فلسطین دور شدهاند، اما مساله در میان ملتهای عربی همچنان زنده است. بر همین مبنا به نظرم تحقق آرزوی اتحاد اسراییلی- سعودی چندان ریشهدار نیست و تنها در گذر زمان با توجه به شرایط جاری بطور مقطعی مطرح میشود. متاسفانه سعودیها برای تقویت رهبری خود بر بلوك سنی به هر شیوهای متوسل میشوند. اما مسائل تاریخی و پذیرش هویتی در روند زمان و اعتمادسازی شكل میگیرد كه به نظرم اكنون نه در طرف اسراییلی و نه در طرف عربی وجود ندارد. اسراییلیها نیز به دنبال تهدید مشترك نشان دادن ایران هستند اما موفق نخواهند شد چرا كه همچنان ملتهای منطقه آمادگی این مساله را ندارند. یكی از دلایلی كه عربستانیها موضوع ایران را برجسته میكنند این است كه میخواهند در نسل جدید جا بیندازند كه دشمن آنها ایران است ولی بعید است كه ساختار مذهبی، سنتی و ایدئولوژیك همچنان بحثهای تضاد با اسراییل را به راحتی و یكشبه فراموش كند. مثلا مصر را در نظر بگیرید، این كشور یك بازیگر جدی است. مصر با اسراییل قرارداد صلح دارد، ولی عملا جامعه جوان و طبقه متوسط مصر نتوانست این اتصال را با اسراییل برقرار كند. با وجود اینكه این حكومت سعی میكند كه این مساله را به گونهای جا بیندازد. من فكر میكنم كه ایجاد یك بلوك اسراییلی-عربستانی ظرفیت واقعی و چندانی ندارد. به اعتقاد من تا زمانی كه مساله فلسطین حل نشود، مساله ارتباط چگونگی ارتباط امت عربی كه عربستان داعیه رهبری آن را دارد با موضوع فلسطین و عدم حل آن باعث میشود كه این اتحاد شكل نگیرد. ممكن است نزدیكی روابط و ادغام اقتصادی اتفاق بیفتد، ولی احتمال اینكه از لحاظ هویتی و سیاسی این اتحاد در ذهنها و هویتها جابیفتد كمتر است.
یكی از ناكامیهای دولت یازدهم این بود كه ما در بحثهای منطقهای شاهد گشایشهای چندانی نبودیم. به نظر شما در دولت دوازدهم با توجه به دولت ترامپ كه در امریكا است و همچنین بحرانهای منطقهای، چنین پتانسیلی وجود دارد؟
احتمال آن بسته به شرایط وجود دارد. ورود ایران به مسائل منطقهای در هر شرایطی یك امتیاز است. ایران یك برتری ژئوپولتیك در حوزههای امنیتی، سیاسی و انسانی دارد كه بسیار مورد توجه قدرتهای بزرگ و به خصوص غربیها است. یكی از دلایلی كه اروپاییان میخواهند با ایران وارد شراكتهای جدی بشوند، برای این است كه ایران را یك قدرت منطقهای میدانند كه با نبود آن مسائل منطقهای حل نمیشود. البته دولت دوازدهم به این مساله واقف است و تلاشهایی هم حتما در این زمینه صورت میگیرد تا دیپلماسی خود را به آن سمت هدایت كند. ترامپ به صورت عمومی خودش یك مانع است. اما دیپلماسی ایران نباید متوقف بشود، تمام دنیا كه امریكا نیست. به هر حال ترامپ بازیگری است كه سعی دارد سیاست خارجی خودش را با هدف تاثیرگذاری بر سیاست داخلی جلو ببرد. البته بحثهایی مطرح است مبنی بر اینكه میخواهد به صورت دو جانبه با انگلیس و آلمان وارد مذاكره شود. اما در نهایت ترامپ به عنوان رییسجمهور امریكا به این نتیجه میرسد كه نمیتواند با اروپا، روسیه و چین در تضاد بیفتد و حتی با ایران در تضاد عمیق قرار بگیرد. ممكن است كه فكر كند این گشایش همكاری پیام اشتباه به رژیمهای عربی میدهد یا بر قدرت منطقهای ایران میافزاید یا حتی میتواند به ضرر روابط جدید امریكا با سعودی باشد اما او همانند دیگران به واقعیت ایران واقف میشود. در این وضعیت، به نظرم احتمال درگیر شدن امریكا با ایران كم است، همانگونه كه احتمال همكاری مستقیم امریكا با ایران هم كم است. عصر ترامپ بر سردرگمی موجود در روابط منطقهای ایران و امریكا میافزاید و پیامهای اشتباهی هم به بازیگران رقیب منطقهای ایران میدهد.
گفتگو: سارا معصومی
منبع: روزنامه اعتماد