گروه مطالعاتی ترکیه شناسی
بازشناسی پیشینهجریانهای تکفیری درخاورمیانه و شمال آفریقا
نشست شنبه دوم بهمن ماه 1395 گروه ترکیه شناسی پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه با عنوان «بازشناسی پیشینه ی جریان های تکفیری در خاورمیانه و شمال آفریقا» با سخنرانی جناب آقای دکتر عباس برومند عضو هیات علمی دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین و مدیر گروه جریان های فکری در پژوهشکده ی تاریخ اسلام، با مدیریت دکتر رضا دهقانی عضو هیات علمی دانشگاه و با حضور جمعی از پژوهشگران برگزار شد.
نشست شنبه دوم بهمن ماه 1395 گروه ترکیه شناسی پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه با عنوان «بازشناسی پیشینه ی جریان های تکفیری در خاورمیانه و شمال آفریقا» با سخنرانی جناب آقای دکتر عباس برومند عضو هیات علمی دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین و مدیر گروه جریان های فکری در پژوهشکده ی تاریخ اسلام، با مدیریت دکتر رضا دهقانی عضو هیات علمی دانشگاه و با حضور جمعی از پژوهشگران برگزار شد.
در آغاز نشست، دکتر دهقانی ضمن اشاره به اهمیت جریان های سلفی در جهان اسلام به این نکته اشاره کرد که چگونه تلاش احیاگران دینی که از قرن نوزدهم میلادی و پس از رودررویی با عقب ماندگی ها و مشکلات جهان اسلام با نیت خیر چاره ی مشکلات را در بازگشت به سلف صالح می دانستند در اين فرايند به جریان ها و جنبش هایی خشن و خونریزی بدل شدند که امروزه شاهد آن هستیم. این استاد دانشگاه پاسخ درست و جامع به این پرسش ها را در گرو بررسی پیشینه ی این جریان های فکری دانست.
در ادامه نشست دکتر برومند به ایراد سخنرانی پرداخت. ایشان در ابتدا نبود ارتباط تنگاتنگ و پیوسته را در میان اصحاب علوم انسانی مانعی بزرگ بر سر راه تولید علم در این عرصه دانست و افزود بخشی از رکود علمی در عرصه ی علوم انسانی ناشی از همین نبود گفتگو و درک متقابل میان اندیشمندان و پژوهشگران این حوزه است. بدون دانش تاریخی امکان تحلیل درست و همه جانبهی وقایع سیاسی وجود ندارد و در مقابل بدون درک درستی از مناسبات قدرت و سیاست پرداختن به تاریخ هم با مشکل روبرو می شود. بنابراین، این استاد دانشگاه اقدام گروه ترکیه شناسی مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه برای برگزاری چنین نشست ها و راه اندازی گفتگو میان صاحب نظران رشته های گوناگون علوم انسانی به ویژه تاریخ و سیاست را ستود و ابراز امیدواری کرد که این روند ادامه دار باشد.
اما بحث اصلی نشست با اشاره دکتر برومند به دو مقدمه ی مهم پیرامون پیشینه ی جریان های فکری در جهان اسلام شروع شد.
اولین نکته آن است که هیچ جریان فکری و از جمله جریان سلفی در جهان اسلام از بیرون به وجود نیامده و به جامعه ای تزریق نمی شود. جریان های فکری در درون کنش و واکنش های اصحاب فکر در جهان اسلام تولید شده و گسترش یافته اند. البته نمی توان منکر تاثیر عامل خارجی در پررنگ کردن و گسترش عامدانه ی یک جریان فکری بود. بدون شک کسانی که از گذشته تا به امروز رشد و پیشرفت جهان اسلام را به عنوان رقیبی نیرومند به سود خود نمی دانسته اند، تلاش کردند تا هرکجا ظرفیتی وجود داشته آن را در راستای تامین منافع خویش به کار گیرند. حال این ظرفیت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی یا اندیشه ای باشد، از نظر آنان تفاوت چندانی ندارد.
این استاد تاریخ افزود، آنچه با عنوان جریان سلفی می شناسیم محصول قرن های هجدهم و نوزدهم میلادی است اما ریشه هایی ژرف در تاریخ جهان اسلام دارد. اصولاّ خوانش ظاهرگرایانه و وفادار به ظاهر نصوص دینی در تمدن اسلامی از نخستین روزهای پیدایش دین اسلام پدیدار گشته است. نمونه های فراوانی را در این باره می توان یادآور شد.
شعار معروف «لا حکم الا لاالله» خوارج در قرن نخستین هجری کاملاً برداشتی ظاهرگرایانه از متون دینی است. جریان «اهل حدیث» در قرن دوم هجری که با همین نگاه به متون مذهبی می نگریستند هم واکنشی بود به جریان عقل گرایانه «معتزله» در سپهر جهان اسلام. این جنبش نیز خود، ناشی از برخورد میان اندیشه های اسلامی با میراث دیرپا و کهن مردمانی بود که در نقاط گوناگون سرزمین های اسلامی می زیستند.
در حقیقت جریان معتزله می کوشید تا با آشتی دادن و برقراری پیوند میان اندیشه های اسلامی و اندیشه های دیگر ملت ها به شبهات مطرح شده از سوی آنان پاسخ های عقلی و منطقی دهد. اما زیاده روی این جنبش سبب پدیداری جریان اهل حدیث شد که باب عقل و خرد را بسته می دانستند و از دل این اندیشه مذهب فقهی حنبلی بیرون آمد. همچنین پس از پیروزی دودمان شیعی آل بویه بر خلیفه ی عباسی، اندیشه های سلفی در بغداد رشد یافت و به بلوایی بزرگ در پایتخت خلافت اسلامی انجامید. رشد جریان «الظاهریه» در شبه جزیره ی ایبری در واکنش به حضور داعیان مذهب اسماعیلی در منطقه ی اندلس برای رودررویی با رشد و گسترش اندیشه های اسماعیلی در همین راستا قابل بررسی است.
شهر دمشق در قرن هشتم هجری کانون اصلی جریان ظاهریه و حنابله در منطقه ی شام به شمار می رفت. ابن تیمیه که می توان او را پدربزرگ جریان های سلفی برشمرد از بزرگان و پرورش یافتگان مدرسه ی حنابله ی این شهر بود که با دادن فتوای قتل و کشتار شیعیان و علویان شام، سلطان مملوک را قادر ساخت علویان سوریه را قتل عام کرده و آنان را به نقاط سخت گذر و کوهستانی لاذقیه در غرب این سرزمین فراری دهد و آنان را برای چندین سده از زندگی در میان اجتماع مسلمانان بی بهره سازد.
بنابراین باید بپذیریم که نگاه ظاهرگرایانه به نصوص دینی به پیشینه ی تاریخ اسلام است و جریانی ریشه دار به شمار می آید، البته روشن است که هر ریشه دار بودنی به معنای داشتن مشروعیت و وجاهت برای هیچ اندیشه ای نیست.
دومین نکته ای که دکتر برومند برای تکمیل بحث مقدماتی خود بر آن انگشت گذاشت، توجه به این گزاره ی به ظاهر بدیهی اما بسیار مهم بود که هیچ اندیشه و جریان فکری بدون گره خوردن با یک ساختار قدرت سیاسی نمی تواند چندان اثرگذار بوده و در روند تاریخ نقش بازی کند.
استاد گروه تاریخ دانشگاه بین المللی قزوین بحث اصلی خود را با این جمله آغاز کرد که پرسش بنیادین اندیشمندان جهان اسلام در سده های دوازدهم و سیزدهم هجری و در برخورد با تمدن مغرب زمین این بود که دلیل "انحطاط" مسلمانان چیست؟ این پرسشِ یکسان در بوم ها و حوزه های جغرافیایی- فرهنگی گوناگون دنیای اسلام پاسخ های مختلفی یافت و هرکدام از اندیشمندان به فراخور پایه های اندیشه ای و فرهنگی خود به این پرسش، پاسخ دادند.
یکی از این پاسخ های کلی، دلیل چنین وضعیتی را دور شدن از سلف صالح می دانست. از آنجا که پرتوی از تقدس پیرامون نیم قرن نخست هجری کشیده شده و همه ی مسلمانان آن دوران را به عنوان آرمانشهر اسلامی در نظر دارند، بخشی از بزرگان جامعه راهکار برون رفت از بحران جوامع اسلامی را در بازگشت به شیوه و منش رفتاری دوران سلف صالح دانستند. همه ی کسانی را که چنین پاسخی داشتند "سلفی" می نامیم. هرچند با نظر داشت طیف گونه بودن جریان سلفی و گوناگونی اندیشه های آنان باید با احتیاط از این واژه برای توصیف گروه های اسلامی بهره بگیریم چرا که سلفی گرایی لزوماً برابر با وهابیت، داعش و گروه هایی از این دست نیست. جنبش سلفیه با فراز و فرودهای چندی همراه بوده و به گمان خود کوشیده تا جامعه ی اسلامی را اصلاح کرده و از دام انحطاط برهاند.
یکی از نقاط عطف پایه ای و سرنوشت ساز این جریان، برخورد آن با رویه ی سخت و خشن استعمار در سده ی نوزدهم میلادی است که منجر به شکل گیری نبرد مسلحانه با کشورهای استعمارگر شد و این نقطه را می توان سرآغاز شکل گیری گروه های سلفی-تکفیری معاصر دانست. در هر کجا که این رویه خشن تر و انعطاف ناپذیرتر بود جریان خشونت گرا هم تند و تیز تر می شد. برای نمونه در الجزایر که بنا بود به فرانسه ی جنوبی تبدیل شود و هویت دینی و قومی مردمان آن انکار می شد برخورد گروه های مبارز بسیار شدیدتر بود اما در تونس که رویه ی استعمار رقیق تر و کم رنگ تر است کم تر با چنین گروه های تندرویی روبرو هستیم.
این گروه ها در گامِ اولِ فعالیت خود به دنبال نبرد با استعمارگران هستند و در این پیکار هم نقش ایفا می کنند. اما همانطور که می دانیم پس از پیروزی و استقلال بسیاری از کشورهای مستعمره در جهان اسلام نه تنها سهم قابل توجهی از قدرت به این گروه ها اعطا نمی شود بلکه با روی کارآمدن رژیم های دیکتاتوری شبه مدرن سکولار، روند جدایی دین از سیاست و در مواردی دین ستیزی در بیشتر این کشورها شدت می گیرد. در نتیجه، این گروه ها به دنبال پایگاهی برای خودشان می گشتند و هر زمان که کوچک ترین امکانی فراهم می شد از لاک خود بیرون آمده و فعالیت های تخریبی و آسیب رسانشان را آغاز می کردند.
در سال های اخیر هم چنین رویدادی رخ داد. بدین ترتیب که اصحاب قدرت به سراغ این جریان ها رفتند و برای رسیدن به اهداف خود از آنان بهره برداری کردند. بنا بود که اوضاع سوریه دگرگون شود و ارتش این کشور به عنوان تنها ارتش عربی مخالف اسراییل از هم بپاشد پس میدان فعالیت این گروه ها در سوریه فراهم شده و پیامد های آن همچنان ادامه دارد. در مورد کشور عراق هم چنین طرح ریزی های کمابیش مشابهی قابل ذکر است.
مدیر گروه جریان های فکری در پژوهشکده ی تاریخ اسلام، در پایان سخنرانی خود و در بخش جمع بندی گفته هایش آنچه را امروزه در جهان اسلام در قالب فعالیت گروه های سلفی می بینیم پدیده ای نوین ارزیابی نکرده و آن را در راستای حرکت ریشه دار و تاریخی این جریان در طول تاریخ اسلام ارزیابی کرد. دکتر برومند اضافه کرد که شاید اگر دنیای اسلام با رفتار خشونت آمیز استعمار روبرو نمی شد جریان اصلاح دینی که سردمدارانش کسانی چون سید جمال الدین اسدآبادی، محمد عبده و هم اندیشان آنان بودند به حرکت خود ادامه می داد و از مسیر اصلیش منحرف نمی شد و احتمال ظهور جریان های تکفیری مسلح بسیار کاهش می یافت.
این کانون های خشونت ورزی با شدت و ضعف در سراسر جهان اسلام حضور دارند اما ویژگی های فرهنگی محیط های گوناگون جغرافیایی بر تقویت یا تضعیف چنین گرایش هایی اثرگذار بوده است. جریان های فکری هم مانند یک موجود زنده برای رشد نیاز به محیط مناسب دارند. جوامعی که در آن ها فرهنگ رواداری و تساهل ریشه دار است، محیط هایی که کمینه ای از تمدن را داراست و اندیشیدن در آن نهادینه شده و یا فضاهایی که از تصوف تاثیر پذیرفته، کمتر گرفتار رشد گروه ها و اندیشه های سلفی شده است.
دکتر دهقانی با جمع بندی سخنان دکتر برومند، شش ویژگی اصلی را برای جنبش های سلفی بر شمرد که عبارتند از:
نخست، این جریان ها درون زا هستند و از بیرون به جهان اسلام وارد نشده اند. دوم،، این جنبش ها برای اجرای اهداف خود ناچارند با قدرت سیاسی پیوند داشته باشند. سوم، سلفی گرایی یکی از پاسخ های جهان اسلام به روند انحطاط بود. چهارم، گروه های سلفی یک دست نبوده و دارای طیف های گوناگونی هستند. پنجم، برخورد با استعمار در سرنوشت جریان های سلفی اثر مهمی بر جای گذاشت. ششم، محیط های فکری در شدت و ضعف اندیشه های تندروانه ی سلفی تاثیر می گذارد.
در ادامه نشست پرسش و پاسخ میان حاضران و سخنران صورت گرفت:
جناب آقای دکتر حاجی مینه عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی و پژوهشگر گروه ترکیه شناسی پژوهشکده به عنوان نخستین پرسشگر ضمن سپاسگزاری از ارایه ی سودمند و جامع دکتر برومند اظهار امیدواری کرد که پیوند میان دیدگاه ها و اندیشمندان رشته های گوناگون علوم انسانی و از آن میان تاریخ و سیاست بیش از پیش تقویت شود و این تبادل علمی و رویکرد میان رشته ای رشد کند. این استاد دانشگاه صحبتش را این گونه ادامه داد که آیا می شود با توجه به پیشینه ی تنش های مذهبی در جهان اسلام الگویی را برای تبیین و آینده پژوهی مسایل کنونی منطقه ی خاورمیانه به دست داد؟
برومند در پاسخ به وجود گرایش های ظاهرگرایانه در دیگر مذاهب اسلامی اشاره کرد و بیان داشت که چنین رویکردی ویژه ی یک مکتب نیست. در عالم تشیع هم چنین نحله های فکری وجود داشته اند که نمونه ی بارز آن رقابت میان دو جریان فقهی اصولی و اخباری در میان عالمان جهان تشیع است. اما در مورد الگو برداری از تحولات گذشته برای وقایع امروزی چندان نمی توان اطمینان داشت چراکه مثلاً در دوره ی ممالیک که علویان سوریه به شدت سرکوب شدند اوضاع به کلی متفاوت از امروز بود اما اکنون علویان در سوریه اقلیتی بدون قدرت نیستند و تا امروز و پس از گذشت چند سال از بحران داخلی همچنان دولت سوریه پابرجاست بنابراین بعید است همان الگو تکرار شود.
پرسش بعدی را آقای گل هاشم مطرح کرد. ایشان با یادآوری جنگ های مذهبی سی ساله در اروپای قرن شانزدهم میلادی و همچنین اهمیت بسزای دین و مذهب در خاورمیانه، بیان داشت که آیا می توان جنگ های فرقه ای امروز را در خاورمیانه با آن جنگ های مذهبی در اروپا مشابه دانست؟
دکتر برومند در پاسخ به ظرفیت بالای تنش و خشونت در منطقه اشاره کرد و بر این مساله تاکید کرد که دشمنان و رقبای جهان اسلام از وجود چنین شکاف های مذهبی در خاورمیانه چشم پوشی نمی کنند و هرچند پتانسیل درگیری بالاست اما اگر تحریک خارجی نباشد امکان همزیستی مسالمت آمیز هم وجود دارد.
پرسش آقای عرب خانی در این مورد بود که آیا شدت و ضعف رشد ظاهرگرایی به ماهیت معرفتی یک مذهب برنمی گردد؟ مثلا در تشیع شاهد شکل گیری جریان های جهادی از نوع سلفی نیستیم یا در ترکیه اسلام آناتولیایی با اسلام عراق و عربستان تفاوت دارد و مبانی عقلی و خردگرایی جلوی رشد ظاهر گرایی را می گیرد.
برومند چنین پاسخ داد که در تشیع هم، چنین ظرفیت سلفی گرایانه ای هست اما تشکیلاتی به نام مرجعیت در عالم تشیع مانع قدرت یابی اندیشه های ظاهرگرایانه شده است. در مقابل جریان مفتی گری در اهل سنت هیچ گاه آن چنان قوی نبوده و همین دستگاه نه چندان نیرومند هم در سال های اخیر تضعیف شده و همین مساله به تندروی ها دامن زده است.
دکتر اسدالله اطهری مدیر گروه ترکیه شناسی مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه نیز ضمن ابراز خرسندی از حضور دکتر برومند در مرکز و تشکر از ایشان، جریان های سلفی تكفيري را حتی پیش از برخورد آن ها با رویه ی سخت و خشن استعمار نیز بی رحم و جنایتکار ارزیابی کرد.
برومند در پاسخ بیان داشت که ظرفیتی در جریان های ظاهرگراست که به دلیل سطحی نگری زود به تصمیم و اقدام می رسند و به همین جهت بستر خشونت را همراه دارند و مسلماً به منصه ی ظهور رسیدن این جریان ها در گروی پیوند با قدرت است. از آن جا که منافع برخی کشورها در راستای قدرت گیری آن هاست، این جریان ها رشد می کنند. میزان برد این خشونت در پیوند با قدرت افزایش می یابد. اهداف استعمار در کشورها متفاوت بوده و این گونه نبوده است که خشونت فرانسوی ها در پاسخ به خشونت الجزایری ها بوده باشد. پس نه هدف استعمارگران یکسان بوده و نه روش های آنان.
گزارش: اميرحسين رجبي معمار، دبير گروه تركيه شناسي