گروه مطالعاتی روندهای فکری
درنگی در مبانی و آینده خشونت به سبک رادیکالیسم تکفیری
در سال 2011 و با وقوع ناآرامیهای گسترده در کشورهای عربی خاورمیانه، بسیاری سخن از جهانیشدن دموکراسی و ختم اقتدارگرایی در جهان عرب میگفتند. اما فقط با گذشت چهار سال، اين انقلاب ناكام بدل به خیزشهای خشونتبار شد و بسیاری از تأسیسات ساختاری و امید و امنیت پیشین، تار و مار گشت. با پیدایش و گسترش خشونتها به نام دین و هویت مذهبی، این پرسش مطرح شد که براستی چرا این همه خشونت؟!
گروه روندهای فکری در ادامهی سلسله نشستهایش در باب خشونتپژوهی، این بار موضوع را به سیاقی انتقادی وارسی کرده و با دعوت از دکتر رسول رسولیپور استاد فلسفه دانشگاه خوارزمی، دکتر کاشی استاد اندیشه سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و دکتر قدیر نصری استاد انديشه سياسي در دانشگاه خوارزمي و مدیر گروه روندهای فکری این پرسش را به کاوش نهاده است که آیا میتوان سیل فزاینده و خروشان خشونتهای فعلی را به امری اساسیتر از رقابت ابرقدرتها یا نزاع گروهها نسبت داد؟
آغازگر بحث دکتر قدیر نصری است که اخیراً و در قالب «دانشنامهی فلسفهی سیاسی»، تحقیقات مفصلی در باب خشونت به عمل آورده است. در ادامه دکتر کاشی و دکتر رسولیپور و سایر اعضای گروه روندهای فکری به طرح نظر و نقد مطالب پرداختهاند.
قدیر نصری: انگیزهی خشونتکاری، دقیقاً کدامند؟
به باور مدیر گروه روندهای فکری، «چهره عریان و جراحتبار خشونت، فقط پلان پایانی و در واقع وجه عینی خشونت است. آشکار بودن خشونت، نشانگر آن است که تنازعهای مطرح در ساحت نظر، به تفاهم و رضایت نرسیده است و خونریزی غالباً علامت است تا علت. علل خشونت را بسیار کاویدهاند اما همه کاوشها را میتوان در این موارد دهگانه خلاصه نمود:
1. خشونت، محصول آموزش و امری یادگرفتنی و یاددانی است.
2. خشونت، محصول سرخوردگی، تراکم ناکامی و جهش توقعات است.
.3خشونت، یک اقدام عقلانی، حسابشده و تکنیکی برای کسب هدف است (صنعت خشونت).
4. خشونت، محصول نوعی اختلال روانی و جنون لحظهای است (مورد آیشمن).
5. خشونت، نوعی انتقام کینتوزانه در هنگامه ضعف رقیبی است که تاکنون مسلط و هژمون بوده است.
6. خشونت، واپسین اقدام ممکن و پاسخ نهایی بعد از آزمودن انواع راههای مسالمتآمیز است.
7. خشونت، محصول ذات یکسانساز و ایدئولوژیک مدرنیته است.
8. خشونت، اقدامی رهاییبخش و راهی برای رسیدن به خیری والاست.
9. خشونت، محصول ذوق سلطهجویانه یا تصاحبطلبانه است (مانند خشونت مندرج در عشق).
10. خشونت، محصول طردشدگی (exclusion) و بسته بودن دریچهی جذب است.
نصری بعد از تشریح ریشههای فکری خشونت، به روایت انواع متعارف خشونت در جهانزیست ما ، پرداخت و از هشت نوع خشونت نام برد.
1. خشونت معرفتی مانند خاموشسازی دیگری در نتیجهی چیرگی (مانند استعمار به روایت گایاتری اسپیواک)
2. خشونت ساختاری که موجب تعویق، توقف و تحریف ترجیحات فرد میشود (روایت گالتونگ)
3. خشونت عریان و آشکار (مانند خونریزی در جنگ یا خیابان)
4. خشونت کلامی (مانند تحقیر زبانی یکی از سوی دیگری)
5. خشونت گفتمانی (از قبیل طرد، فرسایش و فراموشی یک سبک فکری از سوی دیگری)
6. خشونت انقلابی (یا خشونت والای کانتی)
7. خشونت قانونی (مانند کار پلیس یا ضابطین انتظامی)
8. خشونت غریزی (از قبیل حس و فطرت دفاع از زندگی در مقابل غریزهی مرگ طبق روایت فروید)
در ادامهی بحث، قدیر نصری، خشونت را از حیث شناختی به شش نوع تقسیم کرد:
1. قصد و نیت اعمالکنندهی خشونت (تربیت، تنبیه، انتقام و ...)
2. خشونت عقیدتی یا رسالتی در مقابل خشونت استراتژیک یا مقطعی
3. خشونت مستقیم، پنهان و پیچیده (به تناسب سه چهرهی قدرت)
4. واکنشی بودن خشونت یا تعمدی بودن آن (آغازگری - واکنش)
5. خشونت لذتبخش (مانند تماشای سیرک) در مقابل خشونت دردناک (مانند سوزاندن افراد)
6. خشونت ذاتی / خشونت عارضی
پایانبخش سخن نصری، موضوع خشونت بود و پاسخ به این پرسش که ابژه یا موضوع خشونت چیست. به باور استاد اندیشه سیاسی دانشگاه خوارزمی خشونت غالباً بر کالبد (جسم، فرد، سرزمین، کشور یا موجودیت یک گروه) اعمال میشود. اما هویت، پرستیژ، فکر و علایق شخصی و فراشخصی هم میتوانند موضوع و هدف خشونت باشند.
محمد جواد غلامرضا کاشی: گویا خشونت در جهان سیاست، قاعده است نه استثناء!
استاد اندیشه سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، با تأکید بر «اهمیت هستیشناختی خشونت»، به طرح این سؤال پرداخت که «ابتدا باید ببینیم که خشونت امری عارضی است یا ذاتی. گویی مبنا، خشونت است و این تفاهم است که یک عارضه یا امری موقتی و حادث است. باید فرض را بر این بگیریم که خشونت یک اصل است و بعد از آن نسبت به محدودسازی آن اقدام کنیم. آنچه مهم است این است که خشونت از بین نمیرود فقط از روشی به روش دیگر بدل میشود. آنگاه هر چه نگاهها سیاسی میشود (مانند نگاه هابز در لویاتان) خشونت به انرژی و سوخت حیات سیاسی بدل میشود. آنچه ما را از ساحت خشونت دور میکند میثاقها و پیمانها یا قراردادهایی است که ما را از اعمال حدودی از خشونت باز میدارند یعنی به واسطهی پیمان و میثاق از میدان خشونت مصون میمانیم. اما هماره این خشونت است که اصل است و پیمانها بر آن عارض میشوند. بر این اساس، دیدگاههایی که خشونت را عارضی میشمارند از توضیح پدیدهی داعش عاجزند. پس اولین نکته من این است که به جای تجویز یا آرزو، این اصل را بپذیریم که مبنا عوض شود و قبول کنیم که مبنا، خشونتآلود است یعنی جریانات را بر مبنای امر سیاسی توضیح دهیم.
نکتهی دیگری که مهم است این است که باید به متافیزیکی که دیسکورس خشونت را ایجاد کرده توجه کنیم و هیچ راه فراری از این متافیزیک نیست. آنچه واقعیت دارد این است که ما در این جهان گویی جز پیام تولید نمیکنیم. باید قبول کنیم که قربانی یک دیسکورس هستیم و این دیسکورس هم پشتوانه دارد. ممکن است انسانها نیکنهاد باشند اما اکنون سازمان مفهومی جدیدی شکل گرفته که به لحاظ فلسفی ما را درگیر دوگانهها کرده است. سؤال این است که بنیاد هستی آدمی تنازع است یا تفاهم. تنازع ناشی از بنبست تفاهم است یا برعکس. آنچه به نظر من مهم است اولی بودن امر سیاسی (the Political) و سیطره تنازع است و تمدن و اخلاق تابع آن و بر بستر آن هستند. بر مبنای همین تنازع است که خشونتهای مختلفی تولید میشود.
دکتر رسول رسولیپور: ذاتی دیدن خشونت و نگاه ذاتگرایانه به آن نگرانکننده است.
استاد فلسفه دانشگاه خوارزمی که تحقیقات وسیعی در حوزهی باور دینی و کلام جدید انجام داده است تمرکز توجه را به سمت سرخوردگیها و ناتوانیهای غیر ذاتی برد و تصریح نمود که در خصوص داعش باید به موضوع دیگری توجه کرد و آن عبارت است از عدم بلوغ در فهم دینی و ارائه نگاهی صرفاً ایدئولوژیک از دین. به عنوان مثال، نگاه ایدئولوژیک باعث شد عدهای در بالکان نسلکشی علیه مسلمانان را به اجرا بگذارند. امروزه داعش نيز با عبور از صور رحماني دين ، به صورت خشونتباري جنایت میکند. پس، نهاد انسان عوض نشده بلکه نگاه به دین و نقش دین در نگاه گروه متحول شته است.
دکتر کاشی: سرشت روابط انسانها مبتنی بر منازعه و رقابت است حتی روابط حاکم بر عشق و امنیت!
استاد فلسفهی سیاسی و نویسندهی کتاب «جادوی گفتار» که سالهاست در باب گفتمان و مبانی فکری رفتار سیاسی فکر میکند ضمن بازگشت به سخن نخست خود تصریح نمود که : در رشتهی تحصیلی من (علوم سیاسی) سیاست یک امر جمعی و مبتنی بر رابطه با همدیگر است. این رابطه میتواند مبتنی بر تفاهم باشد یا مبتنی بر تنازع. هابز بر وجه تنازعآمیز تأکید دارد و کانت بر وجه صلحآمیز و تفاهمی. اما جان لاک رابطه را متناقض میبیند و اساساً دستگاه فلسفی لاک پر از تناقض است. من معتقدم که در رابطهی آدمیان با یکدیگر باید یکی از این دو را اصل گرفت. مثلاً هابز تمام رابطه را مبتنی بر رقابت و ستیز میبیند. نگاه هابز میتواند چشمانداز ما به محیط و جامعه را متحول کند. اینجا میتوان گفت که سیاست بر خلاف جامعهشناسی که فقط آدرس میدهد به بنیادها میاندیشد به سرشت آدمی فکر میکند و خدمتگزار قدرت نیست. سرشت روابط آدمی خیلی اهمیت دارد. این امر در سیاست بحث میشود. موضوع این است که رابطهی انسانی منهای رقابت بیمعناست.
نکتهی مهم دیگر این است که موازنه قدرت و عوامل سامانبخش به منازعه در جهان متحول شده است. داعش مشتی حیوان نیست باید ریشههایش را مورد کاوش قرار داد. دیسکورس هژمون بینالمللی است که سامانبخش است یعنی تفاهم یا تزاحم (تنازع) را حاکم میسازد. سؤال این نیست چرا مسلمانان خشونت میکنند. سؤال این است که صورتبندیهای منطقهای چه تحولی یافتهاند که اینجا آشوبناک شده است. به نظر من تحول این صورتبندیهای منطقهای است که منطقهای را متزلزل و منطقهای دیگر را امن میکند. زمانی ما در امنیت و تمدن به سر میبردیم و غرب ناآرام بود. اما اکنون برعکس شده است. با دگردیسی در صورتبندیهایی که نظمبخش بودند ساماندهی به امر سیاسی به مانند مدلهای قبلی غیر ممکن شده و دیگر نمیتوان جهان را به سیاق قدیم سازماندهی کرد. مدرنیته هم باید مفاهیماش را بازتعریف کند. مثلاً آلمانی که بخش مهمی از جمعیتاش ترک هستند معلوم نیست که دیگر چگونه یک دولت مدرن است. این نشانهها حاکی از آن هستند که صورتبندیهای قبلی دیگر توضیحدهنده و نظمبخش نیستند.