پیامدهای کودتای نافرجام ترکیه

نقشه سیاسی خاورمیانه پیش از کودتای نافرجام ترکیه و پیش از کودتای نظامیان مصر علیه دولت محمد مرسی بدین شکل بود که چهار قدرت بزرگ خاورمیانه یعنی ایران، ترکیه، مصر و عربستان سعودی بر سر گسترش دامنه نفوذ در مناطق گوناگون خاورمیانه بویژه مناطق بحرانی با یکدیگر رقابت داشتند. به لحاظ رویکردها و راهبردها، سه نیروی مهم منطقه یعنی مصر، ترکیه و عربستان سعودی در قبال کانونهای بحران از لیبی گرفته تا یمن از استراتژی واحدی برخوردار بودند و ایران به تنهایی باید با سه قدرت منطقه ای رقابت می کرد. البته روابط عربستان سعودی با مصر (دوره محمد مرسی) چندان حسنه نبود.
 
با وقوع کودتا در مصر و سرنگونی دولت منتخب محمد مرسی، کشور مصر از چرخه رقابت های منطقه ای خارج شد و چنانکه پیش بینی می شد دولت ژنرال سیسی سیاست های کشورش را به سمت درونگرایی سوق داد. حتی عضویت مصر در ائتلاف عربی منطقه ای به رهبری عربستان سعودی در موضوع یمن عضویتی کاملاً سمبلیک و غیرفعال بوده و هست. پس از خروج مصر از گردونه رقابت های منطقه ای، و به فاصله کوتاه، کشور روسیه به تدریج در معادلات منطقه خاورمیانه وارد شد و در کنار راهبردهای منطقه ای ایران بویژه در بحران سوریه و مقوله مبارزه با تروریسم قرار گرفت. با این حال و به دلیل بیگانه بودن مسکو با ویژگی های متنوع خاورمیانه، رقابت های جدی در مثلث ایران، سعودی و ترکیه محدود ماند. در نتیجه روابطه منطقه ای عربستان سعودی با ترکیه در تنظیم راهبردهای منطقه ای گسترش یافت و در مقابل روابط ایران با عربستان سعودی، حتی به اعتراف عادل الجبیر وزیر خارجه این کشور به دلیل سیاستهای منطقه ای جمهوری اسلامی ایران در سوریه، لبنان، یمن و عراق رو به تیرگی گذاشت، اما روابط تهران و آنکارا در وضعیت پایدار اما ناآرام باقی ماند. عربستان سعودی و ترکیه که در قبال گسترش دامنه نفوذ منطقه ای ایران در ورود قدرتمندانه روسیه در معادلات سوریه نگران بودند، عنصر غایب علنی و حاضر پنهان یعنی اسرائیل را به ایفای نقش منطقه ای فراخواندند. مذاکرات پنهانی عربستان سعودی و اسرائیل و نیز اعلام از سرگیری روابط میان آنکارا و تل آویو طی یکماه گذشته در همین چارچوب صورت گرفت. این وضعیت چندان دوام نیاورد و یک ضلع مهم مثلث قدرتهای منطقه ای یعنی ترکیه دستخوش بحران شدید داخلی شد که می توانست دولت ترکیه را سرنگون کند، اما وارد شدن مردم به صحنه رویارویی با کودتای ارتش این کشور، دولت حزب عدالت و توسعه جان سالم بدر برد، اما آشکار است که ترکیه نیز مانند مصر تا اطلاع ثانوی از بلندپروازیهای منطقه ای اش خواهد کاست و سیاست درونگرایی را در پیش خواهد گرفت. با این تفاوت که مصر با کودتا از چرخه رقابتهای منطقه ای خارج شد و ترکیه با ضد کودتا ناگزیر است در آینده برای ساماندهی اوضاع داخلی از چرخه رقابتهای منطقه ای خارج شود. 
 
بدین ترتیب می توان گفت که ایران و عربستان سعودی به عنوان دو نیروی رقیب در منطقه باقی ماندند. اینک پرسشی چند ضلعی مطرح می شود. ضلع اول این پرسش این است که آیا وقوع کودتا در ترکیه به سود موازنه های قوای منطقه ای و نسبت آنها با منافع ملی کشورمان بوده است؟ پاسخ منفی است. ایران جزو اولین کشورهای آسیا بوده است که در قبال تلاش نظامیان برای اجرای پروژه کودتا واکنش نشان داد. واکنش به موقع دکتر محمد جواد ظریف، واکنشی هوشمندانه بود. موفقیت کودتا در ترکیه می توانست برای چند دهه آینده دروازه شمال غربی ایران را دستخوش بحران کند. مضافاً بر این و به لحاظ ایدئولوژیک انبوهی از فشارهای سیاسی علیه اسلامگرایان در منطقه با منشاء ترکیه می توانست موقعیت اسلام سیاسی را از سپر جنوبی ناتو تا شمال افریقا (مصر) گسترش دهد. از همه مهمتر پدیده کودتا مجدداً می توانست به مثابه راه حلی برای برون رفت از بن بست های سیاسی کشورهای از بند رسته منطقه خاورمیانه در دستور کار نهادهای نظامی قرار گیرد. اما ضلع بعدی پرسش فوق آن است که آیا خروج ترکیه از چرخه رقابت های منطقه ای به سود منافع منطقه ای کشورمان است؟ پاسخ مثبت است، زیرا در مرحله نخست یک ضلع قدرتمند مثلث ائتلاف منطقه ای (ترکیه، عربستان سعودی، اسرائیل) علیه ایران از معادله خارج می شود. دو ضلع دیگر توانایی جابجایی ثقل خود در فراز و نشیب های پیوسته منطقه ندارند، بویژه اسرائیل که با ساختارهای مردمی منطقه بیگانه بوده و برای پیشبرد سیاستهای منطقه ای اش عمدتاً به اضلاع دیگر متکی است. در نتیجه می توان گفت که ماحصل تحولات اخیر از منظر رقابت های منطقه ای در میان مدت عمدتاً میان سه نیروی مهم یعنی ایران، عربستان سعودی و اسرائیل محدود خواهد شد. وضعیت و موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه روشن است، آنچه روشن نیست موقعیت دو نیروی منطقه ای یعنی عربستان سعودی و اسرائیل پس از خروج ترکیه از چرخه رقابتهای منطقه ای است. فرضیه هایی در مورد این دو نیرو وجود دارد. فرضیه نخست این است که عربستان سعودی تلاش خواهد کرد بی آنکه راهبردهای منطقه ای خود را تغییر دهد راه تنش زدایی با تهران را بپیماید تا از یکه تازی ایران در منطقه جلوگیری کند. فرضیه دوم آن است که عربستان سعودی با نیروی باقیمانده در منظومه سیاستهای غربی در منطقه برای رویارویی با جمهوری اسلامی ایران همسو شود. این همسویی البته برای ریاض کم هزینه نخواهد بود. عربستان سعودی از زمان روی کار آمدن ملک سلمان سیاست بهبود روابط با تل آویو را در دستور کار قرار داده است. این موضوع مانند گذشته که عمدتاً روی پایه گمانه زنی های دیپلماتیک استوار بود چندان پنهان نیست. روز دوم مرداد 95 روزنامه هآرتز چاپ تل آویو پرده از یک سفر مقامات عالیرتبه سعودی به اسرائیل برداشت. ژنرال بازنشسته سعودی به نام انور عشقی در رأس این هیأت مذاکرات فشرده ای با مقامات رژیم صهیونیستی به منظور بهبود روابط ریاض و تل آویو به عمل آورد. در نتیجه به نظر می رسد عربستان سعودی برای پرکردن خلاء ناشی از فقدان همپیمان منطقه ای اش (ترکیه) به اسرائیل پناه برده است. بدین ترتیب می توان گفت که عربستان سعودی و اسرائیل در یک جبهه منطقه ای در برابر ایران قد علم خواهند کرد. 
 


نویسنده

سید حسین موسوی (رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه)

سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی آقای موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.