برگزيت و رشد ملی گرايی در اروپا
مردم بریتانیا در همه پرسی بیست و سوم ژوئن برای ماندن و یا جدا شدن از اتحادیه اروپا رای به جدایی دادند. این همه پرسی با نام برگزیت بازتاب زیادی در میان ملتهای اروپایی داشته است. در بریتانیای کبیر مردم اسکاتلند جدا شدن یا ماندن در بریتانیا را به رفراندوم گذاشتند و مردم ایرلند شمالی نیز در دوراهی ماندن و یا جدایی از جمهوری مستقل ایرلند هستند. اما آیا این جدایی طلبی ها به کل اروپا سرایت خواهد کرد و ملی گرایی را در نزد مردم اتحادیه اروپا زنده خواهد کرد؟ به نظر می رسد در شرایط کنونی برگزیت خواهد توانست روند این همگرایی اروپایی را تغییر داده و شروعی دوباره برای واگرایی و رشد ملی گرایی در کشورهای اروپایی باشد.
پیمان ماستریخت در هلند و در سال 1993 که اروپای واحد و یا اتحادیه اروپا را ایجاد نمود، آغازگر فرآیند همگرایی منطقه ای دولتهای اروپایی بود. اما با توجه به شرایط کنونی، برگزیت خواهد توانست روند این اتحاد را تغییر داده و کشورهای اروپایی شروعی دوباره را در واگرایی و ملی گرایی تجربه می کنند.
چرچیل نخست وزیر بریتانیا کشورهای اروپایی را خانواده ای می دانست که می بایست در کنار هم در صلح و امنیت زندگی کنند. وی از کشورهای اروپا خواسته بود که گذشته های وحشتناک را پشت سر گذاشته و به آینده نگاه کنند و ایالات متحده اروپا را تشکیل دهند. البته او برای انگلیس وضعیتی جدا در نظر میگرفت که برآمده از قدرت استعماری بریتانیای کبیر بوده است. به باور وی انگلستان دارای تجارب غنی در سیاست خارجی و گزینه مناسب برای رهبری جهان بود.
دلیل بودن در یک خانواده را می توان در ساختار فرهنگی و نژادی قاره اروپا جستجو کرد که همگرایی و یکپارچگی بیشتری را به نسبت دیگر مناطق جهان موجب شده است. علاوه بر آن جغرافیای اروپا به صورت یک قاره، اشتراکات نژادی، زبانی، فرهنگ و هنر و عوامل سازنده دمکراسی های مدرن و دولتهای رفاه نیز کشورهای اروپایی را به بودن در کنار هم تشویق کرده است.
اینک اروپا با تجربه دو دهه متحد بودن و یکپارچکی با زمزمه های جدایی و بازگشت به شرایط قبل از پیمان ماستریخت روبرو شده و هر روز شاهد پیش بینی هایی برای شرایط سیاسی، اقتصادی و امنیتی پس از برگزیت است. اما اگر برگزیت را آغازی برای تحولات نوین اروپا بدانیم، می توانیم به اهمیت ملتها و علاقه به سرزمینشان و هویت جدایشان برگردیم و به ناسیونالیسم نیمه بیدار در اتحادیه اروپا اشاره کنیم.
در سال 2007 کشور فرانسه وزارت مهاجرت و هویت ملی و توسعه را در جهت انسجام اجتماعی و ترکیب سیاست هویت ملی و سیاست مهاجرت ایجاد نمود که نقش آن جلوگیری از جریان مهاجرت و اهمیت بخشیدن به هویت ملی بود. در همین زمان بود که نیکولا سارکوزی رییس جمهور وقت بحث ایده های هویت – ملیت را پیش کشید. در آگوست 2010 نیز به دنبال تفاوت قائل شدن میان شهروندان و مهاجران، آلمان نیز با امواج ناآرامی های سیاسی در رابطه با مسایل هویت ملی و همگرایی و اهمیت فرهنگ مشترک روبرو بوده است.
اگرچه این نوع واکنش ها در کشورهایی مانند آلمان و فرانسه در حمایت از فرهنگ اروپایی در مقابل فرهنگ غیر اروپایی بود و نه حمایت از فرهنگ خاص آلمانی یا فرانسوی، اما آشکارا واکنش به تعلق خودی و تفاوت غیر خودی بود. قابل ذکر آنکه کشورهای اروپای غربی و شرقی موزاییکی از فرهنگها هستند.
43 سال پیش هنگامی که رهبران اروپایی خواستار درهم تنیدگی سراسر اروپا بودند، مردم انگلیس چیز دیگری را طلب می کردند. آنها می خواستند که کشورشان متعلق به خودشان باشد و توسط دیگر کشورها به اشتراک گذاشته نشود. امروز برگزیت نشان می دهد که محافظه کاری به شدت در قلب مردم بخصوص در کشورهای ثروتمندتر و توسعه یافته تر جای دارد. زیرا آنها نمی خواهند که امتیازات و منافع خود را به اشتراک بگذارند.
ناسیونالیسم به عنوان یک ایدئولوژی که به دنبال تعیین سرنوشت و استقلال سیاسی است، تعیین کننده یک ملت و جدا کننده ملتها از یکدیگر است و حاکمیت مردمی در آن به تجزیه دولت های ملی و شکل گیری روندی جدایی طلبانه و خیزش هویتی بر مبنای خودی و جدایی از غیر خود شکل می گیرد.
اگر جهانی شدن پیامدهای یکپارچگی، یکدست بودن، بی مرز بودن، آزادی های رفت و آمد و تجارت را بدنبال دارد، ملی گرایی آن را سقوط یک ملت، پایان تمامیت ارضی و تضعیف قدرت سیاسی مرکزی می داند.
انتخابهای متفاوت مقامات اتحادیه اروپا در طول مذاکرات خروج از اتحادیه از یک سو و خیزش پوپولیسم در کشورهای اروپایی و در جناح راست و احزاب ضد مهاجر کشورهایی چون فرانسه، اسلواکی، هلند، دانمارک و سوئد با درخواست برگزاری رفراندوم از سوی دیگر، دلیلی بر این مدعاست.
بنابراین جدال میان منطقه گرایی و یا ملی گرایی در اروپا وابسته به تصمیم بیست و هفت کشور دیگر اروپا خواهد بود که یا کماکان به تقویت همگرایی و ماندن در اتحادیه و یا به ملی گرایی و جدا شدن از یکدیگر رای می دهند. اگر رهبران اروپایی نتوانند دلایل قاطعی برای ماندن در اتحادیه به مردم خود ارائه کنند، امکان سرایت ملی گرایی به دیگر کشورهای منطقه وجود دارد. با توجه به این گفته چرچیل که با همه زیبایی یک استراتژی گاهی باید به نتایج آن نگاه کرد، امروز رهبران اروپایی به آنچه که حاصل همگرایی در اتحادیه بوده نگاه می کنند و آن را به واقعیات جدید پیوند می دهند.