بحران سوریه و آغاز نئومرکانتیلیسم روسی
24 مارس 1999 برابر با آغاز حملات ناتو به یوگسلاوی، در تاریخ نظامی معاصرِ روسیه نقطه عطفی دردناک و فراموش نشدنی است. یوگسلاوی به عنوان یکی از مهمترین متحدین روسیه در یکی از حساسترین نقاط اروپا با وجود مخالفت جدی مسکو مورد تهاجم قرار گرفت و افسران و استراتژیست های روسی تنها به نظاره فروپاشی یوگوسلاوی نشستند. علت این شکست فضاحتبار سیاست خارجی روسیه نه به واسطه عدم فهم استراتژیک اهمیت یوگوسلاوی و نه به خاطر بی اهمیت بودن یوگوسلاوی برای روسها است، بلکه تنها یک دلیل برای این شکست وجود داشت: نبود منابع و ابزارهای لازم در داخل روسیه برای پشتیبانی از اهداف سیاست خارجی. به بیان واضحتر ارتش روسیه، ظرفیت نظامی لازم برای پیشگیری از تهاجم آمریکا و همپیمانانش به یوگوسلاوی را نداشت و اقتصاد روسیه هم در شرایطی نبود که بتواند هزینه های یک رودرویی نظامی را بپردازد. ارتش روسیه شکستی مایوس کننده را در جنگ چچن تجربه کرده بود، از رقابت تسلیحاتی با ارتش آمریکا حداقل به مدت 10 سال و از سال 1989 بازمانده بود، اعتماد به نفس نیروهای ارتش پائین بود، تسلیحات به روز به دلیل بحران مالی تحویل یگانها نشده بود و در مجموع ارتش روسیه در آنچنان بحرانی فرو رفته بود که نمی توانست عنصری پشتیبانی کننده برای یک سیاست خارجی فعال و تهاجمی باشد. اما به نظر میرسد وضعیت ارتش روسیه در سوریه به کلی متفاوت است. اکنون ارتش روسیه در وضعیت بحرانی دهة نود قرار ندارد و میتواند مطالبات دستگاه سیاست خارجی اش را در سوریه برآورده کند. مطالبه ای که عبارتست از تحمیل نظم مطلوب روسی در خاورمیانه؛ جریانی که نقطه شروع آن سوریه است.
روسها از این نکته استراتژیک آگاه هستند که توان مانور سیاست خارجی در قرن 21 همچنان به دو عنصر ظرفیت اقتصادی و ظرفیت نظامی وابسته است. به این ترتیب از منظر روسی هرگونه تمایلی برای فعالسازی سیاست خارجی و بازیابی توان تاثیرگذاری جهانی، منوط به تقویت همزمان دو بال قدرت اقتصادی و قدرت نظامی است. مقایسه دکترین سیاست خارجی و دکترین نظامی روسیه از سال 2000 تاکنون به خوبی این واقعیت را نشان می دهد که الگوی تغییر رفتار در سیاست خارجی روسیه وابستگی مستقیمی با روند افزایش قدرت نظامی اش داشته است. این تناظر مستقیم میان روند تهاجمی شدن و برونگرایی در سیاست خارجی با روند بازیابی قدرت نظامی نه تنها در اسناد استراتژیک روسیه دیده میشود بلکه بررسی دقیقتر الگوی برپائی جنگها در روسیه نیز به خوبی این واقعیت را نشان میدهد. رفتار نظامی روسیه در دهة 90 و در دو جنگ چچن در سالهای 94-96 و 99-2000 پیرو رویکرد حفظ سرزمین بود و ماهیتی تدافعی داشت. مسکو حتی استراتژیکترین منافع امنیتی در خارج از مرزهایش را صرفا با واکنشهای دیپلماتیکِ بی پشتوانه پاسخ داد. در این دوره ارتش روسیه از منظر آمادگی رزمی و تسلیحات بدترین شرایط در پس از جنگ جهانی دوم را سپری میکرد. تنها جنگ روسیه در نیمه اول قرن بیستم در گرجستان (2008) است که نشانه هایی از بازیابی آمادگی رزمی ارتش روسیه را در قالب عملیات هوایی با دقت بالا، عملیات موفق نیروهای ویژه و لجستیک چابک نشان میداد. ولی حتی در گرجستان نیز همچنان تردیدهای فراوانی در خصوص توان واقعی رزمی روسها وجود داشت زیرا این آمادگی رزمی محدود به برخی یگانهای نمونه ارتش بود و سوانح نظامی میان یگانهای نیز کم بود. در کمتر از سه روز یگانهای هوایی روسیه 7 جنگده خود را از دست دادند و به دفعات به اشتباه نیروهای خودی را بمباران کردند. اما جنگهای روسیه در نیمه دوم قرن 21 یعنی اشغال کریمه (2014) و جنگ سوریه (2015)، علائم مهمی از بازیابی کامل قدرت نظامی روسیه تا بدان حد که بتواند ابزار کارآمدی برای پشتیبانی از سیاست خارجی باشد را نشان میدهد.
الگوی برپائی جنگ روسیه در سوریه به چند دلیل کلیدی از ارزش عملیاتی بسیار بالایی برخوردار است و نشان از ورود ارتش روسیه به سطح جدیدی از آمادگی رزمی را میدهد و در واقع نمایشی است از قدرت متحول شده ارتش روسیه که اکنون قادر است پشتوانهای برای سیاست خارجی باشد. تحلیل الگوی عملیات نظامی روسیه در سوریه نشان می دهد که 1) این جنگ اولین درگیری نظامی روسیه در خارج از مرزهایش پس از جنگ افغانستان است که در آن تمامی واحدهای چهارگانه ارتش به صورت همزمان درگیر عملیات شده اند. در حالیکه در جنگهای پیشین به دلیل آمادگی رزمی پائین اکثر واحدهای عملیاتی، عموما جنگ توسط یک یا دو واحد نمونه ارتش برگزار میشد. به طور مثال در جنگ گرجستان و یا جنگ چچن نیروی دریایی و سامانه های فضایی نقش چندانی نداشتند اما در جنگ اخیر مجموعه متنوعی از واحدهای هوافضا، نیروی هوایی، دریایی، لجستیکی و زمینی به صورت همزمان وارد عملیات مشترک شدند. 2) سرعت بالای آغاز عملیات توسط ارتش روسیه نشان از تغییر ساختار لجستیکی دارد و نشانی از چابک شدن ارتش روسیه است که آن را قادر میسازد در کوتاهترین زمان از لحظه صدور دستور عملیاتی، امکان انتقال گسترده تجهیزات و نیروها را فراهم کند. ژنرال بن هادجز فرمانده نیروهای آمریکایی در اروپا در مصاحبه ای در اینخصوص میگوید «آنچه مرا همچنان شگفت زده کرده است توان روسها برای انتقال چنین حجمی از تجهیزات در چنین مسافتی است». انتقال 2000 نیرو و انواع تجهیزات به سوریه توسط هواپیماهای مدرن ترابری IL-76MD90 و آماده سازی و تجهیز پایگاه هوایی حمیان تنها سه هفته زمان برد که نشانی از بهبود جدی توان مهندسی ارتش روسیه است. 3) نیروی دریایی روسیه تقریبا برای اولین بار در 300 سال گذشته در شرایط رزمی و با تجهیزات جدید بکارگرفته شد. ناوگان دریای سیاه با ناوشکن «مسکو» اولین واحد از پدافند موشکی دریاپایه روسیه است که با مجهز بودن به سامانه S-300 در پیش از آغاز بمبارانها در سواحل مدیترانه مستقر شد. این ناوشکن تشکیل دهندة بخش مهمی از استراتژی هوایی روسیه بود زیرا عملا پرواز هواپیماهای نیروهای ائتلاف را تحت کنترل گرفته و با چالش اساسی روبرو میسازد. ضمن اینکه برای اولین بار ترابری سنگین دریایی برای یک عملیات نظامی به کار رفت و از ناوگان دریایی برای عملیات تهاجمی (شلیک موشکهای کروز از دریای خزر) استفاده شد. 4) الگوی عملیاتی نیروهای هوایی روسیه مبتنی بر استفاده وسیع از سامانه های فضایی برای شناسائی اهداف و هدایت تسلیحات و نیز بکارگیری تسلیحات هدایت دقیق در ترکیب با حملات موشکی کروز این واقعیت را نشان میدهد که دیگر آمریکا در برپائی جنگهای نسل چهارم یکه تاز و تنها نیستند. توجه به این نکته ضروری است که کسب این قابلیت به طور مشخصی وابسته به ورود تسلیحات جدید به نیروی هوایی روسیه به ویژه بمب افکن SU-34 و بمب های هدایت شونده KAB-250 ، KAB-500 و اصلاح زیرساخت ها و معماری شبکه های ارتباطی و فضایی روسیه بوده است. 55) طرح ریزی عملیات ترکیبی میان نیروهای مختلف نکته قابل توجه دیگری است که در عملیات اخیر در سوریه دیده میشود. اوج این طرح ریزی مشترک در فرماندهی و شکل دهی به شبکه پدافند هوایی در سوریه است. در این شبکه پدافندی، سیستم دفاع ضد موشکی PANTSIR توسط نیروی زمینی، سامانه پدافند موشکی دریاپایه S-300 توسط نیروی دریایی، هواپیمای دفاع هوایی فوق پیشرفته SU-30 و سامانههای شناسایی فضایی توسط نیروی هوایی به صورت مشترک نقش دارند. اهمیت این الگوی پدافندی مشترک در این است که در عمل به غیر از ارتش آمریکا، چنین الگوی پدافندی توسط نیروی نظامی دیگری در صحنه رزم واقعی به کار گرفته نشده است. 6) جنگ سوریه به دلیل ماهیت ائتلافی آن با ایران، عراق و دولت بشار اسد از منظر طرح ریزی عملیاتی نیز قابل توجه است زیرا اولین تجربه روسها در برپائی جنگهای ائتلافی پس از پیمان ورشو است.
برخلاف نقد استراتژیستهای غربی مبنی بر ناکارآمدی عملیاتی قدرت نظامی روسیه، الگوی برپائی جنگهای اخیر توسط روسیه نشان از روند صعودی قدرت نظامی این کشور دارد. میتوان سیاست دفاعی روسیه در دهه اخیر را موفق خواند چراکه منبع قدرت کلیدی و قابل اتکائی را در اختیار کارگزاران سیاست خارجی این کشور قرار داده است که بتوانند از آن به صورت واقعی استفاده کنند. جلوگیری از اجرائی شدن تصمیم ائتلاف علیه داعش به رهبری آمریکا در ایجاد منطقه پرواز ممنوع خواست سیاسی مقامات مسکو بود که تنها یک نیروی نظامی کارآمد میتوانست موفق به اجرای آن شود. در حالیکه نیروی هوایی روسیه قادر به اجرای خواست سیاسی مشابهی در سال 1999 نبود و توان عملیاتی لازم برای شکستن منطقه پرواز ممنوع ناتو را نداشت.
سیاست دفاعی روسیه از سال 2000 تاکنون بر افزایش تدریجی و هوشمند قدرت دفاعی در تناسبی معنیدار با رشد اقتصادی کشور استوار بوده است. افزایش آمادگی رزمی ارتش روسیه محصول اجرای سه برنامه کلان از سال 2000 تاکنون است. ابتدا همراستا و متناسب سازی اولویتها و اهداف ارتش روسیه با روند تحولات اقتصادی کشور بود. در این برنامه هزینه های دفاعی به دقت کنترل شد تا هزینه های نظامی ارتش خارج از توان تحمل اقتصاد ملی نباشد. این همان نقطه ضعف اساسی بود که در برنامه ریزی دفاعی شوروی سابق به صورت جدی وجود داشت و به یکی از عوامل اصلی بحران اقتصادی شوروی در دهه 80 تبدیل شده بود. سیاستهای دفاعی جدید روسیه این قاعده را مورد توجه قرار داد که هزینه های ساختار دفاعی نباید بیش از ظرفیت اقتصاد ملی باشد و به همین دلیل روندی مستمر و پایدار از تقویت بودجه نظامی همگام با رشد اقتصادی پیگیری شد. دومین و مهمترین عامل در بازیابی قدرت نظامی روسیه اجرای موفقیت آمیز برنامه مدرنیزاسیون بود که پنج محور اساسی شامل اصلاح ساختار ارتش، حرفه ای سازی و اصلاح وضعیت نیروی انسانی، مدرن سازی تسلیحاتی، اصلاح نظام تخصیص منابع مالی و اصلاح نظام تحقیقات دفاعی را در برمیگیرد.
از این میان این محورها دو عامل بیش از هرچیز دیگر در افزایش قدرت رزمی نیروهای روسی موثر بود. اول اصلاح شیوه جذب نیرو در ارتش و جایگزینی تدریجی سربازان وظیفه با نیروهای قراردادی حرفه ای است که به موجب این طرح در دوره تصدی شویگو بر وزارت دفاع، در سال 2014 آمار نیروهای حرفه ای به 295 هزار در برابر 273 هزار سرباز رسید. این اقدام با حذف سربازان وظیفه که از آمادگی رزمی اندکی برخوردارند و جایگزنی آنها با نیروهایی حرفه ای که ساعات آموزشی بسیار بیشتری را به مدت طولانی پشت سر میگذارند موجب شد بهره وری نیروها و چابکی ارتش به میزان فراوانی افزایش یابد. تمامی نیروهای اعزام شده به سوریه از میان نیروهای قراردادی حرفه ای هستند. دوم مدرن سازی تسلیحاتی ارتش روسیه طی دو برنامه «تجهیز تسلیحاتی 2020 و 2025»، سبب شد طیف وسیعی از انواع تجهیزات مدرن وارد ارتش شود و بخشهای مهمی از یگانهای ارتش روسیه تجهیزات جدید را دریافت کنند. تقریبا تمامی یگانهای اصلی به کارگرفته شده در جنگ سوریه از جمله یگانهای موشک انداز کلاس داغستان و کلاس 21631 در دریای خزر، ناوشکن مسکو و ناوشکنهای..... از ناوگان دریای سیاه، موشکهای کروز Kalibr NK، بمب افکنهای SU-34 و SU-25، جنگنده SU-30، تمامی بمبهای هدایت شونده مورد استفاده علیه داعش، ماهواره های مورد استفاده در سامانه گلوناس و پهپادهای شناسایی در زمره یگانهای تازه تجهیز شده پس از سال 2012 هستند.
اکنون از منظر نظامی میتوان گفت که ارتش روسیه برخلاف پیش بینی تحلیلگران غربی تجربه موفقیت آمیزی از نوسازی و اصلاحات را پشت سر گذارده که در نتیجه آن توان واکنش سریع و اثربخش در خارج از مرزهایش را یافته است و به بازویی موثری برای تحقق اهداف سیاست خارجی این کشور بدل شده است. آنچنانکه لاوروف در نشست امنیتی فنلاند از آمادگی روسیه برای ایفای نقش نظامی در عراق ویا حتی لیبی صحبت میکند. گزارش اخیر گوستاو گرسل به شورای روابط خارجی اروپا تصریح میکند که تحول ارتش روسیه در دوره پوتین، سریعترین برنامه تحول نظامی بوده است که از 1930 تاکنون یک کشور توانسته به تنهایی انجام دهد. این حضور موثر قدرت نظامی در تامین اهداف سیاست خارجی را میتوان به معنای مشارکت بسیار بیشتر روسیه در آینده در شکلدهی به نظمهای منطقهای و جهانی تلقی کرد. نظم جهانی که نه تنها بتواند ملاحظات امنیتی روسیه را پاسخگو باشد بلکه امکان پشتیبانی از اهداف اقتصادی این کشور را نیز فراهم آورد. اقتصاد دفاعی مورد نظر روسی را میتوان در دو شکل اصلی خلاصه کرد. تامین منافع امنیتی کشورهای هدف از طریق همکاری با ارتش قدرتمند روسیه و در ازای آن تامین منافع اقتصادی روسیه توسط کشوری که خدمات امنیتی را دریافت میکند. به نظر میرسد اتحاد امنیتی جدید عراق، سوریه و ایران نیز در این الگو جای گیرد. از سوی دیگر نمایش قدرت نظامی روسیه به ویژه با تسلیحات مدرن نسل چهارم این کشور که بیش از 90 درصد آنها برای اولین بار در یک صحنه واقعی نبرد به کار رفتهاند، نوید استمرار حضور این کشور در بازار تسلیحات جهانی و فروشهای تضمین شده را میدهد. به نظر میرسد نئومرکانتیلیسم نوع روسی در راه است و مسکو ابعاد اقتصادی جنگ در سوریه را بسیار جدی گرفته است و به این ترتیب سیاست دفاعی بخش بیشتری از ساخت قدرت در آینده روسیه را به خود اختصاص خواهد داد.
نویسنده
عبدالرسول دیو سالار
عبدالرسول دیوسالار پژوهشگر ارشد سابق در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه طی سالهای ۱۳۹۴ الی ۱۳۹۷ بوده است. وی اکنون مدیر طرح امنیت منطقه ای در برنامه خاورمیامه دانشگاه اتحادیه اروپا (EUI) و استاد مهمان در مدرسه عالی اقتصاد و سیاست میلان است. حوزه مطالعاتی دکتر دیوسالار سیاست دفاعی ایران، نظم منطقه ای، سیاست قدرت های بزرگ در خاورمیانه، و مطالعه تطبیقی فهم از تهدید در خاورمیانه است.