اروپا و بحران پناهندگان
کشورهای اروپایی در هفته های اخیر مقصد پناهجویانی از خاورمیانه و شمال آفریقا هستند که بدنبال ناامنی و بی ثباتی در کشورهایشان مجبور به ترک وطن شده اند.
پذیرش این پناهجویان از سوی کشورهای اروپایی مانند آلمان این سوال را مطرح می کند که آیا اروپایی ها برای سالهای بعد نیز همان گونه که امروز مرزهایشان را به سوی مهمانان خاورمیانه ای گشودند، آنها را پذیرا خواهند بود؟ به نظر می رسد با توجه به خصوصیت انسانها در وابستگی به مکان و تفاوت میان خودی و غیر خودی، پذیرش این افراد در آینده از سوی مردم اروپایی با مشکلاتی همراه باشد.
عواقب خیزش های عربی درخاورمیانه و شمال آفریقا در عدم ثبات و ناامنی های امروز منطقه کاملا مشهود است. مسایل حل نشده در لیبی، سوریه، عراق و یمن، ظهور افراطی گرایی اسلامی، خشونت های سیاسی و درگیری های فرقه ای بر زندگی روزمره مردم اثرگذار بوده است و آنها را از دسترسی به بسیاری از نیاز های اولیه زندگی محروم ساخته است.
شاید بتوان اینگونه گفت که خیزش های مردمی منطقه موجب خیزش قدرت ها در منطقه شده است چنانچه واکنش های ایران و ترکیه درقبال سوریه، ایران و عربستان در یمن، ایران و قطر و عربستان در عراق شواهدی از این دست هستند و صد البته که قدرت های فرا منطقه ای هم مانند روسیه و امریکا از بیرون تنها به نظاره ننشسته اند و حاصل پنج سال جنگ و درگیری در سوریه 250 هزار کشته و 4 میلیون پناهنده و 8 میلیون بی خانمان است. عراق نیز از سال 2003 و افغانستان از 1978 شرایطی مشابه داشته اند چنانچه افغانستان در جایگاه سومین کشور فرستنده گروههای پناهنده پس از عراق و سوریه قرارگرفته است.
انعکاس هیاهوی قدرتهایی که با هم در ستیزند و گروهها و فرقه هایی که با هم درگیرند مانند امواج دایره ای که از مرکز به سمت بیرون بزرگتر و بزرگتر می شوند به سوی اروپا گسترده شده و اروپاییان را که آزرده از این بی سامانیهای همنوعان خود در مناطق جنوبی تر هستند به آرامی به سوی بحرانی هویتی در آینده می کشاند که شاید تصورش دور از انتظار باشد. میزبانان مردمانی از کشورهای مرفه و توسعه یافته با بالاترین شاخص های توسعه انسانی هستند که به سوی میهمانانی عمدتا از کشورهای فقیر و در حال توسعه با پایین ترین شاخص های توسعه انسانی آغوش می گشایند. این تنها مردم اروپا نیستند که خواهان پذیرش پناهندگان هستند بلکه دولتهای اروپایی نیز با سیاستهای اقتصادی و جمعیتی به این هجوم انسانی نگاه می کنند. به طور مثال آلمان به مهاجران به عنوان نیروی کار جوان که خواهد توانست از بار اقتصادی و اجتماعی بکاهد نگاه می کند و آنان را در مشاغلی می بیند که چرخه اقتصادی را به حرکت درآورده و با پرداخت مالیات می توانند فشار حاصل از پیرشدن جمعیت و مساله بیمه و درمان و رفاه آنان را کم کند.
اگرچه اروپا تجربه نژادپرستی نازیها و قوم گرایی صربها را ضمیمه تاریخ خود دارد اما اینک در حال تجربه یک بحران جدید هویتی است که در سالهای بعد نمود پیدا خواهد کرد. بحرانی هویتی از سوی پناهجویانی سوری- عراقی که خود را در سرزمینی دیگر غریب پنداشته و نسلهای بعدی هر دو گروه میزبان و مهمان را دچار تفاوتهای میان خودی و غیر خودی می نماید و پیش بینی اینکه چه اتفاقی در آینده برای کشورهای مقصد این پناهجویان خواهد افتاد شاید کمی مشکل باشد. اما آنچه مسلم است هویت انسانها در درجه اول برگرفته از مکانشان است. مکانی که در آن فرهنگ و زبان و دین خاصی حاکم بوده که بر تمام لایه ها و سطوح زندگی افراد غلبه دارد و انسانها در هر کجا که باشند خودشان را به مکانشان وابسته می دانند و با آن شناسایی می شوند. بنابراین ميل عميق و احساس پر شور به مکان می تواند به جدايي سازي افراد وگروه ها از يكديگر و تفكيك و شبكه بندي سرزمين و قلمرو زندگي منجر شود.
برای عراقیها کرد و عرب و یا شیعه و سنی مهم نبود. آنها عراقی بودند و مردمی وابسته به سرزمین عراق. آنجا که امپراطوری آشور و نینوا و نمرود بود و آنجا که مکان پرستش آتش برای زرتشتیها و یزیدیها بود. جایی که دجله و فرات تمدن بین النهرین را شکل دادند و عراقیها به آن افتخار کرده و خود را منتسب به آن خاک می دانند.
نتیجه آنکه هويت پناهجویان عراقی و سوری و یا افغانی نیز برگرفته از سرزمینشان و فرهنگی است كه به طبيعت مكان روح بخشيده و مجموعه اي از اعتقادات و اطلاعات ها و شناخت ها از محيط موجب ظهور هويت پذيري مكانيشان شده و از آنجایی که بروز ناسيوناليسم افراطي، درگيريهاي قومي و مذهبي و منطقه اي وسيله اي براي پركردن خلاُ هويت است، می توان انتظار داشت که مسائلی را در طولانی مدت ایجاد کرده و موجبات بی ثباتی در سرزمین مهمان را فراهم آورد.
با توجه به تفاوتهای هویتی دو گروه میزبان و مهمان در این هجوم پناهندگان، می توان پیش بینی کرد که مهاجرینی که امروز از خاورمیانه به اروپا می روند پس از سالها زندگی در آن سرزمین به تاریخ خود برگشته و به یاد آورند که چگونه قدرت های اروپایی در دهه 1920 گروه های قومی و مذهبی متفاوتی را در داخل مرزهای یک واحد سیاسی به نام سوریه جا دادند و چگونه کشورشان پس از گذشت نزدیک به یک قرن باز با تصمیم گیری هایی از بیرون از مرزهایشان از هم گسیخته شد.
نتیجه آنکه تلاش های دیپلماتیک حکومت های منطقه مبتنی بر پایان بخشیدن به جنگ های داخلی می تواند امنیت و ثبات را به سرزمین مادری این پناهجویان و بی خانمانها بازگردانده تا آنها نیز مانند هر ملتی با هویت مکانی خودشان شناسایی شوند.