گروه مطالعاتی روندهای فكری
تبیین خشونت با ارجاع به دین: فقر فرهنگی گری
چکیده مطالب
«گروه روندهای فکری خاورمیانه» با همکاری «انجمن علوم سیاسی» (کمیته دانشجویی)، در چهارم مردادماه 1394 میزبان دکتر محمد مهدی مجاهدی (از دانشگاه آزاد برلین)، دکتر احمد بستانی (از دانشگاه خوارزمی) و دکتر قدیر نصری (مدیر گروه روندهای فکری مرکز مطالعات خاورمیانه) بود و محور نشست تحلیل کاستی های فرهنگی گرا در فهم نسبت بین خشونت و دین بود. در ابتدا دکتر مجاهدی با اشاره به طرح مبحث خشونت دینی در برابر خشونت سکولار (در پی وقوع انقلاب اسلامی در ایران و حادثه 11 سپتامبر 2001) تصریح نمود که چنین برداشتی بسیار تقلیل گرایانه و مبتنی بر ارزش داوری است. به باور این استاد دانشگاه برلین، جریانی در غرب غالب شده است که امر دینی را خشن تر از امر سکولار می شمارد و خشونت را امری صرفاً دینی می داند. وی این قسم تحلیل ها را در ذیل فقر فرهنگی گری تبیین نمود و خاطرنشان ساخت که فرهنگی گری یا تحلیل فرهنگی خشونت، تقلیل گراست چون سیاست را به فرهنگ و فرهنگ را به دین و نهایتاً دین را به پاره ای احکام فرو می-کاهد که درست نیست و به همین دلیل برنامه های مانند پیشگیری (prevent) یا تعدیل رادیکالیسم (Deradicalism) که دولت بریتانیا تعقیب می کند به نتیجه نخواهد رسید چون مسأله را اشتباه فهمیده است و این خشونت را نمی توان با ارجاع به دین فهم نمود.
بعد از ارائه بحث دکتر مجاهدی، دکتر بستانی به طرح چهار پرسش روش شناختی و معرفت شناختی از سخنران پرداخت. از جمله تأملات دکتر بستانی این بود که چرا به جای علت یابی خشونت به تفحص های هرمنوتیک در باب خشونت پرداخته نمی شود. علاوه بر این، چرا در نگرش مجاهدی دوگانه تئوری – پراکسیس رها شده و از مفاهیم دیگری (نظیر فرهنگی گری) برای فهم خشونت استفاده شده است.
آخرین پرسش ها را دکتر قدیر نصری (مدیر گروه روندهای فکری خاورمیانه) عنوان نمود و مشخصاً به این پرسش ها پاسخ خواست که اولاً تقسیم خشونت به دو نوع سکولار و دینی دقیق نمی تواند بود و مجاهدی نیز به نحوی این تقسیم بندی را تأیید کرده و هیچ بدیلی ارائه نکرده است. بدین معنا که اگر خشونت به دو نوع دینی – سکولار قابل تقسیم نیست، پس به چه سیاقی قابل تحلیل (به معنی تجزیه) است سؤال دوم این است که چرا در این تعریف صرفاً به برداشت مضیق و حداقلی از خشونت اکتفا شده است و مبادی و موازین فرافیزیکی خشونت (نظیر طرد گفتمانی، خشونت سازمان یافته، خشونت ساختاری نظیر الیناسیون) پرداخته نشده است. بالاخره این که سخنران این محفل، سیاست را اصل و فرهنگ را فرع می شمارد در حالی که ظرفیت فرهنگ در شکل بخشی به سیاست و مشروعیت دادن به کار و راه سیاسی، بسیار قابل توجه است که به راحتی در بحث حاضر نادیده گرفته شده است.
(مشروح این نشست در کتاب سال گروه روندهای فکری خاورمیانه درج می شود)