روابط ایران-آمریکا در پرتو مذاکرات هستهای
همه اینها یک توافق نسبی سیاسی را در بین نخبگان سیاسی ایران ایجاد کرده که برای حل موضوع هستهای ایران لازم است تا مذاکرات مستقیم با آمریکا آغاز شود. موضوع مذاکرات هستهای ایران به معادلات سیاسی منطقه نیز مربوط میشود که نتیجه آن ظهور یک باور جدید از اهمیت نقش و ارزش مشارکت با ایران در حل مسائل منطقهای در لایههای قدرت آمریکا و غرب است. این تحول نوع جدیدی از عملگرایی در سیاستهای منطقهای ایران ایجاد کرده که خود زمینههای بازتعریف جایگاه ایران در سیاست خاورمیانهای آمریکا را فراهم میکند.
ایران و گروه 1+5 (اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد به اضافه آلمان که بهطور رسمی با عنوان گروه 3+3 نامیده میشوند) توافق کردهاند که مذاکرات هستهای را با امید دستیابی به یک توافق جامع ادامه دهند. گذشته از این موضوع که آیا مواضع دو طرف به هم نزدیکتر شده یا اینکه این مذاکرات به نتیجه میرسند یا نه، نکته مهم این است که مذاکرات برای حل موضوع هستهای ایران به گفتوگوی مستقیم ایران و آمریکا منجر شده است. این تحول خود نقطه عطفی در بازتعریف روابط دو کشور پس از 36 سال تخاصم است که خود میتواند منشا تغییر و تحولات مهم در سطح معادلات سیاسی منطقهای و جهانی باشد.
سیاست داخلی و عملکرد سیاست خارجی ایران در قبال آمریکا تا حدود زیادی تحت تاثیر نظرات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(ره) است که معتقد بودند منافع ایران تنها در صورتی حفظ خواهد شد که کشور از آمریکا دوری جوید. گرچه ماهیت انقلاب اسلامی سال 1979 از بسیاری جهات با جهانبینی هژمونیک آمریکا و لیبرالیسم غربی در تضاد است، اما این اعتقاد لزوما در سیاست خارجی ایران به شکل رویکرد محض ضدآمریکایی یا ضدغربی منعکس نشده است، بلکه عهدی بود در فلسفه جدید حاکم بر سیاست خارجی ایران که براساس آن ایران باید استقلال سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود را در معادلات منطقهای و جهانی دنبال کند که لاجرم در تضاد با اهداف هژمونیک آمریکا در منطقه خاورمیانه قرار میگیرد، به همین جهت برای ایران ضروری بود تا سیاستهای خود را از آمریکا جدا کند. این نوع تفکر در لایههای مختلف قدرت در ایران تا به امروز وجود داشته است. یک دیدگاه سنتی و محافظهکار در ایران به شدت بر این باور است که هدف اصلی ایالاتمتحده در ایجاد فشارهای فزاینده سیاسی و تحریمهای اقتصادی علیه ایران این است که از قدرت ملی و نقش منطقهای و جهانی ایران به هر نحو ممکن جلوگیری شود.
اما در فرآیند مذاکرات هستهای در یک دهه اخیر و بهویژه در دوره دولت عملگرای حسن روحانی، این معادله پیچیده روابط ایران-آمریکا تا حدودی در حال تغییر است. حساسیت و ماهیت ژئواستراتژیک برنامه هستهای ایران تعامل بین تهران و واشنگتن را اجتنابناپذیر کرد. تاریخ و درجه پیشرفت این برنامه طوری بوده که دو طرف نمیتوانند از انتظارات تئوریک و واقعی خود در دستیابی به یک راهحل مورد علاقه خود برگردند. در مورد ایران، این برنامه هزینههای اقتصادی و سیاسی زیادی در بر داشته است که اغلب آنها توسط آمریکا تحمیل شدهاند. در مورد آمریکا هم برنامه هستهای ایران موضوعی چالشبرانگیز برای موقعیت منطقهای و جهانی آمریکا بوده که خیلی زود باید مدیریت شود.
اجتناب از برخورد
چنین موقعیتی تهران و واشنگتن را واداشت تا بین درگیر شدن در یک جنگ یا ایجاد نوعی تعامل برای حل مساله هستهای یکی را انتخاب کنند. گرچه هر دو سناریو پیچیدگیهای خود را دارد، اما واضح است که دو طرف به درگیر شدن در جنگ تمایلی ندارند. برای ایران، جنگ مستقیما به امنیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور مربوط میشود. جامعه ایرانی، یعنی نسل پیشینی که ثمرات مخرب جنگ ایران-عراق در سالهای 1980-1988 را تجربه کردند و نسل جوان که شاهد و تصاویر زشت و بیثباتیهای پدید آمده از جنگهای کنونی در منطقه همچون در افغانستان، عراق، سوریه و فلسطین هستند، خواهان پرهیز از جنگ هستند. آنها در انتخابات به یک دولت عملگرای میانهرو (حسن روحانی) رای دادند تا از تقابل با غرب و آمریکا اجتناب شود.
از سوی دیگر، تجربه آمریکا در مداخله در جنگهای منطقهای موفق نبوده است و موجب بیثباتیها و تنشهای جدید در امور منطقه شده و ناامیدی شدیدی در جامعه آمریکا و ساختار قدرت آن ایجاد کرد. به همین دلیل دولت باراک اوباما، به واقع نیروهای آمریکایی را از منطقه خارج کرده و تمایل چندانی به درگیر شدن در یک جنگ تمام عیار منطقهای دیگر (در سوریه و اخیرا در عراق و سوریه بهخاطر داعش) ندارد. اما تعامل بین ایران و آمریکا نیز پیچیدگیهای خود را دارد، بهویژه در طرف ایرانی که چالش واقعی این است که چگونه بین حفظ منافع کشور در پیگیری یک مسیر مستقل در برنامه هستهای از یکسو و کوتاه آمدن در برابر انتظارات هژمونیک آمریکا که در پی تحمیل راهحل سیاسی-امنیتی مورد علاقه خود برای حل موضوع هستهای ایران از سوی دیگر است، نوعی توازن برقرار کند.
در ورای چالشهای فعلی، مساله هستهای ایران برای نخستین بار یک موضوع مهم سیاست خارجی مانند احتمال گفتوگوهای مستقیم با آمریکا را به سیاست داخلی ایران پیوند زده است. در میان گروههای مختلف ایرانی از اصولگرا گرفته تا اصلاحطلب، نوعی اتفاق نظر بهوجود آمده که مذاکرات دوجانبه با آمریکا برای نیل به اهداف امنیت ملی کشور لازم است. بر این مبنا روند مذاکرات مستقیم از اواخر دوران احمدینژاد آغاز شد. اما این موضوع بهوضوح خود را در انتخابات سال 2013 نشان داد. حسن روحانی، نامزد عملگرا و میانهرو توانست رای مردم ایران را با این اطمینانبخشی بهدست آورد که همزمان برنامه هستهای ایران را در وضعیت برد-برد دنبال کرده و با تهدید آمریکا که عامل اصلی تلاش برای توقف برنامه هستهای ایران چه از طریق جنگ و چه از طریق تحمیل تحریمهای اقتصادی بوده مقابله خواهد شد و از این طریق منافع و جایگاه منطقهای و جهانی ایران را حفظ خواهد کرد. در چنین فضایی، فرآیند مذاکرات هستهای موجب شد بحث ضرورت ارتباط مستقیم با آمریکا در سیاست داخلی ایران و متعاقب آن در عملکرد سیاست خارجی مطرح شود.
اقدامات اعتمادساز
در این رابطه، رویکرد محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ایران، در انجام مذاکرات هستهای با گروه 1+5، به همراه گفتوگوهای دوجانبه با ایالاتمتحده از طریق اقدامات اعتمادساز گام به گام، تا حدی دیدگاه سنتی نسبت به ایالاتمتحده را در سیاست داخلی ایران بهویژه در میان نخبگان سیاسی حکومت، تحت تاثیر قرار داده است. ظریف در طول مذاکرات و به منظور دستیابی به اهداف ایران تلاش کرده تا بین حفظ حق غنیسازی اورانیوم در خاک ایران به عنوان خط قرمز تهران و ضرورت اجتنابناپذیر تعامل مستقیم با ایالاتمتحده، نوعی تعادل برقرار کند. سیاست ظریف این بوده که اصول توافق شده مذاکرات با آمریکا را در محافل رسانهای فاش نکند تا به این ترتیب از هرگونه مسائل با جهتگیری ایدئولوژیک و ارزشی که ممکن است توسط مخالفان روابط با آمریکا برای مانعتراشی در ادامه مذاکرات دوجانبه با آمریکا مورد استفاده قرار گیرد، اجتناب شود. تجربه نشان داده که دشوارترین مرحله ورود به مذاکره با ایالاتمتحده فقدان اعتماد اولیه و نقش نیروهای مخالف داخلی در ایجاد مانع در کل فرآیند است. این مساله به دلیل بدبینی سنتی در میان سیاستگذاران ایرانی درباره احتمال موفقیت نهایی در یک تعامل مستقیم و ریسکهای سیاسی فراوانی است که تصور میشود در این اقدام نهفته است.
بنابراین، این مساله کلیدی بود که ظریف تضمین کند که این تعامل با روندی نسبتا هموار پیشرفت خواهد کرد تا نتایج مثبتی حاصل و منافع ملی و امنیتی ایران تامین شود، تنها از این طریق بود که او میتوانست حمایت نخبگان سیاسی در مورد ضرورت تعامل مستقیم با آمریکا را به دست آورد. برای رسیدن به این هدف، ظریف به مجلس ایران گفت که حاضر است استیضاح و حتی از پست وزارت خارجه برکنار شود اما بهخاطر حفظ تداوم و پیوستگی مذاکرات هستهای و افزایش درجه موفقیت آن، اصول موافقت شده بین طرفهای مذاکرهکننده را فاش نکند. این سیاست موفق بوده بهطوری که طی مناسبتهای مختلفی که ظریف برای ارائه گزارش به مجلس احضار شده، توانسته است نمایندگان را درباره نتیجه مذاکرات هستهای متقاعد کند. این مساله نشان میدهد که رویکرد ظریف در مورد ادامه مذاکرات هستهای در شکل کنونی وزن سیاسی و مشروعیت قوی در سیاست داخلی ایران دارد و مورد حمایت افکار عمومی و نیروهای سیاسی مختلف است.
همزمان، رویکرد ظریف که نکات اصلی آن شفافیت و تایید برنامه هستهای ایران است، توانسته اعتماد نسبی در سیاست داخلی آمریکا و بهویژه در کنگره ایجاد کند. براساس«برنامه اقدام مشترک» که در ماه نوامبر 2014 امضا شد، ایران ظرف 6 ماه به تعهداتش مبنی بر به حداقل رساندن نگرانیهای طرف مقابل درباره نظامی بودن برنامه هستهای عمل کرده است. در این زمینه، ایران کل ذخایر اورانیوم غنی شده 20 درصدی خود را خنثی کرده و ذخایر اورانیوم 5 درصدی را محدود کرده است. ایران به سازمان بینالمللی انرژی اتمی اجازه داده بازرسی از سایتهای هستهای ازجمله تاسیسات مورد بحث نطنز را افزایش دهد و از نصب سانتریفیوژهای جدید در نیروگاههای هستهای خودداری کرده است. سرانجام اینکه در تاسیسات هستهای اراک توسعه جدیدی ایجاد نکرده است.
ظریف با همه این اقدامات موافقت کرده تا چشمانداز برنامه هستهای ایران را غیرامنیتی و بر جنبههای انرژی صلحآمیز آن تمرکز و از این طریق نشان دهد که ایران قوانین و مقررات سازمان بینالمللی انرژی اتمی را محترم میشمارد. این اقدامات گام به گام، زمینه و شرایطی را برای دولت اوباما فراهم کرده است تا صدای مخالفان کنگره که تحتتاثیر لابیهای اسرائیلی و سعودی قرار دارند، تا حدودی خنثی کند. این لابیها مخالف هرگونه دیپلماسی هستند و مکررا خواستار تحریمهای جدید و اعمال محدودیت برای برنامه هستهای ایران به این امید هستند که از هرگونه توافق جلوگیری کنند. بنابراین، سیاست ظریف بر سیاست داخلی ایالاتمتحده تاثیر مثبتی داشته و بر این امر تاکید کرده که تعامل مستقیم با ایران و دستیابی به توافق جامع هستهای از طریق دیپلماسی، منافع ایالاتمتحده را بهتر تامین میکند. البته به این مساله هم باید اشاره کرد که اقدام دولت اوباما در عدم وضع تحریمهای جدید و در پیش گرفتن برخی اقدامات اعتمادساز اولیه، مانند ترغیب کشورهای اروپایی و برخی کشورهای آسیایی به انجام تجارت محتاطانه با ایران، گرچه اندازه و دستاورد آن ناچیز است، از نظر روانی نقش مهمی در اعتمادسازی اولیه و ادامه مذاکرات هستهای ایفا کرده است.
معادلات منطقهای
عامل دیگری که در مسیر مذاکرات هستهای ضرورت گفتوگوهای دوجانبه بین ایران و آمریکا را ایجاب کرده، مربوط به نقش منطقهای ایران و امکان همکاری این دو کشور در حل موضوعات منطقهای مانند بحران سوریه و افغانستان و اخیرا در عراق در مبارزه با تروریستهای داعش است. گرچه ایران صریحا اعلام کرده که گفتوگوهای دوجانبه با آمریکا تنها متمرکز بر حل موضوع هستهای است، نمیتوان این مساله را نادیده گرفت که مساله هستهای ایران به نوعی تحتتاثیر معادلات سیاسی-امنیتی منطقهای، بهویژه در جایی که به حفظ منافع متحدان منطقهای آمریکا یعنی رژیم اسرائیل و عربستان سعودی مربوط میشود، قرار دارد. درواقع، امید به بازتعریف نقش مشارکتی و سازنده منطقهای ایران در محاسبات استراتژیک آمریکا، در مقایسه با کشورهای منطقهای رقیب، در دیدگاه سیاست داخلی ایران درقبال مذاکرات مستقیم با ایالاتمتحده تاثیر داشته است. در این رابطه، تلاش دولت اوباما در شکستن این نگاه غالب در واشنگتن که ایران منبع اصلی تهدید در منطقه بوده و اینکه منافع ایالاتمتحده تنها زمانی تامین میشود که قدرت ایران توسط دیگر بازیگران منطقهای مهار شود، قابل توجه بوده است.
گفتوگوهای مستقیم میان ایران و ایالاتمتحده در روند مذاکرات هستهای بحثهای جدیدی را در سطح سیاست داخلی درباره ضرورت همکاری ایران-آمریکا در زمینه مسائل مربوط به منافع مشترک در منطقه مطرح کرده است. برای مثال، با توجه به خطر سرایت تهدید تروریستی داعش از عراق به منطقه و بهخصوص به داخل ایران، محافل رسانهای و روشنفکری در ایران پیشنهاد کردند که یک فرصت برای همکاری دو کشور در عراق برای مبارزه با این گروه افراطی در چارچوب حفظ ثبات در منطقه بهوجود آمده که خواست مشترک دوطرف است. هدف اصلی این بحثها، با اشاره به منافع مشترک این بوده که ایران میتواند از حس موجود تعارض با آمریکا فاصله بگیرد و همزمان نقش و جایگاه منطقهای خود را تقویت کند.
البته این بحثها به همکاری مشترک در عراق منجر نشده، چون به دلیل پیچیدگیهای ایدئولوژیکی و ژئوپلیتیکی، بهویژه برای منافع ملی و امنیتی ایران و جایگاه منطقهای آن، این دو کشور ترجیح دادهاند تا سیاستهای مستقل خود را در مواجهه با تهدیدهای داعش دنبال کنند. اما، این بحثها بار دیگر نشان میدهند که ظرفیت همکاری دوجانبه در رسیدگی به یک موضوع منطقهای وجود دارد. همچنین میتوان گفت که چالش اصلی برای تهران برقراری تعادل بین سیاست سنتی دوری از واشنگتن از یکطرف و تعامل مستقیم برای حل مسائل استراتژیک و منطقهای از طرف دیگر بهگونهای است که امنیت و منافع ملی ایران حفظ شود.
در واقع، گفتوگوهای مستقیم بین ایران و ایالاتمتحده در مسیر مذاکرات هستهای اعتماد اولیهای را برای ورود به دیگر مسائل منطقهای مربوط به منافع مشترک ایجاد کرده است؛ اما مقامات ایران صریحا اعلام کردهاند که همکاری درمورد مسائل منطقهای احتمالا پس از دستیابی به توافق جامع هستهای امکانپذیر خواهد بود. به بیان دیگر، نیاز به تعامل در مذاکرات جامع مستقیم با آمریکا به منظور دوری جستن از برداشت مفهوم منازعه و حرکت به سمت یک همکاری سازنده به نحوی که سایر منافع مشترک در منطقه نیز مدیریت شود، بین نخبگان سیاسی-امنیتی ایرانی در حال ریشه دواندن است. در حال حاضر، مساله اصلی در ایران درک این مساله است که حفظ درجهای از تعامل با آمریکا منافع ملی و امنیتی ایران را به خطر نمیاندازد و حتی میتواند نقش منطقهای و جایگاه ایران را ارتقا دهد. این در حالی است که برای سالها و از آغازین روزهای انقلاب اسلامی، برداشتی دقیقا برعکس این وجود داشته است. گواه ارتقای نقش منطقهای ایران خشم رژیم اسرائیل و عربستان سعودی، یعنی دو رقیب منطقهای ایران، درنتیجه تعامل مستقیم ایران با آمریکا در موضوع هستهای است. آنها آشکارا بیان کردهاند که آمریکا بهخاطر ایران آنان را از مسائل منطقهای کنار گذاشته است. به نظر میرسد تهران متوجه میشود که دستیابی به یک توافق جامع و همزمان حفظ جایگاه منطقهای و جهانی، عملا نیازمند مدیریت روابط دوجانبه ایران با ایالاتمتحده است. در اینجا نتیجهای که میتوان گرفت این است که ایران تلاش میکند تا خود را با واقعیتهای سیاسی-امنیتی پدید آمده در روابط با آمریکا در پرتو مذاکرات هستهای وفق دهد.
برخی از تحلیلگران معتقدند درصورتی که طی ماههای آینده توافق هستهای حاصل نشود، تنش بین ایران-آمریکا درباره موضوعات منطقهای تشدید خواهد شد. اما این درک نادرستی از شرایط کنونی است. درواقع، فرآیند مذاکرات هستهای و تعاملات دوجانبه در حاشیه آن، اعتماد اولیهای را بین این دو کشور به وجود آورده؛ بهطوری که زمینههای همکاری در دیگر حوزههای دارای منافع مشترک همچون مبارزه با تروریسم، افراطگرایان سنی، امنیت انرژی و کمک به حفظ دولتهای در حال فروپاشی و دچار مشکل، درحال فراهم شدن است. هر دو طرف، به این نتیجه میرسند که درجهای از مدیریت روابط با یکدیگر در امور منطقهای میتواند منافع کشورهایشان را تامین کند؛ اما دولت ایران و بهویژه نخبگان کشور که مدتها حس قوی تهدید و ناامنی از طرف آمریکا داشتهاند، منتظرند ببینند که آیا توافق خوبی حاصل میشود که این خود میتواند امکان فراهم شدن زمینه پذیرش آمریکا در سیاست داخلی ایران را تا حدودی فراهم کند. این مساله خود برای نهادینه کردن گفتمان اعتدال دولت روحانی در سیاست داخلی ایران و هدایت سیاست خارجی در سالهای آینده حائز اهمیت است.
بنابراین فرآیند مذاکرات هستهای زمینه را برای گفتوگوهای مستقیم بین ایران و ایالاتمتحده فراهم کرده است. این پیشرفت، به تدریج احساس تهدید و ضرورت دوری از ایالاتمتحده را به نیاز برای تعامل مستقیم با این کشور به منظور مدیریت اختلافات، مانند موضوع هستهای امروز، بحرانهای منطقهای فردا و موضوعات مربوط به سیاست بینالملل همچون مبارزه با تروریسم، افراط گرایان سنی و امنیت انرژی در سالهای آتی، تغییر میدهد. تجربه گفتوگوهای مستقیم نشان داده است که چگونه یک موضوع ملی و استراتژیک برای نیروهای مختلف سیاسی درون ایران، خواه اصولگرا یا اصلاحطلب، با منافع کشور هماهنگ میشود. این مساله حاوی پیام مهمی است مبنی بر این که جمهوری اسلامی ایران، منافع ملی خود را بهویژه در رابطه با آمریکا بر مبنای شرایط استراتژیک ارزیابی میکند.
با مذاکرات هستهای، ایران در پیشبرد همکاری با ایالاتمتحده واقعبینتر شده است. این تجربه نشان داده است که مذاکرات مستقیم، درحالی که منافع استراتژیک ایران را حفظ میکند، بهویژه درمورد موضوعات امنیت ملی امکانپذیر است. این پیشرفت متعاقبا باور غالب در غرب را که جمهوری اسلامی ایران و رهبری آن از نظر ایدئولوژیک خواهان تداوم خصومت دائمی با آمریکا است، به چالش میکشد. بهرغم همه چالشها درپی بحران هستهای ایران، باید گفت که این تنها موضوعی است که ظرفیت لازم برای بازتعریف روابط ایران و آمریکا را دارد.
منبع: مجله اینترنشنال اسپکتیتور
نویسنده
کیهان برزگر
کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی میباشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هستهای ایران است.