گروه مطالعاتی خلیج فارس
سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه با توجه به تحولات منطقه
روز سه شنبه 17 تیرماه 1393 گروه مطالعات خلیج فارس و کشمکش ها و همکاری های خاورمیانه، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه نشستی با عنوان "سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه با توجه به تحولات منطقه" با حضور دکتر فریده فرهی استاد دانشگاه هاوائی، دکتر حمید احمدی مدیر گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه، دکتر سیدجواد صالحی مدیر گروه مطالعات خلیج فارس و آقای اردشیر پشنگ عضو گروه ترکیه شناسی پژوهشکده برگزار کرد. دکتر احمدی مدیریت این نشست را بر عهده داشت. این نشست با حضور دکتر کیهان برزگر رئیس پژوهشکده، پژوهشگران مقیم و مهمان و جمعی از دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری برگزار شد.
در ابتدای نشست دکتر احمدی با خوشآمدگوئی به خانم دکتر فرهی برای حضور در جمع دانشجویان و پژوهشگران، اندکی در مورد سابقه تحصیلی و پژوهشی این استاد برجسته دانشگاه هاوائی صحبت کرد و در ادامه از ایشان خواست تا به عنوان سخنران نخست، نظرات خود را در مورد سیاست خارجی امریکا در قبال تحولات اخیر در خاورمیانه مطرح کند.
دکتر فرهی در ابتدای صحبت هایش عنوان کرد که تمامی صحبت های خود را با تکیه بر تحولات منطقه دنبال خواهد کرد. او ادامه داد، امروز در شرایطی هستیم که اوضاع خاورمیانه برای کسانی که تحولات این منطقه را دنبال می کردند هم قابل پیش بینی است و هم برای آینده این منطقه بسیار دردناک است. او گفت، در کمتر از یک سال گذشته مهمترین مسئله دولت اوباما در خاورمیانه مسئله سوریه و عزمی بود که به نظر اجتناب ناپذیر می آمد یعنی حمله هوائی به سوریه. امروز ولی اگر خبرها درست باشد دولت اوباما حداقل به یک ائتلاف نانوشته با دولت اسد فکر می کند که بتواند بحران دیگری را در شرایط کنونی حل کند.
وی ادامه داد، از شما می خواهم مقاله اخیر یکی از مشاوران باراک اوباما در مجله فارن پالیسی را خوب بخوانید. او در این مقاله گفته است با بررسی حوادث 10 سال گذشته و شرایط کنونی هر کس که به دنبال تغییر رژیم در سوریه است و در تحلیل ها این گزینه پررنگ می کند از درک اتفاقات خاورمیانه "عاجز" است. وی در این مقاله مدعی است که تغییر رژیم در سوریه نابینائی سیاست خارجی امریکا را نشان خواهد داد. دکتر فرهی همچنین گفت، اگر به تفاهم امریکا با سوریه بر سر سلاح های شیمیائی نگاه کنیم در واقع این به معنای مشروعیت بخشیدن به دولت اسد به عنوان یک "شریک بین المللی" است. امروز صحبت از یک صف بندی جدید در خاورمیانه به میان می آید که ایران، سوریه و روسیه را در کنار هم قرار می دهد. وی گفت، من می خواهم فضای امریکا و سیاست خارجی آن را برای شما تشریح کنم، تا بوسیله آن تحلیل راحت تر باشد. در عین حال با اینکه امکان این صف بندی از دید برخی از استراتژیست ها در عراق نیز وجود دارد به نظر نمی رسد این موضوع تاثیری روی مواضع امریکا در مورد سوریه داشته باشد. داستان سوریه و عراق را نباید زیاد با هم مخلوط کنیم. همان طور که مشاور ارشد اوباما به تیم سیاست خارجی شان می گوید حوادث 10 سال گذشته را باید جلوی چشم داشت وگرنه از درک حوادث بعدی "نابینا" خواهیم بود. امریکا برای همکاری با ایران در مورد حوادث در جریان شک و تردیدهای بسیاری دارد. هیچکس نمی خواهد حوادث عراق تاثیری روی مذاکرات هسته ای ایران داشته باشد. ایران و عراق را تا حد ممکن از هم جدا کرده اند. این پیچیدگی را می توان در رفتار امریکا با آقای مالکی مشاهده کرد. اوباما از یک سو رسما اعلام می کند مسئولیت حوادث اخیر بر دوش مالکی است، از سوی دیگربه او نیز کمک می کند.
دکتر فرهی ادامه داد، حوادث در خاورمیانه شرایطی را بوجود آورده که تصمیم گیری را دشوارتر کرده و همه مسائل بهم پیچیده شده است و این موضوع سیاست های متضاد امریکا را عیان تر کرده است. برخی در درون امریکا این صف بندی های ناهمگون را نشانه سیاست امریکا در خاورمیانه می دانند و اعتقاد دارند امریکا به طور نسبی در حال دور شدن از مسائل و مشکلات خاورمیانه است. نزدیکان اوباما از قول او گفته اند که وی همیشه در نشست های خصوصی می گوید "ای کاش یک نفر بیاید و کاری کند خاورمیانه از روی دوش من برداشته شود". اوباما از مشکلات خاوریمانه خسته شده است و بر عکس آن چیزی که ما همیشه فکر می کنیم به شدت به دنبال دور شدن از مسائل منتهی به آن است.
دکتر فرهی با اشاره به سخنان "درمر" گفت مهمترین محرک در سیاست خارجی امریکا در شرایط حاضر نخواستن نقش رهبری در این بحران هاست. در مورد این موضوع می توان دلایل بسیاری آورد که چرا امریکا می خواهد در بحث عراق و در سیسات های کلان خود در خاورمیانه ریسک های خود را حداقلی کند. برخی در این میان نقش ایران را پررنگ می کنند و اعتقاد دارند امریکا نگران رابطه اش با ایران است و می خواهد با دور شدن از مسائل این منطقه روی نقش فعالانه ایران صحه بگذارد. و برای این تحلیل خود دلیل می آورند که امریکا با سنی های تندرو مخالف است و نهایتا علیه هم پیمانان سنتی خود در منطقه مانند عربستان، اسرائیل، اردن و ترکیه موضع گیری داشته است. در مقابل محافظاران نو، نگران هستند که پروسه خروج آرام امریکا از خاورمیانه به قیمت رها کردن همپیمانان سنتی تمام شود و ایران و همپیمانانش از این شرایط سود ببرند.
وی در ادامه با اشاره به مقاله "مایکلا دورن" گفت امریکا از ایران حمایت می کند اما این حمایت می تواند کاملا اتفاقی یا عمدی باشد. ولی نمی توان این موضوع را نفی کرد. اقای دورن اتفاقات عراق را بخشی از نمایشی می داند که صحنه اش از بغداد تا بیروت است و معتقد است این کشمکش شخصیت خاص خود را دارد و امریکا باید به صورت جداگانه این مورد را بررسی کند و در حال حاضر دنبال مقصر گشتن درست نیست. "دورن" به اختلافات کنونی در داخل دستگاه دیپلماسی امریکا در مورد مقصرین جنگ عراق اشاره دارد و معتقد است این بحث ها ظاهر صوری است و بحث استراتژیک این است که امریکا باید بداند طرف کدام یک از طرفهای درگیر را بگیرد. "دورن" معتقد است امریکا جانبِ ایران را گرفته است و می گوید اوباما وعده 500 میلیون دلاری به معارضین سوری را داده آنهم به این علت که این گروه توانِ ایستادن در مقابل داعش را داشته باشند و نه اینکه آنها را در مقابل اسد قوی کند. "دورن" در این مقاله، ایران و امریکا در عراق را مانند دو فردی تشبیه می کند که در یک خیابان بدون آنکه با هم حرف بزنند، راه می روند؛ ولی تمامی آدم های آن حوالی می دانند که این دو فرد به صورت مخفیانه با هم هماهنگ هستند و در یک راستا حرکت می کنند. مثلا در کردستان، ایران به بارزانی پیشنهاد همکاری با دولت مرکزی را می دهد و چند روز بعد جان کری به کردستان می رود، دورن این را یک نشانه برای مدعای خود می بیند و معتقد است این هماهنگی نانوشته منافع امریکا را تامین نمی کند. چرا که ایران این توانائی را ندارد تا این هماهنگی را تبدیل به موفقیت برای امریکا کند.
این استاد دانشگاه هاوائی با اشاره به محافظه کاران نو گفت، آنها خطرایران را بسیار بزرگ و جدی می دانند و در عین حال توان ایران برای حل مسائل خاورمیانه را بسیار اندک می شمارند. آنها اعتقاد دارند ایران توان نظامی مناسب برای پایان دادن به غائله عراق را ندارد و همپیمانان امریکا حاضر به بازی با ایران نیستند در نتیجه در بلند مدت این امریکا خواهد بود که متضرر خواهد شد. داعش در عراق پیش می رود و این ایران است که سود می برد. چرا که همه چشم به او دارند تا از ابزار خود استفاده کند. تضاد در تحلیل محافظه کاران نو کاملا مشهود است. دکتر فرهی ادامه داد، این گونه تحلیل ها وسیله ای برای فشار روی دولت اوباما است و نه تحلیل واقعیات موجود. برای درک سیاست خارجی امریکا بهتر است تحلیل های "یان برمر" را مرور کنیم. او اصل سیاست خارجی امریکا را "مقطعی، واکنشی، متضاد و ناتوان از تصمیم گیری استراتژیک" می داند. بر اساس این تحلیل خوب می توان دریافت که چرا امریکا نمی تواند در سوریه و عراق و در قبال ایران هماهنگ جلو برود؛ لحن سخنان و عملش با مالکی کاملا متضاد است.
دکتر فرهی افزود، به نظر می رسد منافع ایران و عراق متضاد هست و امریکا نمی تواند موضع سخت خود در مذاکرات هسته ای را رها کند. سیاست خارجی امریکا در این دوران در یک بن بست استراتژیکی قرار گرفته است. از یک طرف هزینه اشتباهات در گذشته را به دوش می کشد و از طرف دیگر بی توجهی به رفتارهای ماجراجویانه همپیمانان خود بویژه عربستان و اسرائیل را باید هضم کند. او نمی تواند در عین حال نقش ابرقدرتی خود را در خاورمیانه در کنار رفتارهای متضادش قرار دهد. امریکا بارها گفته است سیاست اش در خاورمیانه عکس العمل به شرایط است.
دکتر فرهی این سوال را مطرح کرد که چرا امریکا نمی تواند یک سیاستگزاری منسجم را در قبال خاورمیانه داشته باشد. وی به سه دلیل نهادی، ایدئولوژِک و سیاسی اشاره کرد.
این استاد دانشگاه هاوائی گفت، بن بست استراتژیک در امریکا اصلا موضوع جدیدی نیست. برخلاف گفته خودشان آنها بسیار ایدئولوژیک هستند و این به انقلاب آنها باز می گردد و دعوا و مناقشه بر سر نقش و حضور امریکا در دنیا از کشمکش های اولیه آنان بوده است و همچنان نیز ادامه دارد. جان ادامز معتقد بود سیاست خارجی باید مانند یک سپر عمل کند و نه یک شمشیر؛ همه امریکایی ها خودشان را یک مملکت و مردم استثنائی می بینند. قرار بود سیاست خارجی سپری باشد که شرایط استثنای را نگه دارد و یا شمشیری باشد که ارزش های امریکایی را محافظت و در دنیا منتشر کند.
این کشمکش ایدئولوژیک در زمان های مختلف اشکال متفاوتی به خود گرفت. دعوا میان طرفداران آیسلنیست ها (مسائل داخلی ) اینترنشنالیست ها همیشه برقرار بوده است. امریکا باید توجه اش به داخل باشد و از ارزش های خود محافظت کند. پس از جنگ دوم جهانی ایده شکست می خورد. و کسانی که طرفدار دیدگاه غیرمداخله گر بودند به حاشیه رانده می شوند. بطوریکه همه رییس جمهوری های امریکا به خصوص پس از فروپاشی شوروی به دنبال جهان گرائی رفتند. در این ارتباط فرقی بین لیبرال دمکرات و جمهوری خواه نیست. برای درک اوضاع به مقالاتی که در مورد سوریه نوشته می شود نگاه کنید. افرادی که خود را لیبرالاینترنشنالیست معرفی می کنند جهانگرای لیبرال و دمکرات هستند، و طرفدار حمله امریکا به سوریه بودند. در مورد جنگ عراق نیز ائتلاف نوشته شده ای بین جهان گرایان لیبرال و نئو محافظه کاران بوجود آمد (به این افراد در امریکا لقب "لیبرال هاکس" می دهند) که نه تنها باید به عراق حمله کرد بلکه در مورد مسائل افغانستان رسالتی بر دوش امریکا است که القاعده را کنار بزند و افغان ها را به سوی دمکراسی ببرد. کلینتون و بوش با این مسائل دست به گریبان بودند و اوباما نیز با حمله به لیبی در این گرداب افتاد.
دکتر فرهی گفت علت بن بست این است که راهکاری عملی برای تبدیل این مطلق های اخلاقی به سیاست خارجی امریکا وجود ندارد. الزامات ژئوپلتیک یک حکومت جهانگرا در تضاد با این مطلق های اخلاقی است. در مورد جنگ عراق درس بزرگی وجود دارد که ایده های لیبرال را نمی توان با با اسلحه بسط داد.
موضوع دیگر در بن بست ایدئولوژویک، این است که دولت هایی که این تضاد را دارند باید به مردم خود دروغ بگویند. به قول مرشایمر دروغ بخشی از دیپلماسی است اما دروغ به مردم خود مسئله دیگری است. امریکا در مورد جنگ عراق به مردم خود دروغ گفت و در نهایت ارزش های خود را زیر پا گذاشت، ارزش هایی که در تلاش بود در جهان بسط دهد. در داخل خود امریکا نیز این ارزش ها زیر پا گذاشته شده است، مسئله شنود، شکنجه و ....؛ ماجراجوئی امریکا در خارج از مرزها و بی توجهی به درون مرزها باعث شده است که بسیاری دوباره طرفدار بازگشت امریکا به درون شده اند.
تضاد نهادی در امریکا بسیار واضح است. استقلال قوا و نهادها در مقابل هم امری متفاوت شده است. کنگره علنا در مورد ایران نقش تعیین کننده ای در سیاست خارجی امریکا به خود گرفته است و در جای دیگر می بینیم وزارت دفاع و خارجه امریکا در قبال یک موضوع سیاست مشترکی را دنبال نمی کنند. در رابطه با موضوع ایران، نهادهای مختلفی باید نظر بدهند. شما سدعظیمی به نام وزارت خزانه داری امریکا را پیش روی خود دارید، که تحریم ها بدون تصمیم این نهاد تکان نخواهد خورد. افرادی در این نهاد استخدام شده اند و شغل اصلی آنها این است که نه تنها در مورد ایران بلکه در تمامی کشورها و شرکت های خارجی در مورد تحریمها بررسی و تحلیل کنند. به همین علت برداشتن تحریم های ایران کار ساده ای نیست. این دیدگاه در امریکا نهادینه شده، و یک بن بست بدون راه گریز در طی سالها ایجاد شده است. دولت قوی است و حاکمیت به مرور زمان ضعیف می شود.
در نهایت بزرگترین تضاد پیش روی سیاست خارجی امریکا، تضاد و بن بست سیاسی است. امریکا یک جامعه پنجاه، پنجاهی است. هر موضوعی که در امریکا مو.رد بحث قرار گیرد تقریبا 50 درصد مردم با آن موافق و 50 درصد مخالف جدی آن خواهند بود. مثلا وقتی امریکا می خواهد به کشوری حمله کند 50 درصد کمپین تشکیل می دهند و از این موضوع حمایت می کنند و در مقابل 50 درصد بسیج می شوند و جلوی سیاستگزاری قاطعانه را می گیرند. و این در نهایت باعث می شود سیاست خارجی امریکا در عینِ مداخله گر بودن نتواند قاطعانه عمل کند و تبدیل به یک امپریالیست مریض شود. امروز ایالات متحده در مورد تمام مسائلی که در جای جایِ جهان وجود دارد نظرمی دهد و خود را محق به تصمیم گیری می داند اما به دلایل داخلی نمی تواند قاطعانه عمل کند.
دکتر فرهی گفت، من معتقد هستم مشکل امریکا به عنوان مهمترین قدرت دنیا نداشتن سیاست خارجی منسجم است. ما با درک این موضوع باید سیاست خارجی آنها را تحلیل کنیم و برای خود راهکار در نظر بگیریم.
در ادامه دکتر احمدی با اعلام اینکه امریکا بازیگری بسیار پیچیده است و در بسیاری از موارد سیاست پنهانی او در کوتاه مدت از دریچه درک ما خارج است گفت، برای تحلیل حرکت های او باید با تامل بیشتری پیش برویم و تمامی مولفه ها را در نظرداشته باشیم.
سخنران بعدی نشست دکتر سید جواد صالحی مدیرگروه خلیج فارس مرکز مطالعات خاورمیانه بود که ایشان سیاست خارجی امریکا را بدون درک درست تاریخی از مراحلی که این کشور سپری کرده، کاری عبث دانست. مدير گروه خليج فارس افزود مولفه هاي بست محوري، منافع محوري و انزاوا باعث تفاوت در تحليل منافع ملي امريكا با رويكرد سياست خارجي آن شده است. این مولفه ها در بسیاری از مقاطع تاریخی هم بحران ساز شده اند و هم نقاط عطف تاریخی را ایجاد کرده اند. در خاورمیانه بیش از هر منطقه دیگر شواهد آن را می بینیم.
وي در سیاست خارجی امریکا از سه مقطع مهم تاريخي ياد كرد. الف) دوران سياست خارجي مواجهه گرا، كه اختصاص به دوران جنگ سرد و مواجهه با شوروي و ساختارهاي بازدارنده دارد. در قالب هاي نظامي و غيرنظامي نظير سيتو، سنتو که حلقه هاي امنيتي را ايجاد كردند. ب) دوران مداخله گرائي، که بعد از بحث نظم نوین و پیروزی ایالات متحده در نظام نوين جهاني، در قالب حفظ صلح و مداخلات بشردوستانه نمونه هایش را می بینیم. در اين دوره لشكركشي هاي امريكا به كشورهاي ديگر را داريم، امروز خود امريكائي ها نسبت به آن دوره سوالات بسياري را مطرح مي كنند. ج) دوران تثبيت گرائي، كه با روي كار آمدن اوباما بحث سنگيني در امريكا در مورد حضور امريكا در منطقه، پيامدهاي اجتماعي آن، واگذاري نقش ها و توجه به ارزش ها به جايِنگاه هاي ژئوپلتيك محور مطرح مي شود. در دوران تثبيت گرائي با بحث هائي نظير خاورميانه بزرگ روبرو هستيم. بحث نگراني از حضور مستقیم، واگذاري نقش ها و توجه به ارزش ها به جای نگاه هاي ژئوپلتیک محور را مي گيرد. اوباما در دوران اوج گرفتن بحران مصر اين موضوع را مطرح كرد.
دكتر صالحي افزود، در این اثنا سیاست خارجی طبیعتا شاهد یک سری تناقضات ماهوی و فقدان جسارت در تصمیم گیری در سياست خارجي امریکا هستيم. با توجه ماهيت موزائيكي خاورميانه، این ناتوانی در تخصیص اولویت ها در سیاست خارجی امريكا خود را بهتر به نمايش مي گذارد. تحولات منتهي به بهار عربي مثال خوبي براي اين موضوع است.
وي در ادامه گفت، با روی کار امدن اوباما در سیاست خارجی امريكا شاهد طرح مسائل جدید هستیم. سياست نگاه به شرق و تقليل مسائل خاورميانه، دمكراسي سازي، حقوق بشر و جايگزيني نيروهاي مدني به جاي نيروهاي نظامي از اين دست هستند. ولي در عمل هر كدام از اين اتفاقات نقيض خود را به همراه آورده اند. امروز خاورميانه مملو از پاردوكس است. انتقاد از رويكرد ژئوپلتیک و ژئوکالچرال که نمونه اش را در سوریه به راحتی شاهدیم، هر لحظه بيشتر مي شود. امروز اين سوال مطرح است كه آيا حمايت امريكا يا حضور مك كين در جبهه معارضين جايگاهي در ارزش هاي محوري امريكا دارد؟ و آيا مي توان اين حركت را به عنوان بازگشت به رويكرد ژئوپلتيك محور تبيين كرد؟
دكتر صالحي با اشاره به تحولات مصر افزود چرخش هاي امريكا در قبال تحولات شمال افريقا وزنه رويكرد امنيتي را سنگين تر كرده و ايالات متحده شعارهاي خودش را زير پا گزارده است. بحث ديگري كه بايد به آن توجه كرد پارادوكس هاي موجود در اين منطقه است. بحث هاي جانشيني و بحران هاي ناشي از آن، و اينكه امریکا چگونه مي تواند با توجه به نظام ارزشي خود اين نظام هاي اقتدارگرا را به رسميت بشناسد. امريكا نشان داده است كه به دنبال روش هاي سزاريني تثبيت قدرت در خاورميانه مي گردد. انتخاب های پيش روي امريكا مشخص است. يا بايد به شرايط موجود تن بدهد و يا بايد دنبال راه هاي جايگزين باشد. پارادوكس ديگر، موضوع اسراييل است. آيا اسرائيل تالي سياست خارجي امريكا است و يا بايد به دنبال مولفه هاي مستقل ديگري بود. در دوره هاي پيشين تفكيك مشخصي در اين زمينه صورت نگرفت؛ در دوره اوباما بحث اعراب و اسرائيل دوباره جان گرفت. اما حوادث امروز خاورميانه مجالِتصميم گيري را از امريكا به نوعي گرفته است، امريكا امروز بحث انرژي، پايگاه سازي را دارد و نياز به استقلال در تصميم گيري در قبال مسائل پيش رو را دارد تا از آن رهگذر سياست هايش توان عملياتي شدن پيدا كنند. سوال اين است كه آيا امريكا به واقع دنبال تقسيم نقش ها و مسئوليت ها است، همانگونه كه بريتانيا پس از جنگ دوم جهاني چنين سياستي را دنبال كرد و يا اينكه در شرايط فعلي و به سبب ناتواني از مدیریت فضای منطقه ای به اين نگرش رسيده است.
دكتر صالحي افزود، به نظر من تناقضات ماهوي باعث ايجاد توعي سياست خارجي سينوسي شده است كه مانع از ارائه راه حل هاي قاطع براي حل منازعات خاورميانه است.
در ادامه اردشير پشنگ عضو گروه ترکیه شناسی پژوهشکده با تكيه بر تحولات عراق به نقش امريكا در منطقه نگاه كرد. وي گفت، بی ثباتی و ناامنی پدیده بيگانه اي در تاريخ عراق نيست ولي اين روزها شاهدتشديد آن هستيم به گونه اي كه توالي حوادث مانع از عكس العمل به جا و درست دولت و متنفذين عراقي شده است. در شمال عراق تحولات به گونه اي پيش رفته است كه كردها داعيه جدائي و استقلال را علنا مطرح مي كنند. در مرکز و غرب داعش خلافت اسلامی را با خلافت ابوبکر البغدادی راه انداخته است و مرکز و جنوب همچنان در اختیار دولت ضعیف این کشور است. ورود داعش به عراق و بی ثباتی فزاینده در این کشور سئوالات متعددی در خصوص چرایی و عوامل موثر در این وضعیت ایجاد کرده است.
اين پژوهشگر در ادامه افزود، همانطور که می دانیم آمریکا در سال 2003 به عراق حمله کرد و از آن زمان تا سال 2011 حضور گسترده نظامی در این کشور داشت و پس از آن نیز همچنان یکی از پرنفوذترین بازیگران در این کشور بوده است. حال بايد سياست هاي امريكا را در منطقه و تاثير آن روي عراق را مدنظر قرار دهيم. و اينكه امريكا براي حضور در عراق چه اشتباهاتي را داشته كه امروز باید با تبعات آن مواجه باشد. مهمترين عامل، شناخت نادرست عراق است. یکی از راهبردهای اشتباه آمریکا در عراق این بود که عملاً آمریکایی ها عراق را از کشوری آزاد شده از چنگال دیکتاتوری صدام و بعث به کشوری اشغال شده تبدیل کردند. نحوه ماندن در عراق و مواجهه با مشکلات و بحرانهای این کشور این مساله را بیش از پیش تشدید کرد. انتصاب «پل برمر» در خلال سالهای 2003 تا 2005 به عنوان حاکم و رئیس عراق پس از بعث، تبدیل به یکی از نمادهای جدی اشغال عراق آن هم در دوره ای شد که سال ها ست وجود چنین مدلی سپری شده است. یکی از اشتباهات فاحش پل برمر اعلام انحلال ارتش عراق و نيروهاي امنيتي بود که در خود نوعی سنی زدایی را در ارکان مختلف ایجاد کرد. همین امر در پیوستن این نظامیان برکنار شده به صفوف مخالفین نظام جدید تاثیر گذار بود. مشكل ديگر، ناتوانی در جذب سنی ها به داخل نظام جدید و جلب اعتماد آنها است. خشونتهای گسترده علیه مخالفین، استفاده بی مهابا از تسلیحات علیه هدف های مشکوک، اقدامات غیرمسئولانه مسئولان و بخصوص شرکت های خصوصی امنیتی و... باعث تشدید اقدام عمل علیه مردم عراق و در نتیجه واکنش شدید آنها یا دست کم بخشها و لایه هایی از آنها علیه دولت آمریکا و نظام جدید شد.
آقاي پشنگ در ادامه افزود، ناتوانی در ایجاد تعادل بین سه گروه اصلی حاضر در عراق يكي از مشكلات ديگر است. کردها، اعراب سنی و اعراب شیعی سه گروه عمده تشکیل دهنده عراق هستند، فقدان توازن بین این سه گروه و یا مکانیسمهایی برای ممانعت از تک روی های نخست وزیر باعث افزایش بی اعتمادی و نارضایتی میان این سه گروه شده است. عدم تلاش براي برطرف كردن اصولي مشكلات موجود ميان كردها و دولت مركزي، و ناتوانی در همراه ساختن متحدین منطقه ای در حمایت از عراق جدید از ديگر مشكلات پيش رو است. يكي از مهمترين معضلات امروز عراق عدم آموزش نيروهاي ارتش است. در سال 2011 وقتی که آمریکایی ها خواستند از عراق بروند کردها از جمله مخالفین خروج بودند آنها دو دلیل را مطرح می کردند که یکی عدم حل اختلافاتشان با دولت مرکزی و دیگری ناتوانی ارتش عراق در تامین امنیت بود. اما دیگر گروهها و حتی دولت آمریکا به این دو موضوع و بخصوص مساله دوم توجه چندانی نکردند؛ شکست سریع ارتش کلاسیک عراق از شبه نظامیان داعش به رغم داشتن نیروهای نظامی و ادوات جنگی بیشتر و پیشرفته تر مثال خوبي براي اثبات ناتواني ارتش عراق است.
در انتها، سخنرانان به پرسش هاي حاضرين در نشست پاسخ دادند.
گزارش: سمیه مروتی پژوهشگر مهمان و دبیر گروه مطالعات خلیج فارس