چالش های اعلام استقلال منطقه اقلیم کردستان

تحقق این موضوع یعنی اعلام استقلال در منطقه اقلیم کردستان در آینده ای نه چندان دور ، بسترها و موانعی دارد که بر اساس سطوح تحلیل مورد نظر متفکرین روابط بین الملل (ازجمله والتز و سینگر) استفاده؛ موانع و بسترها در سه سطح فرد،دولت و ساختار قابل توجه خواهد بود.


بر این مبنا در سطح فردی،کردها دارای بسترهای لازم برای استقلالند. در سطح دولت کردها موانع نسبی برای رسیدن به استقلال دارند. و در سطح ساختاری، ساختار خود، ضد دولت است و اجتماعات بیرونی و درونی این دولت کردی را حتی اگر شکل بگیرد با بحران روبرو خواهند ساخت. در عین حال برای روشن شدن بحث از سه سنت والتزی،کانتی و گرسیوسی که نمایانگر سه  موضوع عمده تحت عناوین ساختار، اجتماع و جامعه هستند در تحلیل شرایط عراق و خاورمیانه استفاده خواهیم کرد.

در گستره  نیروهای داخلی عراق(سطح فردی) ما با دامنه ای از جریانها و نیروهای مختلف قومی و مذهبی روبرو هستیم  .تنوعاتی که نشان از یک اجتماع نگه داشته شده از طریق یک قدرت متمرکز دارد.به قول ونت عراقی های مردمی هستند که  به اجبار به یک اجتماع و هویت کانتی در طول تاریخ شکل داده اند. اما این اجتماع و این هویت  امروزه  انسجام و همزیستی تاریخی خود را از دست داده است  و هویت دوستی اجبار امیز که شرط حداقلی برای ایجاد یک دولت نرمال است، وجود ندارد. دیگر هیچیک از انها تسلط دیگری را بر فرایند سیاسی حتی اگر هم حاصل یک پروسه دموکراتیک باشد نمی پذیرند.

ظهور داعش در مناطق سنی نشین و حمایت اجتماعی از انها از سوی  سنی ها ،حضور کردها در مناطق مطرح شده در ماده 140 و فروپاشی ارتش عراق در هر دو ناحیه ، اختلافات عمده در میان خود شیعیان بر سر پست نخست وزیری ،  اعلام جهاد از سوی مراجع شیعی  و شکل گیری گروههای مختلف شبه نظامی شیعی در راستای مبارزه با داعش، رد پیشنهاد شکل گیری دولت نجات ملی از سوی مالکی همگی نشان از ان دارند که اولا  اجتماع عراقی به مفهوم  افراد دارای همبستگی و حس مشترک تاریخی،فرهنگی و در نهایت سیاسی و داشتن حس دوستی ناشی از اجبار نسبت به یکدیگر دچار گسست اساسی شده است.در واقع از یک اجتماع فراگیر،اجتماعهای دیگری ظهور یافته اند که با هویت دشمنی در مقابل یکدیگر صف ارایی کرده اند.

این اجتماع تکه تکه شده نشان می دهد که در سطح فردی ،کردها دارای بسترهای لازم برای استقلالند.

در سطح دولت، باید از درون دولت خارج شد و  به روابط بین دولتها یی که دارای منافعند توجه کرد.در این سطح بیشتر می توان به سنت گرسیوسی و بحث جامعه دولتها متکی بود.جامعه به معنای اگاهی این دولتها از  منافع و ارزشهای مشترک و الزام به رعایت قوانین و اصول مشترک در بین انها. ارزشها و اصولی چون احترام به حاکمیت،حفظ موجودیت دولت و احترام به مرزهای سیاسی و عدم مداخله. ایران،ترکیه ،امریکا و کشورها عربی،اسرائیل و حتی اتحادیه اروپا عضو جامعه ای هستد که از ان سخن می گوییم.فراتر از الزامات این جامعه ،که مانع استقلال کردهاست ،ایران از ان جهت که متحد استراتزیک شیعی اش تضعیف می شود و اینکه استقلال کردها در عراق می تواند اجتماع داخلی ایرانی را هم با ناامنی و گسست روبرو نماید با این پروژه مخالف است.

ترکها در این باب دارای شبهات اساسی هستند از یک سو به منافع سهل الوصول اقتصادی برامده از این منطقه برای خود می اندیشند و از سوی دیگر همان نگرانی ایران را در باب اجتماع داخلی خود دارند.اما می دانند که می توانند به لحاظ ژئو اکونومیک کردستان مستقل را گروگان خود کرده و آن را کنترل  نمایند. امریکا به عنوان یک هژمون در حال افول دارای نوعی سرگردانی استراتژیک و تاکتیکی شده است.

از یک سو می داند که کردها دوستان قابل اعتمادی برای امریکا و اهرم مناسبی برای تحت فشار قرار دادن رقبایشان در منطقه هستند اما از سوی دیگر به پیامدهای بی ثبات کننده ان برای امنیت انرژی و متحدینش در منطقه می اندیشد. انها هر چند اولویتشان عراق یکپارچه است اما چنانچه بحرانهای اجتماعی در مسیر بی بازگشتی حرکت کنند، مجبورند که واقعیت دولت کردی را  به عنوان یک منفعت حداقلی بپذیرند. اسرائیل در چهارچوب محور پیرامون، مزیتهای  یک دولت کردی  را بیش از تاثیرات ناامن کننده ان برای خود می داند. اتحادیه اروپا هم با همان تفکر امریکایی اما با نوعی گرایش بیشتر به کردها به خاطر منافع اقتصادی حرکت می کنند. دولتهای عربی هم  از یک عراق عربی یکپارچه  با سلطه سنی ها سخن می گویند اما یک عراق چند پاره را  بر یک عراق شیعی ترجیح می دهند.

در مجموع جامعه دولتهای مد نظر،  اکثرا جدا از منافعشان  خود را ملزم به رعایت اصول و ارزشهای جامعه می دانند. در واقع این اصول، منافع حداکثری انان را تامین خواهد کرد .اما گسترش دامنه بحران ممکن است انان را مجبور کند که به منافع حداقلی و شرکای حداقلی بیاندیشند. در این سطح کردها موانع نسبی برای رسیدن به استقلال دارند.

در سطح سیستم هم می توان به بحث ساختار مورد نظر والتز، ونت و والرشتاین اشاره کرد.اما شرایط سیستمیک در جهان معاصر با انچه این سه نفر می اندیشیدند بسیار فرق کرده است.در واقع جهان معاصر دچار یک انقلاب سیستمیک شده است و یک سیستم غیر قطبی در ان ظهور یافته است که ما از ان تحت عنوان سیستم حکمرانی جهانی یاد می کنیم.در سیستم مزبور ما با یک ساختار یگانه و منسجم  روبرو هستیم که بعد از دهه 90 در حال نهادینه شدن است و دارای یک قانون ساختاری به نام انتشار اقتدار است. در این ساختاری اقتدار در حال انتشار است و بازیگران دیگری غیر از دولتها هم می توانند از این اقتدار بهره جسته و ان را نهادینه سازند و سازماندهی نمایند.

در واقع ساختار زمینه حکمرانی را برای بازیگران مختلف ایجاد خواهد کرد. در غرب نهادهای مختلف در قالب جنبشها و سازمانهای مختلف در فرایندهای حکمرانی با دولت شریک می شوند و این شراکت به ماهیت دولت و اجتماع در اینگونه جوامع بر می گردد اما در جهان در حال توسعه و از جمله در خاورمیانه به سبب ماهیت متفاوت دولت واجتماع، بازیگران جدید صاحب اقتدار، به حکمرانی های  متعارض و غیر متساهل روی خواهند اورد. منطقه اقلیم  و حتی داعش از جمله این بازیگران نوین هستند که در ساختار جدید دارای اقتدار شده اند اما به فرایندهای حکمرانی غیر شراکتی و غیر متساهل اقدام می کنند.

در واقع الزامات ساختاری در شرایط نوین هم هنجارهای سنتی جامعه دولتها را دچار گسست کرده است و هم اجتماعات داخلی را در مرزهای هویتی به حرکت واداشته است. در این راستا هم جامعه دولتها و هم اجتماع داخلی در خاورمیانه دچار بحران شده است. یعنی در ادامه حتی دولت در این منطقه موضوعیت خود را از دست خواهد داد. از این رو هر چند وضعیت سیستمیک  شرایط استقلال را برای اقلیم کردستان بیش از پیش فراهم کرده است اما انتی تز ان را هم در درون خود دارد؛ زیرا این شرایط ساختاری خود ضد دولت است و اجتماعات بیرونی و درونی این دولت کردی را حتی اگر شکل بگیرد با بحران روبرو خواهند ساخت. به نظر می اید باید به نهادهای جایگزین حکمرانی به جای  نهاد دولت در خاورمیانه فکر کرد.


نویسنده