سیاست خاورمیانه ای آمریکا بر اساس منافع اسرائیل تنظیم می شود
گفتگوی مهرنامه با کیهان برزگر استاد روابط بین الملل و مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه علوم و تحقیقات
در متون علم سیاست از لابی ها تحت عنوان دسته ای از افراد همفکر یاد شده که هدفی مشترک آنها را گردآورده و برای حصول به این هدف به دولت ها فشار وارد می کنند. این دسته ها که می توانند خواستگاهی قومیتی و یا اهداف اقتصادی و اجتماعی مشترک داشته باشند به خصوص در جامعه امروز آمریکا به حقیقتی بدیهی بدل گشته اند. پیرامون نقش و نفوذ لابی ها در سیاست خارجی آمریکا و همچنین میزان اثرگذاری «ایپک» در تصمیم گیری آمریکا بر مسئله هسته-ای ایران با دکتر کیهان برزگر به گفتگو نشستیم. او که خود در آمریکا تحصیل و زندگی کرده بر این باور است «آمریکا برای دستیابی به توافقی جدی با ایران بدون نظر مساعد اسرائیل عمل نخواهد کرد» با مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد تهران
لابی گری مبحثی است که در جامعه آمریکا به مقوله ای تثبیت شده تبدیل گشته است و برای تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی این کشور باید بر نقش و نفوذ لابی های مختلف توجه جدی نمود. ممکن است قدری برای ما از دلایل تاریخی شکل گیری و نفوذ لابی ها در جامعه آمریکا بگویید.
همانطور که شما اشاره کردید لابی ها در آمریکا پیشینه تاریخی دارند و شاید هم بتوان آنرا به مسئله تاریخی و مهاجرت قومیت های مختلف به این کشور مرتبط دانست. این مهاجرت های مختلف به نقاط گوناگون ایالات متحده باعث شده در هر بخشی از این کشور یک قومیت بتواند با تشکیل یک کلونی در آمریکا در پی پیگیری منافع و خواسته های خود باشد. بر این اساس این مسئله در گذر زمان ادامه و همچنین گسترش نیز یافت. به عنوان مثال شما اگر امروز به شهر نیویورک سفر کنید، می بینید که در قسمت های مختلف شهر، شهرهای کوچکتری وجود دارد که قومیت های مختلف در آنجا سبک زندگی خود را سازماندهی کرده اند و بعضا از آداب و رسوم خود پیروی می کنند. این جریان ها از ایتالیایی ها و ایرلندی ها گرفته تا چینی ها و لاتینو ها حضور جدی در سطوح مختلف جامعه دارند و توانسته اند لابی خود را ایجاد کنند. این ملت ها برای اینکه نفوذ اقتصادی و کسب و تجارت خود را در طول زمان گسترش دهند، نیاز داشتند در کنگره آمریکا هم فعالیت های اقتصادی را به وسیله قوانین سیاسی و داشتن نمایندگان مورد حمایت قرار دهند. به مرور ضرورت داشتن رسانه های و حتی تلویزیون برای لجستیک این امر پدید آمد. البته باید به این مسئله توجه کرد که این امری کاملا طبیعی است و در آمریکا به شکل نهادینه در آمده است. اما در میان تمام این ملت ها اسرائیلی ها و یهودی ها بهتر توانستند لابی قدرتمندی به وجود آورند. آنها از لحاظ درجه نفوذ در میان نمایندگان کنگره آمریکا، در اختیار داشتن رساناهای جمعی، کنترل شرکت های بزرگ اقتصادی، نفوذ در دانشگاهها و اندیشکده ها کاملا متفاوت با بقیه هستند. از زمان ورود آنها به سرزمین آمریکا به خصوص از اوایل قرن بیستم به مرور زمان توانسته اند بر نفوذ خود بیفزایند و امروز به یکی از قدرتمندترین لابی ها در این کشور تبدیل شده اند. حتی باید پذیرفت که این لابی امروز می تواند سیاست های آمریکا را تحت تاثیر قرار دهد. در سوی مقابل اما ایرانی ها با وجود اینکه قشر عظیم و تحصیل کرده ای در آمریکا به شمار می روند همچنان نتوانستند لابی تاثیرگذاری را در آمریکا به وجود بیاورند، هرچند سر و صداهایی از سوی برخی از این افراد به گوش رسیده، اما عملا باید اعتراف کرد ایرانی ها موفق نشدند مانند ملت های دیگر لابی تاثیرگذاری در آمریکا به وجود آورند، لابی که بتواند در تصمیمات سیاسی اثرگذار و جهت آنها را عوض کنند.
ریشه شکل گیری این لابی ها در آمریکا از کجاست؟ چه عواملی سبب شده تا این گروهها و جریانات در کنار یکدیگر قرار گیرند؟
به اعتقاد من ریشه اقتصادی یکی از مهم ترین مولفه های این مسئله است، هرچند نباید از ریشه اجتماعی و سیاسی تقویت جایگاه ملت ها در قوانین آمریکایی هم به سادگی گذر کرد. واقعیت اینست که آمریکا کشوری است که هر ملتی پس از ورود به آن، احساس می کند که در خانه خود مشغول زندگی است. چراکه قانون اساسی آمریکایی ها در تئوری نوعی یک دستی را در مورد ملت ها پذیرفته و سعی دارد این مسئله را در جامعه خود پیاده نماید. اما مسلما طبیعی است وقتی یک ملت وارد کشور دیگری می شوند، اقلیت آن کشور محسوب می شوند و اقلیت ها طبیعتا برای گسترش موقعیت سیاسی و اجتماعی خود، به دسترسی به لایه های سیاسی نیاز دارند؛ لایه هایی که در کنگره، مطبوعات و رسانه ا و همچنین در نهادهای مختلف قدرت در آمریکا از آنها حمایت کنند. مثلا اگر جامعه آمریکا نسبت به دولت ایران بد فکر کند این مسئله بر مهاجرین ایرانی در آمریکا فشارهای سیاسی-اجتماعی به همراه خواهد داشت. یا لابی ارمنی در آمریکا برای تحت فشار قرار دادن روسیه به دلایل تاریخی و تضعیف نفوذ آن در سرزمین مادری تلاش می کند تا در ساخت قدرت آمریکا نفوذ کند. بر این اساس این ملت ها در پی این هستند که با دسترسی به این لایه های سیاسی و تقویت لابی گری جایگاه خود را تقویت کنند. این تقویت می تواند از طریق رای دادن به رئیس جمهوری باشد که منافع آنها را در نظر می گیرد و یا می تواند از طریق اثرگذاری بر نمایندگان کنگره در تصویب قوانین شکل بگیرد. بر این اساس می خواهم چنین نتیجه گیری کنم که تقریبا همه ملت ها در آمریکا لابی مختص به خود را دارند، لابی هایی که البته در برخی موارد ضعیف تر و از سوی برخی ملت-های دیگر قدرتمندتر هستند. بر این اساس لابی های مختلف جایگاه خود را در آمریکا تثبیت کرده اند و همانطور که اشاره کردم لابی اسرائیلی بیش از سایرین نه تنها در زمینه اقتصادی، که حتی در مسائل آکادمیک و دانشگاهی هم نفوذ قابل توجهی را دارا هستند. به عنوان مثال در دانشگاه های آمریکا، لابی های اسرائیلی علاقه مند هستند درس های مربوط به خاورمیانه را خود اسرائیلی ها تدریس کنند و به عبارت دقیق تر مسائل خاورمیانه از یک نگاه اسرائیلی تدریس شود. بر این اساس تصویری که از اسرائیل در این جوامع دانشگاهی شکل می گیرد اینست که اسرائیل کشوری مظلوم است که همه در پی زورگویی به آن هستند و تمام اقداماتی که از سوی تل آویو صورت می گیرد تنها در جهت دفاع از خود است. بر این اساس تمام مباحثی چون ایجاد جنگ هایی که از سوی آنها صورت گرفته، تسلیحات اتمی که در اختیار دارند و مسائلی از این دست منطقی و قابل قبول جلوه می نماید. این نفوذ را شما می توانید در رسانه ها، در کنگره و ... هم مشاهده کنید. بر این اساس نوع و لحن سخنرانی اوباما در ایپک با سخنرانی های رئیس جمهور آمریکا در مقایسه با جاهای دیگر متفاوت و تندتر است چراکه تحت تاثیر این لابی ها قرار دارد،این لابی ها به رسانه ها، به منابع قدرت و همچنین به آرای کنگره دسترسی دارند و می توانند از این طریق رئیس قوه مجریه را تحت فشار قرار دهند. ضمن اینکه نباید این واقعیت را هم فراموش کنیم که رئیس جمهور هم تا حدی می تواند خواسته ها و باورهای خود را پیش ببرد. باید توجه داشت این یک اصل در سیاست این است که جریان های قدرت هر رهبری را تحت تاثیر قرار می دهند و او بدون در نظر گرفتن منافع این کانون-های داخلی قدرت نمی تواند به حکمرانی خود ادامه دهد و این ملاحظات باعث می شود تا رئیس جمهور با نوعی محافظه کاری در پی دستیابی و پیاده سازی اهداف خود باشد.
پروفسور میرشایمر و استیفن والت در کتابی به بحث نفوذ بیش از حد لابی یهود پرداختند و اظهار داشتند تاثیر این لابی باعث شده منافع ملی آمریکا در اولویت قرار نداشته باشد و در سایه منافع اسرائیل قرار گیرد. این کتاب سر و صدای زیادی کرد و اعتراضات فراوانی را در محافل یهودی و اسرائیلی به وجود آورد. شما چقدر با این تحلیل موافق هستید و از تاثیراتی که این کتاب بر جامعه آمریکا گذاشت برای ما بفرمایید.
مسلما این نفوذ یک حقیقت است و نمی توان آن را منکر شد. ضمن اینکه باید به این مسئله توجه داشت که اگر کسی غیر از این دو نفر این مسائل را مطرح می کردند، امروز دیگر در جامعه علمی آمریکا جایی نداشتند؛ حتی این دو پروفسور دارای جایگاه بسیار پراحترامی در محافل آکادمیک آمریکا هستند هم شدیدا تحت فشارها و تهدیدهای گوناگون قرار گرفتند. به عنوان مثال بسیاری آقای والت را متهم کردند که اصلا ایشان اقتصاددان نیست و آمار و ارقامی که مطرح کرده است منطبق با واقعیت نیست و تا 2 - 3 سال این افراد تحت شدیدترین حملات گروه های مخالف دانشگاهی که توسط لابی های اسرائیلی تجهیز می شدند قرار گرفتند. این دو نفر هم البته بر سر حرف خود ایستادند و در سخنرانی های بعدی که انجام دادند ابعاد دیگری از این مسئله را روشن ساختند. اما به هر حال شک نداشته باشید که اگر این جایگاه والای علمی را نداشتند نمی توانستند تا همین حد هم به این مسئله بپردازند. به هر ترتیب این یک اصل است که سیاست خارجی خاورمیانه ای آمریکا تا حد زیادی تحت تاثیر تامین منافع امنیتی اسرائیل قرار دارد. به عنوان مثال همین مسئله تحریم های ایران تا حد بسیار زیادی تحت تاثیر نفوذ لابی اسرائیلی است چراکه خود آمریکایی ها با ایران به عنوان یک ملت و کشور مشکل چندانی ندارند و اصولا به ایران احترام می گذارند. اما مسئله هسته ای ایران بیشتر در چارچوب توازن قدرت و حفظ انحصار تسلیحات اتمی اسرائیل در نظر گرفته شده و اسرائیلی ها حاضر نیستند حتی یک میلیمتر، ریسکِ انحراف برنامه هسته ای ایران را بپذیرند و می-خواهند با ابزارهایی که دارند و با حفظ فشارها و تحریم ها علیه ایران، مسئله را پیش ببرند. آن کتاب در آن زمان هم اشاره کرد که یکی از ریشه های فشار آمریکا و تحمیل تحریم علیه ایران، اسرائیلی ها هستند. از سوی دیگر تاکید کرده بود یکی از دلایلی که آمریکایی ها علیه صدام وارد جنگ شدند هم باز اسرائیلی ها و لابی ها اسرائیلی بود، چراکه در آن زمان صدام مانع اصلی صلح اعراب و اسرائیل بود؛ اگر خاطرتان باشد در آن زمان صدام به نیروهای فلسطینی و همچنین خانواده های آنها کمک می کرد و در منظر اسرائیلی، صدام حسین مانع جدی برای دسترسی به صلح به شمار می رفت. این مسئله بعد به ایران تسری بافت و تمام اینها به این دیدگاه باز می گردد که اسرائیلی ها معتقدند مسائل خاورمیانه باید تحت کنترل و هژمونی سیاسی آنها قرار داشته باشد چراکه همواره این حس تهدید را دارند که به نوعی همه کشورهای منطقه خواهان نابودی اسرائیل هستند، به همین دلیل این لابی ها در تلاشند تا نگاه خاورمیانه ای آمریکا را تحت تاثیر قرار دهند. ضمن اینکه باید توجه داشت آمریکا در خاورمیانه دارای منافع حیاتی است و منافعش با امنیت انرژی و مسائل امنیتی درگیر است، بر این مسائل مقوله های تروریستی و افراط گرایی هم افزوده شده و شرایط را پیچیده تر کرده. بر این اساس اسرائیلی ها توانستند این دیدگاه را در آمریکا تبیین نمایند که حمایت از امنیت اسرائیل امری کلیدی برای سیاست خارجی آمریکا به شمار می رود و این مسئله می توان به حفظ تعادل قدرت در خاورمیانه منتج گردد. حتی برخی آمریکایی ها تصور بالاتری دارند و گمان می برند حفظ امنیت و هژمونی اسرائیل در خاورمیانه برای حفظ و تثبیت هژمونی آمریکا در جهان پدیده ای کلیدی است. افرادی مانند میرشایمر و والت در آن کتاب این مسئله را مطرح می کنند که این روند به نفع منافع آمریکا نیست که تنها از زاویه حفظ امنیت اسرائیل، مسائل خاورمیانه دیده شود، چراکه کشورهای دیگری هم در منطقه خاورمیانه حضور دارند که آمریکا برای حفظ منافع خود باید با آنها روابط داشته باشد. مثلا استیفن والت، منافع آمریکا را در نزدیکی با ایران می داند و معتقد است هرچقدر آمریکا فشار بیشتری بر روی ایران بگذارد، این کشور بیشتر به تسلیحاتی شدن نزدیک می شود. آقای والت همچنین می گوید ورود آمریکا به جنگ ها در خاورمیانه توجیه خاصی ندارد و اصولا آمریکا پلیس منطقه خاورمیانه نیست و اسرائیلی ها با سیاست هایشان آمریکا را وارد جنگ های خاورمیانه می کنند و امروز هم فشار می آورند که تحریم ها علیه ایران گسترش پیدا کند و در نهایت این روند می تواند ایران و آمریکا را وارد جنگ کند و این اتفاق اصلا به نفع آمریکا نیست. استدلال آقای والت اینست که اگر آمریکا تهدید را از روی میز بردارد، دیگر دلیلی وجود ندارد که ایران به سمت ساخت بمب اتم و برنامه هسته ای غیر صلح آمیز برود. بنابراین استدلال ایشان اینست که آمریکا تحت تاثیر منافع اسرائیل سیاست خارجی خاورمیانه ای خود را تنظیم می کند؛ اتفاقی که به نفع آمریکا و منافع ملی این کشور نیست.
ساختار ایپک پیچیدگی های بسیاری دارد و در خصوص ارتباط این لابی با دولت اسرائیل هم مباحث فراوانی پیش می آید. بر این اساس روی کار بودن احزاب مختلف در دولت اسرائیل چه تاثیری بر ساز و کار ارتباطی میان ایپک و دولت اسرائیل دارد. مثلا اینکه لیکود بر سر کار باشد یا کادیما تاثیری بر ارتباطات با ایپک دارد یا خیر؟
اسرائیلی ها در یک امر موفق شدند و آن هم این بود که در حوزه روشنفکری توانستند نسل جدیدی را تربیت کنند که این نسل بتواند حمایت تئوریکی از خواسته های دولت اسرائیلی بنماید. این نسل تحصیل کرده در دانشگاه های آمریکایی توانستند مدارج پیشرفت و ترقی را طی نمایند و همانجا توانستند به نفع منافع اسرائیل عمل کنند و این مسئله ربطی هم به مسائل حزبی ندارد، هرچند مسائل مربوط به نتانیاهو و شخصیت او می تواند تا حد زیادی متاثر از مسائل داخلی اسرائیل و حفظ قدرت در هرم قدرت این کشور باشد، اما این لابی در حوزه های اقتصادی و آکادمیک و همچنین سیاسی، وظیفه اساسی اش حفظ امنیت و منافع اسرائیل در چارچوب یک دولت است. این جریانات کار خود را به نحو بسیار خوبی انجام می دهند. به عنوان مثال اگر امروز مقاله ای علیه اسرائیل در یکی از روزنامه های آمریکایی چاپ شود، فردا پنجاه مقاله از طرف اسرائیلی ها در رسانه های مختلف منتشر می شود و سعی می کند پاسخ کوبنده ای به مقاله قبلی بدهد. بر این اساس باید توجه داشت اسرائیلی ها خیلی خوب می توانند از حیث آکادمیک از منافع دولت خود حمایت کنند. به همین دلیل به رغم زورگویی هایی که اسرائیل در قبال فلسطینیان انجام می دهد و انواع و اقسام کشتارها و جنایات را انجام می دهد، اما در حوزه رسانهئای و آکادمیک و نگارش مقالات این جریانات بسیار سریع و توانمند هستند. بنابراین اتصال حوزه روشنفکری اسرائیلی به ایپک و اتصالش به مثلث اندیشکده ها در واشینگتن و نیویورک اتصال بسیار قوی است. این مجموعه ها با بودجه ها و اسکالرشیپ ها نفوذ خود را افزایش می دهند و هدف نهایی تمام این مجموعه ها حمایت از دولت اسرائیل است. در همین رابطه باید پذیرفت که این جریانات تا حدود زیادی در دستیابی به این روند موفق هم بوده اند و در مقایسه با لابی های کشورهای دیگر بسیار هماهنگ و یکدست عمل کرده اند و شاید یکی از دلایل موفقیت اسرائیلی ها هم همین توانمندی باشد. بر این اساس اسرائیلی ها علی رغم استراتژی های امنیتی و ایدئولوژی های غیرجذاب و همچنین تحرکات امنیتی که انجام می دهند همچنان می تواننند خود را ساپورت و لجستیک کنند.
به نظر می رسد امروز بیش از هر زمان دیگری اختلاف نظر میان آمریکا و اسرائیل بروز و ظهور پیدا کرده و این اختلاف بیشتر بر سر مسئله ایران قابل توجه است. این اختلاف نظر حتی در بسیاری از رسانه های جهان مایه تمسخر قرار گرفته و عصبانیت نتانیاهو دست آویزی برای تمایلات جنگ طلبی نخست وزیر اسرائیل قرار گرفته است. این اختلاف نظر تا چه حد جدی است و این مسئله تا چه حد می تواند به فاصله گرفتن اسرائیل و آمریکا منتج گردد؟
اختلاف نظر امروز میان اسرائیل و آمریکا یک حقیقت انکار نشدنی است. قسمتی از این اختلاف نظر تهدید ایجاد ترس در بین حکومت های آمریکا است. به عنوان مثال ترس اوباما از اینکه لابی اسرائیل برخلاف منافع اوباما عمل نماید. اما باید توجه داشت این اختلافات الزاما منجر به بروز شکاف میان اسرائیل و آمریکا نخواهد شد چراکه از حیث استراتژیک چنین اتفاقی قابل تصور نیست. هرچند از حیث تئوری از حکومتی به حکومت دیگر متفاوت خواهد بود اما آمریکایی ها به صورت عمیق به حفظ امنیت اسرائیل و دفاع از این امنیت متعهد هستند. این مسئله محدود به روسای جمهور آمریکا نیست و به ساخت محافظه کار آمریکا مربوط است. بنابراین یک روابط خاص میان آمریکا و اسرائیل وجود دارد و سر و صداهایی که نتانیاهو انجام می دهد بخش قابل توجهش مربوط به سیاست داخلی اسرائیل است و بخش دیگرش ترساندن آمریکایی ها و طبیعتا مقداری از این اظهارنظرها هم بلوف است و نباید چندان آن را جدی گرفت. ولی مجموعه این روندها در نهایت منجر به شکاف در روابط اتحادگونه آمریکا و اسرائیل نخواهد شد. فراموش نکنیم که آمریکایی ها در اوج ناراحتی از اسرائیل اظهار داشتند که ما به تامین امنیت اسرائیل متعهد هستیم. مثال های اخیر این مسئله اینست که خانم شرمن پس از هر دور مذاکرات هسته ای با ایران، اول به تل آویو رفته و گزارش این گفتگوها را به اسرائیلی ها داده است.
ولی در دور قبل مذاکرات این اتفاق نیفتاد و شرمن برای نخستین بار پس از گفتگوهای هسته ای با ایران به اسرائیل نرفت اما به اعتقاد من این هم علامت این نیست که آمریکا از اسرائیل فاصله می گیرد. علامت این هم نیست که آمریکا می خواهد در این مسئله قدری مستقل تر عمل کند و به سمت تعامل و مدیریت بحران با ایران پیش رود؟
به هر حال آمریکا ناچار است این اقدام را انجام دهد و به قول آقای والت و میرشایمر انتخاب کند که بین منافع خود و اسرائیل یکی را انتخاب کند. باید انتخاب کند که آیا در دراز مدت نزدیکی و تعامل با ایران به نفع آمریکا است یا سخنان بنیامین نتانیاهو؟ شاید هم این رفتار آمریکا به این دلیل باشد که می خواهند بگویند امنیت اسرائیل در حل مسئله هسته ای ایران نهفته است. شاید خانم شرمن در آن دور از مذاکرات به تل آویو نرفت، اما مطمئن باشید تعاملات در چارچوب مشخص و معین وجود دارد و این روابط می تواند در قالب کنگره، دفتر رئیس جمهور و جایگاه هایی از این دست ادامه داشته باشد. ضمن اینکه این یک واقعیت است که اگر آمریکایی های بخواهند به تفاهمی جدی و بلندمدت با ایران بر سر برنامه هسته ای برسند باید قدری مستقل تر عمل کنند. ضمن اینکه من بارها گفته ام جای ایران در سیاست خارجی آمریکا خالی است و این خالی بودن هم به آمریکا و هم به ایران ضربه زده است. ایران و آمریکا منافع مشترکی دارند که جز با همراهی با یکدیگر بدان دست نمی یابند. به عنوان مثال مسئله افغانستان یک نمونه کوچک است که ایران و آمریکا در آن با یکدیگر همکاری کردند و نتیجه آن موفقیت برای هر دو طرف بود و دو کشور توانستند با کمک یکدیگر خیلی سریع حکومت انتقالی در افغانستان را شکل دهند. بر این اساس می خواهم اشاره کنم که ایران و آمریکا منافع مشترک ژئوپلتیکی فراوانی در منطقه دارند، اما تعریف آمریکا از تهدید ایران باعث شده تضاهای استراتژیک بین دو طرف به وجود آید. شاید آمریکایی ها به نوعی جسارت احتیاج داشته باشند که خود را از این تفکر سنتی خلاص کنند.
به عنوان آخرین سوال همانطور که مستحضرید کنگره نقش زیادی در تصویب و لغو تحریم ها علیه ایران دارد و این کنگره بنای سازگاری چندانی با اقدامات دولت آقای اوباما در خصوص ایران در پیش نگرفته است. بر این اساس میزان نفوذ و تاثیرگذاری لابی ایپک روی کنگره به چه صورت است؟
میزان نفوذ همیشه بوده و اندازه آن هم قابل تامل بوده است، اما این بدین معنا نیست که رئیس جمهور آمریکا فردی دست و پا بسته است و اختیار چندانی ندارد. رئیس جمهور آمریکا دارای احترام و قدرت فوق العاده ای در نظام سیاسی آمریکا است و به عنوان رئیس قدرتمندترین کشور دنیا طبیعتا می تواند تاثیرات خود را داشته باشد. مثلا اگر رئیس جمهور آمریکا از اعضای کنگره بخواهند که دور جدیدی از تحریم ها را تصویب نکنند احتمالا آنها هم خواهند پذیرفت. بر این اساس به نظر می-رسد یک راه حل بینابینی در این خصوص می تواند مثمرثمر باشد. اما نفوذ ایپک به صورت سنتی وجود دارد و این مسئله به جایگاه سنتی و فرهنگی و اقتصادی یهودیان در آمریکا باز می گردد. ضمن اینکه نباید این مسئله را هم فراموش کرد که بسیاری از اعضای کنگره و سنای آمریکا از لحاظ نژادی اتصالات یهودی دارند و در بسیاری موارد . تحت تاثیر لابی ایپک عمل می کنند. بر این اساس سناتورها باید رای مردم و دیدگاه های روشنفکری را در نظر بگیرند، دیدگاه هایی که تحت تاثیر ایپک است. یهودی ها در طی این سالها توانسته اند این نفوذ را هم در کنگره و هم در سنای آمریکا افزایش دهند.
گفتگو: سعید جعفری پویا
منبع: مهرنامه، شماره آذر ماه 1392
نویسنده
کیهان برزگر
کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی میباشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هستهای ایران است.