گروه مطالعاتی مصر و شمال آفریقا
چیستی مطالعات فرهنگی و کاربست آن در تحلیل جنبش های اجتماعی جهان عرب
گروه "مطالعات مصر و شمال آفریقا" پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه دو نشست با عنوان "چیستی مطالعات فرهنگی و کاربست آن در تحلیل جنبش های اجتماعی جهان عرب" در تاریخهای 11 و 26 آبانماه برگزار کرد. در این نشست که با مدیریت دکتر سید عبدالأمیر نبوی و حضور برخی اعضاء، دانشجویان دکتری و کارشناسی ارشد تشکیل شد، دکتر رضا صمیم استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی به ایراد سخنرانی پرداخت.
در ابتدا دکتر صمیم با این سخن که مطالعات فرهنگی یک رشته نیست بلکه خود حوزه مطالعاتی مستقلی به حساب میآید به بیان ویژگی های این حوزه مطالعاتی پرداخت و تاکید کرد که سعی این حوزه، شکستن مرزهای رشتهای است. وی شکستن مرزها را دارای دو وجه دانست. وجه نخست توسط دانشگاهی ها صورت می گیرد که تلاش آن ها به وجود آوردن بسترهای جدید مطالعاتی است. وجه دیگر نقد و اعتراض نسبت به تعصب رشته ای است که مطالعات فرهنگی بیشتر از وجه دوم بهره می گیرد. در واقع مطالعات فرهنگی واکنشی نسبت به تعصبات رشته ای در حوزه علوم اجتماعی بوده است.
این پژوهشگر ارشد از دهه 1960 میلادی به عنوان دوره زمانی برای تاسیس مطالعات فرهنگی به لحاظ نهادی سخن گفت و در این خصوص اظهار داشت مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در قالب مکتب بیرمنگام دست به فعالیتهای پژوهشی ای در انگلستان زد که در مجموع منجر به شکل گیری سنتی شد که امروزه به نام مطالعات فرهنگی مشهور است. وی بر این دهه به عنوان زمانی برای در اوج بودن مدرنیته در این کشور تاکید کرد و اظهار داشت مطالعات فرهنگی همانقدر که انگلیسی است، غیر انگلیسی هم می باشد؛ انگلیسی بودن به این معنا که مختص پرداختن به موضوعات پژوهشی که ناشی از تجربه مدرنیته متاخر است، می باشد، اما به دلیل وابسته بودن به آبشخورهای نظری دیگر به شدت غیر انگلیسی است.
وی آبشخورهای نظری مطالعات فرهنگی را در 4 مقوله طبقهبندی نمود و اظهار داشت مطالعات فرهنگی سعی دارد آنها را به یکدیگر متصل کند. نخست، مارکسیسم که مهمترین آبشخور نظری برای مطالعات فرهنگی است. مطالعات فرهنگی به این دلیل که احساس می کند تجربه مدرنیته متاخر تنها از طریق نقد کنش های سرمایه دارانه قابل تبیین و تفسیر دقیق تر است، به مارکسیسم توجه دارد. دوم، ساختارگرایی که خود را در اندیشه های اتنولوژیک لوی اشتراوس و اندیشه های سوسیولوژیک دورکهایم نشان داده است. سوم، پساساختار گرایی که شامل اندیشه های فوکو و دریدا می شود. چهارم، روانکاوی است و در این خصوص می توان اثرپذیری از اندیشه های لاکان و فروید را نام برد.
در ادامه این نشست، دکتر صمیم به مفاهیم خاصی که برآمده از 4 آبشخور نظری هستند، پرداخت و در این خصوص تاکید کرد که مطالعات فرهنگی در تفسیر و نظریه پردازی درگیر بازی زبانی است و مفاهیم خاصی دارد.
نخست، فرهنگ؛ اولین گروهی که به مفهوم فرهنگ پرداختند مردم شناسان بودند اما فرهنگ برای مطالعات فرهنگی به معنای زمینه ای است که تولید معنا می کند. دوم، بازنمایی؛ در این مفهوم که برآمده از پساساختارگرایی است و فوکو مفهوم پرداز آن می باشد، دغدغه این است که زمینه با چه مکانیزمی خود را
برای کنشگر دارای معنا می کند. در بازنمایی این مهم است که واقعیت چگونه برساخته می شود. بدین ترتیب مهم است که چگونه کنشگر در زمینه از اطراف خود اطلاعات کسب می کند و این اطلاعات به او باز نمایی می شود. در واقع بازنمایی فرایندی است که طی آن در مورد زمینه و فرهنگ می توانیم اطلاعات کسب کنیم. البته تفاوت کار فوکو و مطالعات فرهنگی آن است که او فلسفی کار می کند اما مطالعات فرهنگی کاملا عملیاتی است. سوم، مفهوم قدرت؛ این مفهوم مشترک است و تلفیقی بین نظرات مارکسیستی و پسا ساختار گرایانه است. به لحاظ معرفت شناختی دو موضع مخالف مارکسیست و پساساختارگرایی در کنار یکدیگر قرار می گیرند. چراکه اولی به شدت ذات گرا و دومی به شدت ضد ذات گرا است. چهارم، فرهنگ عامه پسند؛ این مفهوم تا قبل از مطالعات فرهنگی مورد استفاده هیچ حوزه مطالعاتی دیگری قرار نگرفته است و مفهوم جدیدی است. پنجم، متن و خوانده؛ این مفهوم برآمده از پسا ساختار گرایی است. ششم، سوژه بودگی و هویت؛ این مفهوم فلسفی ترین مفهوم است. وی در این خصوص اظهار داشت مطالعات فرهنگی از تجلیات هویت فرد در عرصه اجتماعی و آن چیزی که فرد بیان می کند فراتر رفته و وارد مرحله سوژه بودگی می شود. شرایط هویتی ای که فرد نسبت به آن آگاهی ندارد و در ناخودآگاهش وجود دارد.
در ادامه این پژوهشگر ارشد نکته مهمی که مطالعات فرهنگی را از حوزه های همسایه اش یعنی جامعه شناسی، انسان شناسی متمایز می کند شکستن«اسطوره رابطه» در متودولوژی دانست. در این خصوص ابراز داشت در جامعه شناسی به دنبال برقرای رابطه بین دو پدیده هستیم و با برقرای رابطه می خواهیم بخشی از مسئله را تبیین کنیم اما در مطالعات فرهنگی اسطوره رابطه از بین می رود و اعتقاد این است که هیچ رابطه ای در جهان وجود ندارد و به جای رابطه نوعی مفصل بندی برقرار است. وی مطرح کرد که شروع کننده این بحث فوکو با نظریه گفتمان می باشد. در واقع هنگامی که محقق برای تحقیق وارد موضوعی میشود، پدیده های مختلفی را مشاهده می کند و در معنای پوزیتویستی به دنبال رابطه است اما در معنای مطالعات فرهنگی به صورت مصنوعی بین دو پدیده رابطه برقرار می کند چراکه باور این است که واقعیت یک موضوع را هیچ وقت نمی توان کشف کرد و بین دو مفهوم همچون مفصل ارتباط موقتی برقرار می شود.
در ادامه دکتر صمیم پژوهش های مرکز بیرمنگام را در سه مقوله تقسیم بندی کرد. نخست، مطالعات متنی در مورد رسانه های جمعی؛ این امر از نئومارکسیسم گرفته شده است. در اینجا باور این است رسانه از آنجائی مهم است که به بازتولید هژمونی جامعه سرمایه داری کمک می کند. دوم، بررسی های اتنوگرافیک زندگی روزمره؛ اتنوگرافی به معنای مردم نگاری است. دغدغه مطالعات فرهنگی فهم مسائل کیفی در پدیده های اجتماعی است. مطالعات فرهنگی اولیه از روش های مردم شناسی استفاده می کنند چرا که احساس می کنند در شرایط تشدید یافته مدرنیته متاخر هیچ ابزار کمی ای نمی تواند رفتار انسانها را تبیین کند و این افراد انسانی هستند که رفتارشان را خودشان کنترل می کنند. به نظر آنها فهم تجربه زیستی انسان حاضر در مدرنیته متاخر فقط از طریق روش های مردم شناسانه حاصل می شود. به همین خاطر بخش اعظم کار پژوهش های مرکز مطالعات فرهنگی معاصر معطوف به بررسی اتنوگرافیک زندگی روزمره است. در اینجا زندگی روزمره در خرده فرهنگها اهمیت دارد و هیچ چیزی در معنای کلان معنی ندارد و در معنای خرد قابل تفسیر است. سوم، مطالعه ایدئولوژی های سیاسی؛ مثل تاچریسم که در انگلیس از اواخر 1980 و اواسط 1990 اهمیت پیدا کرده بود. این بخش یکی از دسته های مهم است که برای علوم سیاسی به کار می آید که هم آلتوسری است و هم با مفهوم هژمونی کار می کند که نوع خاصی از نئو مارکسیسم است.
در خصوص تحولی که مطالعات فرهنگی از بیرمنگام به بعد داشته، دکتر صمیم اظهار داشت بعد از اینکه مطالعات فرهنگی به معنای نهادی در بیرمنگام مستقر شد به مناطق دیگر دنیا هم نفوذ پیدا کرد. وی اظهار داشت بیرون رفتن مطالعات فرهنگی از مرزهای بیرمنگام در جهت مطالعه امر جهانی توجیه می شود. آمریکا و استرالیا از جمله کشورهایی بودند که بعد از انگلیس مطالعات فرهنگی به آنها وارد شد. بدین ترتیب نسل اول، نسل کلاسیک بیرمنگامی است که اکثرا منتقد ادبی بودند و امروز به آن مطالعات فرهنگی انگلیسی می گوئیم. وی تاکید هنگامی که مطالعات فرهنگی بیرون آمد به دست جامعه شناسان افتاد و به رویکرد متودولوژیک تبدیل شد. دکتر صمیم در خصوص نسل سوم ابراز داشت که مطالعات فرهنگی استرالیایی در 20 سال اخیر به وجود آمده است. دغدغه اصلی آن نه شناخت و تبیین پدیده های متعارض فرهنگی بلکه کاربست سیاستگذارانه مطالعات فرهنگی در عرصه فرهنگ است. وی تاکید کرد در حالیکه مطالعات فرهنگی در معنای دو نسل اول نقد کننده ی شرایط موجود و مدرنیته است اما در معنای استرالیایی جنبه ی مثبت کارکردی پیدا می کند و خواهان مداخله در جهت سیاست گذاری برای حل تنگناهای فرهنگی جامعه مدرن است.
وی در پایان به ورود مطالعات فرهنگی به ایران و شکل گیری دو گروه مدافعان و مخالفان اشاره کرد. در خصوص مخالفان اظهار داشت یکی از دلایل مخالفت آنها تاکید بر ذات گرا بودن فرهنگ ایرانی است. آنها باور دارند که هیچ پدیده ای را نمی توان فارغ از ذاتی که آن پدیده را آفریده تعریف کرد. همچنین اینکه مسائل فرهنگی جامعه ایرانی از جنس مسائل تجربه زیستی مدرنتیه متاخر نمی باشد. دکتر صمیم اظهار داشت باور به وجود این ذات به سبب عدم تجربه مدرنیته در فضای فرهنگی ایران است. وی به طور مثال دکتر کچوئیان را از مهمترین مخالفان مطالعات فرهنگی معرفی کرد. در ادامه در خصوص باور موافقان اظهار داشت از آنجائیکه مطالعات فرهنگی ادعا می کند" می توانم تجلیات متفاوت امر جهانی را فهم کنم" بنابراین قابل کاربرد در تمام مواردی است که امر جهانی را در درون خود به وجود آورده اند. با توجه به این تعریف مصر و یا ایران جدا از امر جهانی نیستند. به این ترتیب می شود مطالعات فرهنگی را در خصوص پدیده هایی که به لحاظ صورت شبیه پدیده های مدرن هستند اما در جوامع کاملا غیر مدرن وجود دارند به کار برد.
در نتیجه گیری، این پژوهشگر ارشد ابراز داشت دغدغه مطالعات فرهنگی فهم تجربه های واحد امر جهانی در کره خاکی است و می شود تمام پدیده های اجتماعی را از طریق این روش فهمید. وی فهم قدرت، وجود اعتراضات و مواردی از این قبیل در همه جا را از عواملی برای قابل کاربرد بودن مطالعات فرهنگی برای هر پدیده اجتماعی دانست.
گفتنی است با توجه به اهمیت و تفصیل مباحث مقدماتی، شیوه کاربست مطالعات فرهنگی در جهت تحلیل جنبش های اجتماعی جهان عرب به جلسه بعد موکول شد.
وی در جلسه دوم ابتدا با مروری بر مطالب گذشته به تمایز مطالعات فرهنگی به عنوان یک حوزه نسبت به دیگر حوزه های اجتماعی اشاره کرد و هویت مطالعات فرهنگی را در دو بعد نظری و روشی دانست. دکتر صمیم تاکید کرد نظریات مورد کاربرد مطالعات فرهنگی، مختص به آن نیست اما شیوه ی ترکیب این نظریات، مطالعات فرهنگی را متمایز کرده است. همچنین با وجود آنکه مطالعات فرهنگی روش خاصی ندارد اما طریقه ی استفاده از روشها (که در کل روش های کیفی است) در جهت رسیدن به اهداف پژوهشی مختص به آن است.
در ادامه وی با بیان اینکه مطالعات فرهنگی به تحلیل سطح خرد تمایل دارد، مطرح کرد که مطالعات فرهنگی این هنر را داشته که رویکرد های کلان و خرد را در سطح نظری و مفهومی با یکدیگر ترکیب کند. وی افزود اما اینکه بتوانیم این امکان را در تمامی حوزه های تحلیل پدیده های اجتماعی به کار ببریم، موضوع بحث است. این پژوهشگر ارشد اظهار داشت به طور خاص تجربه ی تحقیقاتی مشخصی در ایران و در کل جهان اسلام با استفاده از رویکرد روش شناختی مطالعات فرهنگی در تحلیل جنبشها وجود ندارد و این امر صرفا مختص به جهان غرب است. در این خصوص ضمن اشاره به کمبود تحقیق ها در این زمینه به طور مثال به مقاله ی دکتر پناهی در مورد انقلاب اسلامی که به برخی از مواضع روش شناختی مطالعات فرهنگی نزدیک شده، پرداخت.
وی اظهار داشت مطالعات فرهنگی جزئی از علوم اجتماعی است به همین دلیل اگر بخواهد به تحلیل جنبش های اسلامی علاقه نشان دهد نمی تواند بدون ارتباط به پیشینه ی علاقه کل علوم اجتماعی به جنبش ها باشد. سپس دکتر صمیم به ارتباط میان علوم اجتماعی و تحلیل جنبش ها پرداخت. وی ابراز داشت در کلاسیک ترین شکل علوم اجتماعی، جنبش ها یکی از پدیده های مهم اجتماعی برای تحلیل هستند. جنبش اجتماعی یک پدیده کلان است که می تواند در تمامی جوامع اتفاق بیافتد و در تمامی جوامع می تواند دلایل یکسانی داشته باشد. در واقع هدف جامعه شناسی در معنای کلاسیک در تحلیل جنبشها پیش بینی جنبش است. در این خصوص وی به مفهوم طبقه از نظر مارکسیستها اشاره کرد و تاکید کرد که از نظر علوم اجتماعی به معنای کلاسیک جنبش یک ضرورت کارکردی دارد و آن قابل پیش بینی بودن و قابل تحقق بودن می باشد. در ادامه دکتر صمیم اظهار داشت که این موضع با موضع امروز علوم اجتماعی در تحلیل جنبش ها متفاوت است. در واقع امروز برای مطالعات فرهنگی رخداد مهم است و پیش بینی نه تنها مهم نیست بلکه امکان پذیر هم نمی باشد. در نهایت اینطور نتیجه گرفت که امروزه صرفا با اتکا به مفهوم طبقه نمی شود جنبشی را پیش بینی کرد. وی در این خصوص به تلاش نئو مارکسیستها برای مفهوم پردازی چرخش فرهنگی و برطرف کردن اشکالات مارکس اشاره کرد و ابراز داشت نئو مارکسیستها به لحاظ مفهومی نام جدیدی به جنبش ها دادند که به جنبش های جدید اجتماعی معروف است. تفاوت اساسی هم آن است که سطح تحلیل تغییر کرد به این صورت که از تمرکز بر اقتصاد به تمرکز بر فرهنگ تغییرکرده بود.
دکتر صمیم در ادامه مسئله اساسی جنبش های جدید اجتماعی را مسئله هویت دانست و اظهار داشت کنشگران جنبش های جدید احساس می کنند هویتی را که باید از طریق نیروها و قدرت های اجتماعی کسب می کردند نمی توانند به دست آورند، پس به دنبال هویت جدید گشته و قیام می کنند. وی تاکید کرد مفهوم "هویت" جامعه شناسی کلاسیک را قدری متفاوت می کند و این فضا را فراهم می کند که جامعه شناسی برای تحلیل به سمت پارادایم های جدیدتری برود که مطالعات فرهنگی یکی از آنها است. با این حال ابراز داشت که هنوز مسئله ی "طبقه" حاکم است و هنوز از طبقه به معنای کلی فاصله گرفته نشده است. طبقه هنوز نقش اساسی دارد چراکه طبقه ی حاکم سیاستها را اعمال می کنند و سیاستها نیز اعتراض در بدنه ی اجتماعی را به وجود می آورد و اعتراض یک کنش جمعی حاصل می کند. وی مطرح کرد که در نتیجه ی رخداد این جنبش های جدید نظریه های جدیدی هم در علوم اجتماعی شامل بسیج منابع، رفتار جمعی و ... شکل گرفته که با اینکه خصوصیات متفاوتی دارند اما همه در تمرکز بر سطح فرهنگی مشترک اند.
در ادامه این پژوهشگر ارشد ابراز داشت که در علوم اجتماعی حوزه جدیدی به نام جامعه شناسی جنبش های اجتماعی وجود دارد و این با چیزی که دغدغه ی کلاسیک علوم اجتماعی در تحلیل جنبش ها بود، متفاوت است. هرچند تحلیل جنبشها برای جامعه شناسان چیزی جدا از دغدغه های اساسی و کلی نبوده اما برای جامعه شناسی جدید، جامعه شناسی جنبشها یک حوزه جداگانه است که نیازمند سرمایه گذاری جدا و تحلیل های جدا است. وی ضمن اشاره به گی روشه و تدا اسکاچپول به عنوان جامعه شناسان کلاسیک جنبش های اجتماعی جدید، یکی از اشکالات اساسی را در این دانست که جامعه شناسی از جنبش های جدید فراتر نرفته و جنبش های غیر غربی را هم از جمله جنبش های جدید می داند. به عبارتی برای جامعه شناسان جنبش های اجتماعی، جنبش های اسلامی هم چیزی شبیه به جنبش های جدید است.
دکتر صمیم با بیان این سوال که آیا جامعه شناس جنبش های جدید می تواند جنبش های غیر غربی را هم به لحاظ نظری تبیین کند به ادامه سخنان خود پرداخت. وی افزود آنچه که چرخش فرهنگی در فضای اجتماعی جهان غرب ایجاد کرد، در شکل نظری و کلان مارکسیسم را به نئومارکسیسم تبدیل کرد. به این دلیل جامعه شناسی به مطالعات فرهنگی تبدیل شد که دیگر جامعه شناسی در معنای کلاسیک جوابگوی تحلیل پدیده های اجتماعی نبود. همچنین در جنبش ها نیز شاهد بودیم که جنبش های قدیمی به جنبش های جدید تبدیل شدند. وی ابراز داشت که در رهیافت های نظری هم که به تحلیل جنبش های اجتماعی می پردازند شاهد تغییر بودیم. به طور مثال بسیج منابع، رفتار جمعی شبیه به یکدیگر نیستند و به طور مداوم تحت تاثیر مشاهده واقعیت های جدید اجتماعی درجهان غرب تغییر می کنند. در ادامه سیال بودن را به عنوان یک واقعیت در مورد جنبش ها به عنوان یک پدیده اجتماعی در جهان غرب دانست و اظهار داشت جنبش جزء سیال ترین مفاهیم اجتماعی است. در مقایسه طبقه آنقدر مفهوم سیالی نیست، یعنی می توانیم در علوم اجتماعی در مورد آن حرف بزنیم و چارچوبی برای آن قائل شویم.
به عنوان مورد اخیر نظریات، به نظریه جنبش های جدید اجتماعی اشاره کرد و اظهار داشت این نظریه با بسیج منابع و رفتار جمعی متفاوت است. وی تمرکز نظریه اخیر را بر زیست جهان دانست و مطرح کرد
زیست جهان از مفهوم طبقه سیال تر است به این خاطر که برای یک متخصص کاملا معلوم است که جنبش های اجتماعی را نمی شود توسط مفاهیم نظری متصلب تحلیل کرد بنابراین به ساختن مفاهیمی که بشود در هر موقعیتی به آن دست زد، پرداختند که زیست جهان از جمله آن مفاهیم است. وی ابراز داشت که زیست جهان قابل اطلاق به تمام تجارب است و در واقع تجارب خود مفهوم زیست جهان را می سازند. در تعریف زیست جهان افزود که سبک زندگی، جنسیت، مذهب متفاوت هر کدام زیست جهان متفاوتی دارد. در واقع بر عکس طبقه، به ازای هر عنصر اجتماعی می شود زیست جهان های متفاوتی داشت. وقتی به تحلیل جنبش ها می پردازیم در واقع دیگر جنبش طبقاتی نیست بلکه فراطبقاتی است و ابعاد فرهنگی پیدا می کند. برای کسی که جنبش را به وجود می آورد مسئله اقتصادی معنا ندارد بلکه هویت با معنا است. سپس دکتر صمیم تاکید کرد که مفهوم زیست جهان این جسارت را به تحلیلگران غربی داد تا با اطمینان کامل ادعا کنند که همه ی جنبش ها را می توانند تحلیل کنند. همچنین زیست جهان این امکان را داد که در حد اعلای کلمه انعطاف پذیر رفتار کنند. در ادامه این سوال را مطرح است که آیا با این تحول تئوریک این امکان حاصل شد که پژوهشگر علوم اجتماعی بتواند جنبش های غیر غربی را تحلیل کند؟
دکتر صمیم به این سوال پاسخ منفی داد و در توضیح آن اظهار داشت آنها در وهله ی اول یک اشتباه مفهومی و متدولوژیک دارند و اینکه جنبش های غیر غربی و اسلامی را از جمله جنبش های جدید می دانند که می شود با مفهوم زیست جهان آنها را تحلیل کرد. وی تاکید کرد که جنبش های اسلامی به هیچ وجه جنبش جدید نیستند. به عبارتی ما هنوز به مطالعات فرهنگی نرسیدیم و در جامعه شناسی مانده ایم. در این خصوص اظهار داشت جامعه شناسی که خود را با مفهوم زیست جهان تعریف می کند نمی تواند تمامی جنبشها را تبیین کند و فاقد توانایی نظری است.
در ادامه وی ضمن اشاره به اینکه جنبش های اسلامی را غربی ها تحلیل کرده اند ابراز داشت در مورد جنبشی که در ایران به وجود آمد یعنی انقلاب ایران چند مورد شاخص وجود دارد، یکی از تحلیل ها تحلیل اسکاچپول است. در حالیکه تا حدود زیادی احساس می کنیم این تحلیل ها با واقعیت منطبق اند اما در سطح دیگر اشکالات عمده ای دارند. مهمترین اشکال اینکه جنبش ها بوسیله مفاهیم تحلیلگر تبیین می شوند. جنبش اسلامی از نظر آنها حرکت های اصلاح طلبانه ی مردمی و سازمان یافته است یا از طریق شیوه های مسالمت آمیز یا غیر مسالمت آمیز شکل می گیرد. اما واقعیت این است که هنگامی که تحلیل می کنیم مجبوریم تا از مفاهیم استفاده کنیم درصورتیکه مصداق واقعی ندارند.
این پژوهشگر اظهار داشت تئوری، کمکی به تبیین جنبش های غیرغربی و اسلامی نکرده به این دلیل که ما را دچار اختلال مفهومی می کند. در واقع مفاهیمی را به پدیده اطلاق می کند که به لحاظ معرفت شناختی قابل اطلاق نیست. وی در این خصوص استدلال کرد که امر اجتماعی مدرن که جامعه شناسی و علوم اجتماعی را جذب می کند برای تحلیل تعاریفی دارد که شامل قابل پیش بینی بودن، بیرونی بودن، چیزی متاثر از وجوان جمعی بودن می باشد و از متنی بر می آید که درآن قواعدی حاکم است. مسائلی که در غرب شکل گرفت در نتیجه اتفاقات خاصی به وجود آمد. جنبش ها هم اولین بار در این جامعه شکل گرفتند در
صورتی که جوامعی مثل تونس، مصر این فضا را نداشتند. اما مطالعات فرهنگی این امکان را می دهد که از علوم اجتماعی غربی در تحلیل جنبش ها در برخی ابعاد استفاده کنیم.
دکتر صمیم در نتیجه گیری ابراز داشت مطالعات فرهنگی این امکان را قائل می شود که از مفاهیم غربی استفاده روش شناختی و نه تئوریک داشته باشیم. وی کاربست مطالعات فرهنگی در تحلیل پدیده های اجتماعی از جمله جنبش ها را کاربستی کمتر نظری و بیشتر روش شناسانه دانست.
گزارش: منیر حضوری، پژوهشگر مهمان و دبیر گروه مطالعات مصر و شمال آفریقای پژوهشکده.