آغازی براي اعتمادسازی دوباره با جهان
تحلیل دكتر كيهان برزگر از سفر روحانی به نیویورک
انتخاب ديپلماتي با سابقه و نام آشنا در عرصه بينالمللي به عنوان وزيرامور خارجه از نگاه جدي دولت به عرصه سياست خارجي نشأت ميگيرد. این در حالی است که ازسرگيري مذاكرات هستهاي كه وزارت امور خارجه سكاندار آن شده، موضوع مناسبات ايران و امريكا، حل بحران سوريه به عنوان يكي از متحدان استراتژيك تهران در منطقه، فعالسازي نقش منطقهاي و بازيگري جمهوري اسلامي در تحولات اخير كشورهاي عربي مهمترين مسائل پيشروي دولت يازدهم است. طي عمر كوتاه دولت، تلاشهاي نتيجه بخش تهران در جلوگيري از وقوع حمله نظامي غرب عليه سوريه و رايزنيهاي هوشمندانه مقامات كشورمان در نشست شانگهاي را ميتوان از نخستين دستاوردهاي ديپلماسي احيا شده تهران دانست كه تحسين و اعتبار بسياري را در محافل بينالمللي برانگيخته است. اين در حالي است كه دستگاه ديپلماسي تحت رياست محمد جواد ظريف كه براي حضور در نشست عمومي سازمان ملل به نيويورك سفر كرده روزهاي پرمشغلهاي را در پيش رو دارد. رئيس جمهور كشورمان نيز در آستانه سفر به نيويورك و سخنراني در مجمع عمومي سازمانملل متحد، درصدد تبيين گفتمان جديد جمهوري اسلامي براي تقويت جايگاه بينالمللي ايران بر مبناي منافع ملي كشور است.
دكتر كيهان برزگر، رئيس پژوهشکده مركز مطالعات خاورميانه در گفتوگويي مفصل با ايران پيشبيني كرده سخنراني رئيس جمهور در صحن مجمع عمومي مورد تحسين بسياري از كشورها از جمله امريكا و جريانهاي تندروي ضد ايراني قرار خواهد گرفت. برزگر معتقد است گفتمان روحاني كه در شرايط پيچيده بحران منطقهاي و جهاني صورت ميگيرد، ميتواند راهگشاي رويكرد نويني باشد كه قرار است با سكانداري دولت تدبير و اميد در عرصه سياست خارجي جمهوري اسلامي اجرايي شود. مشروح اين گفتوگو در ادامه از نظر ميگذرد.
اجازه بدهيد بحث را با فضاي پس از انتخابات آغاز كنم، با روي كار آمدن دكتر روحاني و طرح گفتمان اعتدال به نظر ميرسد كشورهاي منطقه و بينالملل از اين مسأله استقبال خوبي به عمل آوردند. ارزيابي تان از رويكرد جديد دولت در عرصه سياست خارجي چيست؟
حوزه سياست خارجي ايران به دليل برخورداري از يك موقعيت منحصر بهفرد ژئوپلتيك همواره يك نقطه قوت براي هر دولت در ايران به حساب ميآمده است. دولت آقاي دكتر روحاني هم از اين امر مستثني نيست و لذا سعي كرده نقطه تمركز فعاليتهاي دولت خود را از عرصه سياست خارجي و روابط بينالمللي شروع كند و در اين ارتباط تا حدي جلو رفته كه روابط خوب در سطح منطقه و جهان را به گونهاي به موضوع حل و فصل مشكلات اقتصادي و داخلي ايران هم ارتباط داده است. به هرحال موقعيت جغرافيايي ايران بهگونهاي است كه بهطور همزمان به مناطق و زير سيستمهاي مهم سياسي، امنيتي و اقتصادي در آسياي جنوبي در افغانستان، پاكستان و هند، آسياي مركزي و قفقاز، تركيه، عراق و منطقه شامات، شبه جزيره عربستان و خليج فارس ارتباط پيدا ميكند.
اتفاقاً موضوعات مهم سياست بينالملل از جمله امنيت انرژي، ژئوپلتيك هستهاي، مبارزه با تروريسم و افراطگرايي، تحولات عربي و اخيراً استفاده از تسليحات شيميايي همگي در مجموعه اين مناطق شكل ميگيرد. اين ويژگي يك امتياز ويژه در صحنه سياست خارجي است كه با يك نقش فعال و ديپلماسي درست ميتواند تبديل به يك امتياز در روابط منطقهاي و بينالمللي ايران شود. براي دولت جديد هم اين مسأله مهم است و سعي كرده نقطه شروع فعاليتهاي ديپلماتيك را از منطقه آغاز كند. الان خيليها ميگويند بحران سوريه يك چالش براي دولت ايران است اما به اعتقاد من برعكس است، سياست فعال ايران در سوريه براي حل و فصل بحران در قالب يك راه حل سياسي يك فرصت جدي براي سياست خارجي دكتر روحاني در همين ابتداي كار است. مثلاً اگر ايران سياست مقتدرانهاي در سوريه نداشت الان از موقعيت درجه يك در صحنه معادلات منطقهاي همانند روسيه و امريكا براي تاثيرگذاري بر بحران سوريه برخوردار نبود. اين در حالي است كه نقش ساير بازيگران منطقهاي مانند تركيه و عربستان در درجه دوم اهميت قرار گرفته است. حتي بهنظرم ايران قدرت مانور زيادي هم در عرصه حل مسأله هستهاي خود با مجموعه غرب نداشت. همه ديديم كه ايران در اجلاس اخير شانگهاي از موضع قدرت سخن گفت و همگام با روسيه و از يك موضع برابر راهحلهاي سياسي بحران سوريه را مورد بررسي قرار داد. اين مسأله از چشم ساير بازيگران رقيب مخفي نميماند.
نقش فعال منطقهاي ايران براي امريكا و مجموعه غرب هم بتدريج داراي اهميت بيشتري ميشود. هر قدر بحرانهاي خاورميانه عميقتر، پيچيدهتر و ايدئولوژيكتر ميشود حركت به سوي حل مسائل منطقهاي در خاورميانه از طريق راهحلهاي منطقهاي بيشتر در منطقه و جهان ريشه ميگيرد. امتياز ايران هم اين است كه با يك نقش فعال و سازنده به حل بحرانهاي منطقهاي البته از زاويه حفظ منافع و امنيت ملي خود كمك كند. البته طبيعي است كه انرژي دولت جديد به سمت و سوي چگونگي فعال كردن ديپلماسي در منطقه برود و طبيعي است كه ارتباط با قدرتهاي كليدي همچون عربستان سعودي، تركيه و مصر بايد در ديپلماسي ايران فعال شود. البته ممكن است در روند و مسير ديپلماسي تنشها با ساير بازيگران به وجود بيايد اما اين ماهيت ديپلماسي است كه دولتها از يك زاويه استراتژيك خواهان به حداكثر رساندن منافع خود هستند. به هرحال موقعيت ژئواستراتژيك ايران يك امتياز براي ديپلماسي كشورمان است و دولت آقاي دكتر روحاني هم به خوبي از آن آگاه است و سعي دارد از آن به بهترين وجه بهرهبرداري كند.
در حال حاضر مهمترين مسألهاي كه توجهات در سياست خارجي را معطوف به خود كرده موضوع مناسبات ايران و امريكاست. همزمان با روي كار آمدن ظريف پالسهايي هم از سمت امريكاييها فرستاده شد، شما اعتبار اين نشانهها را چقدر ميدانيد؟
به نظرم بايد موضوع برقراري روابط ايران و امريكا و حل مسأله هستهاي را به صورت دو موضوع جداگانه از يكديگر در نظر گرفت. موضوع روابط ايران و امريكا موضوع گستردهتري است و درون آن سابقه بياعتمادي تاريخي و تاثيرگذاري ايدئولوژيك وجود دارد كه ممكن است حل آنها زمان ببرد و در حال حاضر سياست داخلي دو طرف آماده نيست تا به نوعي اين موضوع حل شود. اگر هم ملاقاتهاي بين مقامات دو طرف در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل صورت بگيرد الزاماً به معناي اعتمادسازي سريع و حل مشكلات سياسي موجود بين دو طرف نيست.
اما مذاكرات هستهاي بحث ديگري است چرا كه يك موضوع ضروري و عاجل براي دو طرف است كه معتقدند بايد به گونهاي حل و فصل شود چون اگر به همين شكل ادامه يابد ميتواند دو طرف را به بحرانهاي سياسي غيرقابل پيشبيني و حتي منازعه بكشاند. زيرا ايران ميگويد كه از حقوق هستهاي خود دست نميكشد و طبيعي هم است. آقاي روحاني هم اين را مد نظر دارد و اينكه نميتوان به عقب برگشت. از طرف ديگر امريكا براي خود يك خط قرمز تعيين كرده و تأكيد ميكند كه به اصطلاح هيچگونه ريسك انحراف به تسليحاتي شدن برنامه هستهاي ايران را نميپذيرد. اگر دوطرف به نوعي در يك قالب برد-برد كوتاه نيايند به هرحال ريسك جنگ وجود دارد.
امريكاييها مسائل منطقه خاورميانه را بر اساس توازن قدرت ميبينند و فكر ميكنند كه اگر برنامههاي هستهاي ايران در آستانه تسليحاتي شدن قرار بگيرد اين خود نوعي بازدارندگي ايجاد ميكند كه توازن سنتي و متعارف قدرت در منطقه را بهم زده و امنيت رژيم اسرائيل را به خطر مياندازد. بنابراين اينگونه نشان ميدهند كه تا آخر ايستادهاند تا ريسك چنين تحولي را به حداقل ممكن كاهش دهند. البته اينگونه هم نيست كه امريكا در تمام استراتژيهاي خود موفق شود. اگر چنين بود اكنون بايد وضعيت بهتري از لحاظ تاثيرگذاري در مسائل منطقهاي و جهاني ميداشت. محافظهكاري امريكا در بحران سوريه يك نمونه است. ايران هم بايد قدرت مانور سياسي خود در موضوع هستهاي را در لابلاي همين وضعيت فعلي امريكا در منطقه و جهان قرار دهد.
البته بايد توجه داشت كه دو طرف نميتوانند و نميخواهند در اين روش باقي بمانند. الان يك تحول سياسي در ايران اتفاق افتاده و مردم ايران با رأي خود به دنبال تعامل با جامعه جهاني هستند. بنابراين امريكاييها هم به گونهاي در وضعيتي قرار گرفتهاند كه با نگاه مثبتي به ايران نگاه ميكنند. از اين رو دو طرف مايلند كه به اين وضعيت خاتمه دهند. ايران به اين نتيجه ميرسد كه نيروي اصلي پشت تحريمها و فشارهاي سياسي امريكاست پس بايد با امريكا به گونهاي تعامل كرد تا خطر رفع شود. از طرف ديگر امريكاييها هم به اين نتيجه ميرسند كه ايران يك قدرت در حال ظهور در منطقه است و نميتوانند ايران را از معادلات منطقهاي حذف كنند. براي امريكاييها خيلي سخت بوده كه ايران را به عنوان يك قدرت بزرگ و مستقل در منطقه بپذيرند. در بحران سوريه تمام تلاش خود را كردند كه نقش ايران به حداقل ممكن برسد ولي نتوانستند. به نظرم امريكا و هيأت حاكمه محافظه كارش در حال پذيرش ايران به عنوان يك قدرت منطقهاي است و اينكه بايد با پذيرش بعضي از خواستههاي آن ضررهايش را براي امريكا مديريت كرد و به حداقل رساند. پس فرصت جديدي ايجاد شده كه بايد با مذاكرات هستهاي شروع شود. اكنون تمام سناريوهاي مذاكره هستهاي به نوعي سنجيده شده و در نهايت همه به اين نتيجه ميرسند كه بايد سناريوي برد- برد را پيش ببرند. به نظرم موقعيت سياسي ايران در مذاكرات همچنان خوب است. اما براي شروع گفتوگوها يك اعتمادسازي اوليه براي متعادل كردن نيروهاي سياسي دو طرف و فراهم كردن فضاي سياسي داخلي دو كشور لازم است. هم دكتر روحاني نياز به اين حركت اعتماد ساز دارد و هم اوباما.
آيا در حال حاضر اين حس اعتماد به دولت امريكا در ايران هم شكل گرفته است؟
به نظرم هنوز زود است. البته در ايران ديدگاههاي متفاوتي نسبت به امريكا وجود دارد. بعضي موافق گفتوگو و بعضي مخالف آن هستند. اما نگاه غالب در نزد نخبگان سياسي-امنيتي اين است كه امريكا كشوري است كه ميخواهد نظام سياسي در ايران را تغيير دهد و گفتوگو با آن بيفايده است. البته انتخابات اخير در كشورمان يك نقطه عطف است و يك رويكرد مثبتي ايجاد شده و اينكه بايد يك شانس ديگر به امريكا داد تا حسن نيت خود را نشان دهد. به هرحال امريكاييها بايد درك كنند كه هرگونه ورود به گفتوگو با ايران نيازمند ايجاد نوعي اجماع سياسي در پذيرش حسن نيت امريكا نزد نخبگان سياسي ايران از طيفهاي گوناگون است و اينكه امريكا بايد به نوعي نقش منطقهاي و خواستهها و نگرانيهاي مشروع سياسي- امنيتي ايران را بپذيرد.
وزیر امور خارجه به اين مسأله اشاره كرده است كه امريكا بايد اراده سياسياش را براي حل مناقشات با ايران نشان دهد و همچنين رويكرد اوباما را از ساير دستگاههاي تصميم گير امريكايي متفاوت دانست، يعني همان نقدي كه غرب به ايران مبني بر يكدست نبودن مواضع ايران دارد در خصوص غرب هم صدق ميكند و اوباما بيشتر از آنكه خودش رويكرد سخت افزاري را دنبال كند بقيه بخشها از جمله كنگره امريكا به دنبال فشار بر ايران هستند بنابراين در اين فضا امريكاييها چگونه بايد اعتمادسازي كنند؟ مصداق اعتمادسازي امريكاييها چيست؟
اين بحث كه كنگره يك موضع ضد مذاكره با ايران دارد درست است اما اين به اين معنا نيست كه آنها تا ابد در همان موضع باقي بمانند طي دو، سه ماه گذشته از كنگره امريكا هم به تدريج صداهاي مثبتي را ميشنويم. برخي از ديدگاهها ميگويند لغو قطعنامههايي كه توسط كنگره صادر شده سخت است اما به نظر من اين گونه نيست. وقتي اراده سياسي وجود داشته باشد تمام مسائل مربوط به گذشته و مواضع منفي تحت تأثير فضاي مثبت گم ميشوند كافي است كه كنگره به سمت تحريمهاي بيشتر نرود يا يك علامت جديد دهد به هر حال كنگرهاي كه قانون وضع ميكند خودش هم ميتواند قانون را بردارد در واقع كنگره خيلي كارها را ميتواند براي اعتمادسازي انجام دهد. اما من فكر ميكنم نقش دولت اوباما در ايجاد يك فضاي عمومي خيلي مهم است يعني نقشي كه اوباما ميتواند در تاثيرگذاري مثبت بر كنگره امريكا بگذارد. نبايد اين موضوع را دست كم گرفت. اين تحول ميتواند در يك پروسه يك ساله كاملاً عوض شود. از اين طرف هم آقاي روحاني ميتواند اين نقش را درمورد مجلس ايران ايفا كند. به هرحال مجلس ايران هم يك ساخت محافظه كار دارد و به آساني حاضر به پذيرش خيلي از مسائل فيمابين نميشود. به هرحال فكر ميكنم كه نقش رؤساي جمهوري دو كشور و تيم ديپلماسي آنها در ايجاد يك فضاي مثبت كليدي است.
لغو برخي از تحريمهاي ورزشي و تبادل نظر ميان يكسري از سازمانهاي غيردولتي دو كشور كه اخيراً اتفاق افتاده را ميتوان نشانه مثبتي از سوي امريكا براي ادامه اين رويكرد در نظر گرفت؟
در شرايط فعلي هر رخداد كوچكي كه اتفاق بيفتد براي روند اعتمادسازي خوب است. فضاي مثبتي هم در افكار عمومي طرفين و هم در افكار عمومي جهاني ايجاد ميكند. مثلاً انتشار خبر لغو تحريم اتحاديه اروپا عليه يك بانك ايراني هرچند كوچك است اما حركت مثبتي است اين يك اعتمادسازي به نفع دولت اعتدال آقاي روحاني است. يعني ميخواهم بگويم هر قدمي كه امريكاييها يا مجموعه غرب بردارند تاثير مثبتي در افكار عمومي و سياستهاي ايران ميگذارد. فضا هم براي پيشبرد رويكرد گفتمان اعتدال به وجود ميآيد.
جايگاه اروپاييها در روند گفتوگو با ايران را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
در زمان آقاي روحاني روابط خوبي با اروپاييها برقرار شد. بنابراين بهبود مناسبات با اروپا از دو جهت خوب است از يك طرف ميان ايران و اروپا يك سابقه مذاكره وجود دارد از طرف ديگر دولتهاي اروپايي دستشان براي اقدامات اعتمادساز از جمله لغو تحريمها كه ارتباط مستقيم به مسئوليت دولتهاي آنها دارد بيشتر است. در مذاكرات قبلي كه آقاي روحاني مسئول مذاكرات بود اروپاييها مقداري تند رفتند و لذا نميخواهند كه آن شكست را تكرار كنند. از اين رو در قدم اول گفتوگو با اروپا و نزديك كردن مواضع ايران ميتواند يك قدم مثبتي باشد. شروع خوبي براي تاثيرگذاري در مجموعه غرب و حتي امريكا باشد. حتي دست اوباما را در برابر كنگره امريكا بيشتر باز ميكند تا چانه زني خود را در گفتوگو با ايران افزايش دهد. به هرحال دولت اوباما به راحتي مسئوليت ورود به جنگ با ايران را نميپذيرد. كاخ سفيد ميخواهد مسائل را از طريق ديپلماتيك حل كند اما لابيهاي صهيونيستي و برخي منابع ذينفوذ در كنگره همچنان مانع هستند. بنابراين از طريق اروپاييها اين امكان وجود دارد كه به كنگره فشار وارد شود.
اما به نظر ميرسد كه اخيراً تفاوت در ديدگاههاي گروه 1+5 بين امريكا و اتحاديه اروپا از يك طرف و چين و روسيه از طرف ديگر درباره مذاكرات هستهاي با ايران بيشتر شده است.
بله در 1+5 چند نگاه متفاوت وجود دارد. هرچند خودشان ميگويند كه نگاه واحد دارند. چين و روسيه با تفاوتهايي مواضعشان شبيه همديگر است. چين برنامه هستهاي ايران را تهديد مستقيم براي امنيت ملي خودش نميداند اما روسيه برنامه هستهاي ايران را به دو دسته تقسيم ميكند. بخش احتمال تسليحاتي شدن را تهديد مستقيم براي امنيت ملي خود ميداند، اما قسمت غنيسازي و بخشهاي صلحآميز را حق ايران ميداند. به هرحال روسها نميخواهند حتي ريسك چند درصدي تسليحاتي شدن برنامههاي هستهاي ايران را بپذيرند. براي همين مواضع روسها در نوسان است. برخي مواقع به ايران نزديك ميشود و برخي مواقع هم در نشستهاي جهاني عليه ايران رأي ميدهد.
در بخش غربي گروه 1+5 هم اين تفاوتها وجود دارد. اروپا به اين نتيجه رسيده كه بيش از حد به امريكا نزديك شده است. پيوستگي بيش از حد به امريكا ديپلماسي فعال و نقشسازي اروپا را به چالش ميكشد زيرا ايران يك زماني اين انتقاد را مطرح كرد كه اگر اروپا هم مثل امريكاست ما چرا بايد با اروپا چانه زني كنيم. اروپاييها رويكرد مستقل خود را دارند اگرچه مواضع سه كشور آلمان، انگليس و فرانسه هم تفاوتهايي دارد. آلمانها نگاه اقتصادي به قضيه دارند و موضوع را تا حدي نرمتر ميبينند. فرانسويها سخت ترند چون موضوع هستهاي را به عنوان يك مسأله پرستيزي ميبينند و اينكه ديگران نبايد وارد كلوب هستهاي شوند و پشت جريان تحريمهاي اروپايي هم آنها بودند. انگليسيها هم اهل سازش هستند و نگاه بينابيني دارند، اما علي رغم اين تفاوتها همه ميخواهند نشان دهند كه در تصميمگيري نگاه واحدي دارند. اتفاقي كه الان افتاده اين است كه زماني اروپاييها به اين نتيجه رسيده بودند براي اينكه ايران را تحت فشار بگذارند بايد به امريكا نزديك شوند ولي الان معتقدند كه با حضور آقاي روحاني در ايران تحول جديدي به وجود آمده است بنابراين بايد نقش مستقلتري را ايفا كنند. اين اتفاق كه اروپا به نقش قبلي فعال و ميانجيگرانه خود بين امريكا و ايران بازگردد خوب است.
در اين راستا ايران چه بايد بكند؟
به نظرم ايران براي اينكه اعتمادسازي را در مجموعه غرب انجام دهد، بهتر است چانهزني خود را با اروپا بيشتر كند. با چين و روسيه هم كه بايد هميشه روابط مستقل و تقويت شده را در دستور كار قرار داد. چين و روسيه دو بازيگري هستند كه هميشه ميتوانند چانه زني ايران با غرب را متعادل كنند. نزديكي به اين دو كشور در موضوع هستهاي هميشه خوب است. برخلاف برخي ديدگاهها به نظرم در دولت جديد علاوه بر ايجاد فضاي مثبت با غرب، نگاه به چين و روسيه در مذاكرات هستهاي را هم تقويت ميكند و دكتر روحاني هم به خوبي بر اهميت اين مسأله آگاهند. حالا بايد تفكر به سمت خروج از شرايط امنيتي پيش برود. از اين رو نياز است دو طرف بر اساس ابتكاراتي از فضاي قبل فاصله بگيرند. مهم اعتمادسازي اوليه براي ورود
به گفتوگوها است.
نقش شخص وزیر امور خارجه کشورمان در اين فضا چگونه است؟
نقش آقاي ظريف در اين فضا كه بتواند اين مسأله را عملياتي كند بسيار كارساز خواهد بود. چون اعتمادسازي در روند خودش شكل ميگيرد. بهنظرم نهادينه شدن گفتمان جديد در سياست خارجي ايران نيار به زمان دارد. آن چيزي كه الان مهم است آن است كه تمام انرژي دستگاه ديپلماسي متمركز به كاهش تنشهاي موجود و هرگونه خطر احتمالي جنگ شود و با ورود به روند تعاملات اعتمادسازي را مرحله به مرحله پيش ببريم.
سفر آقاي روحاني به نيويورك را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ آيا اين حضور ميتواند به نقطه عطفي در عرصه سياست خارجي تبديل شود؟
آقاي روحاني در نيويورك ميخواهند گفتمان جديد سياست خارجي ايران را در يك فضاي بينالمللي با حضور همه رهبران تعريف كند و وارد گفتمان جديد دولت خود شود. من مطمئنم كه اين سخنراني تاثيرات فوقالعاده مثبتي نه تنها بر هيأت دولت امريكا بلكه بر كنگره و بسياري از كشورهاي دوست مثل روسيه، چين و جامعه بينالمللي خواهد گذاشت. رئيس جمهور ميداند كه چگونه بايد با افكار عمومي جامعه بينالمللي ارتباط برقرار كنند. به نظرم موضوعات مهمي وجود دارد. بحث بحران سوريه، مذاكرات هستهاي و يك سخنراني هم در خصوص خلع سلاح عمومي در خاورميانه خواهند داشت. در موضوع مذاكرات هستهاي حقانيت ايران را در يك چارچوب برد- برد بحث خواهند كرد و مواضع ايران را بيشتر باز خواهند كرد. يك اعتمادسازي مبني بر عدم تهديد برنامههاي هستهاي ايران كليدي است براي تاثيرگذاري در عرصه منطقهاي كه راهگشاي نقش سازنده ايران خواهد بود.
همچنين بحثي هم درباره سخنراني آقاي روحاني در خصوص خلع سلاح عمومي كشتار جمعي در خاورميانه وجود دارد. موضوع خلع سلاح هستهاي مسأله مهمي است ايران ميتواند با افكار عمومي جهاني ارتباط برقرار كرده، شفافسازي و موضع خود را در روندهاي آژانس تقويت كند. در واقع ورود فعال به موضوع منع اشاعه تسليحات كشتار جمعي در خاورميانه براي ايران يك فرصت و امتياز است كه آقاي روحاني ميتواند از آن بهرهبرداري ديپلماتيك كند. اين گفتمان در شرايط ملتهب منطقه و جهاني اتفاق ميافتد جايي كه جنگ سوريه پيچيدگيهاي خاص خود را به وجود آورده و به گونهاي تسليحات كشتارجمعي در آن استفاده شده، تحولات عربي بسياري از كشورهاي منطقه را بيثبات كرده و جهان عرب يك روند سخت انتقال سياسي را تجربه ميكند. در چنين شرايطي معرفي گفتمان جديد ايران ميتواند تاثيرگذار باشد. آقاي روحاني ميتواند اين فضا را به نفع ايران تغيير دهد.
در موضوع استفاده از تسليحات شيميايي در سوريه اگرچه بحثهايي وجود دارد كه روند پيوستن سوريه به كنوانسيون منع گسترش تسليحات كشتار جمعي و بالطبع نابودي اين تسليحات در آينده نزديك به نفع رژيم اسرائيل ميشود اما به نظرم تا حدي زيادي به نفع ايران هم هست كه با يك سياست فعال ابتكار موضوع را دوباره به دست بگيرد. ميدانيد كه ايران در سال 1374 اين پيشنهاد را براي اولين بار مطرح كرد. اكنون ميتواند آن را به عنوان يك حركت سازنده ديپلماتيك دوباره فعال كند. زيرا دنيا فهميده كه وجود تسليحات شيميايي يا اساساً تسليحات كشتار جمعي در منطقه خاورميانه يك تهديد براي امنيت بينالملل هم محسوب ميشود.
در اين چارچوب، پيوستن سوريه به كنوانسيون منع استفاده از تسليحات شيميايي، از يك زوايه ديگر ميتواند رژيم اسرائيل را به انزوا ميكشاند. ايران هم ميتواند با يك سياست فعال فشارهاي سياسي در سطح جهاني را بر رژيم اسرائيل افزايش دهد. دنيا رفته رفته به ضرورت خاورميانه عاري از سلاحهاي كشتار جمعي تأكيد بيشتري خواهد كرد و اين فشاري است به رژيم اسرائيل يعني تنها حكومتي كه تسليحات اتمي دارد و بر مبناي آن صلح و امنيت منطقهاي به خطر افتاده است، چون بقيه احساس ناامني ميكنند. بنابراين گفتمان جديد جمهوري اسلامي ايران در يك فضاي عمومي و بينالمللي ميتواند تبديل به نقطه عطفي شود.
نویسنده
کیهان برزگر
کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی میباشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هستهای ایران است.