تاثیر انقلاب های عربی بر ساختار قدرت در عربستان از منظر سازه انگاری

انقلاب های عربی با تأثیر بر ساختار قدرت داخلی عربستان می تواند به "تضعیف وحدت ملی" و هویتی در این کشور منجر شود. این تحول خود ژئوپلیتیک قدرت در منطقه خلیج فارس را تحت تاثیر قرار می دهد، امری که احتمالا در بلند مدت به سود ایران در منطقه تمام خواهد شد.

 

نظریه سازه انگاری به مولفه "هویت" اهمیت می دهد. سازه انگاری معتقد است  تغییر در هویت ها باعث تغییر در کارگزار و به دنبال آن ایجاد تغییر بنیادی در ساختار می شود. همچنین دگرگونی بنیادین در سیاست بین الملل زمانی رخ می دهد که باورها و هویت های کنشگران داخلی تغییر کند و از این طریق قواعد و هنجارهای قوام بخش، در رویه های سیاسی آن ها تغییر ایجاد کند.

 

بر اساس بافت جمعیتی موجود در خاورمیانه، بهار عربی با  ویژگی هویتی اسلام سیاسی دو نتیجه مثبت و منفی در پی دارد. بر اساس نتیجه مثبت، این پدیده در جوامع همگن باعث تقویت وحدت ملی و تمرکز قدرت می شود مانند نمونه مصر و تونس و بر اساس نتیجه منفی، در جوامع ناهمگن باعث تضعیف وحدت ملی و تقسیم قدرت مرکزی در میان گروه های مختلف هویتی می شود.

 

اسلام سیاسی با هویت شیعی بیشترین تاثیر گذاری خود را در منطقه خلیج فارس نشان داده است. چرا که در این منطقه شاهد وجود حکومت ها و کشورهایی هستیم که نه تنها از نظر تاریخی با تعریف متعارف و سنتی دولت– ملت فاصله دارند بلکه با وجود تلاش های انجام شده برای دولت– ملت سازی توسط دولت های استعمارگر پیشین در این منطقه، به علت تصنعی بودن بافت جمعیتی غیر قابل انسجام، بیشترین استعداد را برای پذیرش اسلام سیاسی (در قالب هویت شیعی) در میان گروه های شیعی که توسط دولت های مرکزی خلیج فارس مورد سرکوب و بی توجهی قرار گرفته اند، دارا می باشد. 

 

عربستان سعودی دارای برخی ویژگی های خاص می باشد که به علت وجود حکومت و نظام اقتدار گرا این ویژگی ها به جای فرصت سازی در جهت افزایش وحدت ملی باعث تضعیف وحدت ملی شده است. جامعه داخلی عربستان دارای تنوع قبیله ای می باشد که این امر خرده هویت های مختلفی را در درون جامعه ای ایجاد کرده است و بنابراین ظاهرا دارای هویت ملی ارائه شده از سوی دولت است.

 

از یک سو اسلام وهابی به عنوان عامل وحدت بخش ملی به عنوان یک مذهب حکومتی معرفی شده که وفاداری و گرایش به آن نشان دهنده وفاداری به نظام سیاسی می باشد. از سوی دیگر در جامعه عربستان اقلیت سنی وهابی بر دیگر گروه های جمعیتی سلطه سیاسی و اقتصادی دارند و این مسئله باعث توزیع نابرابر امکانات رفاهی و اقتصادی شده که همین امر باعث ایجاد گروه های جمعیتی– هویتی مخالف در حاشیه حکومت مرکزی شده است.

 

انحصار عناصر هویت ساز توسط حکومت سعودی در دو عنصر اسلام وهابی و وفاداری به خاندان سعودی باعث شده است که اقلیت های هویتی مانند شیعیان، مراتب وحدت و یکپارچگی درونی خود را ارتقاء بخشند و از ارکان نظام سیاسی دوری گزیده و در انزوا فرو روند.
 

طبق آمار منتشر شده از 100 درصد مسلمانان عربستان 85 درصد سنی مذهب و 15 درصد شیعه هستند. شیعیان عربستان اکثرأ در استان شرقی عربستان و شمال شرقی این کشور ساکن هستند که تقریبأ 43 درصد از کل جمعیت شیعه در این مناطق را در بر می گیرند. این گروه جمعیتی از نظر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در محرومیت و تبعیض به سر می برند و به همین علت خواهان ساختار سیاسی و سرزمینی و حکومت متعلق به خود و یا به عبارتی تجزیه از دولت مرکزی هستند و یا در حداقل تقاضای خود خواهان سهمی از قدرت سیاسی– اقتصادی در دولت مرکزی برای پیشبرد خواسته های خود می باشند.

 

بهار عربی فرصت مناسبی را در اختیار گروه های ناراضی شیعه در منطقه خلیج فارس و به خصوص در عربستان قرار داده است تا با ارتقاء بیشتر مراتب وحدت و یکپارچگی درون گروهی در جهت جدایی از حکومت مرکزی و یا سهیم شدن در قدرت سیاسی دولت مرکزی دست به اعتراض و شورش بزنند. این مسئله از آن جهت دارای اهمیت است که این جمعیت شیعه عربستان در مناطق حساسی از نظر امنیت تولید و صدور انرژی قرار گرفته اند و با تقویت حرکت های مردمی این منطقه می تواند نبض اقتصادی عربستان و حتی منطقه و جهان را تحت تاثیر قرار داد.

 

سهیم شدن شیعیان عربستان در قدرت سیاسی با توجه به گرایش های هویتی و مذهبی این جمعیت به سیاست های دولت مرکزی شیعه در جهان یعنی جمهوری اسلامی ایران می تواند از یک سو باعث کاهش فشار بر ایران و گروه های جمعیتی شیعیان در منطقه از سوی عربستان و کشورهای عرب منطقه و قدرت های فرا منطقه ای همچون آمریکا شود که اقتصادشان در گرو امنیت انرژی در خلیج فارس می باشد، از سوی دیگر می تواند سبب شود تا به جای سیاست سرکوب، نادیده گرفتن و یا تعارض به سیاست تعامل و مصالحه روی آورند.

 

با توجه به واقعیت های موجود به نظر می رسد در عربستان به علت وجود حمایت های قبیله ای و توانایی اقتصادی و ارتش وفادار و عدم ائتلاف بین گروه های قبیله ای، انتقال به دموکراسی به کندی صورت گیرد.

 

بنابراین بر اساس شواهد و داده های موجود،  نظام سیاسی آل سعود از یک سو درگیر پنج نوع بحران "مشروعیت"، "مشارکت"، "توزیع"، "هویت" و "جانشینی" است. از سوی دیگر سیطره اقلیت سنی وهابی در رأس آن خاندان آل سعود باعث ایجاد سه معضل "الیگارشی سیاسی"، "الیگارشی اقتصادی" و "عدم پذیرش اسلام وهابی به عنوان عامل وحدت بخش" در داخل این کشور شده است. 

 

بدون تردید این وضعیت ثبات جامعه سیاسی این کشور را در آینده تحت تأثیر قرار خواهد داد. به عبارت دیگر، اعتراضات در قالب انقلاب های عربی در این کشور به اصلاحاتی در نظام سیاسی حاکم منجر خواهد شد که امکان سهیم شدن شیعیان را در نظام سیاسی در آن نباید از نظر دور داشت.

 

شاید بتوان گفت بهترین گزینه برای جمهوری اسلامی ایران که بر اساس آن معادله توازن قوا با حفظ امنیت منطقه خلیج فارس و کمترین تغییرات غیر قابل پیش بینی به نفع منافع و قدرت و جایگاه منطقه ای ایران تغییر یابد، ایجاد یک حکومت ائتلافی متشکل از همه خرده فرهنگ های هویتی در جامعه عربستان است. به طوری که تقسیم قدرت مرکزی در این کشور از ایجاد یک دولت مرکزی قوی در خلیج فارس در برابر قدرت گیری و بازیگری ایران جلوگیری می کند.

 

بنابراین با توجه به ویژگی های ساختار داخلی عربستان و وجود حکومت اقتدار گرا در این کشور، انقلاب های عربی سبب تضعیف وحدت ملی و هویتی در این کشور و به تبع آن ایجاد اصلاحات در نظام حاکم عربستان از یک سو و  متأثر ساختن ژئوپلیتیک قدرت در منطقه خلیج فارس از سوی دیگر خواهد شد.