جنبههای پنهانی حمله به قرارگاه مرزی مصر با اسرائيل و مخاطرات موجود
حادثه حمله به نقطه مرزی در صحرای سینا دولت محمد مرسی رئیسجمهور مصر را با یك چالش جدی مواجه كرده است. در گزارشهای خبری مربوط به حمله یك گروه مسلح به مرزبانان مصر در منطقه رفح مصر آمده بود كه گذرگاه مرزی مصر با فلسطین اشغالی در معرض حمله نظامی یك گروه مسلح قرار گرفت كه در اثر آن 16 تن از مرزبانان مصری كشته و دهها تن دیگر زخمی شدند. در پی این واقعه سئوال برانگیز، نیروهای مسلح مصر در منطقه سینا به حال آمادهباش درآمدند و ارتش مصر برای پاكسازی منطقه از گروههای مسلح اقدام به اجرای عملیات گسترده نظامی كرد. این رویداد موجب آن شد كه رئیسجمهور مصر روز چهارشنبه 18 مرداد دست به تغییرات گسترده در مسئولان عالیرتبه نظامی از فرمانده گارد ریاستجمهوری گرفته تا فرماندهان نظامی و امنیتی منطقه سینا بزند. همچنین و به لحاظ سیاسی موضوع ترمیم موافقتنامه كمپ دیوید بویژه در مورد حجم نیروهای عملكننده نظامی در دو سوی مرزهای مشترك مصر با فلسطین اشغالی یكبار دیگر در محافل سیاسی مصر مطرح شد. به لحاظ امنیتی نیز گذرگاه رفح یعنی تنها دریچه باز باریكه غزه در فلسطین با جهان خارج به دلیل رویداد فوق تا اطلاع ثانوی بسته شد. در همین زمینه مسئله وجود تونلهای زمینی كه باریكه غزه را به منطقه سینا وصل میكند و عمدتاً برای انتقال مواد مورد نیاز فلسطینیها و البته به صورت قاچاق مورد استفاده قرار میگرفت، یكبار دیگر در حوزه عملیات كنترل و تهاجم نظامی از سوی دو طرف ماجرا یعنی اسرائیل و مصر قرار گرفت. از سوی دیگر روابط میان دولت اسماعیل هنیه در باریكه غزه (دولت جنبش حماس) در اثر این عملیات دستخوش ناآرامی شد. نتایج و پیامدهای دیگری به مثابه تأثیرات عملیات صحرای سینا علیه گذرگاه مرزی مصر با فلسطین اشغالی در راه است.
در همین حال و در مورد ماهیت گروه حمله كننده به این گذرگاه مرزی اطلاعات امنیتی همه جانبه، و بیطرفانه منتشر نشده است. تنها نكتهای كه در رسانههای گروهی غربی و اسرائیلی به صورت جدی مورد توجه قرار گرفت این بود كه گروههای سلفی و رادیكال اسلامی، این عملیات را اجرا كردند. از این رو این موضوع برای مدتها مورد بحث رسانههای گروهی قرار خواهد گرفت.
این نوشتار میكوشد به گونهای مقدماتی فرضیههای موجود را درباره عاملان این واقعه و انگیزههای آنها و نیز پیامدهای میانمدت و بلند مدت این رویداد بسیار مهم بویژه در حوزه روابط مصر پس از انقلاب و رژیم صهیونیستی مورد ارزیابی قرار داده و به گونهای محوری فرضیه دخالت اسرائیل را در این عملیات مورد توجه قرار دهد. پیشاپیش توجه مطالعه كنندگان این ارزیابی مقدماتی را به این نكته جلب میكنم كه ارزیابی فرضیه دخالت رژیم صهیونیستی در عملیات سینا به دلایل و نشانههایی كه بدانها اشاره خواهد شد به طوركلی از تئوری توطئه بیگانه است:
یكم. تاریخ موجودیت رژیم صهیونیستی و حتی پیش از اعلام موجودیت این رژیم، از اجرای عملیات خشونتبار علیه نیروهای خودی و با هدف نسبتدادن آن به نیروهای خصم سرشار است. این استراتژی پیوسته اسرائیل بود كه همواره خود را در مظهر «قربانی قابل ترحم» و یا «اقلیت در معرض تهدید» و آنگاه كسب همدردی افكار عمومی و سپس طراحی عملیات گسترده نظامی علیه حوزه منافع حریف و در نهایت گسترش قلمرو نفوذ از طریق اشغال اراضی دیگران و یا از پا درآوردن حریف منطقهای نشان دهد. حملات سازمانیافته گروههای تروریستی صهیونیستی از قبیل كاهانا پیش و پس از اعلام موجودیت اسرائیل در كشورهای عراق، مراكش، لهستان علیه كنیسههای یهودیان با هدف خطرناك نشان دادن محیط زندگی یهودیان در كشورهای بیگانه و در نهایت سوق دادن یهودیان به سمت مهاجرت به «سرزمین موعود» بر كسی پوشیده نیست. رژیم صهیونیستی برخلاف رفتارهای متعارف، استراتژی مظلومنمایی را نقطه ضعف و كاهش اعتبار نمیداند، بلكه آن را نقطه قوت در چارچوب جلب همدردی جهانیان و واداركردن دولتها به حمایت از «اقلیتی دینی در معرض تهدید» تلقی میكند. از سوی دیگر واكنش رژیم صهیونیستی به عوامل و یا وقایع تهدیدآمیز، در مقایسه با چند و چون اصل واقعه بسیار بزرگتر و ویرانگرتر بوده است. دو واقعه مهم تاریخی این رویه رژیم صهیونیستی را آشكار میكند. یكی حمله نظامی جنگندههای اسرائیل به رآكتورهای اتمی عراق در دهه هشتاد میلادی قرن پیشین به بهانه تلاش رژیم صدام حسین برای ساخت بمب اتمی و دوم حمله گسترده و ویرانگر به كشور لبنان در ژوئیه 2006 به بهانه ربوده شدن دو سرباز اسرائیلی به وسیله مقاومت اسلامی لبنان. اما هدف اصلی رژیم صهیونیستی در حمله به رآكتور اتمی عراق این بود كه اسرائیل هیچگاه آماده پذیرش یك قدرت منطقهای معادل و همسطح نبوده و نیست. در واقعه حمله به لبنان نیز هدف رژیم صهیونیستی آزادسازی دو اسیر اسرائیلی نبود، بلكه به گفته ژنرال حالوتس فرمانده وقت ارتش اسرائیل، كوتاه كردن ناخنهای حزب اله لبنان بود كه به گفته او بلند شده بود. در حال حاضر نیز تهدید اسرائیل علیه ایران در حوزه پرونده هستهای در همان استراتژی دایمی رژیم صهیونیستی قابل تفسیر است.
حال به واقعه قرارگاه مرزی كرم سالم در صحرای سینا میپردازیم. چنانكه میدانیم اسرائیل با سقوط رژیم مبارك در اثر انقلاب ملت مسلمان مصر یكی از مهمترین همپیمانان منطقهای خود را از دست داد، اما رویداد مهم و نگران كننده برای اسرائیل، روی كار آمدن اسلامگراها در این كشور است. جریانی كه اكنون در مصر قدرت را در دست گرفته یعنی اخوانالمسلمین مادری محسوب میشود كه جنبشهایی نظیر حماس در فلسطین، حزبالعمل الاسلامی در اردن، عدالت و توسعه در تركیه، جنبش عدل و احسان در مراكش و ... از رحم آن متولد شدند. این جریانها به صورت تاریخی با رژیم صهیونیستی خصومت دارند، حال توجه كنیم كه مادر این جنبشها در كشوری به قدرت رسیده است كه بزرگترین كشور عربی به لحاظ جمعیت و قدرت نظامی و ضدیت با اسرائیل به شمار میرود. چند روز پیش از واقعه حمله به نقطه مرزی مصر در سینا اسماعیل هنیه نخستوزیر اسلامگرای باریكه غزه از مصر به طور رسمی دیدار كرد و با محمد مرسی رئیسجمهور این كشور دیدار و درباره موضوع مرز مشترك رفح و ضرورت بازگشایی آن مذاكره كرد. اسرائیل این سفر و نتایج آن را با نگرانی شدید پیگیری میكرد. رژیم صهیونیستی نگران این است كه موافقتنامه كمپ دیوید در اثر اوجگیری موج اسلامگرایی در منطقه و نیز به قدرت رسیدن آنها در كشورهای عربی در معرض تهدید قرار گیرد. از این رو بسیار بدیهی است كه اسرائیل بكوشد روابط تیره جریان اسلامگرای مصر را با جریانهای سلفی این كشور و منطقه به نقطه رو در رویی سوق دهد كه از آثار و پیامدهای مثبت آن به سود خود بهرهمند گردد.
دوم. موضوع سازمان القاعده و نیروهای جهادی امروزه به یك عنوان و به عبارتی مترسكی تبدیل شده كه بسیاری از عملیات نظامی سازمانیافته گروهها و بسیاری از رویاروئیهای خشونتبار سازمانهای اطلاعاتی علیه یكدیگر تحت این عنوان صورت میگیرد. موضوع اصلی و شاید اصلیترین پرسش در موضوع حمله به یك قرارگاه مرزی مصر این است كه كدام یك از بازیگران مهم منطقهای از این عملیات سود میبرند؟ آیا میتوان پذیرفت كه اسلامگراها چند هفته پس از روی كارآمدن نمایندگان اخوانالمسلمین در مصر آنهم پس از یك دوره كشمكش بسیار خستهكننده، اقدام به ایجاد یك چالش بزرگ ملی در مرز این كشور با فلسطین اشغالی كنند كه در میان مدت نه تنها مصر را از اسرائیل دور نخواهد كرد بلكه همه بازیگران برای تحكیم موقعیت روابط قاهره با تلآویو (حداقل در فاز امنیتاش) وارد عمل خواهند شد؟ این عمل با فهم مجموعه غیرمحدود پیامدهایش تنها از عهده كسانی برمیآید كه به قصد تیره كردن روابط فلسطینیها با مصر (بویژه باریكه غزه و جنبش حماس) و ایمنسازی مرزهای مشترك مصر با فلسطین اشغالی و در همین چارچوب مشروع جلوه دادن هر گونه عملیات تعقیب و گریز علیه اسلامگراهای واقعاً ضدصهیونیست و تحت فشار قرار دادن آنها در همه سطوح، اقدام به طراحی این عملیات كرده است. نكته قابل توجه در این زمینه وقوع این حجم از خسارت جانی در صفوف ارتش مصر در این عملیات است. آیا این مسئله سئوالبرانگیز نیست؟ آیا نباید كمی حوزه ارزیابیها و تحقیق و تفحصها را گسترش داد و پای اسرائیل و سازمانهای اطلاعاتیاش را در اینگونه رویدادها جستوجو كرد؟ در بحران كنونی سوریه نیز متأسفانه همین معادله حاكم شده است. هیچكس در اینكه ملت مسلمان سوریه مطالبات برحقی دارد و خواهان اجرای اصلاحات ساختاری در بدنه سیاسی این كشور است، تردید ندارد، اما آیا اسلامگراها از این واقعیت غفلت كردند كه عملاً به جاده صافكنهایی تبدیل شدند كه راه گسترش نفوذ ایالات متحده امریكا در منطقه و ایمنسازی مرز كشورهای خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل هموار خواهند كرد. آیا آنها قصد دارند به این فرمول رژیم صهیونیستی جامه عمل بپوشانند كه حال كه مصر از دایره كنترل و مدیریت ایالات متحده و اسرائیل خارج شده و یا در حال خروج است، سوریه باید از دایره رویارویی با اسرائیل خارج شود تا موازنه قوای منطقه از سقف ظرفیتها و قابلیتهای رژیم صهیونیستی فراتر نرود؟
از سوی دیگر مگر شكار تندروها و سلفیها در شبكههای اطلاعاتی و امنیتی برای انجام عملیات خشونتبار علیه منافع كشور هدف كار دشواری محسوب میشود؟ تئوری یك بستر و دو رویا مگر فقط در چین دوره چون لای و مائو قابلیت اجرا داشت؟ همسو شدن نیروهای تندرو و سلفیهای افراطی با شبكههای هوشیار و برنامهریز جهانی به منظور دستیابی هر دو طرف به هدف مورد علاقهشان كاری است پرسابقه و اتفاقاً پر اشتیاق است. به نمونه طالبان در دوره اشغال افغانستان توسط شوروی سابق و همراهی و همركابی آنان با ایالات متحده و فرجام این روابط در سالهای بعد و نیز به نمومه اسامه بن لادن پیش و پس از اشغال افغانستان توجه كنید. در نتیجه و در بازگشت به موضوع حمله به قرارگاه مرزی كرم سالم در سینا، میتوان پذیرفت كه پارهای از تندروهای سلفی اقدام به اجرای این عملیات كرده باشند، اما هوشیارانهتر این است كه به ماهیت و رویاها و برنامهها و هدفها و منافع طرف مقابل این تندروها توجه بیشتری شود. از این رو به نظر میرسد، دولت مصر نباید در تنظیم قطبنمای سیاسی خود هنگام ارزیابی دقیق و همه جانبه واقعه صحرای سینا بخش خطاآلود قطب نما را نشانه گرفته و نیروی نظامی و توان و تسلیحات خود را علیه جریانهایی به كار اندازد كه در نهایت معادله ز هر طرف شود كشته به سود اسلام است رقم بخورد.
سوم. در پی واقعه قرارگاه كرم سالم در صحرای سینا و پیامدهای كوتاهمدت آن، مجموعهای از نگرانیها شكل میگیرد كه میتواند به گونهای تدریجی شكل نهادینه و درازمدت به خود گیرد. مثلاً ارتش مصر با گسیل نیروهای نظامی گسترده به منطقه العریش در صحرای سینا خود را برای نبرد و تعقیب نیروهای بومی منطقه ممكن است با خطر ادامه درگیری داخلی مواجه شود. یعنی جبهه دیگر اما در مقیاس كوچكتر شبیه سوریه در صحرای سینا شكل بگیرد. رژیم صهیونیستی بیتردید برای گسترش دامنه این درگیریها وارد بازی خواهد شد و به یكی از طرفها (و در اینجا بطور مشخص تندروها) كمك خواهد كرد. چنانكه در بند یكم این نوشتار اشاره شد، اسرائیلیها به شدت از فرمول دشمن دشمن من، دوست من است، پیروی میكنند، مافیای یهودیان روس تبار طی یك دهه اخیر در قاچاق سلاح و فروش تجهیزات نظامی (حتی تجهیزات متعلق به ارتش اسرائیل!) به داوطلبان خرید شبكه گسترده ایجاد كرده است. از این رو در احتمال گشوده شدن جبهه نظامی در صحرای سینا اینبار نه علیه اسرائیل، بلكه علیه بومیان منطقه و درگیر شدن نیروهای مسلح مصر در یك جنگ مطلقاً انحرافی و فرسایشی وجود دارد. این به لحاظ نظامی. به لحاظ سیاسی نگرانی عمدهتر و مهمتر وجود دارد و آن اینكه بحث از ضرورت ترمیم و اصلاح موافقتنامه كمپ دیوید در محافل سیاسی مصر به شدت رواج پیدا كرده است، اما اینبار نه سازگار با شعارهای انقلابیون میدان تحریر قاهره در جریان انقلاب مصر بلكه برای اخذ مجوز بینالمللی به منظور افزایش حجم نیروهای نظامی مصر در خطوط تماس صحرای سینا با فلسطین اشغالی. چنانكه میدانید مطابق موافقتنامه كمپ دیوید، دولت مصر مجاز به استقرار نیروهای نظامی فراتر از حجم تصریح شده در موافقتنامه مزبور نیست. حتی هواپیماهای مصر مجاز به پرواز گشتی در یك حریم حدود یكصد متری از مرزهای مشترك با فلسطین اشغالی نیست. فقط در سال 2005 و در دوره حسنی مبارك اسرائیل در پی گفت و گوی طولانی در كمیته سه جانبه امنیتی (مصر، امریكا، اسرائیل) و در پی افزایش عملیات نفوذی علیه اسرائیل و قتل جهانگردان اسرائیلی، موافقت كرد دولت مصر 750 نیروی مرزبان اضافی آنهم با سلاحهای سبك در محور فیلادلفیا مستقر كند. البته بدون مجوز پرواز هواپیماهای شناسایی مصر در حریم هوایی خود.
اكنون و در پی عملیات قرارگاه كرم سالم، موضوع بازنگری در موافقتنامه كمپ دیوید یكبار دیگر مطرح شده است. این مسئله از مدتها قبل بویژه در جریان انقلاب مردم مصر و افزایش عملیات انفجار خط لوله گاز كه تا اسرائیل و اردن امتداد دارد، از سوی تلآویو تحت عنوان تكرار عملیات ایذایی در مرزهای مشترك مصر و فلسطین اشغالی و ضرورت دست به كار شدن ارتش مصر برای نقشآفرینی بیشتر در این منطقه مطرح شد. حتی مقامات رژیم صهیونیستی بارها از امریكا خواستند تا شورایعالی نظامی مصر را وادار به اقدام در مناطق مرزی كند. به نظر میرسد عملیات اخیر كه از نظر نگارنده ردپای رژیم صهیونیستی با غلظت بالا در آن دیده میشود، موضوع بازنگری در موافقتنامه كمپ دیوید را در رأس برنامه مذاكراتی آینده دولت محمد مرسی با امریكا و اسرائیل قرار خواهد داد. هدف اصلی اسرائیل و امریكا در محورهای زیر قابل رؤیت است:
الف، تثبیت موافقتنامه كمپ دیوید و قرار دادن امضای دولت اسلامگرای مصر در ذیل آن و به عبارت شفافتر مشروعیتبخشی به این موافقتنامه. ب، واگذاری بخشی از مسئولیت حفظ امنیت مرزهای اسرائیل به دولت اسلامگرا و در نتیجه غیرمجاز كردن هر گونه اقدام دولت مصر برای كمكرسانی به ملت فلسطین بویژه از مرز رفح بدون هماهنگی با اسرائیل و مبارزه پیوسته با خطوط تونلهای زیرزمینی میان باریكه غزه و صحرای سینا و احتمالاً دادن مجوز تعقیب و گریز هوایی به اسرائیل در این زمینه. ج، عادیسازی مناسبات رژیم صهیونیستی مصر در سایه یك دولت اسلامگرا و در نهایت باقی نگهداشتن مصر در خارج از منظومه مبارزاتی ملتهای عرب با اسرائیل برای سالهای متمادی.
نگارنده چندان تمایلی به پذیرش این سناریو ندارد كه بهای روی كار آمدن جریان اخوانالمسلمین در مصر پذیرش معادله یاد شده در فوق است، زیرا سرشت، پیشینه، مشروعیت و مقبولیت جریان اخوانالمسلمین در مصر در ضدیت با رژیم صهیونیستی عجین شده و هیچ دولتی در مصر چه اسلامگرا و چه ناسیونالیست قادر به تبدیل شدن به یك سپر دفاعی برای رژیم صهیونیستی در منطقه نیست. تاریخ نه چندان دور مصر بویژه از زمان انعقاد موافقتنامه كمپ دیوید این حقیقت را آشكار میكند. به گفته مصریها در تاریخ معاصر این كشور، دولتی قویتر، وابستهتر، رامتر و سر به زیرتر از رژیم حسنی مبارك در پذیرش همه دیكتههای تدوین شده در كاخ سفید و لابیهای صهیونیستها در مراكز قدرت جهانی به خود ندیده است و این دولت حتی نتوانست از خیابانی نگهبانی كند كه سفارت رژیم صهیونیستی در آن مستقر بود.
نویسنده
سید حسین موسوی (رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه)
سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی آقای موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.