همکاری واقع گرایانه: رویکرد جدید ترکیه در خاورمیانه
با گذشت یک سال از تحولات ناآرام در سوریه و پیش از آن کشورهای شمال آفریقا، شاهد تشدید بازیگری منطقه ای و فرامنطقه ای ترکیه برای مدیریت بحران و تأمین حداکثری منافع از میان تحولات جهان عرب بودیم. اما این روزها شکل دیگری از نقش آفرینی ترکیه را به ویژه با در نظر گرفتن وزن سیاسی جمهوری اسلامی ایران در مسائل سوریه شاهدیم که جای بررسی و تحلیل دارد. برای درک بهتر روند سیاست گذاری خارجی ترکیه در قبال جریانات موسوم به انقلاب های عربی هفته نامه آسمان با دکتر کیهان برزگر رئيس پژوهشكده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و مدير گروه علوم سياسي و روابط بين الملل واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد به گفت و گو نشست.
نقش آفرینی ترکیه در عرصه خاورمیانه منوط به یک سال اخیر نیست اما در اوج گیری تحولاتی که به "بهار عربی" معروف شد، نقش ترک ها بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفت به طوری که صاحب نظران خاورمیانه کمتر تحلیلی را بدون در نظر گرفتن جایگاه ترکیه در منطقه ارائه می دهند. شما رویکرد آنکارا را در طول اوج گیری تحولات جهان عرب چطور ارزیابی می کنید؟
جا دارد که در ابتدا واژه "بهار عربی" را با واژه " انقلاب های عربی" تصحیح کنیم چراکه اخیراً در استفاده از واژه بهار عربی حساسیت هايي در منطقه ایجاد شده چون اساساً به يك جنبه از اين تحولات يعني مسائل مربوط به اصول دمكراسي، وضعيت اقتصادي و غيره مي پردازد و به جنبه ديگر يعني برقراري امنيت، عدالت، تقويت خواست هاي اسلامي و غيره توجه كمتري مي كند. اخيراً عمرموسي دبير كل سابق اتحاديه عرب و يكي از كانديداهاي جدي براي انتخابات در مصر جديد در جايي واژه بهار عربي را به "تغيير آب و هواي منطقه اي" تعبير كرده است. اكنون در منطقه بیشتر برروی واژه انقلاب های عربی تأکید می شود که طبعاً پرستیژ بیشتری نیز براي ملت هاي منطقه دارد. در واژه اخیر با ذکر نام مثلاً انقلاب مصر، عميق بودن ريشه تحولات و مشروعیت خواسته های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مردم هم¬زمان مطرح می شود و همین امر باعث شده که واژه مورد استفاده صاحب نظران و روشنفکران منطقه، انقلاب های عربی باشد.
اما در مورد ترکیه باید گفت که این کشور انقلاب های عربی را فرصتی برای بیان خواسته ها و نقش منطقه ای خود در نظر گرفته است. البته ترکیه قبل از انقلاب های عربی به طور جدی وارد عرصه مسائل جهان عرب شده بود و به انحاء مختلف ایفای نقش می کرد اما وقوع انقلاب های عربی نقطه عطفی برای سیاست منطقه ای ترکیه به حساب می آید. انقلاب های عربی با تونس و مصر و لیبی در شمال آفریقا آغاز شد و فرصت هایی را ایجاد کرد که ترکیه توانست در سیاست خارجی خود به خوبی از آن ها استفاده کرده و با تأکید بر نقش ایدئولوژیک و اسلامی خود در قالب مدل "حزب عدالت و توسعه" بهره گیری مطلوبی از قدرت نرم داشته باشد. تا جایی که می دانیم در کشورهای مصر و تونس حتی احزابی به عنوان "عدالت و توسعه" تأسیس شدند. این نشان می دهد که اساساً حرکت به سوی مدل ترکیه به گونه ای در لایه های مختلف جهان عرب طرفدار پیدا کرده است. گرچه نباید فراموش کرد که بسياري از لايه هاي سياسي از جمله سکولارهای جوامع عرب با مدل ترکیه مخالف هستند. به طور كلي نوعي بي اعتمادي سنتي نسبت به خواسته اي واقعي تركيه در جهان عرب همواره وجود داشته و خواهد داشت.
حال اگر تحولات جهان عرب را شامل دو دسته بدانیم، دسته اول اين تحولات در شمال آفریقا و دور از مرزهای ترکیه رخ داده است. در این بخش ترکیه توانسته با تبلیغات، قدرت نرم و ارائه مدل و تأکید بر ایدئولوژی اسلامی از فرصت ها بهره های لازم را با كم ترين هزينه برده و محبوبیت هایی را ایجاد کند. اما دسته دوم تحولاتی بود که در نزدیکی مرزهای ترکیه رخ داد که اساساً به سوریه باز می گردد. وضعیت سوریه نقطه عطفی در ایجاد چالش در سیاست منطقه ای ترکیه در نظر گرفته می شود. سوریه جايی بود که ترکیه و حزب عدالت و توسعه فراتر از بازی ارزانی که در مورد دسته اول انقلاب های عربی ایفا کرده بودند، نیازمند پذيرش هزينه هاي سياسي-امنيت و حتي اقتصادي ناشي از روند تحولات در سوريه بودند. در واقع مدل بهره برداري ترک ها در مسائل منطقه اي كه مبتني بر رويكرد "حداكثري" و استفاده از نقش مخالفان و مردم بود در سوريه جواب نداد. چون ماهيت قدرت و سياست در سوريه اساساً با ساير كشورهاي عربي منطقه متفاوت است. در اينجا نقش ساير بازيگران منطقه اي و فرامنطقه اي بسيار مهم تلقي مي شود. مثلاً چون حفظ امنيت اسرائيل براي آمريكا در منطقه حرف اول را مي زند آمريكائي ها در بحران سوريه بسيار محتاطانه برخورد مي كنند. يا چون مسئله توازن قوا در منطقه مطرح است ورود پررنگ روسيه و چين به صحنه حائز اهميت مي شود. يا در مورد كشور خودمان ايران چون مسائل مربوط به نقش و رقابت منطقه اي و حفظ جريان مقاومت مطرح است موضع ايران متفاوت از جاهاي ديگر است.
شايد اشتباه تركيه اين بود كه كمي شتاب زده عمل كرد و به جنبه اهميت كلاسيك سوريه و نقش دولت ها يعني بازيگران اصلي در صحنه مسائل خاورميانه و مسائل توازن قوايي بحران توجه نكرد. شايد هم البته فكر مي كرد كه با همين روش مشابه برنده مطلق اين قسمت از تحولات هم خواهد بود. به تعبیر دیگر آنچه در مورد مصر و تونس رخ داد دیگر در مورد سوریه برای ترک ها همراه با فرصت نبود چراکه مرزهای دخالت ترک ها در مسائل سوریه کاملا محدود شد و ترکیه اگر می خواست به مانند انقلاب های عربی شمال آفریقا ایفای نقش کند، طبیعتا با مشکلاتی همچون جنگ و ناامنی در نزدیکی مرزهای خود مواجه می شد.
در اینجا بود که افکار عمومی ترکیه که نگاه مثبتی به انقلاب های عربی شمال آفریقا و دور از مرزهای خود داشتند نسبت به مرزهای نزدیک حساسیت نشان دادند چراکه این بار نقش آفرینی در تحولات سوریه نیازمند صرف هزینه های سنگین بود. هر نوع جنگ و ناامنی در سوریه می توانست به داخل مرزهای تركيه کشیده شود و واكنش سخت همسايگان تركيه از جمله ايران و روسيه را در پي داشته باشد. بر این اساس است که افکار عمومی ترکیه با نقشی که دولت ترکیه در سوریه ایفا کرده به مخالفت پرداخته است.
دولت ترکیه و حزب عدالت و توسعه به چالش پیش آمده چگونه برخورد کرد و نوع برخوردش چه تبعاتی را بدنبال داشت؟
می دانیم که حدود شش ماه گذشته نگاه ترکیه به بحران سوریه با امروز کاملا متفاوت بود و اساسا بدنبال آن بود که دولت اسد در سوریه سرنگون شود اما اکنون با ویژگی هایی که در بحران سوریه نهفته است از جمله آنکه بحران فعلی صرفاً مربوط به سوریه نیست و به لبنان، عراق، اسرائیل، روسیه، چين، ایران و قدرت های بزرگ غربي مرتبط است، سیاست خارجی ترکیه با پیچیدگی هایی مواجه شد که همچنان ترک ها را دچار سردرگمی کرده است و آن ها نمی دانند به واقع نقطه "تعادل" در سیاست خارجی شان کجا است.
می توان گفت که سیاست خارجی امروز ترکیه در قبال بحران سوریه نسبت به چند ماه گذشته تاحدودی "واقع بینانه تر" شده است. در واقع اگر در نظر بگیریم که رویکرد ترکیه در قبال بحران سوریه دو مرحله داشته است، مرحله اول آن بوده که با یک بازی ارزان در چارچوب نگاه غرب ایفای نقش کند. اما زمانی که بحران سوریه پیچیدگی های خود را به تدریج نشان داد و راه کارهای غربی نتوانست بحران را خاتمه دهد، سیاست ترکیه وارد مرحله دوم شد. در مرحله جدید آنکارا به دنبال یافتن راه حل منطقه ای برای بحران سوریه است چراکه دریافته هرگونه دخالت نظامی در سوریه می تواند منجر به ایجاد جنگ داخلی در سوریه شود و این برای منافع ترکیه بسيار خطرناک است.
بر این اساس، در مرحله دوم ترک ها به واقع گرایی رسیده اند و در چارچوب آن تلاش دارند به بازیگران منطقه ای نزدیک تر شوند. این بازیگران منطقه ای عبارتند از ایران و روسیه که نه تنها دارای منافع در عدم تغییر فوری حکومت در سوریه هستند بلکه به لحاظ توازن قوا در منطقه هم خواهان آن هستند که مرزهای دخالت غربی ها در منطقه مشخص و محدود باشد. به این ترتیب ترکیه اکنون در تکاپو است که به گونه ای میان دیدگاه غربی و دیدگاه منطقه ای ارتباط ایجاد کند. به نظر می رسد که منطق ظرفيت ها و توان نقش سازي ترکیه هم همین ارتباط دهی را ایجاب می کند. به بیان دیگر زمانی که ترکیه جانب دیدگاه غربی را در بحران سوریه گرفت، به واقع مرتکب یک اشتباه استراتژیک شد چراکه ارزش خود را در ایجاد پل میان دیدگاه منطقه ای و غربی از دست داد. اگر قرار بود ترکیه مانند غربی ها فکر کند، دیگر چه ارزشی برای غربی ها داشت؟ بر همین اساس امروز ترک ها در حال رسیدن به این نتیجه هستند که ارزش منطقه ای شان در این است که چطور بتوانند میان دیدگاه های منطقه ای و بین المللی ارتباط ایجاد کنند. به نظر می رسد که اکنون این رویکرد ترکیه در قبال بحران سوریه است.
آیا با این تفاسیر رقابت منطقه ای ترکیه و ایران در بحران سوریه در حال تبدیل شدن به همکاری است؟
به نظر می رسد که هر چند بحران سوریه در روابط میان جمهوری اسلامی ایران و ترکیه چالش هایی را ایجاد کرده و کدورت هایی را به همراه داشته است اما یک فرصت در روابط دو کشور موجود بوده که عبارت است از نزدیک شدن تهران و آنکارا به همکاری واقع گرایانه برای حل بحران سوریه. معتقدم که این اشتباه است که ترکیه و ایران در بحران سوریه از یکدیگر دور بیفتند چراکه این دوری به زیان منافع منطقه ای آن ها و بر ضد صلح و امنیت منطقه ای و بین المللی است.
با توجه به واقعیت هایی که در بحران سوریه موجود است، ایران و ترکیه در حال رسیدن به نوعي واقع گرایی در حل اين بحران هستند. اکنون آنکارا متوجه شده است که مرزهای منافع و حساسيت هاي منطقه ای ایران در مورد سوریه کجاست و تا کجا می توان پیش رفت. از سوی دیگر در ایران هم دیدگاه های واقع گرایانه ای نسبت به نقشی که ترکیه می تواند در منطقه ایفا کند، در حال تقویت شدن است. شاید بد هم نبود تا مقامات ایرانی متوجه مرزها و محدوده های دخالت ترکیه در بحران سوریه به نفع منافع کشور شدند. اکنون دولتمردان ایران متوجه این نکته مي شوند که نقش دادن بیش از حد به ترکیه در تحولات منطقه ای شايد منجر به افزايش نقش ديدگاه غربي در تحولات منطقه اي و به تبع تضعيف نقش بازيگران مهم منطقه اي از جمله ايران شود.
اما به هرحال بنظرم اگر در بحران سوریه، ایران و ترکیه با یکدیگر همکاری نزدیک تری داشته باشند، می توانند زمینه های حل بحران را فراهم سازند. اگر ترکیه در چارچوب راه حل غربي بخواهد ایفای نقش کند، همین امر موجب ایجاد اختلافات منطقه ای خواهد شد که نه تنها منطقه را از حل بحران سوریه دور می کند بلکه واکنش قدرت هایی چون روسیه و چين را نیز در پی خواهد داشت. بهترین نقشی که ترکیه می تواند در منطقه ایفا کند، همان پلی است که میان دیدگاه های منطقه ای و غربی و بین المللی ارتباط ایجاد می کند.
در عین حال باید توجه داشت که گرچه بحران سوریه دارای جنبه های مختلف دمكراسي خواهي، حقوق بشری و اختلاف میان نیروهای سنتی اسلامی مانند اخوان المسلمین، نقش شبكه هاي مجازي و جوانان و غيره يعني ديناميزم عوامل داخلي هست كه بايد به آن توجه جدي داشت اما نقشی را که به صورت سنتی بازیگران دولتی در منطقه ایفا می کنند هم نبايد دست كم گرفت. این بازیگران که به طور سنتی در روابط بین الملل به عنوان بازیگران اصلی شناخته می شوند، داراي نقش و منافع در اين بحران هستند و لذا حل اين بحران هم بايد با ايفاي نقش همكاري جويانه آن ها و البته با در نظر گرفتن خواسته هاي داخلي ملت سوريه صورت گيرد. به نظر من بحران سوریه خود نقطه عطفی در افزايش نقش سنتي بازيگران دولتي است. در این راستا نقشی که روسیه بعد از چندین سال دوري از منطقه ایفا کرد، قابل توجه است. همچنین نقشی که ایران در قبال بحران سوریه ایفا کرد هم قابل توجه بود. اینها نشان می دهد که بازیگران سنتی در منطقه خاورمیانه که همچنان منطقه ای ایدئولوژیک و استراتژیک است، نقش مهم دارند.
اگر در شرایط کنونی ایران و ترکیه در حال رسیدن به همکاری واقع بینانه در موضوع سوریه هستند، این همکاری چه تبعاتی برای روابط ترکیه و غرب در پی خواهد داشت؟ آیا این روابط را دچار فراز و نشیب می کند؟
تردیدی نیست که این همکاری بر سیاست همکاری ترکیه و غرب تأثیر خواهد داشت. از زمانی که حزب عدالت و توسعه وارد صحنه سیاست ترکیه شد، یکی از چالش های اساسی برای سیاست خارجی ترکیه این بوده که چگونه می توان میان سیاست نگاه به غرب و نگاه به شرق تعادل ایجاد کنند. این چالش همچنان هم به صورت بالقوه در سیاست خارجی ترکیه وجود دارد به این معنا که دو رویکرد در سیاست خارجی ترکیه مشهود است. اول رویکرد حرکت بر مبنای سکولاریسم سنتي و در ادامه نوع نگاه آتاتورک که منافع ترکیه را در نزدیکی به غرب تعریف می کند. بر همین اساس بود که ترکیه در بسیاری از نهادهای غربی مانند ناتو وارد شد.
رویکرد دوم با آمدن حزب عدالت و توسعه به صحنه سیاسی ترکیه نمایان شد؛ گروه جدید با حفظ رویکرد اول بر تداوم منافع کشور در نگاه به شرق و جنوب تأکید کرد. از آن زمان چالش میان این دو رویکرد ایجاد شده و همچنان ادامه دارد. به عنوان مثال سكولارها مخالفین اصلی سیاست حزب عدالت و توسعه نسبت به بحران سوریه هستند. این گروه معتقدند که ظرفیت های ترکیه اجازه نمی دهد که خود را وارد همه مسائل منطقه ای به خصوص سوریه کند. به اعتقاد آن ها بر اساس رویکرد سنتی ترکیه، منافع در نزدیکی به غرب است. البته این به معنای غربی شدن نیست. اما حزب عدالت و توسعه منافع ترکیه را در نزدیکی به همسايگان و شرق در کنار غرب تعریف می کند. اینجا است که بحران سوریه و انقلاب های عربی چالش های مربوط به ظرفیت ها و توانایی های سیاست خارجی ترکیه و ایفای نقش را نمایان ساخته است.
آیا این چالش بالقوه در سیاست خارجي تركيه همچنان ادامه خواهد داشت؟ تأثير آن بر روابط تركيه با ايران را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
تردیدی نیست که این چالش همچنان باقی می ماند و نکته اینجا است که به لحاظ منافع ملی، جمهوری اسلامی ایران باید متوجه باشد که نگاه واقع گرایانه ای به درجه نقشی که حکومت ترکیه می تواند در مسائل منطقه ای ایفا کند، داشته باشد. چالش دو رویکرد غرب گرا و نگاه به شرق در سیاست خارجی ترکیه اساساً کدورت ها و تنش هایی را در روابط ایران و ترکیه ایجاد کرد. به عنوان مثال یکی از مخالفت های اصلی احزاب مخالف حزب حاکم در ترکیه همین است که نباید در بحران سوریه دخالت کرد چراکه هزینه های سیاسی و امنیتی زیادی را برای آنکارا به دنبال داشته و روابط ترکیه با همسایگان قدرتمند با سابقه تاريخي از جمله ايران را دچار مشکل کرده است. بر همین اساس نگاه غالب در ترکیه این است که دولت باید به "واقع گرایی سنتی" بازگردد و بیش از حد پای خود را در چارچوب نگاه غربی در مسائل منطقه ای باز نکند.
اما به هر حال به اعتقاد من روابط ايران و تركيه نبايد در چارچوب رقابت در نزديكي به شرق يا به غرب تعريف شود. مثلاً در حل بحران سوريه بهتر است همه كشورهاي درگير منطقه اي و فرامنطقه اي در كنار يكديگر راه حلي براي حل سريع اين بحران ايجاد كنند؛ يعني در چارچوب همكاري منطقه اي براي حل يك مسئله منطقه اي. رويكرد اصلي تا به حال، حل يك مسئله منطقه اي در چارچوب منافع غربي بود كه ديديم موضوع را بسيار پيچيده تر كرد. ايران و تركيه نبايد به سمت يك نوع توازن قواي جديد در شرايط بعد از خلأ قدرت پديد آمده بعد از انقلاب هاي عربي پيش روند كه شايد هم غرب بدش نيايد. بنظرم روابط دو كشور بايد در يك چارچوب منطقه اي جديد و بر اساس "توازن منافع" تعريف شود كه هم به نفع منافع دو طرف است و هم به نفع صلح و امنيت منطقه اي. ايران و تركيه بهتر است انرژي خود را در زمينه تكميل نقش منطقه اي يكديگر و براي ايجاد صلح و امنيت و توسعه پايدار در منطقه بكار گيرند. بنظرم وقت آن رسيده كه غرب هم از اين تفكر سنتي خارج شود كه داراي حق و مسئوليت در حل مسائل منطقه اي است و همواره بايد حرف اول را بزند. البته منافع غرب را نمي توان و نبايد ناديده گرفت اما مسائل منطقه اي بايد با همكاري كشورهاي مهم منطقه اي حل شوند. ايران و تركيه هم بايد تسهيل كننده حل مسائل منطقه اي باشند.
منبع: هفته نامه آسمان
نویسنده
کیهان برزگر
کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی میباشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هستهای ایران است.