اروپا و آمریکا درباره ایران یکصدا نیستند
اعلام آمادگی 1 + 5 برای مذاکرات هستهای با ایران که پاسخ مثبت تهران را به همراه داشت، تازهترین تحول در روند تعاملات هستهای ایران و غرب است. اعضای شورای امنیت به همراه آلمان،خواستار مذاکراتی جدی، پیوسته و بدون پیش شرط از سوی ایران شدهاند. از سوی دیگر آژانس بینالمللی انرژی اتمی که درخواست مجدد خود را برای بازدید از سایت پارچین مطرح کرده شاهد آمادگی تهران برای تداوم همکاریهاست. درهمین راستا، بحث درباره مواضع آتی ایران در مذاکرات با 1 + 5، واکنش غرب وچگونگی روند حمایت روسیه و چین از ایران از مهمترین محورهایی است که در رابطه با آنها با آقای دکتر کیهان برزگر،رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بینالملل واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد به گفتوگو نشستیم که مشروح این مصاحبه در ادامه میآید:
به نظر میرسد روند مسئله هستهای ایران تغییر کرده است. در آغاز، توقف کل برنامه هستهای ایران مطرح بود اما اکنون بحث اعتمادسازی مطرح است که خود نوعی تغییر در نگاه غرب است. با توجه به این مسئله، مذاکرات هستهای از چه وجهی برخوردار است و آیا این پذیرش جدید به معنی آن است که غرب میخواهد مذاکرات را از پله دوم، یعنی پذیرفتن ایران هستهای شروع کند؟
به نظرم غرب رفته رفته واقعیت هستهای شدن ایران را میپذیرد و سعی در مدیریت درجه پیشرفت برنامه هستهای ایران از طریق مذاکره از موضع قدرت را دارد. اما ایران و غرب درباره دستورکار مذاکره دیدگاههای متفاوتی دارند. دیدگاه آمریکایی که در واقع دیدگاه غالب در مجموعه غرب است معتقد است باید از طریق تحریمهای سخت ایران را وادار کند تا سیاست هستهای خودش را تغییر دهد و امیدوار است که این اتفاق بیفتد. تحریمهای سخت عبارتند از تحریمهای اقتصادی و فشارهای شدید سیاسی هم در قالب نهادهای بینالمللی و هم در قالب تحریمهای دوجانبه. چالشی که به وجود آمده آن است که اتحادیه اروپا هم خودش را به این سیاست آمریکا نزدیک کرده است و امیدوار است که در این چارچوب بتواند جهتهای هستهای ایران را تغییر دهد. اکنون غرب میخواهد مستقیما در مذاکرات به مسئله هستهای ایران بپردازد اما ایران حل و فصل مسئله هستهای را در یک قالب بزرگتر مسائل امنیت همگانی و استراتژیک در سطح منطقه در نظر میگیرد. یعنی یک تفاوتی دراینجا وجود دارد و برهمین مبنا است که ایران هرگاه وارد مذاکرات هستهای میشود سعی میکند تا برنامه کنفرانس را گستردهتر و در ابعاد امنیت همگانی در مسائل استفاده صلح آمیز از انرژی هستهای و حتی صلح و امنیت منطقهای متصل کند. در این چارچوب غنیسازی اورانیوم درخاک ایران به عنوان یک مسئله بدون بازگشت و مهمترین کارت برنده ایران در روند مذاکرات مطرح میشود. اما دیدگاه آمریکایی خواهان توقف غنیسازی به عنوان یک پیش شرط است. این نقطه اصلی اختلاف است. به اعتقاد من همین که مذاکرات به تاخیر میافتد به این دلیل است که دو طرف میخواهند ببینند که با چه دستور کاری وارد مذاکرات شوند. از دیدگاه ایران، غنیسازی مستقل در خاک ایران امری تمام شده است و قابل بحث نیست اما غرب در قالب بزرگتری، یک چالش درونی را تجربه میکند که چطور با این مسئله کنار بیاید. در همین راستا اروپاییها، آمریکاییها، روسها و چینیها تلاش میکنند به نقطه تعادل خود برسند که نقطه شروع بحث در مذاکرات آتی با ایران کجا باید باشد. اگر تحول یا ابتکاری در موضع فعلی غرب بهوجود نیاید مذاکرات احتمالا به جایی نخواهد رسید. بنابراین اساس بحث این است که چگونه میشود در درون مجموعه 1 + 5 بین دیدگاه آمریکایی که الان غالب است وعمدتا برنامه هستهای ایران را با نگاه بازدارندگی و تسلیحاتی میبیند با دیدگاه اروپایی در گروه 1 + 5 که تا حدودی مشروعیت غنیسازی اورانیوم در ایران را میپذیرد و دیدگاه روسیه و چین که بر تم انرژی صلح آمیز برنامه هستهای ایران تاکید دارند تعادل برقرار شود. اگر این تعادل برقرار شود به نظر من این مذاکرات میتواند جلو برود.
آیا این اجماع تبدیل به دستورکار غرب شده و تا چه اندازه امکان موفقیت آنها در ایجاد این اجماع وجود دارد یا اینکه اجماعی نیست بلکه فقط به عنوان یک ایده شکل گرفته است؟
اجماعی صورت نگرفته اما ایده آن شکل گرفته است. الان ایران از لحاظ قبولاندن واقعیت برنامه هستهای ایران چند قدم جلوتر است و غربیها این را پذیرفتند. در حال حاضر، یکی از مهمترین موضوعات این است که دامنههای چانهزنی و مدیریت آینده برنامههای هستهای ایران در چارچوب آژانس بینالمللی انرزی هستهای چگونه باشد. اعتقاد من این است موضعی که غربیها اتخاذ کردند نه صرفا برای توقف غنیسازی بلکه برای مدیریت کردن بازرسیهای سختتر در آینده است و همین الان هم مثل گزارش آمانو که اخیرا گفته ایران به ما اجازه نداده که ما از تاسیساتی مثل پارچین که به نظرمان مشکوک است بازدید کنیم، این نشان میدهد که آنها استراتژی خود را بر این گذاشتند که چگونه دامنه بازدیدهای سرزده را افزایش دهند و به دنبال تعریف جدیدی از پروتکل الحاقی هستند. یک پروتکل الحاقی جدید که مختص ایران باشد و با پروتکل الحاقی سنتی که در طی سالهای 2004 تا 2006 ایران به طور داوطلبانه قبول کرد متفاوت باشد. چون بعضی از دیدگاهها در غرب اعتقاد دارند که پروتکل فعلی شرایط و سخت گیریهای لازم را برای کنترل برنامه هستهای ایران ندارد تا خیال کشورهای غربی به اصطلاح آسوده باشد. لذا باید به دنبال یک پروتکل الحاقی با دامنه و اختیارات گستردهتر بود.
ایران عنوان کرده ملزم به اجرای پروتکل الحاقی NPT نیست و برای بازدید از مکانهای موردنظر آژانس باید توافقات دوجانبه منعقد شود. ولی آژانس بدون توجه به این مسئله درخواست بازدید ازپارچین را مطرح کرد آیا آمریکا میتواند با استفاده از این مسئله از منظر حقوقی علیه ایران اقدام کند؟
ایران نسبت به فعالیتهای بازرسین آژانس یک مقدار بیاعتماد است. بنابراین مسئله اصلی ایران با پروتکل، اولا اعتمادسازی اولیه است و دیگر اینکه در قبال این همه همکاری، طرف غربی چه کاری قرار است برای ایران انجام دهد. ایران بیشتر رفتارهای آژانس را به شکل سیاسی میبیند نه مسئلهای صرفا تکنیکی. برای همین است همانطور که آقای سلطانیه گفته اگر میخواهند پارچین را هم ببینند اشکالی ندارد اما باید قالب آن مشخص شود. بر اساس اصول NPT ایران تا جایی که میتوانست همکاری خود را انجام داده و شاید الان انتظار دارد که طرف مقابل هم یکسری حرکات اعتماد ساز انجام دهد که البته به دلیل غالب بودن دیدگاههای آمریکایی و اسرائیلی هیچ وقت سعی نشده که در قبال همکاریهای ایران گامهایی برداشته شود.
چین و روسیه اعلام کردند تعاملات ایران و آژانس مثبت بوده و همین مسئله را دلیل مهمی بر مسالمتآمیز بودن برنامههای هستهای ایران دانستهاند، با توجه به این موضوع آیا مخالفت ایران با بازدید آژانس از پارچین میتواند دلیلی شود که از طریق آن آمریکا به روسیه و چین بگوید که ایران با آژانس همکاری لازم را ندارد و به این ترتیب رای موافق این دو کشور را برای پیوستن به جبهه غرب به دست آورند؟
قطعا غرب این هدف را دنبال میکند که بتواند چین و روسیه را با خود همراه کند اما به اعتقاد من دامنه و مرزهای حمایت چین و روسیه از غرب در مورد برنامه هستهای ایران هم حد ومرزی دارد به نظر من چینیها و روسها در یک مقطعی بیش از حد به غرب نزدیک شدند که خود زمینههای بیاعتمادی بین دو طرف در گیر را افزایش داده و الان به این نتیجه رسیدند که مسئله هستهای ایران با روش دیپلماتیک قابل حل است و اینجا زیاده خواهیهای بیش از حد غرب وجود دارد. درست است که چین و روسیه در یک مقطعی به قطعنامه 1929 رای مثبت دادند اما فردای همان قطعنامه به این نتیجه رسیدند که غربیها براساس منافع خودشان قضیه را جلو میبرند. بنابراین اینکه چین و روسیه در مقطع فعلی کاملا با آمریکا همراه شوند جای تردید وجود دارد.
نگاه روسیه به برنامه هستهای ایران چیست؟
به نظرم باید به عمق نگاه استراتژیک روسیه به برنامه هستهای ایران توجه داشته باشیم. غنیسازی مستقل اورانیوم در خاک ایران قاعدتا در چارچوب منافع روسیه نیست. روسیه به دلیل منافع اقتصادی ناشی از ارسال سوخت هستهای و همچنین صدور تکنولوژی، ساخت نیروگاههای جدید و غیره خواهان حفط نفوذ سنتی خود در مدیریت برنامه هستهای ایران است. از جنبه و ژئوپولتیک هستهای در درون خاورمیانه و تداوم برتری قدرت روسیه در منطقه هم روسها خواهان کنترل فعالیتهای هستهای در منطقه هستند. بنابراین طرحهایی مثل طرح «گام به گام» روسیه شاید مثبت باشد اما باید مراقب بود تا از طریق روسیه یکسری محدودیتهایی هم به روند برنامه هستهای ایران تحمیل نشود. اتفاقا اینجاست که دیدگاه روسیه تا حدی به دیدگاه غربی نزدیک میشود. اما بهطور کلی روسیه با مسئله تحریمهای سخت غرب مخالف است. بنابراین شاهدیم که دیدگاه روسیه یک فراز و نشیبهایی دارد یک زمانی به غرب نزدیک میشود و زمانی دیگر از غرب دور میشود و دیدگاه مستقلتری را در نظر میگیرد. الان هم با انتخابات روسیه و روی کارآمدن آقای پوتین بهنظرم روسیه به دیدگاه مستقلتر و سنتی خودش نزدیک میشود. بههرحال باید توجه داشت مرزهای نزدیکی روسیه به غرب یا دوری از آن بستگی به درجه تامین منافع روسیه دارد.
با توجه به تفاوت رویکردهایی که میان دیدگاه آمریکایی و اروپایی وجود دارد آمریکا بارها اعلام کرده که منتظر تاثیرگذاری تحریمهای اقتصادی علیه ایران است و با توجه به اینکه ایران هم گفته که ابتکارات جدیدی را در مذاکرات ارائه خواهد کرد آیا شما چشمانداز مثبتی را برای این مذاکرات میبینید؟
بله، به اعتقاد من میتواند مثبت باشد. از این لحاظ که غرب و آمریکا به این واقعیت برسند که آن هدفشان از اعمال تحریمهای سخت، هیچ تاثیری در سیاستهای هستهای ایران ندارد و در ایران موضوع هستهای تبدیل به موضوعی ژئواستراتژیک و ملی شده و اساسا نوع نگاه به برنامه هستهای ایران از جنبه فشار اقتصادی ممکن است جواب ندهد. در این صورت آمریکاییها راه دیگری که دارند گزینه جنگ است که در شرایط فعلی منطقهای و حتی با توجه به خود شرایط درونی و مخالفت افکار عمومی آمریکا و همچنین افزایش رکود اقتصاد جهانی با افزایش قیمت انرژی گزینه جنگ انتخابی غیرواقع بینانه است. پس نمیتوان گفت که آمریکا تصمیم به جنگ را گرفته است. بهرغم اینکه اوباما مکررا میگوید که همه گزینهها روی میز است من اعتقاد ندارم که او اساسا فردی جنگ طلب باشد. البته فشارهای لابیهای اسرائیلی و تندروهای آمریکایی در آستانه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در ماههای آینده ممکن است اوباما را به این سو سوق دهد. اما جنگ به دلیل شرایط غیرقابل پیشبینی آن برای اوباما بسیار پر ریسک خواهد بود. روی دیگر سکه هم وجود دارد و آن اینکه اوباما در ابتدای ریاستجمهوری خود اعلام کرده بود که موضوع هستهای ایران را به روش مسالمتآمیز حل خواهد کرد. حرکت به این سو در آستانه انتخابات آمریکا میتواند برای او مشروعیت به همراه آورد و رای بیشتری جمع کند تا حرکت به سوی جنگ. آستانه تشدید بحران در روابط کشورها الزاما به جنگ منجر نمیشود بلکه همانگونه که تاریخ روابط بینالملل در بسیاری از مواقع نشان داده میتواند به دیپلماسی و حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات منجر شود.
بهنظر میرسد که بحث تهدیدهای نظامی اسرائیل هر روز جدیتر میشود. در اینجا از 3 منظر میتوان نگاه کرد؛ یک آنکه آیا اسرائیل درباره برنامههای هستهای ایران، واقعا احساس خطر کرده و این ادعا که ایران در حال رسیدن به وضعیت آستانه است را باور دارد یا اینکه غرب در حال استفاده ابزاری از اسرائیل است تا این رژیم را علیه ایران جلو بیندازد و یا اینکه اسرائیل از غرب ناامید شده و میخواهد هشدار دهد که به تنهایی علیه ایران اقدام میکند، ارزیابی شما در این باره چیست؟
موضوع اسرائیل موضع مهمی است که از زوایای مختلف میتوان آن را نگاه کرد. اسرائیلیها همیشه آمریکاییها را متهم میکنند که شما نباید درباره امنیت ما تعلل کنید. این دیدگاه نخبگان تندروی اسرائیلی است. اما ما نباید نقش افکار عمومی اسرائیل در این زمینه را نادیده بگیریم. افکار عمومی اسرائیل شدیدا مخالف جنگ علیه ایران است. اما رژیم اسرائیل از موضوع هستهای ایران سوءاستفاده میکند و آن را به عنوان«تهدید وجودی» متصل میکند که به اعتقاد من اغراق بیش از اندازه است. پشت این قضیه حفظ انحصار هستهای در خاورمیانه و به اصطلاح حفظ امنیت اسرائیل مطرح است. اسرائیلیها خیلی دوست دارند که اگر حملهای علیه ایران میشود آمریکاییها این کار را انجام دهند چون اگر خودشان انجام دهند هزینههای سیاسی امنیتی و استراتژیک برای منطقه خواهد داشت و یک شکاف جدی را در درون مجموعه غرب و قدرتهای بزرگ و حتی رژیم عربی متحد غرب در منطقه ایجاد خواهد کرد. بنابراین در تلاشند که این کار از طریق آمریکا صورت بگیرد که البته در این باره خود آمریکاییها به اجماع نرسیدهاند، برای همین است که ما هر روز مواضع جدیدی از سوی اوباما، نتانیاهو و شیمونپرز میبینیم چراکه عواقب این حرکت از لحاظ منطقه ای، اقتصادی و به چالش کشیدن جایگاه آمریکا و استاندارد دوگانهای که آمریکاییها در منطقه پیاده میکنند بسیار پیچیده است.
نویسنده
کیهان برزگر
کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بینالملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی میباشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هستهای ایران است.