فرجام آزمون جديد عربستان سعودي در تعامل با ايران
روابط ايران و عربستان سعودي طي بيش از سه دهه شاهد فراز و نشيبهاي فراوان بوده است. اين روابط با اين معادله شكل گرفته و ريشه دوانده كه هر گاه پايتختهاي دو كشور به طور مستقل و بدون تأثيرپذيري از متغيرهاي بيروني اقدام به بهبود روابط و ارتقاي آن ميكردند، رابطه دو كشور سمت و سوي مثبت همراه با تأثيرگذاري سازنده در محيط پيراموني و محيطهاي منطقهاي پيدا كرده است. عكس اين معادله نيز صحيح است. از همين رو بسياري از كشورهاي منطقه اميدوارند كه روابط رياض و تهران در سطحي بالا و ثبات پايدار باقي بماند، زيرا اين كشورها ميدانند كه ثبات در روابط عربستان سعودي و جمهوري اسلامي ايران در ميان مدت تأثير مثبت برجاي گذاشته و در درازمدت مصونيت بيشتري به ثبات منطقه ميبخشد. اما واقعيت اين است كه نمودار روابط ايران و عربستان سعودي به استثناي يك دوره كوتاه (تقريباً دهه 1990 ميلادي) نشانههاي مثبتي همراه با اميد به ارتقاي آن، منعكس نميكند. در نتيجه نميتوان معدل قابل قبولي در روابط دو كشور طي سه دهه اخير رقم زد. در اينجا بحث بر سر رقابت دو كشور بر سر گسترش قلمرو نفوذ در منطقه و جهان اسلام با توجه به داعيههاي آرماني دو كشور نيست، همچنين بحث بر سر حقوق دو طرف در گزينش سياستهاي منطقهاي و حتي فراتر از آن ورود در اردوبنديهاي آشكار و پنهان در روابط با قدرتهاي بزرگ (نظير همپيماني عربستان سعودي با سياستهاي منطقهاي ايالات متحده امريكا) و يا تأسيس واحدها و منظومههاي امنيتي و اقتصادي منطقهاي بدون توجه به طرف مقابل آنهم طرفي كه حضور و جايگاه مهمي در منطقه دارد (نظير شوراي همكاري خليجفارس) نيست. اگر چه زمينههاي فوق نيز در شكلگيري سوءظن و در نتيجه بياعتمادي يك طرف اين معادله يعني جمهوري اسلامي ايران بيتأثير نبوده و نيست، به عبارت ديگر طرف ايراني اين معادله با اين توجيه كه رهبران عربستان سعودي ثبات و امنيت سياسي حكومت خود را مديون همگرايي و همپيماني با ابرقدرتي نظير ايالات متحده ميدانند، روابط و حتي رقابت خود را با اين كشور تنظيم و مديريت كرده و ميكند.
بحث محوري اين نوشته آن بخش از سياستها و رويكردهايي است كه از اختلافنظر، رقابت و حتي كشمكش سياسي متعارف در روابط دوجانبه فراتر رفته و خصلتي خصمانه و دشمنانه به خود ميگيرد. اين موضوع زماني بدبينانه ميشود كه طرف مورد نظر نه به اراده مستقل خود بلكه به اراده طرف ثالث براي ابراز خصومت و دشمني با طرف دوم تمكين كرده و پا به پاي او براي از ميان بردن رقيب منطقهاياش گام بردارد:
عربستان سعودي از ديرباز با تحولات عميق در كشورهاي منطقه مخالف بوده و تا آنجا كه ممكن است در راه حفظ وضع موجود كوشش ميكند. پيروزي انقلاب اسلامي ايران در نيمه دوم قرن بيستم يكي از تحولات عميق در منطقه خليجفارس و خاورميانه بوده است. اين انقلاب رسماً پرچم دفاع از اسلام و حمايت از محرومان و ستيز با زيادهخواهان جهاني را برافراشت. انقلاب اسلامي ايران از همپيماني با امريكا خارج شد و سياست مستقلي از اردوبنديهاي وقت (شرق و غرب) آنهم در اوج جنگ سرد در پيش گرفت. عربستان سعودي كه خود را پرچمدار اسلام و ميزبان حرمين شريفين ميداند به جاي ابراز اشتياق و استقبال از افزوده شدن قدرت بزرگي نظير ايران به منظومه جهان اسلام، خود را در نقطه مقابل انقلاب اسلامي ايران قرار داد. نخستين آزمون عربستان سعودي در مقابله با انقلاب و جمهوري اسلامي ايران، جانبداري و حمايت همهجانبه از رژيم سكولار صدام حسين در جنگ تحميلي هشت ساله بود. صدام حسين با اين شعار كه دروازهباني مرزهاي شرقي جهان عرب را به عهده دارد به پشتيباني و حمايت بيدريغ كشورهاي ثروتمند عرب خليجفارس بويژه عربستان سعودي، كويت و امارات متحده عربي چشم دوخته بود. مطابق آمار رسمي اعلام شده كشورهاي نفتخيز منطقه به رهبري عربستان سعودي مبلغي بالغ بر 70 ميليارد دلار در اختيار رژيم صدام حسين قرار دادند. كمكهاي ديگر از قبيل فروش نفت به نيابت از عراق (به دليل از كار افتادن بنادر صادرات نفتي عراق) خريدهاي تسليحاتي بيحد و مرز براي ارتش عراق و ... رقمهاي سرسامآوري را ثبت كرده است. روابط رژيم صدام حسين با كشورهاي عرب خليجفارس بويژه هنگامي كه پيروزيهاي اوليه ارتش عراق در اشغال بخشهايي از استانهاي جنوبي كشورمان به دست آمد، شكل آمرانه و حتي باجگيرانه به خود گرفت، اما ديري نپائيد كه روياي كشورهاي عرب خليجفارس در مورد اشغال ايران و شكست انقلاب اسلامي ايران نقش بر آب شد و صفحه روزگار در اثر دليري رزمندگان پاكباخته ايران ورق خورد و رژيم صدام حسين به بهانه تعلل و كوتاهي كشورهاي عرب بويژه كويت اين كشور را به اشغال درآورد و به حوزههاي نفتي عربستان سعودي نزديك شد. عربستان سعودي در اين آزمون بزرگ براي تضعيف و به حاشيه راندن ايران ناكام شد. از آن پس به جاي ايران، رژيم عراق به دشمن شماره يك عربستان سعودي تبديل شد. دولت رياض از زمان عمليات توفان صحرا به رهبري ايالات متحده (عمليات آزادسازي كويت) تا مرحله اشغال عراق و سرنگوني رژيم صدام حسين پا به پاي واشنگتن و ائتلاف غرب حركت كرد.
با خروج عراق از معادلات منطقهاي، عربستان سعودي اميدوار بود ثمره مشاركت همه جانبه خود را با گسترش نفوذ منطقهاياش بويژه در عراق پس از صدام حسين به دست آورد، اما وضعيت و روند اوضاع عراق به گونهاي پيش رفت كه رخدادهاي سياسي اين كشور به سود جمهوري اسلامي ايران رقم خورد. چنانكه همه ميدانند و تاريخ نيز آن را ثبت كرده، جمهوري اسلامي ايران عليرغم خصومت ديرينهاش با رژيم صدام حسين، نه در جنگ آزادي كويت شركت كرد و نه در جنگ اشغال و سرنگوني رژيم صدام حسين. همچنين تاريخ به ياد ميآورد كه تانكها و تفنگداران امريكايي براي اشغال عراق از دروازههاي همپيمانان قبلي رژيم صدام حسين بويژه كويت و عربستان سعودي وارد شدند. و نيز اين نكته از سوي ايران قابل درك است كه دولت عربستان سعودي با همه فرصتها و ظرفيتهاي منطقهاي و مالياش انتظار داشت كه سهمي هر چند محدود از اوضاع عراق پس از صدام حسين به دست آورد، زيرا فاكتور جنگ عليه رژيم صدام حسين در عمليات آزادسازي كويت و نيز فاكتورهاي جنگ امريكا در اشغال عراق و سرنگوني رژيم صدام حسين از خزانه عربستان سعودي، كويت و ديگر كشورهاي عرب خليجفارس پرداخت شده است، اما جمهوري اسلامي ايران با هزينههاي ناچيز برنده نتايج تحولات عراق از زمان اشغال كويت تا مرحله سرنگوني رژيم صدام حسين شناخته شد و آشكار است كه اين موضوع نقش مهمي در برانگيختن خشم عربستان سعودي ايفا كرده است. اين نكته به گونهاي آشكار از زبان سعود الفيصل وزير خارجه عربستان سعودي در اجلاس بينالمللي بازسازي عراق در سال 2009 جاري شد. وي گفت ايالات متحده امريكا عراق را اشغال كرد و رژيم آن را سرنگون كرد و اين كشور را در طبقي از طلا به ايران واگذار كرد!
در مقابل و در ارزيابي سياست ايران در قبال عربستان سعودي چند نكته مهم به چشم ميخورد. نخست اينكه جمهوري اسلامي ايران هرگز در صدد انتقام از كشورهاي عرب خليجفارس بويژه عربستان سعودي و كويت به دليل مشاركت مالي و لجستيكي همه جانبه آنها در جنگ صدام حسين عليه انقلاب نوپاي اسلامي ايران برنيامد. حتي شهروندان و مقامات كويت ميدانند كه در زمان اشغال كشورشان از سوي ارتش صدام حسين، ايران آغوش خود را به روي آوارگان كويت گشود، از آنها پذيرايي گرمي به عمل آورد و از بازگرداندن جنگندههاي عراقي كه براي در امان ماندن از حملات نظامي نيروهاي ائتلاف بينالمللي به ايران پناه آورده بودند، به دليل احتمال به كارگيري آنها عليه مردم مسلمان كويت، خودداري كرد. دوم آنكه جمهوري اسلامي ايران در هيچ برههاي از زمان با هيچ قدرت منطقهاي و بينالمللي براي مقابله با دولتهاي عرب خليجفارس بويژه عربستان سعودي و كويت متحد نشده و همراهي نكرد. سوم اينكه جمهوري اسلامي ايران در دوران سازندگي پس از جنگ روابط خود را با كشورهاي عربستان سعودي و كويت تا مرز انعقاد قرارداد همكاريهاي امنيتي بهبود بخشيد. در همين مرحله بود كه پارهاي از بحرانهاي منطقهاي نظير بحران سياسي لبنان با رايزني و تشريك مساعي ايران و عربستان سعودي حل و فصل شد. جمهوري اسلامي ايران حتي از اقدامات يكجانبه عربستان سعودي در برقراري آشتي ميان دو گروه فلسطيني فتح و حماس (توافقنامه مكه) حمايت و جانبداري كرد. چهارم آنكه جمهوري اسلامي ايران طي سه دهه اخير همواره روي ضرورت برپايي منظومه امنيتي و اقتصادي منطقهاي بدون دخالت بيگانگان و نيز ضرورت خروج نيروهاي بيگانه از آبهاي خليجفارس و برچيدهشدن پايگاههاي زميني و دريايي ايالات متحده و سپردن امور منطقه به دست كشورهاي ساحلي آن تأكيد كرده و ميكند. تنها انتقاد هميشگي جمهوري اسلامي ايران از كشورهاي عرب خليجفارس حول همين موضوع متمركز بود.
يكي ديگر از ايستگاههاي مهم آزمون سياستهاي عربستان سعودي در منطقه در يكسال اخير و در برخورد با موج بيداري اسلامي در منطقه تجلي پيدا كرده است. در واقع عربستان سعودي، ثبات و پايداري محور اعتدال و ميانهروي منطقه را كه عمدتاً ساخته و پرداخته سياستهاي امريكا در منطقه و در برابر محور مقاومت و بازدارندگي شكل گرفته، بر رويكردها و داعيههاي اسلامگرايياش ترجيح ميدهد، زيرا اگر عربستان سعودي خود را پرچمدار جهان اسلام ميداند به طور طبيعي بايد در كنار موج بيداري اسلامي قرار ميگرفت. ناظران از ياد نميبرند كه عربستان سعودي تا آنجا كه ممكن بود از رژيم زينالعابدين بن علي در تونس حمايت كرد و هنگامي كه انقلاب مردم مسلمان اين كشور به وضعيت غيرقابل برگشت رسيد، به زينالعابدين بن علي پناهندگي داد و در حال حاضر از استرداد وي براي محاكمه به اتهام سرقت و چپاول سرمايههاي ملي تونس خودداري ميكند. ناظران همچنين از ياد نميبرند كه عربستان سعودي تا آخرين لحظات از رژيم حسني مبارك حمايت و جانبداري كرد. اما از همه مهمتر سياست عربستان سعودي در قبال انقلاب مردم مسلمان يمن است. عربستان سعودي در مجموع نزديك شدن موج انقلابهاي منطقهاي را به قلمرو جزيرةالعرب ، خط قرمز ميداند. گسيل نيروهاي سپر جزيره به كشور بحرين و جانبداري همهجانبه عربستان سعودي از رژيم آلخليفه نشان ميدهد كه عربستان سعودي نه از موج بيداري اسلامي و نه حتي از صفت بهار عرب بهره نميگيرد، تحولات يمن را تلاش نيروهاي القاعده براي تسلط بر جزيرة العرب به شمار ميآورد؛ تحولات بحرين را تلاش ايران براي توسعهطلبي منطقه ميخواند و ناآراميها و تظاهرات مناطق شرقي خود را به عناصر وابسته به اجانب نسبت ميدهد، اما در مقابل تحولات سوريه را انقلاب مردم عليه ديكتاتوري بشار اسد ميخواند. سياست عربستان سعودي در قبال تحولات خاورميانه و دوگانگي معيارهاي حاكم بر آن فقط در امتداد سياستهاي خاورميانهاي ايالات متحده امريكا قابل رؤيت است.
سياست خارجي عربستان سعودي بويژه در روابط دوجانبه با جمهوري اسلامي ايران در ماههاي اخير در معرض يك آزمون جديد است. چنانكه ميدانيم جمهوري اسلامي ايران از نيمه دوم دهه نود ميلادي تاكنون با يك چالش جدي با منظومه غرب به رهبري ايالات متحده امريكا بر سر برنامه اتمياش مواجه است. در سالهاي اخير موج جديدي از تحريمهاي بينالمللي عليه ايران به راه افتاده است. اصليترين چالش غرب با ايران در موضوع اتمي، مقولهاي به نام امنيت رژيم صهيونيستي است كه براي غرب و به طور مشخص ايالات متحده امريكا خط قرمز به شمار ميآيد. اين موج تحريمها تا كنون نتوانسته است نتايج مطلوبي براي ايالات متحده امريكا به همراه داشته باشد. از اين رو دو اهرم جديد به فهرست اهرمهاي فشارآلود غرب عليه جمهوري اسلامي ايران به كار گرفته شده است. يكي اهرم تحريم خريد نفت ايران است و ديگري اهرم تهيد به جنگ و حمله نظامي به تأسيسات اتمي و موشكي ايران است كه به موازات هم در حال اجراست. پرسش اين است كه عربستان سعودي در كدامين نقطه از اهرمهاي جديد ايستاده است؟ آنچه روشن است ناممكن بودن مشاركت عربستان سعودي در تهديدهاي نظامي مربوط به حمله به ايران است، اما عربستان سعودي به روشني در سوي دوم اهرم دوگانه يعني تحريم نفتي ايستاده و به بازارهاي جهاني وعده افزايش توليد نفت براي جبران كمبود ناشي از تحريم خريد نفت از ايران است. همه ناظران بينالمللي بر اين نكته اشتراكنظر دارند كه تحريمهاي ايران سياستي خصمانه عليه ايران براي وادار كردن تهران به پذيرش شرايط غرب در موضوع هستهاي است. بدينترتيب اگر مشاركت عربستان سعودي در اين تحريمها را اقدامي خصمانه به شمار نياوريم، چه عنوان و چه صفت مناسب ديگري ميتوان براي اين اقدام رياض انتخاب كرد؟ و اگر علتالعلل مخالفت غرب با برنامه هستهاي ايران را مقوله امنيت اسرائيل بدانيم، اين همراهي و همركابي و بلكه اين پيشقدمي دولت سعودي در موضوع تحريم نفتي ايران را چه ميتوان ناميد؟ نكته جالب توجه اينكه عكسالعمل فوري ايران در قبال موضوع تحريم نفتي موجب شد دولت عربستان سعودي به گونهاي شبه كودكانه تلاش خود براي افزايش توليد نفت و جبران كمبود بازارهاي مصرف را به انفجار لولههاي نفت صادراتي عراق در بندر بصره و كاهش ميزان صادرات نفت اين كشور ارجاع دهد، اما به زودي و در بررسيهاي اوليه دولت عراق آشكار شده است كه نيروهاي سلفي جهادي تحت نام القاعده، شاخه عراق اقدام به انفجار لوله نفت صادراتي عراق در بصره كرده تا بهانه عربستان سعودي براي افزايش توليد نفت خود و دور كردن اين موضوع از تحريمهاي نفتي غرب عليه ايران فراهم شود. بر آگاهان روشن است كه نيروهاي سلفي جهادي عراق كه با نامهاي گوناگون از جمله القاعده در عراق فعاليت ميكنند، فرمان خود را از دولت رياض دريافت ميكنند. با توجه به نكات فوق اگر اين سياست عربستان سعودي را در سياق آزمونهاي پيشين اين كشور در تعامل يا تقابل با جمهوري اسلامي ايران دستهبندي كنيم فرجام اين آزمون از پيش روشن است. آيا عاقلانه است كه عربستان سعودي آزمون جديد خود را در تعامل با ايران به كلكسيون آزمونهاي بدفرجام خود بيفزايد؟!
نویسنده
سید حسین موسوی (رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه)
سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی آقای موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.