آمریكا و روسیه: اجتناب‌ناپذیری بحران

كاخ سفید و وزارت خارجه آمریكا از همان آغاز دوران ریاست جمهوری باراك اوباما در یك مورد كاملاً اتفاق نظر و همسویی داشتند. بوروكرات و سیاستمداران در این دو نهاد این اعتقاد را داشتند كه با توجه به اینكه آمریكا تاكید بیشتر بر اهمیت نهاد‌های بین‌المللی هدف خود قرارخواهد داد ضرورت دارد كه كیفیت روابط با روسیه به عنوان عضو دارای حق وتو در شورای امنیت ارتقاء یابد. منطقی‌ترین و كم هزینه‌ترین چارچوب برای دستیابی به اهداف در گستره گیتی اقدام بر اساس اجماع جهانی موسوم به جامعه بین‌المللی است. در چنین محیطی نیاز وافر است كه روسیه همگام با آمریكا گام بردارد. منافع این كشور باید تامین شود تا دلیلی واقع گرایانه برای روسها باشد تا مانعی در سر راه آمریكا ایجاد نكنند. با توجه به این نكات بود كه سیاست "دوباره چینی" روابط با روسیه به اولین نماد در سیاست خارجی باراك اوباما تبدیل شد. در قلمرو بین‌المللی آمریكا تصمیم گرفت با گام‌هایی بلند به سوی مسكو جوهره متفاوتی از سیاست خارجی را تحت رهبری لیبرال‌ترین رئیس جهمور در پنج دهه اخیر به صحنه آورد. دیمتری مدودف رهبر روسیه هم با آغوش باز پذیرای نگاه جدید از سوی واشنگتن در رابطه با جایگاه و نقش كشورش شد. با در نظر گرفتن اینكه روسیه بزرگترین قدرت هسته‌ای جهان بر اساس تعداد ادوات و ابزار هسته‌ای می‌باشد ،"سیاست بازچینی" روابط با تمركز به كاهش سلولهای هسته‌ای موسوم به "استارت جدید"  آغاز شد.
 

دو كشور اعلام كردند كه در مسیر كاهش زرادخانه هسته‌ای حركت خواهند كرد و خواهان جهانی فارغ از سلاحهای كشتار جمعی می‌باشند. طیف لیبرال در آمریكا كه نزدیكی با روسیه را با وجود تمامی كاستی‌های داخلی این كشور یكی از ستونهای كارآمد بودن مفهوم جامعه بین‌المللی می دانست قراردادهای امضاء شده دررابطه با كاهش سلاحهای هسته‌ای را با آغوش بازپذیرا شدند. در گام بعدی آمریكا تلاش را بر این قرار داد تا كشورهای اوكرائین و گرجستان را كه آشكارا سیاستهای ضد روسی در پیش گرفته بودند ترغیب كند كه فیتیله‌ی حمله كلامی به روسیه را كاهش دهند و دیگر صحبت از ملحق شدن به سازمان پیمان آتلانتیك شمالی ننماید. 
 

اما با وجود تمامی این پیش قدمیهای آمریكا كه بر اساس مفروضه‌های واقع‌گرایانه شكل گرفته بود روابط آمریكا و روسیه امروزه در یكی از بحرانی ترین مقاطع در تاریخ دوران بعد از سقوط شوروی در سال 1991 قرار گرفته است. از همان آغاز "سیاست بازچینی" كه از سوی باراك اوباما و با حمایت بوردكراتهای وزارت خارجه مطرح و پیاده شد واضح بود كه این خط مشی بدون توجه به واقعیات جامعه روسیه و جهان بینی رهبران روسیه شكل گرفته است.
 

 دو دوره حضور ولادیمیر پوتین در كرملین كه هشت سال را در برگرفت نشان داد كه هر چند كمونیسم از صحنه داخلی روسیه خارج شده است اما نخبگان سیاسی روسیه كه به شدت متكی به ساختارهای امنیتی و نظامی كشور هستند هنوز معیارهای دوران جنگ سرد را مطلوبترین شیوه برای سیاست‌گذاری در صحنه سیاست خارجی قلمداد می‌دانند. هرچند در عصر باراك اوباما دیمتری مدودف در كرملین حضور دارد اما بر همگان روشن است كه ولادیمیر پوتین طراح اصلی سیاست‌ها می‌باشد. 
 

او كه ناخرسندی خود را از سقوط شوروی در بسیاری از موارد ابراز كرده است به نیكی از اهمیت ارزش‌ها در انسجام دادن به توده‌ها برای ایفای نقش در حمایت از سیاست‌های پیگیری شده در قلمرو خارجی‌ها آگاه است. ملی گرایی از سال 2000 تاكنون مبنای حیات بخش سیاستهای روسیه نسبت به ‌آمریكا بوده است. آگاهی روسها به "درك خام" واشنگتن در رابطه با نقش روسیه و كیفیت روابط بین دو كشور، این امكان را برای آنها فراهم كرده است كه در چارچوب فرصت‌‌‌‌‌های بدست آمده فزونترین بهره‌ها را از بازی مناسب با كارتهای خود بدست آورند. اما شاید بتوان گفت كه آمریكا بیشترین ارزیابی غلط در خصوص روسیه را در رابطه با انتخابات پارلمانی این كشور انجام داده است. این ارزیابی منجر به این شده كه برای همگان روشن شود كه "سیاست بازچینی" از همان آغاز بر پایه مفروضات غیر واقعی و كاملاً خوشبینانه بنا شده بود. 
 

وزیر خارجه آمریكا بطور علنی نتایج انتخابات را غیر واقعی و مبتنی بر تقلب دانست. او با ورود به مسائل داخلی روسیه و تعیین جبهه از یك سوی این فرصت را برای رهبران اقتدارگرای روسیه به زعامت ولادیمیر پوتین فراهم آورد كه از سلاح ملی‌گرایی هر چه برنده‌تر  استفاده کنند و از سوی دیگر مسابقه واقعی و عملیاتی برای ولادیمیر پوتین فراهم كرده‌اند كه او رویارویی با آمریكا و عدم همكاری با این كشور بالاخص در شورای امنیت را در رابطه با تصویب قطعنامه‌های مورد نظر این كشور توجیه كند.
 

 آمریكائیان این فرصت را برای ولادیمیر پوتین و دیگر ملی‌گرایان در روسیه فراهم آورده‌اند كه بسط اقتدارگرایی در روسیه را سلاحی مشروع برای جلوگیری از مداخله آمریكا در امور داخلی كشور مطرح كنند . روسها كه بزرگترین صادركننده گاز به اروپای غربی می‌باشند و دارای آن میزان وزن در صحنه بین‌المللی هستند كه بر معادلات جهانی تاثیرگذار باشند محققاً در عصر ولادیمیر پوتین كه از تابستان سال 2012 ریاست جمهوری او  بطور رسمی آغاز خواهد شد كاخ سفید با چالش‌های بسیار جدی روبرو خواهد بود. اظهار نظرات هیلاری كلینتون در رابطه با انتخابات پارلمانی روسیه برای روسها بیش از همیشه محرز ساخته است كه هدف آمریكا تنها محو كمونیسم نبوده بلكه تلاش در جهت بسط منطقه نفوذ و تاثیرگذاری بین المللی بلامنازع خواست غایی امریکا می‌باشد.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.