تحولات جهان عرب و آینده القاعده

آینده جریان القاعده در پرتو تحولات جهان عرب چیست؟  از سال 2001 به بعد بسیاری بر این اعتقاد بودند که ناقوس مرگ القاعده به صدا در آمده و مقدمات اضمحلال و ضعف این گروه آغاز شده است. با حمله آمریکا به خاورمیانه نه تنها القاعده ضعیف تر نشد بلکه بر نفوذ و محبوبیت این جریان افزوده شد. با به راه افتادن اعتراضات مردمی در جهان عرب بار دیگر عیار القاعده در معرض سنجش جدی قرار گرفته است.
 

شرایط جدید سیاسی در جهان عرب، زمینه های دوگانه ای برای رشد یا تضعیف جریان های وابسته به القاعده ایجاد کرده است. نحوه برخورد غربی ها با شرایط نوین سیاسی تاثیر بسیار بارزی بر قدرت گرفتن یا افول القاعده و جریان های منصوب به آن در جهان عرب دارد. 
 

جیسون برک امروزه القاعده را به عنوان یک ایدئولوژی انشعاب یافته می نگرد. ایدئولوژی که در سرتاسر جهان اسلام به عنوان منبعی برای مبارزه انتشار یافته است. در این راستا کریستوفر رویتر از مک دونالدیسمی شدن القاعده سخن میگوید. در جنبش عربی چگونگی برخورد با این ایدئولوژی می تواند در تحریک کردن  یا منزوی ساختن آن بسیار موثر باشد. 
 

می توان اهداف این ایدئولوژی را در 3 سطح تاکتیکی، استراتژیک و جهان بینی بررسی کرد. در سطح تاکتیکی، حملات تروریستی از سوی عوامل القاعده طرح ریزی می شوند و بدون تفکیک بر علیه جمعیت های مختلف اجرا می شوند. از سال 1995 تا 2009 بیش از 97 فرد انتحاری وابسته به القاعده به انجام چنین حملاتی پرداخته اند. سطح تاکتیکی همان تصویر بزرگنمایی شده و تک بعدی است که غربی ها از القاعده ایجاد کرده اند.
 

در سطح دوم که سطح استراتژیک است القاعده دو هدف عمده را دنبال می کند. اول خروج نیروهای خارجی از سرزمین های اسلامی و دوم تغییر حکومت های سکولار و فاسد. از نظر این جریان حملات القاعده در سطح تاکتیکی، هدفی جز رسیدن به نتایج استراتژیک نداشته است. سطح استراتژیک مهم ترین سطحی است که موجبات محبوبیت القاعده در میان بخشی از جوامع مسلمان و به خصوص اعراب را فراهم آورده است. 
 

در تحقیقی که توسط شبلی تلهامی انجام شده است این گرایشات به وضوح نشان داده شده اند. درهر6 کشور عربی مورد تحقیق تلهامی، تنفر بسیار بالایی از آمریکا وجود دارد. سطح استراتژیک موثرترین سطحی است که القاعده با تکیه بر آن تلاش می کند تا به جذب بدنه اجتماعی در جنبش عربی بپردازد. با سرنگونی دولت های سکولار دیگر شعار مبارزه با چنین دولت هایی، حربه ای موثر برای القاعده در جذب بدنه اجتماعی محسوب نمی شود. اما همچنان شعار مبارزه با حضور آمریکا ،کارایی خود را برای القاعده حفظ کرده است.
 

 سطح سوم اهداف القاعده به جهان بینی این جریان باز می گردد. احیای خلافت اسلامی، هسته مرکزی جهان بینی القاعده را شکل می دهد. هدف القاعده از حملات تاکتیکی و پیگیری اهداف استراتژیک، رسیدن به هدف نهایی خود مبنی بر ایجاد یک امپراطوری واحد اسلامی می باشد. از این نظر القاعده به ایجاد حکومت های اسلامی جداگانه رضایت نداده و از ادغام این حکومت ها در یک حکومت واحد اسلامی حمایت می کند. 
 

سطح جهان بینی به عنوان مهم ترین سطح اهداف القاعده، پاشنه آشیل این جریان هم محسوب می شود. این هدف کم ترین طرفدار را در جهان عرب و در میان خود نیروهای القاعده دارد. بسیاری از کسانی که در درون ایدئولوژی القاعده و متاثر از روش القاعده مبارزه می کنند اهدافی متفاوت از جهان بینی القاعده را در سر می پرورانند. 
 

در ساختار القاعده می توان به 3 گروه عمده اشاره کرد. رهبران القاعده، گروه های متحد با القاعده و داوطلبین عمومی. گروه های متحد القاعده در جهان اسلام رهبری و ساختار خاص خود را دارند و هر یک در کشوری خاص شکل گرفته و مبارزه می کنند. این گروه ها با تأسی از سیاست زیرکانه بن لادن در مورد مبارزه با دشمن دور، همگی در زیر بیرق القاعده گرد آمدند. اما اینان برخلاف القاعده بیش از جهاد بین المللی و ایجاد امپراطوری واحد اسلامی در فکر جهاد داخلی و ایجاد حکومت اسلامی از نوع مورد نظرشان در کشور خود هستند. با وجود این اختلافات این گروه ها از اهداف استراتژیک القاعده حمایت می کنند.
 

 به جز رهبران، سطح آمال دو گروه دیگر به سطح استراتزیک محدود شده و با جهان بینی آن میانه اندکی دارند. وابستگی فعالیت های این دو گروه به اهداف بومی و محلی در فعالیت های آنان عیان است. از میان 2668 حمله انتحاری انجام شده از سال 1980 تا سال 2009، بیش از 90 درصد آنها توسط افرادی از همان سرزمین یا سرزمین های همسایه که با سرزمین مربوطه دارای خویشاوندی قومی بوده اند انجام شده است. این آمار نشان می دهد حتی افرادی که به نام القاعده دست به حمله زده اند بیش از همه کشورهایی بوده اند که تحت اشغال آمریکا بوده یا از سلطه یک حاکم سکولار و فاسد تحت حمایت آمریکا رنج می برده اند. تنها گروه بسیار محدودی از رهبران القاعده و بدنه اجتماعی اش به جهان بینی آن وفادار هستند. 
 

شبلی تلهامی در تحقیق خود با دو سؤال دیگر، افکار عمومی 6 کشور عربی را بررسی می کند. یکی از سؤال ها در باب میزان حمایت از القاعده است. افکار عمومی عرب نه تنها حملات تاکتیکی القاعده به غیرنظامیان را محکوم می کنند بلکه اکثراً با جهان بینی القاعده هم مخالفت کرده اند. در عین حال افکارعمومی در این 6 کشور به طور اکثریت از حامیان اهداف استراتژیک و حملات تروریستی القاعده به نظامیان اشغال گر بوده اند. 
 

در سؤال دیگر، اعراب عموماً از دخالت مذهب در سیاست حمایت کرده اند. حمایت کلی از دخالت مذهب در سیاست در ابتدا شاید به نفع جهان بینی القاعده به نظر بیاید اما حتی مذهبیون افراطی در کشورهای عربی چنانکه گفته شد بیش از هر چیز در فکر ایجاد یک دولت اسلامی در کشور خود هستند و با احیای خلافت اسلامی واحد میانه ای ندارند. هر چند که حتی در باب دخالت مذهب در سیاست مابین جریانات حامی این دخالت، تضادهای بارزی در جهان عرب وجود دارد. 
 

تفاوت میان اهداف استراتژیک و تاکتیکی با جهان بینی القاعده از حیث میزان محبوبیت، نقطه ضعف عمده القاعده محسوب می شود. مرحله سیاسی بعد از سقوط حکومت های سکولار و فاسد، آغاز تعارض بین جریان های سیاسی بومی و مذهبی با القاعده خواهد بود. نیروهای مذهبی، خود به دو دسته تقسیم می شوند: اول، جریانی که به طور کلی با دخالت دادن القاعده در جریان سیاسی مخالف است و هر چند در اهداف استراتژیک با القاعده هم رأی است اما روش ها و اهداف القاعده را قبول نداشته و تفاسیر دینی این گروه را در باب شریعت و حکومت نمی پذیرد و در مرحله بعد با خلافت اسلامی مورد نظر این جریان مخالف است.
 

 دوم، جریانی که افراطی تر محسوب می شود و دارای پیوندهای ایدئولوژیک با القاعده است.  این جریان روش های مبارزه و تفاسیر القاعده از اسلام و شریعت را قبول دارد. اما فقط تا سطح اهداف استراتژیک با القاعده همراهی می کند. آنان در باب ایجاد خلافت اسلامی سکوت کرده و بیشتر از ایجاد حکومت هایی اسلامی در کشورهای خود با تفاسیری شبیه تفاسیر القاعده از شریعت و سیاست حمایت می کنند. 
 

برخلاف اسلام گرایان دسته اول، دسته دوم اسلامگرایان از حذف سایر نیروهای سیاسی در سطح کشور و حاکمیت مطلق یک جریان اسلامی خاص سخن می گویند. در این میان یکی از این اهداف استراتژیک یعنی سرنگونی دولت های سکولار در بعضی از کشورهای عربی موضوعیت خود را از دست داده است و همین امر می تواند از نفوذ و محبوبیت القاعده بکاهد. 
 

اما از سوی دیگر، هنوز یک هدف استراتژیک دیگر همچنان پابرجاست و آن دخالت نیروهای غربی و به خصوص آمریکا در مهندسی ساختار سیاسی کشورهای عربی است. چنانکه غربی ها بر دامنه دخالت های خود در دنیای عرب بیفزایند جریانی مانند القاعده و نیروهای وابسته به آن مهره های  بیشتری برای رقابت در شطرنج سیاسی به دست خواهند آورد. کسب رتبه دوم در انتخابات اخیر مصر توسط نیروهای سلفی بومی می تواند زنگ خطری برای دخالت های آمریکا در مصر باشد.
 

 اجازه دادن به القاعده به پرش از مرحله اهداف استراتژیک به سوی هدف نهایی یعنی سطح جهان بینی، می تواند ناقوس های مرگ این جریان را در جهان عرب به صدا درآورد. چنانچه غرب و به خصوص آمریکا با ماندن در جهان عرب و حمایت از دولت های فاسد و سکولار فضا را برای ماندن القاعده در سطح اهداف استراتژیک مهیا نمایند این جریان بالنده تر از قبل به مسیر خود ادامه خواهد داد. به قدرت رساندن نیروهای طرفدار غرب و آمریکا در جهان عرب همان اشتباهی است که القاعده منتظر بهره گیری از آن در راستای رادیکالیزه کردن مبارزه و سوار شدن بر موج افکار عمومی است.
 

 اما در صورتی که غرب و آمریکا با حمایت از جنبش های مردمی به حذف و امحای حکومت های سکولار و فاسد در منطقه کمک نمایند و در عین حال با خروج از منطقه زمینه های لازم برای پویایی و کنش نیروهای بومی و مردم نهاد را فراهم کنند، القاعده هم به پایان دوران خود نزدیک خواهد شد. آمریکا با حذف موضوعیت اهداف استراتژیک القاعده به عنوان کارت های طلایی این جریان به دو هدف عمده دست خواهد یافت: اول اینکه به کاهش موج رادیکالیسم اسلامی کمک خواهد کرد و دوم اینکه با همکاری با نیروهای معتدل اسلامی به عنوان قدرتمندترین جریان های موجود در کشورهای عربی نفرت ایجاد شده بر علیه خود در جهان عرب را کاهش خواهد داد. در غیر این صورت تصور این خواهد بود که آمریکا خود و در راستای منافع کلانش از شیوع رادیکالیسم اسلامی برای به دست آوردن بهانه های لازم برای دخالت هرچه بیشتر در خاورمیانه حمایت می کند. 


نویسنده