تجلی مفهوم بیداری اسلامی در پیروزی انقلاب مصر

نتایج اولیه انتخابات پارلمانی مصر پس از انقلاب ، همه ناظران منطقه‌ای و بین‌المللی را شگفت‌زده كرد و بسیاری از پایتخت های غربی را نگران ساخت. اسلامگرایان مصر (چه اخوان‌المسلمین و چه نیروهای سلفی) در مجموع بیش از نیمی از كرسیهای پارلمان را به خود اختصاص دادند. انتخابات تعدادی از حوزه‌های انتخابیه مصر هنوز ادامه داشته و نتایج نهایی مشخص نشده است، اما همه نشانه‌ها حكایت از صدرنشینی حزب آزادی و عدالت (بازوی سیاسی اخوان‌المسلمین) و حزب نور (ارگان سیاسی نیروهای سلفی) در مرتبه دوم و احزاب لیبرال و ملی بویژه حزب وفد در مرتبه سوم می‌كند. 
 

این پیروزی بزرگ اسلامگرایان در مصر بازتاب گسترده در محافل رسانه‌ای جهان و منطقه داشت. همچنین پاره‌ای از پایتخت های منطقه و جهان نتوانستند نگرانی خود را از به قدرت رسیدن اسلامگرایان در بزرگترین كشور عربی و تأثیر آن بر سایر كشورهای منطقه پنهان كنند. ناقوس خطر نخستین‌بار در تل‌آویو به صدا درآمد و دولت بنیامین نتانیاهو و مطبوعات رژیم صهیونیستی بی‌هیچ احتیاط و شكیبایی گفته‌اند آنچه اسرائیل از آینده مصر بیم داشته با پیروزی بی‌چون و چرای اسلامگرایان تحقق یافته است. رژیم صهیونیستی بیش از هر چیز نگران آینده قرارداد كمپ دیوید است. در عین حال ایالات متحده امریكا به سرعت سناتور جان كری را به قاهره گسیل كرد تا چشم‌انداز تحولات آینده مصر را با بلندپایگان شورای‌عالی نظامی مصر در میان بگذارد. 
 

جان كری همچنین در قاهره با نمایندگان حزب پیروز آزادی و عدالت دیدار و مذاكره كرد. حزب آزادی و عدالت پس از دیدار و مذاكرات چند ساعته جان كری اعلام كرد این حزب به كلیه پیمانهای منعقد شده مصر پایبند است. سناتور جان كری نیز در گفت‌وگویی اعلام كرد ایالات متحده امریكا از اراده ملت مصر در انتخاب رهبران خود جانبداری می‌كند. به نظر می‌رسد سفر سناتور جان كری به مصر و گفت‌وگوهایش با ژنرال طنطاوی رئیس شورای‌عالی نظامی و نیز نمایندگان سیاسی اخوان‌المسلمین با هدف ارزیابی اوضاع و اخذ پاره‌ای تضمین ها در مورد رویكرد سیاسی اسلامگرایان صورت گرفته است. 
 

پیروزی اخوان‌المسلمین در انتخابات پارلمانی با توجه به پیشینه بسیار دراز این گروه در تاریخ معاصر مصر قابل پیش‌بینی بود، اما پیروزی حزب نور بازوی سیاسی اسلامگرایان سلفی به حجم و گستره اعلام شده‌اش نه تنها ناظران جهانی و منطقه‌ای را شگفت‌زده كرد بلكه نیروها و احزاب سیاسی ملی و از همه مهمتر اخوان‌المسلمین را تا مرز شوك عقیدتی – سیاسی تكان داد. تا آنجا كه حزب آزادی و عدالت در مراحل بعدی انتخابات ترجیح داد به جای حزب نور با احزاب لیبرال و ملی ائتلاف كند! پیروزی نیروهای سلفی در انتخابات پارلمانی از آن رو شگفتی ناظران سیاسی را موجب شد كه اسلامگرایان سلفی طی چند دهه اخیر عملاً از حوزه رویاروئیهای سیاسی به دور بوده و به گونه‌ای آشكار از ضرورت اطاعت از «امیر مسلمین» سخن می‌گفتند. نیروهای سلفی حتی در واكنش به نخستین شراره‌های انقلاب مصر ترجیح دادند كه در اردوگاه حكومت حسنی مبارك باقی بمانند و انقلابیون را ماجراجو توصیف كنند، اما با پیروزی انقلاب مصر، دگرگونی عمیق در گفتمان و عملكرد نیروهای سلفی رخ داد، این تحول عمیق در نیروهای سلفی مصر و تأثیر آن در گفتمان آتی اسلامگرایان منطقه خاورمیانه و خلیج‌فارس به ارزیابی جداگانه نیاز دارد. 
 

قصد نگارنده در این نوشته بررسی دو نكته مهم پس از مشخص شدن حجم پیروزی اسلامگرایان در انتخابات پارلمانی مصر است. یكی قدرت اجتماعی اسلامگرایان است كه برای ده ها سال به لحاظ غلبه سیاستهای سركوبگرانه رژیمهای متكی بر مدل دولت ملی پنهان بود و دوم حل و فصل موضوع نامگذاری انقلابهای جهان عرب و اختلافات شكل گرفته پیرامون آن در ادبیات سیاسی رسانه‌های منطقه و جهان است. 
 

یكم. پیروزی اسلامگرایان در انتخابات مصر حقیقتی را آشكار كرد كه برای ده ها سال پنهان بود. این حقیقت در مورد حجم اجتماعی اسلامگرایان در این كشور دور می‌زند. این واقعیت مورد تأیید همه جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازان علوم سیاسی است كه رژیمهای سنتی عرب تقریباً محصول دوره استقلال و متكی بر الگوی دولت ملی هستند. این الگو از دهه‌های نیمه اول قرن پیشین به تدریج و البته متأثر از یكدیگر تقریباً كل منطقه خاورمیانه و شمال افریقا و تا حدودی منطقه خلیج‌فارس را دربرگرفت. 
 

نظامیان در شكل‌گیری مدل دولت ملی و در مرحله بعدی دولت واحد ناسیونالیستی (قومیت عرب) نقش مهمی ایفا كردند، این الگو در سیاستها و اردوبندیهای جهانی گرایش ثابتی نداشت. در دوره جنگ بسیاری از دولتهای ناسیونالیست عرب نظیر مصر، لیبی و الجزایر در شمال افریقا و سوریه و عراق در خاورمیانه و یمن در منطقه خلیج‌فارس عملاً در اردوگاه شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سابق عضویت داشتند. پاره‌ای از دولتهای عرب در میانه راه و پاره‌ای دیگر در پایان دوره جنگ سرد تغییر جهت داده و به اردوگاه غرب به رهبری ایالات متحده امریكا پناه بردند. نقطه مشترك الگوی دولتهای ملی عرب چه در دوره همپیمانی با اتحاد جماهیر شوروی سابق و چه در مرحله اتحاد با ایالات متحده امریكا، تضاد آنها با اسلامگرایان بود كه هم شوروی سابق و هم ایالات متحده امریكا در این تضاد آشتی‌ناپذیر با اسلامگرایان در كنار رژیم های عرب قرار داشتند.
 

به عنوان مثال كافی است به نمونه اخوان‌المسلمین در مصر اشاره كنیم كه فعالیت آن برای مدت 60 سال از سوی دولتهای متعاقب مصر غیرقانونی اعلام شده بود. به یاد داشته باشیم كه اخوان‌المسلمین مصر فقط یك نمونه است و البته نمونه بسیار مهم، زیرا اقدامات دولتهای متعاقب مصر علیه اسلامگرایان به دیگر دولتهای عرب خاورمیانه و شمال افریقا در اتخاذ روشهای مشابه سركوب اسلامگرایان مشروعیت می‌دادند. نكته جالب اینكه تمامی كشورهای عرب متكی بر الگوی دولت ملی در سركوب اسلامگرایان با یكدیگر تبادل اطلاعاتی می‌كردند. فراتر از آن، قدرتهای بزرگ نظیر اتحاد جماهیر شوروی سابق در نمونه مصر، لیبی، عراق، سوریه و یمن و ایالات متحده امریكا پس از سقوط شوروی سابق به رژیمهای عرب در سركوب اسلامگرایان یاری می‌رساندند. این وضعیت در مورد امریكا تا همین اواخر و حتی با روشن شدن شراره‌های انقلاب در كشورهای عربی ادامه داشت. فقط وقوع یك انقلاب اجتماعی فراگیر و نیز برگزاری انتخابات آزاد و یا اصلاحات نسبتاً عمیق سیاسی (مثلاً در نمونه مراكش) می‌توانست حجم نیروی اجتماعی اسلامگرایان را آشكار كند. پیروزی اسلامگرایان در انتخابات تونس و مصر (پس از انقلاب) و در مراكش و تا حدودی اردن (پس از پذیرش اصلاحات) این حقیقت را آشكار كرد كه نیروی اجتماعی اسلامگرایان آنقدر فراگیر است كه هیچ رقیب دیگر بویژه رقبای متكی بر الگوهای متنوع دیگر قادر به احراز موقعیت اجتماعی اسلامگرایان نیست. نباید از یاد برد كه این حقیقت در شرایطی آشكار می‌شود كه تبلیغ علیه اسلامگرایان بی‌وقفه و برای ده ها سال در صدر سیاستهای رسمی دولتهای عرب قرار داشت. آشكار شدن این حقیقت در تونس و مصر و لیبی و مراكش نشان می‌دهد كه در صورت وقوع تحولات مشابه در دیگر كشورهای عربی، ناظران سیاسی باید در انتظار ظهور نیروی اجتماعی اسلامگرایان باشند. 
 

دوم. با وقوع انقلاب در تونس و شروع تحولات اجتماعی گسترده در مصر و لیبی، نظریه‌پردازان سیاسی غرب در توصیف ماهیت قیامها و انقلابهای عرب از واژه‌های «بهار عربی» و «دموكراسی عرب» و «انقلاب علیه دیكتاتوری» استفاده كردند. این نظریه‌پردازان و سیاستمداران كشورهای غربی، كوچكترین اشاره ای به گرایش اسلامی موجود در قیامها و انقلابهای عرب نمی‌كردند. به جرأت می‌توان گفت كه در میان كشورهای جهان، فقط جمهوری اسلامی ایران بود كه از نخستین روزهای وقوع قیامها از واژه موج بیداری اسلامی در خاورمیانه بهره گرفت. اگر برگزاری رفراندوم و انتخابات را ایستگاه بی‌هراس و تعیین‌كننده در ظهور و بروز تمایلات و گرایشهای عقیدتی و سیاسی توده‌ها بدانیم، پیروزی فراگیر اسلامگرایان در همه كشورهای انقلاب كرده نشان از موج بیداری اسلامی منطقه‌ای و صحت ارزیابی و تشخیص جمهوری اسلامی ایران دارد. همچنین نگاه منصفانه ایجاب می‌كند كه گفته شود حتی در ایران نیز موضوع نامگذاری ماهیت قیامها و انقلابهای عرب بویژه در ماههای اولیه‌اش دستخوش نوعی غبارآلودی و ابهام شده بود، در این میان مقام معظم رهبری بودند كه از نخستین روزهای شروع قیامها از واژه «موج بیداری اسلامی» در توصیف این تحولات استفاده كردند. ایشان برای اهمیت دادن به این موضوع در نخستین كنفرانس موج بیداری اسلامی كه در تهران برگزار شد، به چالشها و مخاطرات پیش‌روی انقلابهای منطقه نیز اشاره كردند. این در حالی بود كه پاره‌ای از كشورهای انقلاب‌كرده عرب هنوز در تب و تاب قیام مردمی بودند. 
 

برگزاری انتخابات در تونس، مصر و مراكش و در آینده در دیگر كشورهای عربی قیام كرده علایم آشكاری از موقعیت برتر اسلامگرایان داده و خواهد داد. كشورها و رهبران غرب فقط با شنیدن نتایج انتخابات در تونس و مصر به تكاپو افتادند و با اعزام نمایندگان سیاسی خود تلاش كردند به حداقل هایی از تضمین‌ها برای اطمینان از آینده تحولات خاورمیانه و اینكه این تحولات به امنیت رژیم صهیونیستی آسیب نخواهد رساند، دست یابند. 
 

موج بیداری اسلامی دارای آینده‌ای درخشان است و در صورتیكه رویكرد انقلاب اسلامی ایران در سرلوحه این جنبش‌ها قرار گیرد و قدرت اسلام در عرصه دولت‌سازی با عزت نفس و روحیه استقلال‌طلبی برخاسته از دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران همراه گردد، این بیداری می‌تواند از خود كشورهای عربی فراتر رفته و دیگر كشورهای جهان اسلام را نیز دربرگیرد. 


نویسنده

سید حسین موسوی (رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه)

سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی آقای موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.