پايان حكومت 40 ساله قذافي و آخرين فصل انقلاب ليبي
معمر قذافي رهبر ليبي بالاخره پس از 42 سال حكمراني و 9 ماه جنگ همه جانبه با ملت اين كشور اواخر هفته پيش در حومه شهر سرت مورد شناسايي قرار گرفت و به وسيله گروههاي انقلابي كشته شد. بدينترتيب صفحه قذافي در تاريخ ليبي بسته شد و سايه مخوف او از صحنه كشور پهناور ليبي رخت بربست. اكنون شوراي موقت انتقالي ليبي با دشواريهاي گوناگون و حجم بالايي از توقعات و انتظارات مردم از يك سو و ميزان بالايي از ويراني مواجه است كه از تاريخ 17 فوريه يعني 9 ماه قبل تا لحظه اعلام قتل قذافي به دليل جنگ خانمانسوز داخلي برجاي مانده است. شوراي موقت انتقالي انقلاب ليبي همچنين با موضوع مهم و حياتي ديگري مواجه است كه كشور ليبي طي بيش از 4 دهه گذشته از آن محروم بود. مسئله «دولت سازي» و تأسيس نهادهاي برخاسته از اراده مردم مأموريت و رسالتي بسيار سنگين است كه بر دوش اين شورا قرار دارد.
نوشته پيش روي شما ميكوشد از چند زاويه رويدادهاي اخير كشور ليبي را مورد بررسي قرار دهد. يادآوري اين نكته ضروري است كه به دليل برهوتي شدن جامعه ليبي در دوره زمامداري معمر قذافي و نبود احزاب و نهادهاي قدرتمند اجتماعي و نيز بافت قبيلهاي اين كشور، ارزيابي و داوري در مورد توانايي شوراي موقت انتقالي ليبي براي گذار موفقيتآميز از دوره انتقالي و ترسيم افق سياسي اين كشور در ميان مدت دشوار است. البته رهبران جديد ليبي بر روي ايجاد جامعهاي اسلامي، مدرن و دموكراتيك تأكيد كرده و ميكنند:
یکم. دوره چهار دههاي معمر قذافي براي بسياري از ناظران سياسي و كارشناسان امور اجتماعي و سياسي عبرتآموز است. قذافي نمونه برجسته يك زمامدار بيهويت و بيآرمان و غيرقابل پيشبيني بود. قذافي ستوان دوم ارتش ليبي بود كه در سن 27 سالگي با مجموعهاي از افسران آزاد مطابق الگوي مصر جمال عبدالناصر از طريق يك كودتاي نظامي در ماه سپتامبر 1969 قرن پيشين به قدرت رسيد. دهه نخست زمامداري قذافي، دهه قيامها و كودتاهاي پياپي در جهان عرب بود. در اين تحولات اين نظاميان بودند كه از شمال افريقا تا شرق خاورميانه قدرت را در دست گرفتند. در واقع نظاميان در اين دوره سمبل آرمانخواهي ملتهايي بودند كه به تازگي از بندهاي اسارت استعمارگران غربي آزاد شده بودند. اگر جغرافياي خاورميانه از شمال افريقا تا عراق و تحولات آن در دو دهه پنجاه و شصت ميلادي قرن پيشين مورد مطالعه قرار گيرد، كما و بيش رژيمهاي سياسي برآمده از تحولات مزبور شباهت زيادي به يكديگر داشتند. الگو و مدل حكومتي اين رژيمها نيز كه حول شعار ناسيوناليسم عرب متمركز بود تقريباً يكسان بود، حتي رژيمهاي پادشاهي خاورميانه و شمال افريقا و پارهاي از كشورهاي عرب حوزه خليجفارس به استثناي عربستان سعودي براي عقب نماندن از پارادايم و گفتمان متكي بر استقلالخواهي و انقلابيگري پا در ركاب ناسيوناليسم ميزدند. در واقع دهه نخست زمامداري قذافي به دهه جبران شكست بسيار سنگين ارتشهاي عرب در جنگ ژوئن اعراب و اسرائيل و دميده شدن اميد تازه به كالبد زخمي شده منظومه عرب اختصاص داشت. دهه دوم شاهد فراگيري مدل سوسيال ناسيوناليسم عرب بود كه قذافي نقش مهمي در توسعه دامنه آن داشت. ناكاميهاي پيوسته منظومه جهان عرب در حل و فصل مسئله فلسطين و نيز شكست الگوي اتحاد جمهوريهاي عرب موجب كاهش نفوذ اعراب، افزايش گرايشهاي منفردانه رهبران عرب و ضعف شديد الگوي ناسيوناليسم عرب در تعامل با نيازها و مقتضيات زمانه شد. پيروزي انقلاب اسلامي ايران در پايان دهه هفتاد ميلادي قرن پيشين، پديده اسلام سياسي را به منصه ظهور رسانده و هويت اين جوامع عرب را به صدر برنامه گروههاي اسلامگرا نشاند. معمر قذافي در اين دوره روابط خود را تقريباً با همه گروههاي عمدتاً جداييطلب نظير سازمان جداييطلب ايتا در اسپانيا، ارتش جمهوريخواه ايرلند، بريگاردهاي سرخ در ايتاليا، ارتش سرخ در ژاپن و گروههاي انقلابي در امريكاي جنوبي، افريقا و خاورميانه تحكيم بخشيد و نظريه سوم جهاني را با عنوان كتاب سبز در برابر دو الگوي كاپيتاليسم و كمونيسم مطرح كرد. قذافي نام كشور 3 ميليوني ليبي را به «جماهيري عظماي عربي سوسياليستي» تغيير داد. روابط قذافي با منظومه غربي در پايان دهه دوم زمامدارياش به شدت تيره شد و نام ليبي در صدر فهرست كشورهاي حامي تروريسم قرار گرفت. دهه سوم زمامداري قذافي شاهد چرخش عميق سياستهاي داخلي و خارجي ليبي بود. با بزرگ شدن فرزندان قذافي بويژه سيفالاسلام و معتصم و خميس، كشور ليبي با شعارهاي انقلابي وداع كرد، روابط خود را با غرب بويژه ايالات متحده امريكا بهبود بخشيد و تأسيسات اتمي خود را به صورت همه جانبه تحويل غرب داد و در چارچوب سازمان خيريه قذافي اقدام به پرداخت غرامت بسيار سنگين به خانواده قربانيان انفجار هواپيماي پان امريكن بر فراز لاكربي و ديگر عمليات تروريستي كرد. قذافي در همين دهه سوم سياستهاي منطقهاي ليبي را بكلي دگرگون كرد. وي رسماً اعلام كرد كه عضويت در اتحاديه عرب بيهوده بوده و كشور ليبي از اين پس روي به افريقا خواهد سپرد. قذافي در تأسيس اتحاد افريقا (به سبك اتحاد اروپا) نقش مهمي ايفا كرد و خود را به عنوان شاهنشاه افريقا ناميد. اما دهه چهارم زمامداري قذافي بسيار عجيب و غريب بود. قذافي در اين دهه به طور كلي تغيير جهت داد. روابط خود را با امريكا و انگلستان تحكيم بخشيد و عملاً به ژاندارم حوزه مديترانه براي جلوگيري از مهاجرت غيرقانوني نيروي كار از افريقا به اروپا تبديل شد. نكته مهم در اين دهه از حيات سياسي قذافي اين است كه وي كليه اسناد مربوط به روابط پيشين خود را با سازمانهاي انقلابي و جداييطلب در اروپا، امريكاي جنوبي و آسيا و نيز اسناد و پيشينه انتقال دانش هستهاي از پاكستان به ديگر كشورها را در اختيار سازمانهاي اطلاعاتي غرب قرار داد. در برابر اين وضعيت، نام ليبي از فهرست كشورهاي حامي تروريسم حذف شد. خانم كوندليزا رايس وزير خارجه امريكا در دوره جرج بوش و توني بلر نخست وزير انگلستان و برلسكوني نخست وزير ايتاليا يكي پس از ديگري به ديدار رهبر ليبي در زير چادر او در بابالعزيزيه طرابلس شتافتند. حتي برلسكوني نخست وزير ايتاليا به خاطر دوره استعمارياش در كشور ليبي عذرخواهي كرده و با رهبر ليبي در مورد قسطبندي غرامت ناشي از اين دوره در شكل صدور كالا و تكنولوژي به توافق رسيد. همچنين در برابر اين تغيير ماهوي سياستهاي قذافي، كشور ليبي به گفته انديشمند عرب عزمي بشاره، به مزرعه شخصي قذافي و خانوادهاش تبديل شد و بدينترتيب زمينه براي جانشيني سيفالاسلام در ليبي فراهم شد. سازمانهاي اطلاعاتي غرب، از سيفالاسلام به عنوان شخصيتي ميانهرو، غربگرا و مدرن ياد كرده بودند (اسناد ويكيليكس) با روشن شدن اولين شراره بهار عرب در تونس و مصر، معمر قذافي قيام مردم تونس را بيهوده خواند و از زينالعابدين بن علي به عنوان رهبر شايسته و مادامالعمر اين كشور ياد كرد. همچنين قذافي قيام مردم مسلمان مصر را ماجراجويي يك مشت جوان بيتجربه توصيف كرد. بالاخره قذافي با شروع قيام ملت ليبي و در نخستين واكنش خود به قيام مردم بنغازي، جوانان اين شهر را معتاد و موش و ديگر الفاظ تحقيرآميز توصيف كرد. كار معمر قذافي در جريان انقلاب مردم اين كشور به آنجا كشيده شد كه با يك شركت اسرائيلي متخصص در روانشناسي تبليغاتي و جنگ رسانهاي قرارداد بسيار سنگين منعقد كرد. نكته عبرتآموز در دورههاي چهارگانه زمامداري قذافي در فصل آخر حيات او نهفته است. رهبران غرب و اعضاي ناتو عليرغم تسليم مطلق قذافي به سياستهاي غرب و نيز كمك اطلاعاتي او به كشورهاي غربي در مهار و سركوب سازمانهاي جداييطلب بويژه در اسپانيا و انگلستان، و نيز به رغم كمكهاي مالي وي به ساركوزي رئيس جمهور فرانسه در دوره مبارزات انتخاباتياش، به اين شخص تسليم شده رحم نكرده و به طور مشخص كشورهاي فرانسه، انگلستان و ايتاليا براي سرنگوني اين دشمن پريروز و اين تسليمطلب ديروز و اين متحد امروز با يكديگر مسابقه گذاشتند. فرانسه اولين اسكادران از بمبافكنهاي خود را چند ساعت پس از صدور قطعنامه شوراي امنيت به ليبي فرستاد، انگلستان شبكه اطلاعاتي انقلابيون ليبي را تأمين كرد و ايتاليا به پايگاه هماهنگي عمليات ناتو تبديل شد.
دوم. در مورد چگونگي بازداشت و قتل معمر قذافي، گزارشهاي ضد و نقيضي مخابره شده است، اما آنچه همگان و حتي اسناد تصويري بر آن تأكيد ميكنند، اين است كه قذافي هنگام بازداشت در حومه زادگاهش شهر سرت، زنده بوده است. واقعيت اين است كه شخصيت مهمي نظير قذافي كه حداقل طي 9 ماه گذشته فجايع عظيمي در خاك اين كشور به وجود آورده و هزاران تن از ملت مسالمتجو ليبي را به خاك و خون كشيده، شخصيتي نيست كه يك شخص يا يك گروه انقلابي از سر انتقامجويي اقدام به قتل او كرده باشند، كشورهاي غربي بويژه ايالات متحده امريكا كه در اين گونه موارد پيشتاز طرح پرسشها و ابهامات گوناگون ميشوند نه تنها سكوت كردند، بلكه از برخي نهادهاي بينالمللي نظير كميسارياي حقوق بشر سازمان ملل متحد كه بر ضرورت روشن شدن جزئيات مربوط به قتل قذافي پس از اسارت به دست انقلابيون تأكيد كرده بودند خواستند كه صفحه قذافي را ورق خورده و پايانيافته تلقي كنند. به نظر ميرسد كشورهاي غربي در مورد آخرين فصل حيات صدام حسين ديكتاتور پيشين عراق و دستگيري او و سريال محاكمهاش و نيز مراسم اعدام او آنهم در سايه حضور نيروهاي اشغالگر، نتيجه مطلوبي نگرفتند. اين مسئله بويژه در مورد شخصيت غيرقابل پيشبيني قذافي اهميت فراواني پيدا ميكند. از ياد نبريم كه قذافي در آخرين اجلاس سران عرب در دمشق در واكنش به دستگيري و محاكمه و اعدام صدام حسين به سران عرب اعتراض كرد كه چرا در برابر محاكمه يك رهبر قانوني عرب و اعدام او بيتفاوت بودند. وي در همين نطق خود با لحني طنزآلود و با نشان دادن انگشتان خود به چند تن از سران حاضر در اجلاس هشدار داد كه نوبت به شما خواهد رسيد! بدينترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه دستيابي و دستگيري پيكر بيجان قذافي و نشان دادن پيكر او در همه رسانههاي جهان و نيز قرار دادن پيكرش در يك سردخانه در شهر مصراته و دعوت از خانواده قربانيان جنگ 9 ماهه ليبي براي مشاهده سقوط و سكون و سكوت يك موجود جبروتي، هدف اصلي عمليات دستگيري او بوده است تا همه اسرار پديده كمنظير قذافي به خاك سپرده شود. اين مسئله هنگامي اهميت بيشتري مييابد كه فرماندهان عمليات ناتو در ليبي رسماً اعلام كردند كه كاروان قذافي از لحظه فرار از شهر سرت تحتنظر بوده و حتي هواپيماهاي ناتو اين كاروان را هدف قرار داده كه به كشته شدن پارهاي از آنها و پراكنده شدن و فرار پارهاي ديگر از جمله قذافي و فرزندش معتصم انجاميده است. بيترديد عمليات دستگيري و قتل قذافي يكي از رازهاي مهم آخرين فصل عمليات ناتو در ليبي باقي خواهد ماند. بويژه آنكه ناتو بلافاصله پس از اعلام قتل قذافي اعلام كرد كه ناتو به زودي به شوراي امنيت سازمان ملل متحد اطلاع خواهد داد كه عملياتش در ليبي پايان يافته است.
سوم. نگارنده در بحبوحه جنگ ناتو در ليبي و رواج مدل جديد جنگهاي عرب در برخي نقاط جهان با توجه به تجربه يوگسلاوي سابق و عراق طي نوشتهاي تأكيد كرد كه موفقيت ناتو در مدل ليبي لزوماً در مدلهاي ديگر قابل تكرار نيست و اين مدل در شرايط ويژه (صفآرايي ستون بلندي از تانكهاي ارتش ليبي براي تهاجم به شهر يك ميليون نفري بنغازي) و در قبال يك رژيم ويژه (خصلت خونآشامي قذافي بويژه پس از تهديد آشكار او مبني بر تعقيب انقلابيون به صورت خيابان به خيابان، كوچه به كوچه، خانه به خانه و فرد به فرد) و پوشش ويژه و شروع منطقهاي (اجلاس فوقالعاده اتحاديه عرب و احاله فوريت بحران ليبي به شوراي امنيت) شكل گرفت. همچنين نبايد از ياد برد كه پيمان ناتو در اجراي قطعنامه شوراي امنيت (ايجاد منطقه پرواز ممنوع و اتخاذ تدابير لازم براي حمايت از غيرنظاميان) پا را فراتر گذاشت و به تأسيسات و زيرساختهاي اين كشور از جمله نيروگاهها، بنادر، پارهاي از مراكز اداري و حتي برخي مناطق مسكوني به بهانه پناهگيري واحدهاي نظامي طرفدار قذافي حملات ويرانكننده كرد. اقدامات پيمان ناتو در ليبي به گونهاي بود كه از آن بوي منافع سرشار و مالي بويژه در چارچوب قراردادهاي بازسازي اين كشور پس از سقوط رژيم قذافي به مشام ميرسد. اينك و در پي قتل قذافي و پايان عمليات ناتو در ليبي، موضوع انتقال و تكرار اين الگو در ديگر مناطق و كشورهاي بحران زده بهار قيامها و انقلابهاي عرب مجدداً در اولويت برنامههاي ماشين رسانهاي غرب قرار گرفته و حتي به اهرمي براي تهديد پارهاي از كشورها تبديل شده است. مردم يمن كه با وجود فداكاريهاي زياد در انقلاب عليه ديكتاتوري علي عبدالله صالح بر مسالمتآميز بودن انقلاب خود تأكيد ميكنند، به خوبي از خطر تكرار تجربه ليبي در كشور خود آگاهي دارند و نشانههاي مهمي در الگوي يمن و در اثبات اين موضوع ملاحظه ميشود. مطابق برآوردهاي موجود، حدود 17 ميليون قطعه سلاح در اختيار ملت مسلمان يمن قرار دارد، اما تاكنون حتي يك گزارش از مسلحانه شدن اعتراضها و تظاهرات مردم شنيده نشده و جوانان انقلابي اين كشور با سينههاي برهنه در مقابل تفنگداران گارد رياست جمهوري ميايستند. نشانه دوم در مخالفت ملت انقلابي يمن با قيموميت برخي قدرتهاي منطقه و بينظير عربستان سعودي ديده ميشود. انقلابيون يمن تنها با يك بند از طرح پيشنهادي شوراي همكاري خليج فارس كه بر ضرورت واگذاري قدرت به وسيله علي عبدالله صالح تأكيد ميكند موافق هستند. زيرا ملت يمن از ماهيت طرحهاي پيشنهادي امريكا و برخي قدرتهاي منطقهاي بويژه عربستان سعودي كه بر جابجايي و هدايت شده قدرت اشاره دارد آگاهي دارند. همچنين ملت انقلابي يمن در شعارها و تجمعهاي خود اين پرسش را مطرح ميكنند كه چرا هنگامي كه موضوع به يمن و بحرين ميرسد، اپوزسيون اين كشورها براي سازش و مذاكره با رژيمهاي حاكم كه به منظور دستيابي به حداقلي از خواستها تحت فشار قرار ميگيرند، اما وقتي بحث از بحران سوريه به ميان ميآيد، شعار سرنگوني و عدم مماشات ملت با دولت مطرح ميشود و اپوزسيون اين كشور براي رد هرگونه آمادگي دولت براي اجراي اصلاحات تحت فشار قرار ميگيرد؟!.
نویسنده
سید حسین موسوی (رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه)
سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی آقای موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.