قذافي و پايان مسير او/ ابوالقاسم قاسمزاده
قذافي به پايان عمر خود رسيد. نقد و بررسي درباره دوران حكومت او بر كشور ليبي دو گونه صورت ميگيرد داخلي و خارجي . گروهي كارنامه 42 ساله رياست مطلق و دوراني كه كشور ليبي با فرمان او مديريت ميشد و قانون در اين كشور جز فرمانهاي قذافي نبود را بررسي ميكنند. در اين بررسي تعريف حكومت در طول 42 سال گذشته در ليبي با تعريف حاكميت ديكتاتوري مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد.در این ارزیابی عملکرد قذافي را در مديريت داخلي از منظر سياسي ـ امنيتي و از كارنامه اقتصادي و عمراني او مورد نقد و بررسي قرار ميدهند. درآمدهاي كشوري كه با ذخاير، توليد و فروش نفت و مبادلات اقتصادي كشوري ثروتمند خوانده ميشود. اما در مسير توسعه، بخصوص توسعه فرهنگي عقبمانده ناميده ميشود. بررسي عملكرد دروني حاكميت قذافي در مسير طولاني 42 سال از كودتا آغاز ميگردد كه پايان دوران «ملك ادريس» سلطان وقت ليبي بر سرزميني قبيلهاي و به شدت فقر زده را رقم زد. ليبي آن زمان با جمعيتي حدود 3ميليون نفر جامعهاي بسته بود كه در شمال آفريقا نه با رويدادهاي خاورميانه و سرزمينهاي اسلامي چندان مرتبط بود و نه اتصال وسيعي با كشورها در قاره آفريقا داشت.
ليبي در دوران «ملك ادريس» كشوري مهجور، قبيلهاي و فراموش مانده بود. در آن دوران كشورهاي كنوني حاشيه جنوبي خليج فارس نيز يا در حد شيخ نشينهاي طايفهاي تعريف داشتند و يا هنوز رسميت يك كشور مستقل را نيافته بودند. انگليسيها با حضور نظامي و سياسي خود، از خليج فارس تا شمال آفريقا كنترل سراسر اين منطقه را در اختيار داشتند.
كودتاي سرهنگها در مصر موجب سقوط پادشاهي در اين كشور گرديد. دولتي با فرماندهي ژنرال نجيب در مصر ظهور پيدا كرد كه اندكي بعد سرهنگ ناصر رياست دولت مصر را با اعلام جمهوري عربي مصر به عهده گرفت. اين دوران چند ويژگي اساسي داشت.
1ـ اوجگيري ناسيوناليسم عربي كه تئوري و نظري براي وحدت عربي بود، و سامان دادن قدرت نژادي با شعارهاي ناسيوناليسم عربي را دنبال ميكرد.
2ـ معرفي نوعي سوسياليسم اقتصادي و اجتماعي با تعريف سوسياليسم عربي با گرايش به اتحاد جماهير شوروي (روسيه امروز)
3ـ اتصال سوسياليسم عربي به ابرقدرت شرقي (اتحاد جماهير شوروي)
4ـ مبارزه با رژيم صهيونيستي وحمايت عربي از فلسطينيان.
5ـ تبيين اتحاديهها بر اساس ناسيوناليسم عربي در برابر كشورهايي عربي كه همچنان دركمپ كشورهاي غربي (آمريكا، انگليس و فرانسه) بودند.
ناصر دو افسر جوان ارتشي را كشف كرد. يكي جعفر نميري در سودان و ديگري معمرقذافي در ليبي كه هر دو باكودتا و در ذيل حمايت مصر دوران ناصر حكومت را در اين دو كشور در اختيار گرفتند. سرهنگ قذافي 27 ساله كه از طريق كودتادر ليبي حاكم شد، خودرا فرمانده مطلق در اين كشور ميديد كه به جاي آن كه خود را با مردم و كشورش تعريف كند، ليبي را با خود تعريف ميكرد و تاريخ اين كشور را تاريخ حيات خود ميديد. هرگونه بررسي كارنامه دروني حكومت قذافي در طور 42 سال بر ليبي از اينجا آغاز ميگردد.
***
اما قذافي از آغاز به دست گرفتن قدرت در ليبي همواره نشان داد كه ميخواهد تا فراتر از يك كشور كوچك در شمال آفريقا ظاهر گردد. بخش دوم از نگاه به زندگي قذافي و ظهور وبروز او را روابط منطقهاي و بينالمللي ليبي در دوران حاكميت وی تشكيل ميدهد. سالي از كودتای سرهنگ قذافي در ليبي نگذشته بود كه با مرگ ناصر در پی شکست در جنگ با اسرائیل قذافي دست به هر كاري زد تا خود را فرمانده ناسيوناليسم و سوسياليسم عربي نشان دهد. نه حزب بعث عربي در سوريه و سپس عراق نه سعوديها و نه سادات در مصر اين مسير را براي قذافي باز ميگذاشتند تا خود را رهبر بعد از ناصر نشان دهد. قذافي همواره مايل بود تا به صورت شخصيتي انقلابي در جهان در حد ناصر، كاسترو و يا چه گوارا در جهان اسلام ديده شود اما در عمل نه توازان قدرت در جهان را ميشناخت و نه دانش و يا تئوري مبارزاتي را ميدانست.
او در مسير عمر سياسي خود زماني از شهرت «بنلادن» رهبر القاعده رنج ميبرد و خود را رقيب او ميدانست. درحاليكه در كارنامه خود چندين و چند عمليات تروريستي در چند كشور اروپايي داشت و ترور و ارعاب را در داخل كشور و در خارج براي قدرتنمايي سيطره خود محور قرار داده بود. يكباره دو چرخش را در سالهاي اخير بعد از حادثه 11 سپتامبر انجام داد. اول خود را يك آفريقايي ناميد كه ديگر كاري به حوزه خاورميانه ندارد و در مسير وحدت آفريقا و رهبري اين قاره حركت ميكند. دوم، غرب را دعوت به همكاري با خود كرد و براي اين كار رسماً اعلام كرد كه همه برنامه هستهاي ليبي را متوقف ميكند و آمريكاييها ميتوانند تمامي دستگاهها و ابزارهايي كه او از خارج براي پروژه هستهاي خريده است از ليبي خارج كنند. فرانسه، انگليس و ايتاليا از اين حركت او استقبال كردند و آمريكاييها به او چراغ سبز نشان دادند.
توني بلر نخستوزير انگليس، رايس وزير خارجه جرج بوش و رئيس جمهور فرانسه و نخستوزير ايتاليا به طرابلس رفتند و ديدار آنها با قذافي در صدر اخبار و گزارشهاي رسانههاي غربي قرار گرفت. پسر او سيفالاسلام كه دوراني را در انگليس گذرانيده بود، بهعنوان جانشين آينده قذافي خوانده شد و دائماً از نياز به تحول در ليبي و اتصال ليبي به غرب در مصاحبهها ميگفت و خود را يك جوان مدرن به غربيها معرفي ميكرد. قذافي نه تنها اعتراضي به او نداشت بلكه مسير جديد يعني ورود غرب به ليبي و رفتن اين كشور به هاضمه سياستهاي غربي را راه نجات خود و ملت ليبي ميشمرد. قرار بود غربيها از او نفت بگيرند و به او اعتبار و امنيت استقرار حكومت تا تضمين رياست جمهوري پسرش سيفالاسلام را بدهند.
قذافي در خيالپردازي خود از غرب، شكست خورد. غربيها نه تنها به او چيزي ندادند بلكه به او براي تغيير در ليبي فشار آوردند. قذافي در مصاحبهاي گفت: من در تمايل به غرب شكست خوردم. دوستهاي غربي هيچ كمكي به من نكردند و امروز ديگر روش ما در پذيرش غرب براي كشورهاي منطقه الگوي شكست خورده است و كسي از من پيروي نميكند.»
قذافي ميديد كه در غرب از روزي كه او دست خود را به سوي اروپا و آمريكا دراز كرد، چهرهاي ديكتاتور و «ديوانه» در رسانههاي غربي ترسيم ميگردد و ديگر نهتنها در جامعه بينالمللي مورد احترام نيست بلكه مورد تمسخر و مضحكه شده است.
قذافي در دو سال گذشته هم در درون ليبي در نگاه مردم اين كشور ديكتاتوري جنايتكار و شكست خورده بود و هم در صحنه بينالمللي، ديوانهاي كه تروريسم را مبارزه براي تغيير جهان ميديد. در درون و بيرون ليبي چهرهاي منفور شناخته شد. اين مسير او را به جايي سوق داد كه در برابر قيام مردم براي اصلاحات ايستادگي كرد و در ليبي ارتش خود را به سوي مردم روانه كرد.
مردم ليبي را كه براي اصلاحات در كشور خود قيام كرده بودند «موش» خواند و دستور داد تا براي بازپسگيري دومين شهر بزرگ ليبي «بنغازي» نيروهاي ويژه ارتش دست به كشتار مردم اين شهر بزنند و فرمان داد كماندوهاي ارتش او ميتوانند زنان اين شهر را به اسيري بگيرند. نتیجه اين سركوب، هزاران كشته و زخمي از مردم عادي ليبي بود و قذافي در رأس هرم دشمني با ملت ليبي قرار گرفت.
اكنون مرگ قذافي را ملت ليبي جشن گرفته و آن را پايان دوران ديكتاتوري در اين كشور ميخواند. ليبي كشوري است با بافت قبيلهاي و نفوذ قدرتهاي عشيره و طايفهاي. فقر فرهنگي در اين كشور همچنان از مشكلات عمده هر دولتي است كه ميخواهد تحولي در ليبي بهوجود آورد. سقوط قذافي، ورود اغلب دولتهاي غربي از اروپا و آمريكا به اين كشور است كه با محوريت ثروت نفت و به بهانه بازسازی ليبي قراردادهاي گوناگون را با دولت ليبي ميبندند.
ليبي حدود 2 ميليون بشكه نفت در روز صادر ميكند و داراي مرغوبترين سبد نفتي اوپك است.
از سوي ديگر بمبارانهاي پيدرپي ناتو خسارتهاي شديدي به ليبي وارد ساخته است. جبران اين خسارتها از مسير فروش نفت به غرب و يا دريافت وام از آمريكا و برخي از كشورهاي اروپايي در دستور كار قرار دارد. غربيها (آمريكا ـ اروپا) هنوز ذخاير ارزي ليبي در بانكهاي غربي كه در دوران قذافي بلوكه شده بود، آزاد نكردهاند. دولت كنوني بايد مسير تنظيم قانون اساسي جديد، رفراندم عمومي و انتخابات آينده براي مجلس و انتخاب رئيس جمهور و دولت جديد را طي كند. در حالي كه خطر جنگهاي قبيلهاي و درگيريهاي داخلي در ليبي پيشبيني ميشود. موضوع امنيت داخلي، اصليترين مشكل امروز ليبي است. اگرچه مردم ليبي مرگ قذافي را پايان دوران ديكتاتوري ميدانند و آغاز دوره جديد را جشن ملي گرفتهاند، اما قضاوت نهايي درباره 42 سال دوران حاكميت قذافي به آيندهاي بستگي پيدا كرده است كه ليبي مسير آزادي و آبادي را طي خواهد كرد . با این حال این نگرانی وجود دارد که ملت لیبی با دشواری هایی مواجه شود که در مقایسه با دوره زمامداری قذافی بیشتر باشد .
پژوهشگر مهمان مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه