اوباما و بازگشت محافظه کاری هیومی

ورود باراک اوباما به کاخ سفید در تاریخ بیست ژانویه 2009 برای بسیاری بالاخص لیبرالها نوید بخش آغاز عصر نو برای آمریکا محسوب گشت. این اعتقاد وجود داشت که شرایط برای ایجاد یک تحول وسیع در کلیت جامعه وجود دارد. در هر دو بعد ساختاری و ارزشی تصور و انتظار وجود داشت که یک جابجایی گسترده در شرف وقوع است.
 

از دید کثیری از کسانی که حتی یک درک سطحی هم از تاریخ اجتماعی و سیاسی آمریکا داشتند پرواضح بود که آمریکا در مسیر یک دگرگونی بنیادی قرار گرفته است. هشت سال حکومت جورج دبلیو بوش بطور کامل مبانی  بنیادی  تفکرات محافظه کاری را در هم فرو ریخته و ناامیدی گسترده فلسفی را در بین محافظه کاران بوجود آورده بود. زمانی که جورج دبلیو بوش تصرف کاخ سفید را در سال 2000 برای خود هدف قرار داد او صحبت از درکی متفاوت از محافظه کاری به میان آورد. "محافظه کاری رحیم" یا دل رحم در واقع فلسفه ای بود که او به صحنه آورد. آنچه او مطرح کرد و در آن زمان کمتر محافظه کاری به درک آن نایل آمد و یا اصلاً به آن توجه نکرد تعارض موجود در این نوع آمریکا بود که به شدت متأثر از دیوید هیوم فیلسوف انگلیسی بود.
 

به زبان ساده تر محافظه کاری رحیم کمترین شباهتی را به محافظه کاری سنتی که بنیانگذاران آمریکا در قانون اساسی 1787 منظور کردند متجلی می کرد. خط گسل اساسی و بنیادی در آمریکا از همان  آغاز شکل گیری کشور در رابطه با نقش حکومت، میزان قدرت حکومت و حدود حضور دولت در جامعه بود. در کنوانسیونهای قانون اساسی که در شهر فیلادلفیا تشکیل شد آنچه باعث تفرقه بین نمایندگان حاضر گشت اصولاً در همین چارچوب بود. بخشی خواهان دولت قدرتمند، که ضرورتاً مداخله گر می شود و گروهی نیز خواهان دولت ضعیف و به تبع آن فاقد ابزارهای ضروری برای مداخله بودند. 
 

این گسل فلسفی در رابطه با نقش و ظرفیت های دولت از همان زمان نوشتن قانون اساسی وجود داشته است که امروزه هم در واقع گسل اصلی و معیار کلیدی برای تقسیمات در تمامی حیطه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. دولت جورج دبلیو بوش شکلی از محافظه کاری را مطرح کرد که باعث خلط این گسل فلسفی شد. یعنی اینکه در چارچوب این نوع محافظه کاری افزایش هزینه های دولتی و بالا رفتن بودجه دولت فدرال قابل تامل است؛ اولاً به شرطی که مالیات ها افزایش نیابد و دیگر اینکه فعالیت های افزایش یافته و یا جدید دولت از طریق دستگاه بوروکراسی دولتی انجام نگیرد. در چارچوب این دیدگاه مهم افزایش هزینه ها نیست بلکه آنچه حیاتی است و یک محافظه کار باید راجع به آن دغدغه داشته باشد عدم افزایش مالیات ها می باشد.
 

در دوران هشت ساله جمهوریخواهان در کاخ سفید و هدایت قوه مجریه بودجه دولت فدرال رشد سرسام آوری نمود و از سوی دیگر مالیات ها نیز کاهش یافت. بالاترین میزان کاهش مالیات در تاریخ آمریکا در این دوران شکل گرفت. در عین حال فزونترین میزان افزایش بدهیهای حکومت فدرال نیز در این مقطع زمانی شکل گرفت. این تغییر جهت در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش از محافظه کاری مستقر و سنتی در آمریکا منجر به این گشت که تردید فراوانی در رابطه با مبانی محافظه کاری آمریکایی در بین رأی دهندگان متعلق به این جناح بوجود آید و حضور کمتر آنان را در مخالفت با باراک اوباما و دفاع از کاندیدای حزب جمهوریخواه بوجود آورد. 
 

باراک اوباما از نظر فلسفی و سیاسی متعلق به جناح لیبرال حزب دمکرات است  و بعد از ودرو ویلسون در آغازین دهه های قرن بیستم او را باید لیبرال ترین رئیس جمهور آمریکا قلمداد ساخت. پیشینه خانوادگی، تحصیلات آکادمیک، محیط زندگی او در دوران آغازین ورود به سیاست و الزامات نژادی نقش وسیعی در شکل دادن به هویت فلسفی او بازی کرده اند و به همین دلایل است که به هیچ روی او قابل مقایسه با رؤسای جمهور لیبرالی مانند لیندون جانسون نیستند. هنگامیکه او به قدرت رسید با توجه به شرایط اقتصادی آمریکا و عملکرد هشت ساله جورج دبلیو بوش در رابطه با بزرگ شدن دولت فدرال و حجم بودجه، تقریباً تمامی لیبرالها اعتقاد داشتند که جامعه آمادگی فراوان برای پذیرش نهایی لیبرالیسم اروپایی دارا است. وجود رئیس جمهوری لیبرال به نام باراک اوباما با تمام آن ویژگی های متمایز و در عین حال اعتقاد فلسفی و تئوریک او به برتری و مزیت لیبرالیسم اروپایی در کنار شرایط محیطی نوید حرکت به سوی آمریکایی متفاوت را رقم زد.اما آنچه در آستانه پایان اولین دوره ریاست جمهوری باراک اوباما برای همگان محرز گشته و اساس بودن چنین تصوری است و یا آنچه اتفاق افتاده آن چیزی نبود که بسیاری از لیبرال ها انتظار آن را داشتند.


نویسنده

حسین دهشیار (ناظر علمی)

حسین دهشیار پژوهشگر ارشد و ناظر علمی گروه ملاحظات استراتژیک امریکا - خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. نامبرده عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر دهشیار مسائل خاورمیانه و سیاست خارجی آمریکا است.